خانواده شهدای مدافع حرم؛ ماه شبهای اردوگاه راهیان نور مازندران+ تصاویر
بوی عطر گلاب و دود اسپند تمام فضای اردوگاه شهید مهدی باکری را پر کرده، انگار خبری در راه است زائران راهیان نور دسته دسته آماده میشوند برای استقبال از میهمانان ویژه ؛ میهمانانی از جنس آب و آیینه که با صدای پای بهار قدم به کربلای ایران گذاشتند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از ساریاعزامی به مناطق عملیاتی جنوب، میهمانانی که در جستجوی گلهای بی نشان کربلای سوریه به کربلای جبههها آمده اند تا با خواهران و مادران شهدای گمنام دفاع مقدس همنوا شده و بگویند گلی گم کرده ام میجویم او را به هر گل میرسم میبویم او را.
خانوادههای شهدای دو مصطفی دو علمدار زینبی دو رزمنده ازقدمگاه هزاران رزمنده و شهدای مازندرانی از چالوس و رامسر، ماه شبهای اردوگاه راهیان نور مازندران شدند.
خانواده شهدای مدافع حرم شهید مصطفی شیخ الاسلامی و شهید مصطفی تاش موسی در آغوش اشکهای سلام و صلوات زائران راهیان نور قرار گرفتند.
تمثال شهید محمد بلباسی با آن لبخند همیشگی در بدو ورود به خانواده شهدای مدافع حرم خوش آمد میگوید. مگر میشود راهیان نور باشد و خانوادههای شهدای مدافع حرم بیایند و خادم بی ادعای شهدا، شهید محمد بلباسی نباشد.
نوای لبیک یا زینب (س) تمام فضای اردوگاه را پر کرده است و دلها با نام تک تک نام شهدای مدافع حرمی که از بلندگوهای اردوگاه پخش میشود به لرزه می افتد. پاها دیگر توان ایستادن ندارند زائران در گوشه ای نشسته و هق هق اشک هایشان سکوت شب اردوگاه را بهم میریزد.
خانوادههای شهدای مدافع حرم با در دست داشتن قاب عکس شهدا آرام آرام پا به اردوگاه شهید باکری میگذارند. همیشه گفته اند شنیدن کی بود مانند دیدن، امشب شبی است که اردوگاه زائران راهیان نور مازندران حال و هوای اعزام مدافعان حرم آل الله و لحظه بدرقه خانواده شهدا با شهیدشان را دارد.
پدر شهید مدافع حرم مصطفی شیخ الاسلامی از ایثارگران و یادگاران هشت سال دفاع مقدس است. پدری رزمنده که موهای خود را در راه دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی سفید کرده حالا در میان آغوش زائران راهیان نور بیاد آن روزهای حماسه و ایثار اشکها شانه های مردانه اش را می لرزاند.
دیروز پدر اسحله بدست گرفت، لباس رزم پوشید از شمال با فرسنگها فاصله در جنوب کشور جلوی دشمن ایستاد و نگذاشت حرف امام(ره) روی زمین بماند. امروز پسر با فرسنگها فاصله فارغ از مرزهای جغرافیایی در دفاع از آرمانهای انقلاب در مقابل همان دشمن ایستاد.
اینجاست که میگویند پسر کو ندارد نشان ازپدر... پسر با روحیه ایثارگری که از پدربه ودیعه گرفته در کربلای سوریه به آرزویش رسید و آسمانی می شود.
مادر شهید مدافع حرم مصطفی شیخ الاسلامی هم وقتی میبیند پسرهایی همسن مصطفایش در لباس خادمی خاک پای مادران شهدا را توتیای چشم خود میکنند، با گوشه چادرش اشکهایش را پاک کرده برایشان دعا میکند و چه دعایی بهتر از دعای مستجاب مادر شهید درحق همه آنهایی که دل به شهدا سپردند.
همیشه میگفتم مصطفی بالاخره به دست آمریکاییها شهید میشود
مادر شهید مصطفی شیخ الاسلامی میگوید: پدر مصطفی نظامی بود و اکثرا اوقات در خانه نبود. مصطفی شده بود دوست و رفیق من. مصطفی غیر از من دوست دیگری نداشت. رابطه من و مصطفی رابطه مادر و فرزند نبود رابطه دو رفیق صمیمی بود.
مادر شهید از آخرین روزی که مصطفی با او خداحافظی کرد با لبخندی میگوید:باور می کنید من نمیدانستم مصطفی برای سوریه رفته است. مصطفی چون ماموریت زیاد میرفت برای من عادی شده بود. سه سال برای ماموریت به کرمانشاه رفته بود برای همین فکر اینکه مصطفی به سوریه رفته باشد را نمیکردم اما پدر و برادرانش میدانستند مصطفی به سوریه رفته است ولی من خبر نداشتم.
