نقشه فرار از زندان تا سرکوبگری رژیم آل خلیفه
زندانیان در برابر نیروهای سرکوبگر رژیم آل خلیفه در عده و عده هیچ تناسبی با هم نداشتند، اما میدانستند که در صورت تسلیم، رحم و مروتی در کار نخواهد بود، لذا عزم خود را برای اجرای عملیات جزم کرده بودند.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، "زفرات" نام کتابی است که تعدادی از فعالان حقوق بشری بحرین نوشته و سعی کرده اند در آن گوشه ای از جنایت های صورت گرفته در زندان های رژیم آل خلیفه در این کشور بویژه در زمان انتفاضه اسرا در زندان "جو" در مارس 2015 را مستند کنند. این کتاب شامل 67 گزارش دستنویس از داخل زندان جو بعلاوه مجموعه ای از تصاویر و مستندات دیگر است که مجموعا 28 روش شکنجه در آن ترسیم شده است. نام 63 تن از مهم ترین شکنجه گران رژیم آل خلیفه و عناصر پلیس و نیروهای ژاندامری بحرینی بعلاوه نیروهای مزدور اردنی و اماراتی نیز در این کتاب آمده است. راویان این کتاب مشاهداتشان در شکنجه خود و دوستانشان را که در برخی موارد به شهادت افراد شکنجه شده از جمله عباس السمیع و سامی مشیمع و علی السنکیس منجر شده را تشریح می کنند.
گزارشهای منتشر شده در این کتاب نمونه ای از پایداری و استقامت اسرای بحرین را نشان میدهد که در برابر مشکلات و سختیها با عزم و ایمان و اراده مقاومت میکنند و ثابت کردند که اسارت نمیتواند آنها را از اهداف خود مبنی بر رسیدن به آزادی و کرامت انسانی و حقوق اولیه بشری بازدارد.
نحوه آغاز حوادث مارس 2015
گزارشهای زندانیان به بررسی حوادث زندان جو در روز 10 مارس 2015 و سلسله این حوادث میپردازد که بعد از آن مجموعه ای از عملیات انتقامجویانه بر ضد زندانیان آغاز شد. لذا میتوان این گزارشها را به عنوان محتوای مناسب برای نتیجهگیری از خطوط کلی پشت پرده این حوادث مصیبت بار مورد استفاده قرار داد.
شهادت شاهدان بر این نکته اتفاق نظر دارند که این حوادث بعد از تجاوز پلیس به خانواده یکی از زندانیان در جریان ملاقات صورت گرفته است. در آن روز برخی از زندانیان در ساختمان شماره چهار اقدام به بر پایی تحصنی در مقابل دفتر ملاقات در این ساختمان کرده بودند. این تحصن در محکوم کردن اوضاع نابسامان زندان به ویژه بدرفتاری با زندانیان و افزایش تجاوزها از سوی مدیریت زندان برپا شده بود ، اما انتشار اخبار مربوط به تجاوز نیروهای پلیس به خانواده یکی از زندانیان سطح اعتراضات موجود در داخل زندان را افزایش داد. این موضوع باعث شد تحصن در داخل ساختمانها نسبت به این حادثه آغاز شده و بلافاصله این حوادث به یک خشم عمومی در داخل زندان تبدیل شد. مدیریت زندانها ، با دستور راشد الخلیفة وزیر کشور رژیم آل خلیفه بلافاصله مقابله و سرکوب حوادث با خشونت مفرط را در دستور کار قرار داد و دست افسران را در استفاده از انواع خشونتها و ابزارهای شکنجه باز گذاشت. این موضوع باعث وقوع تجاوزهای گستردهای شد که چندین ماه ادامه داشت. تجاوزها به حدی بود که رژیم آل خلیفه نتوانست توجیهی برای آنها پیدا کرده و آنها را سرپوش بگذارد ، لذا محافل مرتبط با حاکمیت آل خلیفه نیز مجبور به اذعان به آن شدند.
