سهیلی: راجع به من اشتباه قضاوت می‌کنید/ «آقازاده‌ای» یقه مرا گرفت و گفت "فیلم دزدی و اختلاس‌های مرا بساز!"

سهیلی: راجع به من اشتباه قضاوت می‌کنید/ «آقازاده‌ای» یقه مرا گرفت و گفت "فیلم دزدی و اختلاس‌های مرا بساز!"

طبیعی است که تغییر کرده‌ام و اینکه چون تغییر کرده‌ام تو بگویی به عقایدت در سال ۱۳۷۵ وفادار نیستی و به پیام فیلمت در «مردی شبیه باران» اعتقاد نداری؛ نه، داری اشتباه قضاوتم می‌کنید.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، سعید سهیلی نویسنده فیلمنامه «توفان شن»، مؤلف آثاری درخور مثل «مردی شبیه باران» و «مردی از جنس بلور»، با مضامین وابسته به رزمندگان و دفاع مقدس در سال 1395 فیلمی مثل گشت2 را می‌سازد. بررسی کارنامه سعید سهیلی خیلی پیچیده و عجیب و غریب است. همین مقدار تغییر و تحول و اکران نوروزی گشت2 فضایی را فراهم کرد که وارد چالش با این فیلمساز کهنه‌کار شویم و دریافتی از سیر دوران وارونگی را در دیالوگ حل و فصل کنیم.

*علت حواشی فیلم «گشت ارشاد» این بود که یک جابجایی سیاسی در کشور در آن مقطع صورت پذیرفته بود و به موازات این جابجایی سیاسی اسباب تغییرات کلان فرهنگی صورت پذیرفته بود. اما متاسفانه در نیمه راه دولت دهم متوجه شدیم خود دولت دهم نیز خواهان تغییرات فرهنگی نیست. اما عده‌ای مستقل از دولت این زمینه را برای جابجایی و تغییر فراهم کردند اما مسئولان سینمایی دولت دهم این تغییر و جابجایی را قبول نداشتند و منجر به آن حواشی شد.

آقای سهیلی! بدون هیچ تعارفی، شما با اصرار زیاد قسمت دوم گشت ارشاد را ساختید. بدون اینکه تغییر کلان در عرصه فرهنگ را بپذیرید. نکته دوم این است بخشی از واکنش‌ها به فیلم «گشت ارشاد 1» معترضه ای نسبت به خود شما بود. شما که سینماگر آرتیستیکی هستید و بخشی از فعالان فرهنگی با اعتراضات مکتوب و شفاهی به قسمت اول گشت ارشاد می خواستند شما را به دوران اولیه فیلمسازی‌تان رهنمون کنند. یعنی زمانی که شما فیلم های «مردی از جنس بلور» و «مردی شبیه باران» را ساخته اید. اعتراض به «گشت 1 »و حتی الان در «گشت2» بخشی از اعتراضات به نگرش هرج و مرج طلبانه شماست نه حتی خود فیلم. جبهه فکری انقلاب هم در اعتراض به همین رویه مطلبی را در سایت و کانال تلگرامی اش منتشر کرد درباره همین وضعیت. صدایشان را می شنوید که دارند سعید سهیلی «مردی از جنس بلور» و «مردی شبیه باران» را از شما مطالبه می کنند. در ادامه هم شما واکنشی به طرفداران این دو فیلمتان واکنشی نشان نمی‌دهید و بی اعتنایی پیشه می کنی!

تو و رفقای عزیز همفکرت، مرا خیلی مهم جلوه داده اید! اینطوری هم نیست! به هر صورت «سعید سهیلی» و سعید سهیلی‌ها، آدمهای بسیار مهمی نیستند که این همه راجع به آنها فکر بشود، راجع به آنها توطئه بشود. راجع به آنها نقشه کشیده بشود، برای زدن آنها یا حمایت از آنها و... .

