بازخوانی رفتار امام علی(ع) در برابر جریانهای ویژهخوار و برانداز
کسانی که کمک به شکلگیری حکومت امیرالمؤمنین(ع) کردند نیتشان این بود سهمی از آن ببرند و بعدها برای سهمخواهی و ویژهخواری از حکومت مقابل خلیفه خدا صفآرایی کردند. رفتار قاسطین با امام علی(ع) هم نیز مانند جریان برانداز حکومت بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا برترین مخلوقات خداوند یعنی اهلبیت(ع) هر کدام در زمان خود نقشهای اساسی را در نظام خداوندی ایفا کردند، لذا با دقت در سیره عملی، رفتاری و کلامی ایشان میتوان به راهکارهای زیادی در زمینههای مختلف معرفتی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی دست یافت. در واقع خداوند متعال در هر دوره از زندگانی اهلبیت(ع) درسهای فراوانی قرار داده است که میتوان با دقت در آنها بهرههای فراوانی برای زندگی کنونی برد.
از این منظر به مناسبت ولادت با سعادت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) قصد داریم نگاهی عبرتگونه از مواجهه حضرت با سه جریان ناکثین(عهدشکنان) و قاسطین(اهل ظلم و ستم) و مارقین(خوارج) داشته باشیم و ابعاد سیاسی ـ اجتماعی آن را مورد بررسی قرار دهیم، بسیاری از کارشناسان بر این باورند که خداوند در قالب این سه جریان، از مجرای خلیفة اللّهی خود یعنی امیرالمؤمنین(ع) سه درس بزرگ را به تاریخ بشریت به خصوص شیعیان آموخت.
گفتوگوی تسنیم با حجتالاسلام مرتضی عباسیان، مدیر بنیاد فرهنگی مهدی موعود(عج) تهران را میخوانید:
تسنیم: در تاریخ زندگانی امیرالمؤمنین(ع) با مواجهه حضرت با سه گروه یا سه تفکر و یا سه دشمن از دشمنان اسلام به نامهای ناکثین و قاسطین و مارقین بر میخوریم. به نظر میرسد خداوند از مجرای خلیفه زمانش سه درس بزرگ را به مسلمانان عصر ما یا آخرالزمانی داده است. امروز در این باره میخواهیم صحبت کنیم.
به نکته خوبی اشاره کردید. گاهی تاریخ را میخوانیم برای اینکه صرفاً از آن قصهای خوانده باشیم. اما گاهی برای عبرت مطالعه میکنیم. بنابراین موضوعات تاریخی میتواند بر زمان کنونی ما تطبیق داشته باشد. قرآن هم بر مسأله عبرت تأکید میکند و در پایانِ یکسری از داستانها میفرماید اینها را عبرت قرار دادیم.
به عنوان مثال سه دسته از دشمنان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به نام قاسطین، ناکثین و مارقین میتوانند در زمان کنونی مصداق داشته باشند. بنابراین با نگاه عبرتی به مواجهه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با این سه دسته میتوانیم نکات بسیار کاربردی برای عصر خودمان را داشته باشیم. زیرا با مطالعه تاریخ مبارزه حضرت میتوانیم نحوه تعامل با دستهجات مختلف دشمنان نظام را متوجه شویم. مثلاً اینکه چه مسائلی را میشود مسامحه کرد؟ به چه کسانی میشود اعتماد کرد؟ به چه کسانی نمیشود اعتماد کرد؟ در این راستا ملاکهایی در اختیار ما قرار خواهد گرفت.
تسنیم: دراین باره مثال میزنید؟
خیلی از مصلحتاندیشیهایی که امروز به نام سیاستمداری مطرح است، در دیدگاه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مردود بود. خیلی از تندرویهایی که برخی امروز به اسم دفاع از دین انجام میدهند، حضرت در زمان حکومتشان در برابرش ساکت بود. این نشاندهنده این است که ما با بسیاری از سیره رفتاری و کلامی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آشنا نیستیم. متأسفانه نگاه مقطعی و تقویمی به ماجرای اهل عترت(ع) باعث شده است که ما در ایام خاصی به سیره و معارف این بزرگواران بپردازیم.
