دیگر نگران داستان انقلاب نیستم+ عکس و فیلم
همراهانش میگویند که او هویتش را از مسجد گرفت. گِل وجودش از مسجد سرشته شده بود. همین مسجد هم جزو اولین پایگاههای شکلدهی جریان ادبیات داستانی انقلاب شد. امیرحسین فردی داستان انقلاب را متکی به فرد نکرد، او در این زمینه جریانساز بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، نام زندهیاد امیرحسین فردی چند چیز را به ذهن تداعی میکند؛ داستان انقلاب، مسجد جوادالائمه(ع)، کیهان بچهها، جشنواره شهید غنیپور و... . فردی برای همه اینها زحمت کشیده بود. زحمتی که بیدریغ و بینام برای همه اینها سالها کشید و خم به ابرو نیاورد. امیرخان حتی زمانی که گرفتار مشکلات قلبش بود هم دغدغه همه اینها را داشت.
امیرحسین فردی در سال 1328 در روستای قرهتپه اردبیل به دنیا آمده است. عضویت در حوزه اندیشه و هنر اسلامی(حوزه هنری)، سردبیری و مدیرمسئولی «کیهان بچهها» (به مدت 31 سال)، مؤسس و مدیر مسئول کیهان علمی، عضویت در شورای داستان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، عضویت در شورای داستان بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، مسئولیت جشنواره انتخاب کتاب سال شهید حبیب غنیپور، مسئولیت شورای ادبیات داستانی نیروی مقاومت بسیج و مدیریت کارگاه قصه و رمان حوزۀ هنری از سوابق مسئولیتهای اجرایی اوست.
مسجد رکن رکین فعالیتهای فرهنگی فردی را تشکیل میداد. مسجد قدیمی جوادالائمه(ع)، میان کوچه پس کوچههای خیابان قزوین، محور اصلی کارهای بچههای مسجد بود. فردی با جمع کردن بچهها متعهد در فضای معنوی مسجد، به بازتعریفی برای آن پرداخت. تا پیش از این مسجد تنها محلی برای عبادت و در نهایت شکلدهی به فعالیتهای انقلابی محسوب میشد، اما فردی مسجد را دوباره تعریف کرد: پایگاهی برای تربیت نسل جدید، توانا و پرانرژی انقلاب. امری که بسیاری از انقلابیون از آن به راحتی گذشتند. همین وجه، امیر ادبیات انقلاب را به معلمی دلسوز مبدل کرد که نسل تربیت شده او سالها بعد، زمانی که انقلاب در پیچ فتنه قرار گرفته بود، به یاریاش آمدند؛ با همان روحیه انقلابی دهه 50.
در واقع فردی در زمانی که مجموعههایی مانند کاخ جوانان سعی در تغییر ذائقه فرهنگی مردم داشت، مسجد را به عنوان پایگاهی فرهنگی و نه فقط عبادی معرفی کرد؛ موضوعی که امروز نیز کمتر به آن توجه میشود. مسجد جوادالائمه(ع) با تلاشهای زندهیاد فردی و جمعی دیگری از متولیان مسجد، به یک پایگاه فرهنگی تبدیل شد که در آن، ادبیات و هنر دینی و انقلابی پایهریزی میشد. خود او در مصاحبهای در این رابطه گفته است: بالاخره 30ـ40 جوان دور هم جمع میشدند. در شرایط حکومت شاه که قرار نبود کسی در مسجد جمع شود، جوانها نماز بخوانند، مطالعه کنند، خب مشکوک میشدند که اینجا چه خبر است؟ چرا نمیروند کاخ جوانان؟ ظاهراً مسجد، چیزی برای جمع شدن نداشت. هم ما میدانستیم چه میکنیم، هم آنها. در این فضا باید کار میکردیم.
مردم داشتند از درون عوض میشدند. یعنی به مسجد بیشتر اعتماد میکردند تا به کاخ جوانان. به همین دلیل به دین و انقلاب گرایش پیدا کردند. خودشان بچهها را میآوردند و خیلی خوشحال بودند که چنین جمعی در مسجد هست. سعی کردم این اتفاق را در رمان «اسماعیل» نشان بدهم.
نتیجه تلاشهای امیرخان تربیت نویسندگان و هنرمندانی بود که شاکله داستان و هنر انقلاب را شکل دادند و طراحی کردند. فردی در آثار مختلف از «اسماعیل» گرفته تا «گرگ سالی» انقلاب، جامعه پیش از انقلاب و تلاش مردم برای تغییر وضعیت را به صورت نمادین ترسیم کرده است.
محمد ناصری، نویسنده و از دوستان زندهیاد امیرحسین فردی، معتقد است که هویت زندهیاد فردی در مسجد شکل گرفت. او در اینباره بیشتر توضیح میدهد و میگوید: در مورد اینکه چرا ادبیات را از مسجد شروع کرد، باید بگویم که اصلاً هویت آقای فردی در مسجد شکل گرفت، البته با این تفاوت که بر خلاف دیگران مسجد را انتخاب کرد. من تا چشمم را باز کردم دیدم که فضای خانه ما مذهبی است و اگر ما را ول میکردند سر از مسجد در میآوریدم، اما فردی بضاعت دینی خود را داشت. خودش در دستنوشتههایش نوشته است که سال 54 بود و همه به سیزده بدر رفته بودند و من از این همه ابتذال حالت تهوع دستم داده بود. همه درها در خیابان بسته بود و تنها در مسجد جواد الائمه(ع) باز بود. ایشان در این خاطرات مینویسند که در آن روز به مسجد میروند و این آغاز ورود ایشان به مسجد جواد الائمه(ع) بود. همین انتخاب مسجد نشان میدهد که گِل آقای فردی با مسجد سرشته شده بود. مغناطیس فضای داخلی مسجد به نحوی است که فردیای که در آن زمان کارمند بانک بوده، آن را رها میکند و به سراغ مسجد میآید.
جنگ که تمام شد، تعدادی از نویسندگان و فعالان فرهنگی مسیر خود را کمی تغییر دادند. دیگر آن شور و هیاهوی اوایل انقلاب و سالهای جنگ تمام شده بود، دغدغهها کمی تغییر کرد، اما فردی دغدغهاش همچنان ادبیات انقلاب بود. او در یکی از آخرین سخنرانیهایش در اختتامیه جایزه شهید غنیپور درباره رسالت نویسنده امروز گفت: زمانی که دشمن از همه جهات به فکر از بین بردن استقلال میهن اسلامیمان است و میخواهند به این سرزمین نفوذ کنند، یک نویسنده باید به چه چیزی فکر کند و چگونه مطلب بنویسد و چه مضامینی را باید در نظر بگیرد؟ آیا یک نویسنده در این شرایط سخت میتواند از گل و بلبل بنویسد و یا متنی را بنویسد که دل مردم را بلرزاند و زانوهای آنان را سست کند و یا انگیزه مقاومت را در بین مردم ضعیف کند؟ به نظرمن یک نویسنده متعهد در این شرایط باید از مقاومت و پایداری شهید غنیپورها در متون ادبی خودش سخن به میان آورد و به مردم خودش دلداری بدهد.
نویسندگان ما باید احساس کنند که دورتا دور خانهشان آتش وجود دارد و ممکن است دیر یا زود آن آتش به خانهشان سرایت کند. در آن زمان است که دیگر یک نویسنده نمیتواند از گل و بلبل سخن بگوید و یا مردم را به خواب ببرد و یا مردم را ناامید کند.
***
روز پنجم اردیبهشت سال 92، روز تلخ بچههای مسجد بود. امیرحسین فردی به دلیل عارضه تنفسی درگذشت. هرچند جای خالی پدر داستان انقلاب در این سالها شدیداً احساس میشود، اما فردی کاری کرد که داستان انقلاب متکی به یک فرد نباشد. او جریان داستان انقلاب را شکل داد و جهتدهی کرد؛ باقیات الصالحاتی که در ادبیات معاصر ماندگار شد. او خود در مصاحبهای در این رابطه میگوید: «زمینه خالی بود و گفتمان «ادبیات و داستان انقلاب اسلامی» مغفول بود و کسی از این حرفها نمیزد. وقتی کار را شروع کردیم و به رسانهها خبر دادیم، دیدیم بعضی رسانهها حتی واکنشهایی علیه آن دارند. یکی از روزنامهها، یک صفحه علیه این جشنواره مطلب نوشت که این حرکت شکست میخورد و از اینجور حرفها. اشتباه میکنند. از همین ماجرا، کار در آمد. الان دیگر کسی نگران نیست که داستان برای انقلاب مینویسد. قبلا همین رسانهها حمله میکردند، سرکوب میکردند. الان دیگر اینطور نیست.
....«شاه بیشین» که گفتم یک کار بزرگ و در اندازههای جهانی است. «سوران سرد» هم یک کار گردنکلفت و ماندگار است و اصلا جریان داستان انقلاب راه افتاده است. محفلهای ادبی با این مسأله درگیر شدند و به یک گفتمان تبدیل شد. قبلاً صدایی نداشتیم. حالا صدای ما بلندتر شنیده میشود. قبلا انگار مثل غریبهای در یک مهمانی خجالت میکشیدیم حرف بزنیم. میگفتند داستان انقلاب؟ انقلاب تمام شده، شما چه میگویید؟ الان شرایط تغییر کرده است».
انتهای پیام/