سینمای ایران خیلی کوچک تر از این حرفاست که «سعید سهیلی» بخواهد این همه بحث برانگیز باشد. دائما یک بحثی راه افتاده، شما، ما، اونا، اینا و... . کلا جریان شناسی ما غلط است و اینطوری نیست. باید به این باور برسیم که یک ملتی هستیم که همه در کنار هم هستیم. با یک اختلاف سلیقه‌هایی و با یک اختلاف عقیده‌هایی و با یک نگرش‌های متفاوت؛ ولی همه ما سوار یک قایق هستیم، همه سوار یک کشتی هستیم. در شناسنامه واقعی همه ملت ما درج شده است: جمهوری اسلامی ایران و اگر اتفاقی برای این مملکت بیفتد و اگر خطری ایجاد شود، باز هم همه در کنار هم خواهیم بود. من جبهه انقلاب، جبهه ضد انقلاب را نمی فهمم. جبهه چپ، جبهه راست، را نمی‌فهمم. من فقط یک جبهه را به می شناسم: "جمهوری اسلامی ایران ".

این گروه ها وقتی مصداق و معنا پیدا می کنند که داخل خانواده تعریف شناسنامه داری داشته باشند. باز هم اگر شناسنامه داشته باشند، من فقط همان «جمهوری اسلامی ایران» را می‌فهمم.

خیلی قضیه رو داری آگراندیسمانش می‌کنی. البته اتفاقات عجیب و غریبی که برای قسمت اول گشت افتاد، اتفاقات خیلی ساده‌تری از این حرفاست. یک نفر که از فیلم خوشش نمی‌آید تریبون دارد، از قضا تریبونش طرفدار دارد و صدای مخالف را خوب انعکاس می دهد. شعار می‌دهد و به همین سادگی فیلم از پرده پایین آمد. اتفاقاتی که برای گشت ارشاد1 افتاد واقعا به این پیچیدگی نبود. اتفاقا به همین سادگی بود. یک نفر یا دو نفر بودند که فیلم را ندیده بودند یا از فیلم بد شنیده بودند، یا فیلم را دیده بودند و آن را دوست نمی داشتند. اینها چون تریبون داشتند و صدایشان انعکاس داشت خیلی هم طرفدار داشتند برای آن فیلم مسئله درست کردند. بدون آنکه درباره گزاره های اولیه تحلیلی صحبت کنند که این فیلم چی هست و قصد دارد چه پیامی را منتقل کند. بدون اینکه بدانند سعید سهیلی کیست و چگونه فکر می کند و چه گذشته ای دارد.

*آقای سهیلی شاید الان اعتراضات و نحوه اعتراض، جنبه خیابانی نداشته باشد اما شما نمی توانید گفتمان مخالف خودتان که از من و صندلی روبرویی شما آغاز می شود را نادیده بگیرید و با مثال چهار نفری که بر اساس هیجانات به فیلم‌گشت یک واکنش نشان دادند صورت مسئله را پاک کنید. نکته جالبتر این است که شما در برنامه هفت ادعاهای عجیب و غریب تری هم کرده اید.

یک تکه کوچولو هم می اندازید و میگویید: فیلم من جای فکر و عمق هم برای مخاطب باقی می گذارد و به برخی ناهنجاریهای اجتماعی می پردازد. بعد یه کمی ژست می گیرید و می فرمایید که فیلم «گشت 2 »، از جریانات فاسد مویرگی دولتی و خرافه پرستی رمالی از جنس مرسوم انتقاد دارد. قبول داری که داری بیهوده ژست می‌گیری و اساسا مستقل از هر قضاوتی، عامه پسندانه هم اگر گشت 2 را تحلیل کنیم، خیلی فیلم قابل فکری نیست و اساسا یک فیلم در ژانر پفکیه؟ برای اینکه فیلم مخاطب را اذیت نکند، حین فیلم باید دائما پفک بخورد تا بی مایه بودن فیلم را فراموش کند. این ژانر خود اختراع شده سعید سهیلی است؛ یعنی ژانر پفکی؟! من اساسا اعتقاد دارم فیلم گشت 2 جای فکر ندارد، فقط حین دیدن فیلم به شدت باید پفک جوید.

تو هم داری مثل تریبون دارا فکر می‌کنی و حرف می زنی.

* شما هم تریبونی مثل سینماداری؟

خیلی خودتو قطب عالم امکان فرض کردی! نه؟! اینکه روی فیلم‌ها و آثار هنری اسم بگذاری قطعا کار تاسف آوری است که تو داری به اسم منتقد، روزنامه نگار انجام می‌دهی؟ اسم تو چیه؟

*حسین.