تسنیم: آیا پیشینهای از ناکثین و قاسطین و مارقین در کلام عترت(ع) و یا امیرالمؤمنین(ع) داریم؟
بله، اولین بار این موضوع را رسول گرامی اسلام(ص) به امیرالمؤمنین(ع) خبر دادند. حضرت به طور خصوص از جانب پیغمبر(ص) مأمور بوده است که با این سه فرقه بجنگد چنان که در خطبه «قاصعه» با عتاب میفرماید: آگاه باشید که شما رشته اسلام را از هم گسستید و حدودهای شرعی را تعطیل کردید و نگذاشتید که آنها اجرا شود و بدانید که خداوند مرا امر فرموده که با ستمگران و پیمانشکنان و تباهکاران روی زمین بجنگم؛ و قد امرنی الله بقتال اهل البغی و «النکث و الفساد فی الارض» پس با «ناکثین» یعنی با پیمانشکنان ـ «اصحاب جنگ جمل» که طلحه و زبیر و پیروانشان باشد و بیعت خودشان را با امیرالمؤمنین شکستند ـ جنگیدم و نیز با «قاسطین» ـ یعنی اهل ظلم و ستم که لشگر شام و از طرف معاویه اعزام شده بودند ـ جهاد کردم و نیز با «مارقین» ـ یعنی آن کسانی که از دین بیرون رفتند که خوارج نهروان باشد ـ جنگیدم و خوارشان کردم. اما «شیطان ردهه» که یکی از رؤسای خوارج نهروان معروف به «ذوالثدیه» باشد، به سبب «صعقه» صدای مهیبی کشته شد که آن حضرت فرمود من فریاد تپش قلب و لرزش سینهاش را میشنیدم.
یکچهارم نهجالبلاغه درباره سه دشمن اصلی علی(ع) است
تسنیم: اگر موافق باشید بحث را از اولین دشمنان امیرالمؤمنین(ع) یعنی ناکثین شروع کنیم؛ در خدمت شما هستیم.
برای اهمیت مسأله ابتدا یک آماری از این سه دسته دشمن در کلام امیرالمؤمنین(ع) خدمت شما عرض کنم. آیتالله خزعلی که به مطالعات نهجالبلاغه به صورت تخصصی پرداختند، در تحقیقی مطرح کرد از بین 239 خطبه و 79 نامه و 480 حکمت موجود در نهجالبلاغه، 20 خطبه، سه نامه و یک حکمت مربوط به ناکثین است. 13 خطبه، 17 نامه ـ که 15 نامه آن به معاویه نوشته شده است ـ مربوط به قاسطین و 12 خطبه و یک حکمت مربوط به مارقین است. بنابراین 46 خطبه از نهجالبلاغه که معادل تقریباً یک چهارم خطبههای آن است، مربوط به این سه دسته از دشمنان حضرت است. بنابراین دریایی از مطالب را میتوان از این خطبهها به دست آورد.
ناکثین دنبال ویژهخواری و سهمخواهی از اسلام بودند
اما ناکثین کسانی بودند که نقص عهد کردند. «ناکث» از ریشه «نَکَث» به معنای شکستن و دورافکندن هم به کار میرود؛ یعنی به معنای شکستن و بعد دور افکندن عهد است. اینها خودیهایی مثل طلحه و زبیر بودند که کمک به شکلگیری حکومت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کردند و نیتشان هم این بود سهمی از حکومت ببرند و بعدها نیز برای سهمخواهی از حکومت با حضرت به مشکل برخوردند.
اینها آمدند و با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بیعت کردند و تا مدتی هم حضرت را همراهی کردند. اما چه شد که در مقابل ایشان ایستادند؟ اینها دنیاطلبانی بودند که دنیا را نقد دنیا میخواستند. حضرت به آنها گفت حق ندارید ویژهخوار باشید. ثروتهای بادآورده را باید به اسلام بازگردانید. آنها میگفتند تو حق نداری به ما بگویی از کجا آوردهای. ما انقلاب کردیم، ما زحمت کشیدیم، ما سیلی انقلابی خوردیم، ما جبههاش را رفتیم و جنگیدیم. آن یکی میگفت من سردار جبهه جنگ و شمشیر اسلام بودم. دیگری میگفت من طلحةالخیر بودم و غبار از چهره غم پیامبر(ص) بردم.