خانوادهای که در جریان ملاقات هدف تعرض قرار گرفته بودند، چه کسی بودند؟
ام جمیل و شراره انتفاضه زندان
مقرر شده بود که لیلی عبدالنبی یا ام جمیل در یکی از مهمترین نقاط عطف حوادث زندان جو حضور داشته باشند. ام جمیل از اهالی منطقه شهرکان است. او خواهر شهید احمد عبدالنبی (31 ساله) است که در جریان حوادث 24 مارس 2012 براثر استنشاق گازهای مسموم به شهادت رسیده بودند. وی همچنین مادر شهید علی عبدالغنی (18 ساله) است که 31 مارس 2016 در جریان یورش نیروهای آلخلیفه یکی از ساختمانهای مسکونی در شهرکان به شهادت رسید. بعد از شهادت وی،آثار شکنجه بر روی تنش کاملا مشهود بود. این شهید یکی از شاهدان حادثه تجاوز صورت گرفته در زندان بود که دامنه انتفاضه جو را آغاز کرد.
در روز 10 مارس 2015 ام جمیل برای ملاقات با تعدادی از افراد خانواده خود به زندان جو رفته بود. همراه وی پسر شهیدش علی به همراه سه برادر دیگرش یعنی محمد و اشراق و حسین نیز حضور داشتند. لیست افرادی که وی آن روز به ملاقات آنها می رفت، شامل افراد زیر بود. پسرش جمیل (19 ساله) که به سه سال زندان محکوم شده بود ، برادرش حسین عبدالنبی که به 25 سال زندان محکوم شده بود و پسرش علی که به 7 سال زندان محکوم شده بود. در آن روز همچنین خواهر ام جمیل یعنی زهرا و برادرش محمود نیز همراه آنها بودند.
آنها با بیصبری منتظر زمان ملاقات با عزیزان خود در زندان بودند ، اما حادثهای رخ داد که تصور آن را هم نمیکردند. نیروهای رژیم آل خلیفه مانع از ورود ام جمیل و محمود و پسرش به زندان شدند. بعد از این که آنها اصرار به انجام این ملاقات داشتند، نیروهای رژیم آلخلیفه به آنها حمله کردند. در آن زمان ام جمیل که باردار بود و در ماه ششم بارداری قرار داشت، بر سر نیروهای آل خلیفه فریاد زد،اما آنها وی را بازداشت کردند، تنها به این علت که حق خود در ملاقات پسر و برادرش را می خواست. آن ها او را به همراه خواهرش زهرا و برادرش محمود به زندان انداختند و فرزندان کوچک او را در بیرون زندان رها کردند. همسر ام جمیل برای کار به کشور خلیجی دیگر رفته بود.
محمود که مبتلا به صرع بود، در داخل بازداشتگاه دچار حمله شد. روز بعد مسئولان زندان او را به همراه خواهرش زهرا آزاد کردند،اما ام جمیل را همچنان در بازداشتگاه نگه داشتند. آن ها مدت بازداشت او را در روز 5 شنبه 19 مارس به مدت 10 روز دیگر تمدید کردند.
این حادثه و بازداشت ام جمیل خشم گسترده را در زندان ایجاد کرده و باعث آغاز حوادث 10 مارس 2015 شد. آنها به دنبال رسیدن به کرامت خود بودند و می گفتند که در شرایطی که هیچ نظارتی بر رژیم آل خلیفه وجود ندارد، صبر آنها تمام شده است.
شهید رضا الغسره
شهید رضا الغسره متولد ژانویه 1988 است. او چندین بار قبل از آغاز انتفاضه 14 فوریه و پس از آن به دست رژیم آل خلیفه بازداشت شده بود و احکام متعددی بر ضد وی صادر شده که مجموعه شامل 240 سال زندان است. وی چهار بار بین سالهای 2012 و 2017 از زندان آزاد شد. نهایتاً در روز ماه فوریه 2017 اعلام شد که وی به همراه دو نفر دیگر به شهادت رسیدند. او چهار برادر دارد که همگی جزو مبارزان بحرینی بوده و یا بازداشت شده اند و یا تحت تعقیب هستند. آنچه میخوانید گزارش این شهید از حوادث انتفاضه زندان است.
در این بخش به بررسی گزارش ویژه و طولانی ارائه شده از سوی شهید رضا الغسره از حوادث زندان جو میپردازیم که از طریق کلیپ صوتی ویژه و طولانی چند روز قبل از شهادتش به دست ما رسیده است. این اتفاق زمانی افتاد که وی توانست در اول ژانویه 2017 از زندان جو فرار کند.
شهید در این گزارش اطلاعات مهمی در رابطه با حوادث زندان جو مطرح کرده و به جزئیاتی اشاره میکند که برای اولین بار منتشر میشود. برخی از این مسائل مربوط به اعدام شهدای مقاومت بحرین یعنی سامی المشیمع و عباس السمیع و علی السنکیس است.