اگر اسمت حسین نبود و شهرام بود اسم تو رو شهرام الکی می گذاشتم. چون الکی داری شلوغش می کنی. اسم گذاشتن روی فیلمهای خیلی کار راحتیه. دوغکی، پفکی، قوزکی، خولکی. در برنامه هفت به همین مورد اشاره کردم و گفتم یک نفر دماغش بزرگ است. اگر ما احمد دماغ صدایش کنیم، بی انصافی است. فقط به این دلیل که دماغش گندس. اینکه من به تو توصیه می‌کنم روی فیلمهای اسم نگذاری به همین دلیل است. این روش نشانه از کم عمق بودن تفکر یک منتقد یا خبرنگار سینمایی دارد. به همین دلیل است که آن دوست عزیز منتقد در برنامه خیلی مثلا مورد وثوق و تایید خیلی از منتقدان و فیلمسازان نیست. چون برای هر پدیده‌ای یک اسمی می گذارد، ماقبل نقد، مستهجن، و....

شهید مطهری می فرمایند: نقد یعنی جدا کردن خوبی‌ها و بدی‌ها و فاصله دادن میان معایب و محاسن. امیدوارم هنوز شهید مطهری را قبول داشته باشید.

*در عالم هنر تشبیه بخشی از نسبیت مبانی نظری نقد به حساب می آید.

شما هم مثل دوستمون به جای اینکه یک فیلم را تحلیل کنید، مشغول اسم گذاری هستید. شهید مطهری می فرمایند نقد یعنی جدا کردن خوبی‌ها و بدی‌ها و فاصله دادن میان معایب و محاسن. این معنی نقد است که من از شهید مطهری آموختم و طبیعی است که تو و رفقای محترمت که قرار است پنبه من و «گشت 2» را بزنید به این تعاریف که مال فلان منتقد فرنگی هم نیست قائل نیستید. این تعریف متعلق به شهید مطهری است و امیدوارم هنوز شهید مطهری را قبول داشته باشید.

اما مستقل از این تعریف تو به فیلم «گشت 2» میگویی پفکی، دوستمان هم می گوید مقوایی، سوراخه، کاغذیه، مستهجن است. از تو ایراد نمی گیرم؛ ما توی یک مملکتی زندگی می کنیم که عادت کردیم ...

انقلاب کردیم که دوران انگ زدن و صفت اطلاق کردن تمام شود!

*عادت به چی ؟

برای همدیگر اسم می گذاریم و به یکدیگر انگ بزنیم. هر کسی و هر اثری را نمی‌پسندیم بهش انگ می‌زنیم. تو سنت قد نمی‌دهد، بعد از انقلاب خوشبختانه اتفاقی که افتاد خیلی انگ زنی و صفت اضافه کردن به اسامی کم شد. من توی محله‌ای زندگی می کردم که این انگ زنی و صفت اطلاق کردن رواج داشت. اکثر بچه‌ها توی محله ما اسم داشتند. مثل همین صفت پفکی که تو به فیلم من نسبت می‌دهی! مثال می زنم؛ ما یک حسین داشتیم که بهش می‌گفتیم حسین طلا؛ فقط به این دلیل که رنگ صورتش سرخ و سفید بود. یک محمد نامی داشتیم که بهش می‌گفتیم ممد شیش کله. ممد شیش کله هر موقع دعوا می‌کرد اولین کاری که انجام می داد این بود که با سر می‌زد توی صورت طرف مقابل. یک حسین دیگری داشتیم که بهش می‌گفتیم حسین گوشکوب. به دلیل اینکه یک بار در عمرش دعوا کرده بود و در همان یکبار با گوشکوب زده بودند توی سرش. یک حبیب داشتیم، بهش می گفتیم حبیب چیتا. به دلیل تیز وبز بود. حسین نقشه کش بچه اصفهان بود که به بهش می گفتند حسین اصفهونی. قبل از انقلاب عادت داشتیم به دلیل فرهنگ حاکم، برای اسامی صفتی پیدا کنیم.

*این اسم گذاشتن هنوز هم هست یعنی اینکه اگه به فیلم گشت 2 بگن کمدی سوپر مارکتی پر بیراه نگفتیم! خود سینماگران از این عناوین استفاده می کنند.