نگاه عهدشکنان به دین اسلام، نگاه حزبی بود
تسنیم: ظاهراً از این دست افراد همواره در نظامهای دینی و اسلامی وجود دارد و نگاهشان به حکومت نگاه حزبی است. درسته؟
بله همین طور است. اینها اسلام و دین آوردن را یک نوع سرمایهگذاری در دنیا میدانند و قائل هستند ما یک پروژهای به نام اسلام داشتیم؛ حالا که اسلام به پیروزی رسید، باید بهرهبرداری کرد. ببینید، زبیر کسی بود که مقدم بر حمزه در مدینه شمشیر کشید. او جزو چهار نفری بود که در جریان سقیفه از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دفاع کرد. بنابراین نگاه ناکثین به اسلام، نگاهی منفعتگرایانه و مادی بود و دنبال سهمشان از نظام و انقلاب علوی بودند. یعنی اینطور نگاه میکردند که حالا که تیم ما رأی آورده است، باید صاحب منصب شویم و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هم به شدت مانع میشدند.
در این دوران بود که یک عده از اصحاب، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را نصیحت و شماتت میکنند. میگویند این چه سیاستی است؟ برای اینکه دهانشان بسته شود قطعهای از زمینی را به آنها بده. میگفتند تو کسی را که در بقای نظام تأثیر ندارد را بگذار کنار و به اینها عطا کن. اما امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از همان ابتدا با آنها با قوانین الهی برخورد کرد. زمانی که به دفتر حضرت رفتند، ایشان شمع را خاموش کرد و فرمودند این شمع برای بیتالمال است. بر این اساس زبیر و طلحه و ... علیه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) جوّ درست کردند تا جایی که همسر پیامبر(ص) را با خودشان همراه کردند.
پس آنچه ناکثین انجام دادند این بود که اسلام را به صورت ظاهری و مصلحتی قبول کردند منتها شرطش این بود که حضرت با ریخت و پاش آنها کاری نداشته باشد. در صورت کلی در طول تاریخ ملاحظه میکنیم که عدهای تا زمانی که مسائل دنیایی آنها فراهم باشد با حق همراهی میکنند و اگر لحظهای متوجه شوند که خواسته آنها فراهم نشده است، حق را ترک میکنند و چه بسا به مقابله با حق بپردازند. امام حسین(ع) در یکی از منزلگاههای کربلا جملهای فرمودند که بسیار قابل توجه است. حضرت فرمود: «اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْمَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ؛ به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله زندگى آنهاست، دین دارند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى شوند.»
تسنیم: خوب، اگر موافق باشید درباره دومین گروه از دشمنان امیرالمؤمنین(ع) بهنام قاسطین درباره تفکر و ویژگی رفتاریشان صحبتی داشته باشیم.
قاسط از ریشه «قسط» به دو معنای «عدل» و «عُدول یا بازگشت» است. عدول به معنای انحراف از حق است. بنابراین در مورد دشمنان قاسطین معنای دوم صدق میکند. لذا قاسطین کسانی هستند که از حق بازگشتند در حالی که به ظاهر مسلمان بودند که شامل معاویه و یارانش هستند.
قاسطین، همان جریان برانداز حکومت هستند
قاسطین ضد عدالت بودند و اسلام را به صورت ظاهری و مصلحتی قبول داشتند. معاویه و عمر بن عاص از این دسته بودند. معضل بزرگی که در این بین وجود داشت، این بود که معاویه از زمان خلیفه دوم حاکم یکی از شهرهای مرزی به نام شام بود. او عده زیادی را به دور خود جمع کرده بود. معاویه، مروان بن حکم و ولیدبن عقبه از بارزترین اشخاص جبهه قاسطین بودند. مغیرة بن شعبه و ابن عباس در ابتدای حکومت به امیرالمؤمنین(ع) گفتند اینها را چند صباحی نگه دار و حضرت قبول نکرد. بعد گفتند علی اهل سیاست نیست. حضرت هم هر کاری کرد نتوانست آنها را به راه بیاورد. از سوی دیگر از وقتی که معاویه حاکم شام شده بود تا روزی که میخواست با امیرالمؤمنین(ع) بجنگد کمتر از 30 سال میگذشت و در این مدت توانسته بود پایههای فکری خود را در شام مستحکم کند که تبعه آن را در ماجرای عاشورا دیدیم.