لبخند مادر بغضی میشود در چشمانش و ادامه میدهد: من بعد از شهادت مصطفی که مصادف شده بود با اربعین حسینی متوجه شدم که پسرم به سوریه رفته است. گاهی اوقات هم که زنگ میزد از مصطفی میپرسیدم کجایی میگفت مادر من کربلا هستم . من در این زمان همیشه فکر میکردم مصطفی بدست آمریکاییها بالاخره شهید میشود.
مادر با آهی از دل میگوید: بچه مصطفی هنوز به دنیا نیامده بود یک روز همراه همسرش برای خرید لباسهای بچه به بازار رفته بودند.
وقتی پسرم عکس شهید همدانی را دیده بود، به همسرش گفت اگر روزی عکس مرا مثل شهید همدانی بنر بزنند تو چکار میکنی؟ همسرش ناراحت شد و این موضوع را به من گفت که من هم به مصطفی گفتم تو هنوز بچه ات به دنیا نیامد.
مصطفی میگفت مادر اگر من با تصادف از دنیا بروم آن زمان تو را نمیبخشم حق من نیست به مرگ طبیعی یا به تصادف بمیرم من باید شهید شوم.
مادر داغ دیده شهید مصطفی شیخ الاسلامی که برای اولین بار زائر راهیان نور شده، با کاروان شهدا و همراه با شهدا به کربلای ایران قدم گذاشته است در بخش دیگری از سخنان خود میگوید: همسرم ایثارگر بود و هر منطقه عملیاتی که میرویم خاطراتی برایم تعریف میکند.
اینجا بهشت است. خاک اینجا مقدس است. در روزهای پایان سال لطف خدا و شهدا بود که دلتنگیها خود را در کربلای ایران باز کنیم.ای کاش همه مردم بیایند و اینجا را ببینند که شهدا چطور جان خود را در کف دست گرفتند و در دفاع از انقلاب و اسلامی از خانه و خانواده شان گذشتند.
در میان حال و هوای کربلایی اردوگاه زائران راهیان نور خواهر شهیدی هم هست که بی قراریهای توام با صبر خواهرشهید مصطفی تاش موسی آدم را متعجب میکند. نمیشود بی تاب باشی اما خودت را صبور نشان دهی. پیکربرادری که هنوز برنگشته و خواهری میگوید« من و برادر شهیدم یک روح بودیم در دو بدن. نه من تحمل دوری برادر را داشتم و نه برادر تحمل دوری من را داشت. آنقدر بهم وابسته بودیم که هرجا بود یا هرجا که میخواست برود من هم همراه او بودم.
همسرم میدانست برادرم جایی بخواهدبرود من باید با او باشم. هر روز همدیگر را میدیدم. مصطفی مادر نداشت،من هم خواهرش بودم و هم مادرش.
وقتی به حرفهای خواهر شهید مصطفی گوش میدهی بی شک یاد رابطه قلبی و عاطفی سالار شهیدان اباعبدالله و عمه سادات حضرت زینب کبری(س) میافتی. محبت این خواهر و برادر آنقدر عمیق است که خواهر شهید ادامه میدهد. دنیا بعد از برادرم دیگر هیچ معنایی برایم ندارد.
شهید مصطفی تاش موسی بدون خداحافظی خواهر به کربلای سوریه رفت وقتی بچههای شهید با تعجب از او میپرسند بابا چرا برای خدافظی پیش عمه نمی روی میگوید: اگر من برای خداحافظی به دیدن محبوبه بروم نه من میتوانم از او دل بکنم و نه او میتواند طاقت بیاورد. برای همین به دیدنش نرفتم.
محبوبه تاش موسی خواهر شهید مدافع حرم از بی قراریهای برادر بعد از شهادت مرادخانی میگوید و ادامه میدهد:بعد از مراسم تشییع شهید مرادخانی، مصطفی دل از زمین کند.
وقتی مصطفی بعد از مراسم به خانه ام آمد خیلی گریه کرد و گفت: خواهر تو همیشه نذر صلواتت برآورده میشود نذر صلوات کن من بروم.
اگر گفته شد جنگ ما گنج بود شاید که نه یقینا به همین خاطر است که یکی از مرواریدهای درخشانی که در صدف هشت سال دفاع مقدس تازه رونمایی شد، نسلی از شهدای مدافع حرم هستند که با خونشان در آسمان دمشق مشق عشق نوشتند، راه و رسم شهادت هیچ وقت کور شدنی نیست.
گزارش از سمیه فقیه
انتهای پیام/