بعد از انقلاب این مسئله کم شد و کمتر کسی برای افراد دیگر جرات می کند اسم بگذارد و توهین کند و برای اسم «حسین» پسوند گوشکوب بگذارد. اتفاقا همین حسین گوشکوب در زمان جنگ شهید شد. فکر می‌کنم شهید هم شدند که دیگر از این روش اسم گذاشتن برای همدیگر استفاده نکنیم. انقلاب برای تو و امثال تو چه معنی دارد؟ انقلاب یعنی تغییر؛ تغییر در روش‌های و شیوه های غلط. یعنی برای افراد اسم نگذاریم و برای آثار هنری هم به همین صورت. بعد از سی وشش سال انقلاب فرهنگی، سیاسی و عقیدتی؛ منتقد ما چه تو و چه دیگران به همین سمت و سو می‌روید و به جای اینکه تحلیل کنید مثل «لات و لوت‌های» لمپن اما مدرن و کتاب خوانده، برای آثار هنری اسم می گذارید؟ فکر نمی کنید منزلت و شان شما سقوط می‌کند؟ خیلی عنوانی را برای آثار هنری انتخاب می کنید چون تیتر خور است. احتمالا قبل از گفتگو فکر هم کردی که سوتیتراتو را انتخاب کردی و پیش خودت فکر کردی تیتر بزنی گشت 2 فیلمی است پفکی. بعدش هم اشاره کردی این فیلم را مردم نمی روند سینما ببیند.

*نه من چنین حرفی نزدم.

عین جمله خودت درباره مضمون و محتوای فیلم است. بحث من با تو باید به گونه دیگری پیش برود. بیا راحتت کنم اصلا سینما جای فکر کردن نیست.

*جدی به این موضوع اعتقاد داری؟ اعتقاد جدی داری که سینما جای فکر کردن نیست.

بله و قطعا اعتقاد جدی دارم.

*پس برای چی مردی از جنس بلور، مردی از شبیه باران، حتی «سهراب» و «تارا و تب توت فرنگی» را ساختی؟

جواب تو را به تدریج می‌دهم؛ حوصله کن. برای همه سئوال های تو من جواب حسابی دارم. سینما از زمانی که سنگ بنایش گذاشته شده مکانی مثل پارک برای تفریحی عمومی بود. مثل یک شهر بازی که می رویم تا کمی خوش بگذاریم. مثل دریاچه و دریایی است که می‌رویم و سوار قایق می شویم تا حال می کنیم و لذت می بریم. سینما هم جایی شد برای اینکه مردم بیایند دور همدیگر جمع بشوند و یک تفریح سالم داشته باشند.

اما قدرت سینما آنقدر قدرت بالایی بود که توانست مردم را جذب کند و توانست مردم را گرد یکدیگر جمع کند و روی مخاطب توانست تاثیر بگذارد. به دلیل عریض و طویل بودن پرده، به دلیل تاریک بودن سالن، به دلیل اینکه همه هنرها را به یکدیگر گره زده بود؛ از خط و نقاشی موسیقی و طراحی و بازیگری و تئاترو...؛ توانست تاثیر شگرفی روی تماشاگر بگذارد. کم‌کم سینما به سمتی رفت که متولیانش احساس کردند که در قالب این تفریح دورهمی می توانند به مخاطبان قصه ای را نشان بدهند و در قالب آن قصه بگویند که از چراغ قرمز عبور نکند. چقدر خوب است که مردم از یک فیلم یاد بگیرند که از چراغ قرمز راهنمایی و رانندگی عبور نکنند که احتمالا تصادف نشود. کم کم توانست چیزهای مهمتری هم به مردم بگوید. یک تماشاچی را پیدا کن که توی خونه اش نشسته باشد و به خانواده اش بگوید که فیلمی در سینما نمایش داده شده و بیایید برای تقویت اندیشه برویم و این فیلم را تماشا کنیم!

*داری منو که کف سینما هستم آقای سهیلی نصیحت می کنی؟!