بنابراین اینها جریانی بودند که اساساً حکومت امیرالمؤمنین(ع) را قبول نداشتند و میخواستند دست خودشان باشد. بعدها بر اثر رویه این گروه اسلام طعم تلخ حکومت بنیامیه را چشید. حجاج بن یوسف از ثمراتِ قاسطین بود که صدها هزار شیعه را از دم تیغ گذراند و پایههای تخت خود را با جمجمههای شیعیان محکم کرد.
با کسانی که در تفکر قاسطین هستند و همواره در طول تاریخ تفکرشان جریان دارد، به هیچ وجه نمیشود کنار آمد زیرا از اساس با حق مشکل دارند. میتوان گفت اینها همان جریان «برانداز» و ضد انقلابها در نظام هستند که به بهانههای مختلف دنبال ضربه زدن به نظام اسلامی هستند. این افراد ریشه دارند.
در صورت کلی معاویه به عنوان سرسلسله قاسطین فردی بود که خیلی تظاهر به اسلام میکرد، خیلی سیاستمدار بود و در جریان صفین با همکاری عمر و بن عاص قرآن را سر نیزه کردند و به کمک منافقان داخل سپاه امیرالمؤمنین(ع) مسلمانان را فریب دادند که بعد از آن ماجرای تلخ حکمیت پیش آمد که زمینه را برای روی کار آمدن گروه سوم از دشمنان حضرت فراهم کردند.
آن چیزی که انسان را از سایر موجودات متمایز میکند، انتخاب بین عقل و شهوت است. آنچه که انسان را برتر از ملائک میکند، انتخاب عقل در بین شهوات است. مردم ایران یک انتخاب خوب انجام دادند و انقلاب اسلامی را به محبت خدا رقم زدند و شیطان آمده است تا ما را از مسیرمان انحراف بدهد. یعنی در مواقع حساسی مانند انتخابات ما را بین خوب و بد به فتنه دچار میکند. این آیه که شیطان سوگند میخورد «فبعزتک لاغوینهم اجمعین» ناظر بر دشمنی مدام شیطان است.
تسنیم: درباره دسته سوم یعنی مارقین یا خوارج که بعد از جریان حکمیت ایجاد شدند که ظاهراً بسیار رفتار خشک و خنثی منتها ضد نظام اسلامی داشتند. در این باره میفرمایید.
ابتدا یک بحث لغوی بکنم. مارقین از ریشه «مروق» به معنای خروج و بیرون رفتن تیر از هدف است. یعنی اینها از خط و مرزها و حدود دینی عبور میکنند. گروه سوم یعنی مارقین یا خوارج بودند که تحت نظارت قاسطین قرار داشتند. یعنی از جبهه شام «دگراندیشان» یا جریانهای آن سوی آبنشینان برنامهریزی میکردند و عواطف و احساسات این گروه را تحریک میکردند و میگفتند حکومتِ حق، شما (مارقین) هستید و اگر میخواهید اسلام اجرا شود، اسلام همان است که شما میگویید و «لا حکم الا الله؛ حکمی جز الله نیست.» بنابراین خوارج همه را باطل میدانستند جز خودشان.
تحقیقی را شخصی به نام رضا نجاری درباره رویه رفتاری خوارج توضیح داده است که جالب است. او میگوید در نظر خوارج آنچه خدا فرمان داده است بیچون و چرا باید انجام پذیرد، زیرا جز خدا حاکم دیگری بر حق نیست. در چنین شرایطی برای آنان ظرفیت پذیرش اجتماعی احکام اصلا دیگر موضوعیت نداشت و آنان بدون نظر جامعه راه خود را میرفتند و نظر خود را اعلام میکردند.