روایت شهید الغسره از قهرمانی های زندانیان
با نام خدا و صلوات بر پیامبرش و اهل بیت طاهرینش آغاز می کنم. حوادث زندان هرازچندگاهی شکل میگرفت. این موضوع به یک عادت تبدیل شده بود تا اینکه اوضاع در روز 10 مارس 2015 به حالت انفجار رسید. ما در ساختمانی بودیم که قرنطینه بود، با این وجود حوادث را به ویژه در ساختمان شماره 6 که مختص زندانیان بالای 18 سال تا 20 سال بود، می شنیدیم و دنبال می کردیم. همچنین حوادث ساختمان شماره سه مختص زندانیان زیر 18 سال را نیز دنبال میکردیم. زندانیان در این سن و سال شور و اشتیاق بیشتری دارند و معمولاً واکنشهایشان نیز سریعتر است. آنها ثابت کردهاند که شجاعت قابل توجهی دارد. با توجه به این شرایط سرکوبگران موجود در زندان ، آنها را به عنوان شورشی می شناختند. حوادث زیادی در ساختمان شماره 3 رقم میخورد و معمولاً صدای آژیرهای خطر از این ساختمان به گوش میرسید. بروز مشکلات در این ساختمان تقریباً برای همه عادی شده بود.
در روز حادثه ، ما در ساختمان قرنطینه بودیم. خوردن غذا را به پایان رساندیم. درهای زندانها در زمان غذا خوردن به روز بخشهای مختلف باز می شد. من به داخل سلول بازگشتم تا اندکی استراحت کننم. قبل از آن گفتوگویی با یکی از دوستان که در خارج از بحرین سکونت داشت، انجام دادم. این گفتگو به وسیله تلفنی صورت گرفت که مخفیانه به داخل زندان آورده بودیم. روی تخت دراز کشیدم تا اندکی بخوابم. اما ناگهان صدای فریاد و شکستن برخی چیزها را شنیدم. ضربات متوالی به در کوبیده میشد و صداها بیشتر میشد. در درجه اول اهمیت زیادی به این صداها ندادم و تصور میکردم که بخشی از مشکلات آتی موجود در ساختمان شماره سه است.
جای خوابم را تغییر دادم تا اندکی بخوابم، اما وقتی تلفن همراه را چک کردم، متوجه شدم که نیروهای مزدور به ساختمان شماره 3 حمله کردند. اخبار پشت سر هم می آمد. اما حوادث چهره مشخص و دقیقی برای من نداشت.
تلفنها و اخبار قاچاقی در داخل زندان
در آن زمان تلفنهای همراه در دست افراد بازداشت شده موجود بود. بسیاری از اخبار منتشر شده دقیق نبودند. صدها نفر از قشرها و سطوح مختلف بازداشت شده بودند و تلفنهای قاچاق شده به تمامی آنها اجازه میداد که حتی صفحات ویژهای در سایتهای اجتماعی داشته باشند. برخی از اخبار مبالغهآمیز یا ناقص بودند و در برخی موارد با یکدیگر تناقض داشتند. به علت عدم تبحر کسانی که به وبلاگنویسی مشغول بودند ، این موضوع طبیعی بود. همچنین برخی از این افراد هیچ تخصصی در نحوه استفاده از این فناوریها نداشتند.
من از تلفن همراه خود برای ارتباط با برخی افراد بازداشت شده در زندان جو از جمله تعدادی از زندانیان ساختمان شماره یک استفاده میکردم. از آنجا که در آن روز پیامی از سوی آنها دریافت نکرده بودم، در ابتدا اطلاع دقیقی نسبت به تحولات آن روز نداشتم.
ناگهان سروصداها بیشتر شد. اوضاع نشان میداد که شرایط غیر عادی به وجود آمده است. خودم باید در این رابطه تحقیقاتی را انجام میدادم. خوشبختانه درب سالن های خارجی ساختمان قرنطینه و همچنین در زندان ها باز بودند. این سالن و درهای زندان ها همیشه باز نبودند، و این موضوع به حس و حال زندانبانان بستگی داشت. مشخص بود که هرجومرج همه جا را فراگرفته است. مزدوران رژیم آل خلیفه دچار ترس و وحشت شده بودند و حتی فرصت پیدا نکرده بودند در سالن یا زندانها را ببندند. برخی از آنها به خارج از ساختمانها فرار کرده بودند.