حتما نیاز به نصیحت داری! چون تعاریف را فراموش کرده‌ای. جمعی را پیدا می‌کنی که پیش خودشان بگویند که فیلمی اکران شده و برویم این فیلم را تماشا کنیم. اما وقتی می روند این فیلم را می‌بینند می‌توانند متاثر هم بشوند. مثلا فیلمی بر خلاف قضاوت های بیهوده که تصور می‌کنند مردم فقط به فیلم های کمدی اقبال نشان می دهند، می توانند فیلمی را هم بروند ببیند و متاثر هم بشوند. می‌توانند از دل همین مدیوم بفهمند که طلاق چیز خوبی نیست. می‌توانند به این نتیجه برسند که بچه های طلاق، یک مشکلاتی برای خودشان و ثانیا برای جامعه بوجود می آورند. سینماگران می توانند در آثارشان نشان دهند که اعتیاد چه مصائبی را برای جامعه بوجود می‌آورد. اما پیش خودشان نمی‌گویند ما برویم فلان فیلم را ببنیم که معتاد نشویم. برویم این فیلم را ببینیم که زنمان را طلاق ندهیم. مردم با این قصد نمی‌روند فیلم ببیند. می‌روند فیلم ببیند که لذت ببرند و قصه را دنبال کنند. اما وقتی آن قصه را راجع به مثلا زورگویی، پرخاش و بدرفتاری یک مرد با همسرش باشد بروی آنها تاثیر می گذارد که در خانواده شان، بدرفتاری، بد اخمی و بد دهنی نکنند.

اگر مردی همسرش را در منزل کتک می‌زند از فیلم خاصی، یاد می‌گیرد که این رفتار چقدر قبیح و پلشت است. به دلیل اینکه هیولایی درونش وجود دارد و خودش متوجه رفتارهای سرکوبگرانه اش نیست. عصبانیت، بددهنی، پرخاش کتک زدن زن و بچه و اعتیاد انگاره های ضدانسانی است. فرد مبتلا به این رفتارهای ناهنجار، چون خودش را از درون نمی بیند، مثل یک آینه خودش را روی پرده سینما می‌بیند و پیش خودش می گوید خدایا ! من مشابه این فرد هستم؟! یا مثلا وقتی فیلمی درباره اعتیاد می بیند، فرد با خودش می‌گوید این مرد معتاد چقدر شبیه من است و چقدر بد است که کسی معتاد باشد. چقدر زشت است که آدمی همسرش را کتک بزند. این تاثیرات بعد از فیلم است. اینکه ما برویم فیلمی را ببینیم که دیگر همسرانمان را کتک نزنیم، برویم یک فیلم را ببنیم که دیگر معتاد نشویم، برویم فیلمی را ببینیم که دیگر دزدی نکنیم، برویم فیلمی را ببنیم که بعد از این متنبه بشویم که دیگر سرقت نکنیم، این نگاه نیمچه دیدگاه غلطی راجع به سینماست که نمی خواهم روی آن اسم بگذارم. فقط یک نگاه غلط است.

*خب آمریکایی ها با همین روش های تربیتی کلان قله های سیاسی دنیا را با سینما فتح کردند. این نگاه اساسا غلط است...

عزیز جان. تو داری راجع به یک پیکره مدیریت شده حرف می زنی.

هر ملتی که اجتماعی‌تر باشند موفق تراست. هر ملتی که خانه نشین‌ترند، گوشه‌گیرتر، فردی‌تر و جداتر از همدیگر باشند، ملت عقب مانده تری خواهد بود. سینما به ما یاد می دهد که اجتماعی تر باشیم و بیاییم کنار هم فیلم ببنیم.

* اینکه تو می گویی مردم با دیدن فیلم «گشت 2» با یک فیلمی به قول تو پفکی مواجه اند قرار نیست اصلا فیلم کمدی با هر چاشنی پندآموزی فیلم آموزشی باشد.

مردم قرار است فیلمی را ببیند لذت ببرند اما... . اما اگر نکته های خاصی که با منظور سازنده در متن درام لحاظ شده را گرفتند و به درد آنها خورد خیلی اتفاق خوبی افتاده است. اگر فیلمی ساخته شود و مردم از خانه‌های خلوت به سینماهای شلوغ مراجعه کنند، اتفاق بدی افتاده است؟! به جای اینکه جوانان، پای بساط لهو و لعب و فساد و منقل و اعتیاد باشند، در خیابان سوار ماشین بشوند و به سنیماهای شلوغ مراجعه کنند، اجتماعی بشوند، اتفاق بدی افتاده است؟ این از هر تحلیلی مهمتر است. هر ملتی که اجتماعی‌تر باشند موفق ترند. هر ملتی که خانه نشین‌ترند، گوشه‌گیرتر، فردی‌تر و جداتر از همدیگر باشند، ملت عقب مانده تری خواهد بود. سینما به ما یاد می دهد که اجتماعی تر باشیم و بیاییم کنار هم فیلم ببنیم.

