دورهمی طنزپردازان در خبرگزاری «تسنیم» /افسوس مهدینژاد بهخاطر دوریاش از شعر
هفتمین محفل شاعرانه «قرار» با حضور امید مهدینژاد و با حال و هوای طنز برگزار شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، هفتمین محفل شاعرانه «قرار» با حضور امید مهدینژاد، فضهسادات حسینی و حسین صیامی با حال و هوایی طنز در محل باشگاه خبرنگاران پویا برگزار شد.
در ابتدای برنامه فضهسادات حسینی مجری محفل شعر قرار به معرفی این شاعر، امید مهدینژاد پرداخت و پس از بیان یک بیوگرافی کوتاه به حاذق بودن این شاعر در سرودن شعر اجتماعی و نگارش طنز مطبوعاتی اشاره کرد و در ادامه گفت: امید مهدینژاد سوابق مطبوعاتی متعددی در ماهنامههای مختلف داشته است و وی برگزیده دو دوره کنگره شعر دفاع مقدس و سه دوره جشنواره شعر جوان و همچنین برنده سرو بلورین جشنواره شعر فجر است.
فضهسادات حسینی از موفقیت مهدینژاد در بهدست آوردن مقام نخست طنز مکتوب در سه دوره جشنواره مطبوعات خبر داد و فعالیتهای تلویزیونی بهعنوان مجری و بازیگری این شاعر را یادآور شد.
در ادامه این برنامه امید مهدینژاد از مقتلنویسیاش میگوید؛ اینکه سالها مشغول نگارش متن مقتل بر اساس متون روایی و تاریخی است. او میگوید: «بهطرز عجیبی در ماه محرم و صفر میتوانم این مقتل را بنویسم و شاید در یک یا دو سال آینده به اتمام برسد».
مهدینژاد خودش را طنزپرداز میداند تا شاعر اجتماعی، او تأکید میکند: من طنزهای جدیام بیشتر مطبوعاتی هستند و تقریباً دو سال است که ستون ثابتی در روزنامه همشهری دارم.
او از شروع طنزنویسیاش میگوید: «سال 82 در دوره چهارم مجله سوره بارها شعرم را فرستادم و دو یا سه شعرم چاپ شد و بعد از آن با من تماس گرفتند و احساس کردند که بذلهگویی میکنم و سردبیر خودشان به من پیشنهاد طنزنویسی دادند و ایشان استعداد طنزپردازیام را کشف کردند و کتاب «بسته پیشنهادی» مجموعه آن طنزهاست».
امید مهدینژاد اما سرودن شعر را از نوجوانی آغاز کرده است، از همان سالهای دبیرستان و دوران طلبگی. او میگوید: «در رشته نقاشی دانشگاه شاهد قبول شدم اما ترجیح دادم ابتدا حوزه را به پایان برسانم، شاید اگر علوم انسانی میخواندم زودتر به نتیجه میرسیدم اما در حال حاضر هم پشیمان نیستم اما بهخاطر دلایلی که در زندگیام وجود داشت مجبور شدم حوزه را رها کنم».
امید مهدینژاد از افسوس حاصل از دوری شعر میگوید و بهدنبال فرصت فراغتی برای تمرکز دوباره بهروی شعر است.
او در پایان صحبتهایش یکی از اشعار خود را میخواند.
نه توصیفی که میگویند راویهای افسانه
نه تصویری که میسازند شاعرهای دیوانه
نه در آن کوهسارانی که میلرزند بر سینه
نه در آن آبشارانی که میریزند بر شانه
نه شیرینکاریِ ماهی که افتادهست در برکه
نه آتشبازیِ شمعی که میگیرد به پروانه
نه در سلما، نه در لیلا، نه در شیرین، نه در عذرا
نه در اکناف ترکستان، نه در اقصای فرغانه
نه در آن «شاه دخترها»، نه در آن «شط پرشوکت»
نه در «ریرا»، نه در «آیدا»، نه حتی «در گلستانه»...
همینجا بود، اینجا، روی مبل رنگ و رو رفته
همینجا، روبهروی جعبه جادوی روزانه
همینجا بود، اینجا، غرق در بحر غمی کهنه
همینجا، گرم صحبت با مراحمهای پرچانه
همینجا، پشت کوه ظرفهای چرب و ناشسته
همینجا، در کلنجار اتو با رخت مردانه
همین رنگی که افتادهست بر چای تر و تازه
همین بویی که پیچیدهست توی آشپزخانه
«کجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی؟»
بیا اینجاست، نان گرم روی میز صبحانه.
انتهای پیام/*