من سعی داشتم از درز های کوچک درب، سالن بیرون را نگاه کنم. از حوادثی که میدیدم شگفتزده شدم، تعدادی از جوانان را دیدم که در محوطه مقابل قرار داشتند. از آنها پرسیدم که چه اتفاقی افتاده است. آنها پاسخ دادند که ساختمان شماره سه و چهار تحت کنترل زندانیان درآمده است. یکی از آنها گفت که خشم عمومی همه جا را فراگرفته است. وقتی از علت ماجرا جویا شدم، به من گفتند که مزدوران آلخلیفه به یکی از زنان در جریان ملاقات خانوادگی تعرض کرده اند و زندانیان از این موضوع به خشم آمدهاند.
خانمی که به وی تعدی شده بود، خواهر حسین معروف به غول پیکر بود. او برادر شهید احمد عبدالنبی و دایی شهید علی عبدالغنی و پسر خاله شهید عیسی قمبر بود. حسین یکی از زندانیان قدیمی بود و به صفا و صمیمیت و ایمانش معروف بود. او نیز یکی از افرادی بود که قربانی خشونتها و سرکوبگری رژیم جنایتکار آلخلیفه شده بود.
در اوج حوادث یکی از جوانان که در خارج از محوطه تجمع کرده بودند، از من پرسید آیا میخواهید در زندان قرنطینه را باز کنیم. من تردید نکردم و پاسخ دادم: بله باز کنید. حسین البناء باز شدن در را تایید کرد فهد هم همینطور. اما ماهر الخباز نسبت به عواقب این کار مطمئن نبود، البته اعتراضی نیز نداشت.
نقشه فرار دسته جمعی در اوج حوادث
در زندان قرنطینه باز شد ، من به سرعت برای شناسایی اطراف زندان خارج شدم. بلافاصله تمامی جهتها را بررسی کردم. طرحی که الان وجود داشت ، این بود که چگونه می توان به صورت دستهجمعی و با بیشترین تعداد ممکن از زندان فرار کرد. برای شناسایی حجم آمادهباش امنیتی از برخی دوستان و جوانان کمک گرفتم. برخی از آنها به بالای پشت بام ساختمان میرفتند تا از نزدیک شاهد حوادث باشند. آنها به من اطمینان میدادند که تعداد نیروهای امنیتی بسیار کم است و همین تعداد نمی توانند کنترل اوضاع را در دست بگیرند. مدیریت زندان در ابتدا حتی موضوع را به وزارت داخلی نیز گزارش نداده بود، چرا که میترسید از سوی وزیر کشور مجازات شود.
من برای این که شناخت بیشتری نسبت به محیط داشته باشم، به پشتبام یکی از ساختمانها رفتم و دیدم که نیروهای مزدور برای مقابله با این حوادث آماده نیستند. آنها به شدت دچار تزلزل بودند و حتی سلاح در دست نداشتند. انتفاضه زندان برای همه غافلگیرکننده بود. من جوانان را مخاطب قرار داده و به آنها گفتم: هدف ما باید شکستن قید و بندها و رسیدن به آزادی باشد ، ما تنها نباید به دنبال نشان دادن اعتراض خود باشیم. سخنان زیادی بین ما رد و بدل نشد. بلافاصله نقشه ای فوق العاده برای استفاده از شرایط هرجومرج موجود آماده کردیم و حمله غافلگیرانهای را به منطقه "کونتر 1" انجام دادیم. این منطقه نزدیکترین مسیر خروج از ساختمان شماره 1 به سمت در خروجی اردوگاه جو بود. هدف ما این بود که به صورت دستهجمعی و با حضور صدها نفر از زندانیان فرار کنیم. در رابطه با مسائلی همانند موانع مختلف و قطعی نیز گزینههای متعددی وجود داشت که این بررسیهای لازم صورت گرفت.
ما در این رابطه جدی بودیم و عزم خود را برای اجرای این طرح جزم کرده بودیم. من شخصاً ترجیح میدادم به جای اینکه بدون اقدام به فرار مورد شکنجه قرار بگیرم، در صورت دستگیر شدن مجازات شوم و حتی در این راه به شهادت برسم. ما میدانستیم که در صورتی که نیروهای امنیتی کنترل اوضاع را در دست بگیرند، دست به انتقامجویی گسترده خواهند زد. من نمیخواستم به مجرد ابراز یک اعتراض شکنجه شوم. این در شرایطی بود که شرایط و اوضاع برای اجرای نقشه فرار از زندان مساعد بود.