به جای اینکه چهار نفری بنشینیم پای تلویزیون فیلم ببینیم، چهارصد نفری فیلم بینیم، بهتر نیست؟! به جای اینکه چهار نفری به یک فیلم بخندیم یا با اشک بریزیم، یا از یک فیلم به قول تو پند بگیریم یا فکر کنیم چهارصد الی پانصد نفری یک تجربه احساسی را نسبت به یک فیلم داشته باشیم، این فرآیند به اجتماعی شدن کمک نمی‌کند؟!

سینما جایی است به نظر من فقط باید تلنگر بزند.

*آقای سهیلی فازتون امروز فاز نصحیت کردن است اما سئوال اصلی من تغییر رویکرد شما از دو فیلم «مردی از جنس بلور» و «مردی شبیه باران» به فیلم گشت 2 است که خیلی تغییر 180 درجه‌ای عجیبی محسوب می شود. آیا به عنوان یک هنرمند دیدگاه های شما تغییر کرده است؟ آیا تغییر کردی؟ استحاله‌ای در کار بوده؟ چه اتفاقی افتاده که دیگر از آن جنس فیلمهای نمی سازی. مرا داری مثل ساعد سهیلی نصیحت می‌کنی؟

چطوری انتظار داری که من، تو را در قالب این مصاحبه نصحیت نکنم اما انتظار داری سینما مردم را نصیحت کند. چون نصیحت برای کسی است که هنوز قادر به کشف دست چپ و راستش نباشد. وقتی کسی دست چپ و راستش را شناخت، دارای تفکر و اندیشه شد وقتی نصیحتش کنی به نوعی به آن شخص توهین کرده ای. یعنی تو کمتر می‌فهمی و من بیشتر. نصیحت در جایی اتفاق می‌افتد که تو هنوز نمی دانی کار خوب و بد چیست؟ راه خوب چیست؟ راه چپ و راست و راه انحراف چیست؟ ما یک نفر که نصیحتمان می کند، بهمان برمی خورد. اما انتظار داریم با یک فیلم سینمایی هزاران و میلیون های نفر را نصیحت کنیم. در صورتی که سینما جایی است که به نظر من فقط باید تلنگر بزند.

*من با این تلنگر زدن موافق هستم. اما با این رویه فیلمسازی و با این روشی که فیلمسازی در پیش گرفته اید، سبب شده من به «شب برهنه» هم راضی باشم. «مردی شبیه باران» و «مردی از جنس بلور» نخواستیم. به «تارا و تب توت فرنگی» هم راضی هستم. حتی به مضمون شب برهنه و قهرمان خشن معترض در مختصات روایت‌های سینمایی شما راضی هستیم. اتفاقا این ضد قهرمانی که ساعد نقش آن را در گشت 2 بازی می کند همان ضد قهرمان همیشگی فیلمهای شماست که من باهاش ارتباط برقرار می‌کردم (الان وارد فاز نقد شدم) همین ضد قهرمان آشنایی مرا در تنگ لودگی می‌اندازی!! بالاخره نگفتی تغییر کردی؟

چه کسی هست که در زندگی اش تغییر نکند. تو خودت یکسال پیش با یک عده خاص در سینما موضع داشتی الان با اون گروه می‌نشینی، نسکافه می‌خوری. نسبت به یکسال پیش خودت تغییر حسابی کردی. از آدمی با رویکرد مونولوگ تبدیل به آدم دیالوگ شدی. برای همین داریم با هم بحث می کنیم. همه آدمها تغییر می کنند. تغییر جزء ذات انسان است، بخشی از ویژگی های انسان است. شما یک حیوان را در نظر بگیرید، مثل گوسفند. اولین گوسفندی که خدا خلق کرد با آخرین گوسفندی که همین امروز به دنیا آمد هیچ تفاوتی نمی‌کند. هر دو وقتی بز جلو راه می رود بقیه پشت این بز به راه می افتند.