خوارج دچار خوداجتهادی شده بودند
آنها نظر داشتند در نهروان مدیر خداست و کسی بر کسی مدیریت نمیکند. خوارج از آیه شریفه «لا حکم الا لله» برداشت کردند که تنها باید اراده الهی در جمع حاکم باشد و هیچ شخصی نباید بر دیگری حکومت داشته باشد.
ریشه تمام اشتباهات خوارج در طول تاریخ نگاه ظاهری و قشری به آیات قرآن بوده است. آنانی که پیوسته دین را مینگرند و ازحقیقت آن و درک معانی باز میمانند. تفسیر شخصی خود را بر آیه «لا حکم الا لِلّه» تحمیل میکنند و آیات دیگر را نیز در تکمیل پازل معرفتی خود ساده انگارانه به کار میگیرند. آنهایی که پیش بینی نشده رفتار میکنند و برعکس صوفیه که محو در استاد و مرادشان میشوند، این جماعت به شدت سرکش هستند و خود اجتهادی را در مرامشان میآموزند. با عنوان نهی از منکر دچار منکر میشوند. بالاخره خوارج در نهروان به دست امیرالمؤمنین(ع) از بین رفتند اما تفکرشان همواره باقی مانده است.
تسنیم: در بین این همه دشمنانی که وجود داشت، چهره افرادی از شیعیان امیرالمؤمنین(ع) میدرخشید که از جمله آنها مالک اشتر و عمار بودند. در این باره توضیح میفرمایید.
بله اشاره خوبی بود. مالک اشتر در جنگ صفین کسی بود که تا پشت خیمه معاویه پیش رفت تا او را به هلاکت برساند، اما او یاد گرفته بود بر محور امام باشد. همین که فهمید مسلمانان بیبصیرت، شمشیر زیر گلوی امیرالمؤمنین(ع) گذاشتهاند و حضرت نیز امر کردهند او بازگردد، از جان معاویه گذشت. او در حوادث و مواقع مختلف پشت و پناه و مایه دلگرمی حضرت بود. امیرالمؤمنین(ع) از مالک اشتر با این توصیفات یاد میکند:
1ـ در روزهای ترسان و ایام خطر به خواب نمیرود و هوشیار است. 2ـ از دشمنان به هنگام بیم و هراس، نمیترسد و فرار نمیکند. 3ـ او شمشیری از شمشیرهای خداست که تیزی و برندگی آن کند نمیشود. 4ـ بر بدکاران و ستمپیشگان از آتش سختتر است. 5ـ قدرت مهار کردن دشمن را به طور کامل دارد. 6ـ از کسانی نیست که بیم سستی و لغزیدن در او باشد 7ـ از کسانی نیست در جایی که باید شتاب و سرعت داشته باشد، کندی کند یا در حالی که باید کندی و تاملی کند، سرعت به خرج دهد.8ـ مالک از برای من چنان بود که من برای رسول خدا (ص) بودم. «ای کاش در بین شما دو نفر مانند او بودند بلکه ای کاش تنها یک نفر مثل او بود و فکر و رأیش در مورد دشمنانم همچون نظر او بود»
عمار هم از شخصیتهای بسیار گرانقدر سپاه اسلام و یاوران واقعی امیرالمؤمنین(ع) بودند. در نبرد صفین، حماسه آفرینىهاى عمار در دفاع از جبهه حق و رسوا کردن نیروهاى باطل بسیار چشمگیر بود. او در میدان نبرد، خطبههاى شورانگیز مىخواند و رزمندگان را به پیکار بىامان با متجاوزان و پیمان شکنان دعوت مىکرد. خطابههاى روشنگر او، به سپاه حق بصیرت بیشترى مىداد. وقتى چشم او به پرچم عمر و بن عاص افتاد، گفت: «به خدا قسم، ما با این پرچم تاکنون سه بار جنگیدهایم و اینان در این جنگ هم هدایت شده نیستند و در همان کفر سابق به سر مى برند.
انتهای پیام/