در هر حال ما با همراهی تعدادی از جوانان، نقشه ناگهانی برای فرار را ترسیم کردیم. ما پیش بینی میکردیم که بلافاصله بعد از اقدام ما،هجمه گسترده ای صورت گرفته و بسیاری از زندانیان به ما ملحق شوند. ما با آرامی از منطقه کونتر خارج شدیم، اما در قفل بود. کلیدها در اختیار برخی زندانیان قرار داشت. در این زمان مشاجره ای بین زندانیان آغاز شد و کار برای ما مشکل شد. طرح دیگری را برای فرار بررسی کردیم. یکی از دوستان پیشنهاد کرد که حمله از پشت بام ساختمان انجام شود، اما این طرح واقعگرایانه نبود و امکان اجرای آن به صورت غافلگیری جمعی وجود نداشت. نیروهای امنیتی در پشت بام راحتتر میتوانستند ما را بازداشت کنن. همچنین پریدن از پشت بام دیگر مانند یک حمله دسته جمعی نبود. در این صورت سایر زندانیان نیز نمیتوانستند به ما ملحق شوند. جوانان عزم خود را جزم کرده بودند. آنها موفق شدند در آهنین را به وسیله هل دادن های مکرر و لرزش های قوی بشکنند.
بعد از آن به سمت یکی از درهای پشتی که برای شرایط فوقالعاده بود رفتیم. امیدوار بودیم که شرایط به نفع ما رقم بخورد. زندانیان موفق شدند در را تکان دهند. اما زمان به نفع ما نبود. چرا که تغییر نقشه اولیه و تفکر در گزینههای دیگر علاوه بر تلاش برای شکستن درب باعث شده بود نیروهای امنیتی سعی کنند کنترل اوضاع را در دست بگیرند و ساختمانهای زندان را تحت کنترل خود بگیرند. علاوه بر اینکه نیروهای جاسوس در داخل ساختمانها و خارج از آن نیز حاضر بودند. آنها متوجه اتفاقات درهای پشتی شده بودند. بعد از اینکه ما موفق به شکستن در شدیم ، من از سوراخ کوچکی که وجود داشت به بیرون نگاه کردم و دیدم که یکی از مزدوران با تابعیت یمنی که "عبدو" نامیده می شد، سلاح شوزن (ساچمه ای )خود را به سمت در گرفته و در حالت آماده باش قرار دارد.
جایی برای ناامیدی نداشتیم. من به دوستان گفتم ، از آنجا که آنها متوجه این در شدهاند ، چند نفر باید در این منطقه بمانند و این گونه وانمود کنند که همچنان به دنبال شکستن در هستند تا پوششی برای عملیات دیگر ایجاد شود. به این ترتیب به همراه تعداد دیگری از دوستان سعی کردیم منفذ دیگری را که در نزدیکی محل آرایشگاه قرار داشت، بشکنیم. نیروهای ویژه سریعتر از ما بودند. به محض اینکه به سمت در حرکت کردیم ، دیدیم که نیروهای گارد ساحلی، خروجی رو به دریا را محاصره کرده اند و نیروهای دیگر نیز با تعداد بسیار بالا به منطقه رسیده و ساختمانها را محاصره کرده اند. علاوه بر اینها بالگردها نیز شروع به پرواز کرده بودند و در ارتفاع پایین گشتزنی میکردند. در نتیجه عملیات ما شکست خورد و نتوانستیم از زندان فرار کنیم.
ناامیدی از فرار و در دست گرفتن کنترل زندان
امید به فرار را از دست دادیم،شکی نبود که مزدوران به هیچ کس رحم نمیکردند. لذا موضوع مقاومت در برابر نیروهای مزدور که ساختمانها را محاصره کرده بودند ، در میان ما مطرح شد. هیچ کس شک نداشت که اگر آنها به ما مسلط می شدند، رحم و مروت نداشتند. در همین راستا من به همراه برخی دیگر از برادران به پشتبام رفتیم. ما از صندوق شلنگ اطفای حریق برای بالا رفتان از پشت بام استفاده کردیم. در آنجا زندانیان قهرمانی را دیدم که در ساختمان شماره چهار بودند و با شجاعت در برابر نیروهای محاصره کننده این ساختمان مقاومت میکردند. آنها بطریها آب و وسایل دیگر را به سمت نیروهای امنیتی پرتاب میکردند. جوانان نقاب زده بودند، اما من توانستم دو نفر از آنها را بشناسنم. آنها را صدا کردم و توجه آنها را به وجود دوربینهای نظارتی که جدیداً نصب شده بود ، جلب کردم. به همین علت آنها دوربینها را شکستند تا عملیات اعتراض و مقاومت در زندان رصد نشود.
یکی از جوانان پیشنهاد کرد که به پشت بام برویم. من نیز این کار را کردم. تعدادی از زندانیان ما موفق شدند یکی از برجهای نظارت بر زندان را منهدم کنند. آنها همچنین لوله های مخازن آب را نیز قطع کردند. ما در برابر نیروهایی که ساختمان را محاصره کرده بودند ، با بطری های آب و نوشابه ایستادگی میکردیم. ما نیز دیدم که دوربینی در محوطه وجود دارد که رفتار ما را رصد می کند، لذا آن را از کار انداختیم.
قبل از این اتفاقات افسری سوری بود که خالد نامیده می شد. لقب او نیز ابو ولید بود. البته برخی میگفتند عراقی است، اما به نظر میرسید اصالتاً مرتبط با منطقه دیرالزور سوریه باشد. این مزدور بمب های صوتی و گاز اشک آور را به سمت پشت بام پرتاب کرد. بعد از تعقیب و گریز ما به داخل ساختمان رفتیم و تعهد کردیم که با جدیت و تلاش در برابر مزدوران مقاومت کنیم. در میان ما جوانان جسوری بودند که با وجود محکوم شدن در برخی مسائل جنایی ، از بهترین و وفادارترین اشخاص در زمان مقاومت بودند. آنها شجاعانه با زندانیان سیاسی همراه میشدند.
نیروهای مزدور سعی داشتند جوانان زندانی را فریب داده و آنها را به باز کردن درهای زندان قانع کنند،اما جوانان نسبت به این موضوع هوشیار بودند. از پشت در صدای درگیریهای لفظی میان جوانان و نیروهای مزدور که بخش زیادی از آنها از نیروهای پلیس و ژاندارمری اردن تشکیل شده بود ، شنیده میشود. آنها جوانان زندانی را با شدیدترین کلمات و فحش و ناسزاها مخاطب قرار میدادند و تهدید میکردند که به آبرو و ناموس آنها تجاوز خواهند کرد. این موضوع نمایانگر سطح اخلاقی این نیروها بود.
نیروهای مزدور به سختی موفق شدند به داخل ساختمان یورش میآورند ، آنها از سر تا پا مسلح بودند و تعداد بسیار زیادی داشتند ولی ما تعداد اندک و محاصره شده بودیم. البته آنها حتی از سیم خاردار که در اطراف محوطه خارجی ساختمان قرار داشت، نتوانسته بودند عبور کنند. این در حالی بود که جوانان زندانی در زمان تسلط بر این محوطه بدون هیچ تجهیزاتی از آن عبور کرده بودند. نیروهای مزدور به پشت بام رفتند و تلاش کردند در را بشکنند. اما جوانان با تمام قدرت خود مقاومت میکنند. تعدادی از جوانان زندانی زخمی شدند. یکی از این افراد علی صنقور بود که درنتیجه اصابت گاز اشکآور به سینه خود مجروح شد. مدینة عیسی یکی دیگر از این زخمی ها بود.
طبعاً درگیریهای بوجود آمده در عِده و عُده و موقعیت ، تناسبی با هم نداشتند. آنها از بالای سرمان به سمت ما گلولههای گاز شلیک میکردند و ما چیزی نداشتیم که پاسخ آن ها را بدهیم. ما به داخل ساختمان عقبنشینی کردیم نیروهای مزدور آل خلیفه از پلکان بلندی برای عبور از سیم خاردار موجود بین دیوار ساختمان و محوطه خارجی آن استفاده کردند. آنها همچنان به ما فحش و ناسزا میدادند و به دیدگاههای دینی ما حمله میکردند. اما ما در پاسخ به آنها شعارهای حماسی و انقلابی و دینی می خواندیم. تلاش آنها برای ورود به ساختمان تا زمان نماز مغرب ادامه پیدا کرد، اما فایدهای نداشت.
ادامه دارد...