* به گفتمان خودت در دهه هفتاد اعتقاد داری یا نداری؟

چیزی را در دهان من مگذار، من دارم راجع به انسان حرف می زنم. دیالوگت داره به لحن بازجوها شبیه می شود. می‌خواهم به تو بگویم اولین اسبی که خداوند آفرید با آخرین اسبی که خداوند آفرید هیچ تفاوت ندارد. اسب برای سواری دادن است. اسب شیهه می کشد. اولین اسب خلق شده شیهه می کشد، آخرین اسب خلق شده هم همچنان شیهه می کشد. اسب زیر پای زاپاتا شیهه می کشید. اسب ناپلئون بناپارت و ویلیام والاس هم شیهه می کشید. تفاوت انسان با حیوان در این است که اولین انسان خلق شده با آخرین انسانی که روی کره زمین به دنیا می آید بسیار متفاوت است. زمین تا آسمان با یکدیگر فرق دارند، حتی هر آدمی با یک ساعت بعدش تفاوت فاحشی دارد.

*این تغییر باید به سمت تعالی باشد؟

اصل را بپذیر که تغییر انسان یک حکمت بزرگ است، یک ویژگی خوب است بعد بحث را ادامه می دهم.

*تغییر را به شرط تعالی می پذیرم.

پس اینکه تو اصرار داری بپرسی من تغییر کردم حتما با " بله " پاسخ شما را خواهم داد. بله تغییر کردم. شهر تهران که از سنگ و سیمان است تغییر کرده است. واقعا قدرت خداست که از آدم ابول البشر تا آخرین بچه ای که چند ثانیه قبل به دنیا آمده است میلیاردها انسان در طول تاریخ خداوند خلق کرده است و هیچ کدام از آدمها شبیه هم نبودند.

مردم جامعه ما آنقدر آگاه شدند که با این چیزها به هیجان نمی آیند. دیگر بلندگو جواب نمی دهد! الان پچ پچ جواب می‌دهد! دیگه عربده، هوار و هیاهو جواب نمی‌دهد! اتفاقا نجوا جواب می دهد!

*عقاید و باورهای گذشته ات را کنار گذاشتی؟ اصلا به آن جنس اعتقاد و باوری که در زمان حضورت در جبهه باور داشتی هنوز اعتقاد داری؟

عجله داری؟ من باید با این مصاحبه تکلیف را با تو و خیلی رفقای دیگه معلوم کنم، پس عجله نکن. من به این نتیجه رسیدم که در حال حاضر جامعه ما جامعه تیترخور و سوتیتر خوری است. با شعار و هیاهو هیچ تغییر مطلوبی، محقق نخواهد شد. مردم جامعه ما آنقدر آگاه شده اند که با این چیزها به هیجان نمی آیند. دیگر بلندگو جواب نمی دهد! الان پچ پچ جواب می‌دهد! دیگر عربده، هوار و هیاهو جواب نمی‌دهد! اتفاقا نجوا جواب می دهد! به این دلایلی که گفتم همه تغییر می‌کنند. امام صادق (ع) می‌فرمایند که انسانی که امروزش شبیه فردایش باشد در خسران است. همه باید متفاوت بشوند.

می‌رسیم به همان مطلب بعدی که تو گفتی. تفاوت و تغییر در چه جهتی باید باشد؟ به کدام سمت حرکت کند. خود انسان می‌تواند بهترین قاضی باشد، می تواند کلاه یا جورابش را قاضی کند. می‌توانی جوراب خودت را دربیاوری و به جایی آویزان کنی و بگویی، کارهایی که امروز کردم وجدانی بود؟ انسانی بود؟وجدان خودت را قاضی کن. می توانی کلاه خودت را به یک جا لباسی آویزان کنی و همین کاری که با جوراب کردی دوباره با کلاهت تکرار کنی.

سعید سهیلی: دارید اشتباه راجع به من قضاوت می کنید!

مطلب بعدی راجع به این است که «مردی شبیه باران» با فیلم اول من و فیلم آخر با یک نسبت فاحشی متفاوت است. طبیعی است که تغییر کرده‌ام و اینکه چون تغییر کرده ام تو بگویی به عقایدت در سال 1375 وفادار نیستی و به پیام فیلمت در «مردی شبیه باران» اعتقاد نداری؛ نه. داری اشتباه قضاوتم می‌کنید. چه کسی چنین حرفی زده جرات کرده مرا چنین قضاوت کند. من امروز در ایام نوروز تهران هستم. ممکن است ایام نوروز سال بعد کربلا باشم و یا امکان دارد به ترکیه بروم. امکان دارد نوروز بعدی بروم مشهد و نوروز بعدی اگر زنده باشم به کیش و شمال بروم. این مسئله دلیل نمی‌شود اگر امسال رفتم کیش و یا شمال نروم، چون سال قبل رفتم زیارت امام رضا. پس اگر به کیش بروم یعنی به امام رضا اعتقادی ندارم. یک مقطعی شرایط به گونه ای بوده است که قصه ای به سراغم آمده؛ یک موضوعی، یک مفهوم، یک قصه خاص، یقه مرا در سال 1375 گرفته و گفته مرا بساز.

سعید سهیلی: آقازاده ای یقه مرا گرفت و گفت فیلم دزدی ها و اختلاس های من را بساز!

من آن فیلم را ساختم. چرا ؟ به خاطر اینکه در آن زمان بیش از هر چیزی به یک قصه فکر می کردم و به بزرگی به هاشم درچه‌ای. در آن مقطع شب و روز هاشم درچه ای بوده که یقه مرا می‌گرفته که قصه مرا بساز. در آن مقطع منصور قاسمی که شهید شده است یقه مرا می‌گرفته که قصه مرا بساز. در یک مقطع دیگری یکباره یک آقازاده سی ساله، که هنوز پشت لبش سبز نشده یقه مرا می‌گیرد و می‌گوید دزدی‌ها و اختلاس‌های مرا بسازد، ریاکاری‌ها، پدرسوخته بازی های مرا بساز. در یک روز هم امکان دارد معتادها شب و روز روی سر من بریزند و به من بگویند ما معتادیم، کارتن خواب هستیم، بدبخت هستیم،قصه ما را بساز. فیلمساز هیچ وقت مشخص نمی‌کند که سال آینده سراغ چه موضوعی می رود.

این که فیلم هایی مثل «مردی شبیبه باران» را به هر دلیلی نمی‌سازم برای این نیست که دیگر اعتقاد ندارم، این تحلیل تو خیلی غلط و زننده است. به همان اندازه غلط که من بروم مسافرت و نماز شکسته بخوانم و به این تحلیل برسی که من نماز کامل را قبول ندارم. در سفر نماز را شکسته می‌خوانی و در سفر نماز چهار رکعتی می شود دو رکعت.به همین اندازه سال 1395 یه قصه تو را درگیر می کند، سال 1396 شاید یک قصه دیگری خودت را درگیر کند. ببین حرف حساب من این است که اعتقادات جای خودش.

*گشت 2 را با چه اعتقادی ساختی؟

سینما را اعتقادی نکن.

*من بحث را اعتقادی نکردم. هر فیلمسازی به تعبیر بهتر هر هنرمندی، طبق تعریف یک هنرمند ...

گاهی از تونل توحید رد نمی شویم اما از سوراخ یک سوزن رد می شویم. مشکل من چنین دیدگاهی که اساس و به شدت باهاش مشکل دارم که وقتی می خواهیم به سمت چرا به سمت این فیلم رفت یک وقت می خواهیم دنیای ما وسیع که بهرام بیضایی هم توش جا می شود. وسعت نگاه ما در سینما باید مشخص و تعریف شده باشد.

*نگاه فردی من در این گفتگو، مجادله، مباحثه و مناظره مستقل از هر دیدگاه سیاسی این است که پتانسیل ارزشمند سینمایی داشته باشد. شما اینقدر در رفتار غیر سینمایی و ضد سینما در آثار اخیرتان نشان دادید که من قانعم به تارا و تب توت فرنگی ! حتی شب برهنه!

برای اینکه با اعتقادات تو و نگاه تو با این سلیقه نزدیک بوده است.

*من تا قبل از چهار چنگولی با شما هستم. تو فیلمسازی خیلی قابل احترامی هستی برای من؛ اما پس از چهارچنگولی دیگه سعید سهیلی سابق نیستی؟!

تا قبل از چهارچنگولی به سلیقه، اعتقاد و نگاه نگرش تو نزدیک بود ....

*حتی من از کلاشینکف هم بدم نمی‌آید و یک فیلم سینمایی قابل تاملی آنرا به حساب می آورم؟

طرف گفت مرکز کره زمین کجاست. گفت همین جا که ایستادم. بعد گفت: یعنی چی؟پاسخ داد برو متر کن، برو اندازه بگیر. اینکه یک فیلم را تو دوست داری پس همه نباید خوششان بیاید نشانه تکبر است. برو کمی در مسلمانی خودت جستجو کن و این کبر را تطهیر کن.

ادامه دارد...

گفت و گو از حسین جودوی

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران