چرایی کنار گذاشتن شیخ صبحی طفیلی از دبیرکلی حزبالله / شباهتها و تفاوتهای سید عباس موسوی و حسن نصرالله
سردار حسین دهقان از دوستان و مصاحبان دیرین علامه شهید سید عباس موسوی دبیرکل فقید حزب الله لبنان است. او در باب اندیشهها و منش آن شهید نامدار،خاطرات و گفتنیهایی شنیدنی دارد.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، سردار حسین دهقان از دوستان و مصاحبان دیرین علامه شهید سید عباس موسوی دبیرکل فقید حزب الله لبنان است. او در باب اندیشهها و منش آن شهید نامدار،خاطرات و گفتنیهایی شنیدنی دارد که شمه ای از آن را در گفت و شنود پیش روی باز گفته است. امید آنکه علاقمندان را مقبول افتد.
*پس از گذشت سالیان طولانی از تصدی جناب سیدحسن نصرالله به عنوان دبیرکل حزبالله لبنان. به ویژه با توجه به شرایط خاصی که در دو دهه اخیر بر آن کشور و منطقه و جنبش اسلامی گذشت. مدیریت بینظیری که آقای نصرالله در مدیریت بحران ها و تحقق دو پیروزی بزرگ سالهای 2000 و 2006 داشته است. پرسش درباره شهید بزرگوار سید عباس موسوی که به علت دست تقدیر تنها 9 ماه به او فرصت داد. تا در این سمت انجام وظیفه کند، آنهم در شرایط کنونی که کاملا متفاوت با شرایط زمان اوست، کمی دشوار به نظر میرسد. اما به هرحال چه تفاوتهایی میان شهید سیدعباس موسوی و سیدحسن نصرالله دبیرکل کنونی حزبالله وجود داشته است.
شاید مقایسه میان این دو شخصیت برجسته حزبالله موضوعیت نداشته باشد. اگر شما این سؤال را با سیدحسن نصرالله در میان بگذارید، به شما خواهد گفت که من خود را شاگرد و پرورده مکتب اعتقادی و مبارزاتی سیدعباس موسوی میدانم.
واقعاً هم همین طور است. آقای سیدحسن نصرالله یکی از شاگردان سیدعباس موسوی است و در مسائلی که میان آن دو اتفاق میافتاد گاهی سیدعباس هم به این نکته اشاره میکرد که نقش پدری برای سیدحسن نصرالله داشته است. او همیشه نسبت به سلامت و وضعیت اجتماعی سیدحسن نوعی نگرانی داشت و برای شکل گیری شخصیت سیدحسن نصرالله بسیار حساسیت نشان میداد. اما به هر حال تفاوتهای فردی هم وجود دارد، هر چند که حتی در طرز سخن گفتن هم با یکدیگر شباهت دارند.
نکته دیگر این است که شرایط کنونی با گذشته به کلی فرق کردهاست. شما میدانید که مجموعه شرایط، زمینه بروز جنبههایی از شخصیت یک فرد را فراهم میکند. یک رهبر میتواند این شرایط را خود ایجاد کند تا بتواند جامعه را به سوی اهداف مورد نظر رهنمون سازد، یا گاهی شرایطی به وجود میآید که امکان بروز ابعاد شخصیت یک رهبر را فراهم میکند. شرایطی که سیدعباس موسوی در آن زندگی میکرده با شرایط کنونی که سیدحسن نصرالله در آن زندگی میکند، یکسان نیست. هم سید عباس شرایط خاص خود را داشته و هم آن روز با شرایط کنونی حزبالله متفاوت است. لذا گمان میکنم که باید چند عامل را مورد بررسی قرار داد تا تفاوت میان سیدعباس و سیدحسن نصرالله مشخص گردد.
به عقیده من سیدحسن نصرالله از نظر شخصیتی، چند ویژگی و چند تفاوت جدی با سیدعباس دارد:
ویژگی اول، ایشان در حوزه مسائل امنیتی و نظامی بسیار فراگیر و جدی عمل میکند. این به دلیل تجربیاتی است که حزبالله در دو دهه گذشته کسب کرده است. سیدحسن نصرالله حتی در زمانی که شیخ صبحی طفیلی دبیرکلی حزبالله را پیش از شهید سیدعباس موسوی بر عهده داشت مسائل امنیتی و نظامی را به شدت رعایت میکرد.
ویژگی دوم، مربوط به مسایل سیاسی است. به دلیل نحوه حضور و آمدن او به عرصه مبارزه، حتی قبل از پیروی انقلاب اسلامی ایران که در حوزه علمیه نجف اشرف سرگرم تحصیل بود. سیدحسن نصرالله همیشه یکی از عناصر جدی دفتر سیاسی جریانات انقلابی لبنان قبل از تشکیل حزبالله بوده است. و در این زمینه هم میان این دو تفاوت وجود دارد.
ویژگی سوم، قدرت سازماندهی و مدیریت است. جنبههای مدیریت و سازماندهی سیدحسن نسبت به ابعاد مدیریتی سیدعباس غلبه دارد. ایشان کاملاً مدیری با تدبیر است که قادر است فضای رهبری را با فضای مدیریت ادغام کند. ایشان در جوانب گوناگون مدیریت، بیان و سخن، تحلیل چشم انداز آینده و بسیج منابع و امکانات، یک مدیر با تدبیر و شایسته است. سیدعباس هم چنین امکاناتی داشت و میکوشید که با این گونه فعالیتها همراه و همگام باشد.
باید بپذیریم که بعد از شهادت سیدعباس موسوی، به طور طبیعی، شخصیتی مثل سیدحسن نصرالله به دبیرکلی حزبالله انتخاب میشد. چه شرایط حزبالله را در نظر بگیریم و چه شرایط کلی آن روزها را در نظر بگیریم. بیتردید به این نتیجه میرسیم که بهترین گزینه برای جانشینی سیدعباس موسوی سیدحسن نصرالله بوده است. با توجه به الزامات و نیازهای همه جانبه آن شرایط، این یک انتخاب طبیعی بود. به همین دلیل سیدحسن نصرالله به دبیرکلی حزبالله برگزیده شد و همه این گزینه را پذیرفتند.
نکته بعدی این است که سیدحسن نصرالله به سادگی میتواند در همه زمنیه ها اهداف خود را تأمین و توده مردم را با خود همراه کند. لذا نمیتوانیم بگوییم که سیدحسن مولود شرایط آن زمان است، بلکه شرایط آن مرحله اقتضا میکرده است که سیدحسن نصرالله به طور طبیعی به دبیرکلی حزبالله انتخاب شود. بعد از شهادت سیدعباس، شرایط درونی حزبالله و شرایطی که در لبنان حاکم بوده است، همه موجب شده بود که انتخاب سیدحسن به دبیرکلی حزبالله کاملاً طبیعی جلوه کند. دلیل درستی این انتخاب هم این است که در رویدادهای چند سال اخیر هیچ مشکلی را در عرصه فعالیتهای حزبالله نمیبینیم.
*با توجه به این که سیدحسن نصرالله این ویژگیها را داشته است. این سؤال مطرح میشود که چرا پس از برکناری شیخ صبحی طفیلی سیدحسن به دبیرکلی حزبالله انتخاب نشد؟
شرایط آن روز حزبالله به گونهای نبود که سیدحسن نصرالله بتواند جانشین شیخ صبحی طفیلی شود. مسائل سیاسی متعدد در آن مرحله، سلیقههای متفاوت درون شورای رهبری حزبالله وجود داشت.
*آیا در آن برهه مساله سن و جوانی سیدحسن مانع از این انتخاب شد؟
خیر، هرگز مساله سن مطرح نبود. شرایط رهبری و شورایی حزبالله به گونهای نبود که سیدحسن بتواند، بعد از شیخ صبحی به دبیرکلی حزبالله انتخاب شود. ملاکهایی در شورای مرکزی حزبالله وجود دارد، و این شورا ترکیبی از طیف ها و سلیقههای گوناگون است. در آن مجموعه یک سری دیدگاهها وجود داشت که زمینه انتخاب سیدعباس موسوی را به دبیرکلی حزبالله فراهم کرد. شرایط آن روز حزبالله اجازه نمیداد که دیدگاهها و سلیقههای درونی حزبالله نادیده گرفته شود. شرایط آن روز حزبالله تا حدودی با شرایط ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی شباهت داشت. لذا انتخاب سیدعباس انتخاب درستی بود و اگر سیدعباس شهید نمیشد، حزبالله وضعیت فعلی را نداشت.
با شهادت سیدعباس بستر بسیار گستردهای به وجود آمد تا حزبالله دهها برابر رشد کند. شهادت سیدعباس شرایط خاصی را به وجود آورد و سیدحسن توانست از این شرایط به نحوی استفاده کند تا این رویکرد سریعاً دستاورد داشته باشد.
با شهادت سیدعباس بستر بسیار گستردهای به وجود آمد تا حزبالله دهها برابر رشد کند. شهادت سیدعباس شرایط خاصی را به وجود آورد و سیدحسن توانست از این شرایط به نحوی استفاده کند تا این رویکرد سریعاً دستاورد داشته باشد
شخصیت روحی و روانی شیخ صبحی طفیلی اصولاً با شخصیت سیدعباس موسوی و سیدحسن نصرالله و بسیاری از کادرهای حزبالله متفاوت بود. شیخ صبحی طفیلی از نظر شخصیتی، مانند رهبرانی است که دوست دارند مطرح شوند. امام خمینی (ره) فرموده اند که «ما موظف به انجام تکلیف خود هستیم». وقتی که مسئولیتها، وظایف و سمتها از نظر رهبری تکلیف و انجام مسئولیت تلقی شود، همه چیز آسان میشود. هدف نباید کسب قدرت باشد. اگر ما دنبال کسب قدرت و موقعیت نباشیم، آنگاه ماهیت کار و تلاش ما مشخص میشود. این معیارها در حوزه اندیشه شیخ صبحی طفیلی ضعیف بود. شیخ صبحی به همین دلیل دچار این سرنوشت شد. البته فراموش نکنیم که ایشان خود را مقلد و پیرو امام خمینی (ره) میدانست و به تقلید از امام افتخار میکرد، اما به هر حال نتوانست این راه را ادامه دهد. به بن بست کشیده شد.
همان گونه که ملاحظه کردید در پی برکناری شیخ صبحی طفیلی، حزبالله به راهش ادامه داد. کنار گذاشتن شیخ صبحی در نتیجه نگاهی بود که ایشان به خود و حزبالله داشت. اگر این نگاه درست بود، شاید امروز شیخ صبحی همچنان به عنوان یک عنصر مؤثر و فعال در حزبالله حضور داشت. این کاستیها و تعلقات شیخ صبحی بود که ایشان را به اهداف و جریان سیاسی خاص کشاند.
ایشان نمیتوانست با دیدگاه و ذهنیت باز عمل کند و با همه جریانات درونی حزبالله روابط دوستانه داشته باشد. ذهنیت او اجازه نمیداد که اهدافی فراتر از حزبالله لبنان و مقاومت و فراتر از جهان اسلام داشته باشد. این عوامل باعث شد که شیخ صبحی نتواند به عنوان دبیرکل حزبالله کارش را ادامه دهد.
این شورای مرکزی حزبالله بود که شیخ صبحی را کنار گذاشت. دبیرکل حزبالله توسط شورای مرکزی حزب که هر چهار سال یک بار برگزار میگردد، انتخاب میشود.
البته شورای مرکزی حزبالله اگر فرض کند که یک دبیرکل صلاحیت و شایستگی خود را از دست داده باشد، بیدرنگ جلسه تشکیل میدهد و کار بررسی انتخاب دبیرکل جدید و متناسب را بررسی میکند. شورای مرکزی در هر چند مدت، یک بار جلسه تشکیل میدهد و رهبری خود را میکند، راهکار و خط مشی او را مورد تأیید قرار میدهد.
بنابر این چون عدم صلاحیت شیخ صبحی برای همه اعضای شورای مرکزی ثابت شده بود، این شورا جلسه فوق العاده ای تشکیل داد و شهید سیدعباس موسوی را به دبیرکلی برگزید.
فرایند و معیارهای انتخاب دبیرکل حزبالله بر اساس شایستگی و کفایت است. اما این تصمیمگیری شیخ صبحی را به انفعال و یا انتقام گیری واداشت. او در سالهای پس از برکناری حرکت خود را بر مبنای نفی حزبالله قرار داد. من معتقدم که اقدام شورای مرکزی حزبالله برای برکناری شیخ صبحی طفیلی و انتخاب سیدعباس موسوی، اقدامی کاملاً درست و به جا بود. بعد از سیدعباس هم تنها گزینهای که وجود داشت و میتوانست راه و روش حزبالله را ادامه دهد سیدحسن نصرالله بود.
*اگر اجازه دهید کمی درباره ویژگیهای شهید سیدعباس موسوی بحث کنیم. شخصیت اجتماعی و مردمی بودن ایشان را چگونه میبینید؟
اصولا ساختار شخصیت شهید سیدعباس موسوی مبتنی بر ارزشهای اسلامی و دینی است. البته این بدان معنی نیست که دیگران اینطور نیستند. ایشان همواره تلاش میکرد که رفتار و راهکارش بر موازین اسلامی منطبق باشد. و به شدت مراقبت میکرد تا از این راه منحرف نشود. در هرگونه ارتباطی که با شخصیتهای گوناگون و جریانات فکری و سیاسی برقرار میکرد، تلاش ایشان بود که این روابط بر اساس مبانی دینی و اعتقادی باشد.
دبیر کل حزب الله لبنان، سیدالشهدای مقاومت اسلامی ، شهید حجت الاسلام سید عباس موسوی در جمع بسیجیان مقاومت اسلامی لبنان
لذا ایشان یک شخصیت تمام عیار فرهنگی و اجتماعی بود. سیدعباس مصداق آیه «اشد علی الکفار رحماء بینهم» بود. او نسبت به دشمن و کسی که با این مبانی ضدیت داشته باشد سخت و قاطع بود. اما وقتی به حوزه خودی میآمد، جوانب رحمت و رأفت را رعایت میکرد، در برابر کفار انعطاف ناپذیر بود.
*آقای سیدعباس تواضع فوق العاده ای داشت. او موفق شده بود که از خود یک انسان متواضع و ساده بسازد. یکی از نکات جالب شخصیت ایشان این است که او توانسته بود، با ساده زیستی و فروتنی زندگی را ادامه دهد. او خود را وقف خدا کرد بود، و قله ایثار و فداکاری بود.
نکته دیگر شخصیت شهید سیدعباس موسوی، تلاش او برای کادر سازی و توسعه نیروی انسانی بود. در مورد افرادی که با ایشان ارتباط نزدیک و همکاری داشتند، او حاضر بود هرچه که دارد، در اختیار آنان قرار دهد، تا آنان نیز بتوانند دیگران را بسازند. ایشان به خود اجازه نمیداد دیگران را پلکانی برای بالا نشینی خود قرار دهد. در زمانی که با ایشان همکاری داشتم، ندیدم که به گونه دیگری فکر کند و همواره سعی داشت که پلکانی باشد تا همه توسط او بالا بروند. او برای همه دلسوزی میکرد. خودش بیش از آنچه در زندگی داشت ایثار میکرد و میسوخت، تا دیگران موفق شوند و به قلههای پیشرفت و تعالی برسند. سیدعباس موسوی به شدت خود را مسئول میدانست. او سعی میکرد، کسانی را که نقیصه و کاستی داشتند راهنمایی کند، تا نقیصه خودشان را جبران کنند. او همیشه برای قبول هر مسئولیتی آماده بود. و سعی میکرد، اگر کسی به او احتیاج داشته باشد، به او کمک کند. سیدعباس هیچ وقت دنبال این نبود که برای خودش باشد، یا دلش بخواهد که این مسیر یا مسئولیتی را قبول کند.
ایشان با سعه صدر مسئولیت ها را میپذیرفت و خود را وقف این کار میکرد. سیدعباس موسوی خودش را وقف جریان حزبالله لبنان کرده بود. در حوزه نقش پذیری و قبول مسئولیت، هر جا که اقتضای زمان و مکان بود، او ایستادگی میکرد. آنچه لازم بود انجام بشود، یا اینکه مسئولیت برای او تکلیف تعیین میکرد، با تمام ظرفیت سعی میکرد تا آن را انجام دهد و آن مسئولیت را به نحو احسن به پایان برساند.
نکته بعدی این است که سیدعباس موسوی به عناصر جهادی و رزمندگان مقاومت توجه بسیار داشت. یکی از ابعاد شخصیت سیدعباس موسوی، بعد نظامی ایشان بود. هر چند که از بینش و تیز هوشی سیدحسن نصرالله در مسائل نظامی برخوردار نبود اما به بچههای جهادی عشق میورزید.
او سعی میکرد همه جا و در خطرناکترین شرایط، در جبهههای رزم جنوب لبنان حضور داشته باشد و به رزمندگان مقاومت روحیه میداد. با حضور در جبههها سعی میکرد که رزمندگان را از نظر معنوی تربیت کند. هنگامی که لبنان اشغال شده بود، درگیریهای جدی بین رزمندگان مقاومت و نظامیان صهیونیست روی میداد، که بسیار خطرناک بود. اما سیدعباس اصرار داشت که در جبههها حضور داشته باشد. گاهی همراه او به جبهه ها میرفتم و در کنار بچهها مینشستیم و با آنها صحبت میکردیم. سیدعباس در جبههها کلاس درس اخلاق و خودسازی برگزار میکرد. تا از رزمندگان مجاهدانی شجاع و سلحشور به وجود بیاورد. او سعی میکرد که رزمندگان را چنان تربیت کند، تا علاوه بر سلاح جنگی، سلاح ایمان و عقیده هم در دست داشته باشند.
نکته دیگری که در سیدعباس وجود داشت، ارتباط عقیدتی ایشان با امام خمینی (ره) بود. او خود را بدون هیچ کم و کاستی مرید و عاشق امام میدانست
در لبنان با توجه به ترکیب طایفهای و قوانین موجود، نوعی خط کشی جغرافیایی و مرزهای طایفهای شکل گرفته است، لذا زندگی در لبنان، از نظر اجتماعی و فعالیتهای سیاسی الزامات خاص خود را میطلبد. اگر یک اقلیت بخواهد روی پای خود بایستد. در چنین محیطی لازم است که فضایی را به وجود بیاورد تا از خلال آن بتواند تنفس کند، آینده خودش را تضمین کند و برای ایجاد فضای تنفس، بینش خاص و رفتار تعریف شده لازم دارد. اگر چنین فضایی وجود نداشته باشد، زندگی بسیار سخت و پیچیده میشود. حالا در شرایطی که برخی جریانات سعی میکنند تا اجازه ندهند، همبستگی و زندگی مسالمت آمیزی بر پا شود، برخی جریانات میخواهند نقش مهار کننده را داشته باشند.
بنابراین لازم بود که سیدعباس، برای تثبیت موقعیت حزبالله، لازم بود بارقهها، امیدها و روزنههایی ایجاد کند. بسط شخصیت و سعه صدری که سیدعباس داشت این امکان را فراهم میکرد تا به سادگی بتواند موانع را از سر راه حزب الهی بردارد و زمینههای مساعدی برای رشد حزب فراهم کند.
نکته بعدی هم این است که سیدعباس تلاش میکرد، خواسته عموم شیعیان را برآورده کند جامعه شیعیان را در فضای سیاسی لبنان یک پارچه و حضور آن را فعال کند. شیعیان لبنان مدتها در شرایط بدی به سر میبردند و درگیریها میان آنان -مانند درگیریهای حزبالله و جنبش امل- بروز کرده بود. سیدعباس برای پایان دادن به این درگیریها و بهبود اوضاع شیعیان، حاضر بود جانش را هم فدای این تلاش کند. او سعی میکرد که با محافل و شخصیتهای شیعه ارتباطی پویا و سازنده داشته باشد، تا زمینههای بر طرف کردن اختلافات را هموار کند. او به کسانی که در این مسیر گام بر میداشتند ابراز محبت میکرد.
سیدعباس سعی میکرد که نه تنها روحیه اخوت و برادری در جامعه شیعه لبنان حاکم شود، بلکه روحیه برادری میان شیعیان و اهل سنت برقرار گردد. سیدعباس در این زمینه نقش بسزایی ایفا کرد و سعی میکرد که روابط میان طوایف مسلمان لبنان صمیمانه باشد. آنچه برای سیدعباس مهم بود، پیشبرد حرکت حزبالله بود که او تلاش میکرد تا موقعیت حزبالله در جامعه لبنان استحکام یابد. قوت بگیرد و جلو برود تا بتواند دیگران را همراه خود کند. او خیلی مراقبت میکرد که مسیر حزبالله حفظ بشود. در شرایط بحران، جهت گیری اصلی در برخی جاها گم میشود و رشته کار از دست خارج میشود، سیدعباس این جنبه را داشت که نگذارد اصول و ارزش ها جایگزین و یا فدای مصلحت شود.
این یکی از ویژگیهای رهبری شایسته و کار آمد است. رهبری سیدعباس این فرصت را ایجاد میکرد تا حزبالله اصل را گم نکند، و جهت گیری را حفظ کند و بکوشد تا مسائل بحرانی را حل و فصل کند.
*همانطور که فرمودید، سیدعباس هنگام حضور در حوزه علمیه نجف اشرف هم رویکرد سیاسی داشت و با شهید آیتالله سیدمحمد باقر صدر ارتباط داشت و یکی از طلاب مبارز بود اما هدف ما در این مصاحبه، بیشتر پرداختن به نقش او در رهبری حزبالله است. زیرا در بخشهای دیگر این ویژه نامه قطعا در مورد تاریخ زندگی او مطالبی خواهد آمد؟
او پس از بازگشت به لبنان، ارتباط خود را با حوزههای علمی هیچگاه قطع نکرد. این امر نشانگر میزان پایبندی شهید سیدعباس موسوی به حوزههای علمی است.
*نقش شهید سیدعباس را در دوران قبل از دبیرکلی حزبالله چگونه ارزیابی میکنید؟
سیدعباس موسوی یکی از نیروهای تشکیلات جنبش امل بود که توسط امام موسی صدر به وجود آمده بود. امام صدر را همه به عنوان یک شخصیت فرا فرقهای در لبنان میشناختند. همه طوایف مسیحی و دیگران احترام خاصی برای ایشان قایل بودند. امام موسی صدر این تشکیلات را برای تأمین اهداف و منافع شیعیان در عرصه سیاسی لبنان به وجود آورده بود. اصولاً برای حفظ موجودیت شیعیان در لبنان، یکی از جوانب تلاشهای امام صدر حفظ موجودیت شیعه بودهاست. طایفه شیعه از نظر جغرافیایی در جنوب لبنان، منطقه بقاع و بخشی از بیروت حضور دارد. در زمانی که امام موسی صدر در رأس تشکیلات جنبش امل حضور داشت، او تمام بخشهای شیعهنشین را یکپارچه کرده بود.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، امام موسی صدر ربوده شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حرکت امل جدیدی به نام حرکت امل اسلامی به وجود آمد، که سعی داشت راهکاری را که امام موسی صدر تعیین کرده حفظ کند. حرکت امل اسلامی نتوانست حضور خود را گسترش دهد. و با جنبش امل اصلی رقابت کند و فعالیتهای آن در منطقه بقاع محدود ماند. اما زمانی که حزبالله به وجود آمد، حرکت امل آن را تهدیدی جدی خواند و تلاش کرد تا اجازه ندهد حزبالله در مناطق تحت نفوذ حرکت امل حضور پیدا کند. که منجر به بروز درگیری هایی شد. هیچ جا دیده نشده است که حزبالله درگیری با حرکت امل را آغاز کرده باشد. این درگیری ها همیشه از طرف حرکت امل در آن زمان بوده است. در حرکت امل افرادی بودند که تمایل لیبرالی غربی داشتند و احساس کردند که حزبالله قصد دارد رهبری طایفه شیعه را بر عهده گیرد.
حرکت امل در آن زمان نه به حزبالله اجازه میداد که در مناطق تحت نفوذ خود موقعیت اجتماعی داشته باشد و نه به عناصر خود اجازه میداد که به حزبالله بپیوندند. سیدعباس یکی از افرادی بود که سعی میکرد، یکپارچگی شیعیان محفوظ بماند و اجازه نمیداد که درگیریها ادامه پیدا کند. او با کادرهای رهبری حرکت امل و با توده شیعیان طرفدار امل تماس میگرفت و میکوشید تا آنان را به حفظ آرامش متقاعد کند و نگرانی آنها را برطرف کند. بعضی کادرهای حزبالله هم که در آغاز تمایلاتی به ساختار جنبش امل داشتند، سعی میکردند که از روابط گذشته خود برای بحران زدایی استفاده نمایند. سیدعباس موسوی در این میدان فعالیتهای گسترده ای انجام داد. اگرچه آن انشعابات مایه پیدایش برکات و دستاوردهایی برای شیعیان بود و برای دستیابی به این دستآوردها، خسارات و زیانهایی هم وجود داشت. اما چون این درگیری ها قابل پیشگیری بود، حزبالله تلاشهای دامنه داری برای پیشگیری از وقوع درگیری به عمل آورد. البته من به یاد ندارم که در کادر رهبری حزبالله کسی در سطح رهبری حرکت امل بوده باشند، بلکه حضور آن ها در کادرهای درجه دو و پایین بوده است و ارتباطشان بیشتر غیررسمی بود.
*در این گفت و گو به روابط سیدعباس موسوی با فلسطینیها اشاره نکردیم. گفته شده است که برگزاری کنفرانس گروههای ده گانه فلسطینی در تهران در سال 1991 با ابتکار عمل و پیشنهاد شهید موسوی بوده است. نظرتان چیست؟
علاوه بر نکاتی که اشاره کردید، سیدعباس به دو مساله بسیار حساس و در عین حال نگران بود. مساله اول ارتباط با سوریها بود، چون سوریها در همه زمینههای لبنان، نه تنها مؤثر بلکه تحریک کننده بودند. سیدعباس سعی میکرد که ارتباط حزبالله با سوریه، ارتباطی سازنده باشد، تا سوریها حزبالله را عامل تهدید یا مزاحم خودشان تلقی نکنند. چگونگی این روابط به بحث مفصلی نیاز دارد. سیدعباس سعی میکرد که تردد و ارتباط و فعالیتهایش همه منظم و سازمان یافته باشد. او میکوشید به فضای تنفسی حزبالله آسیب وارد نشود. سیدعباس میکوشید تا در حد امکان از بروز درگیری میان حزبالله و سوریه پیشگیری کند.
از طرف دیگر، محور اساسی و هویتی حزبالله نفی رژیم صهیونیستی بود و هدفش مبارزه با این رژیم و آزادسازی سرزمینهای اشغالی جنوب لبنان بود. او میکوشید لبنان را در برابر تجاوزهای رژیم صهیونیستی مقاوم سازد و تقویت کند تا از رژیم صهیونیستی در امان بماند.
این طور نباشد که هر گاه اسرائیل اراده کند با هواپیما و نیروی دریایی به لبنان حمله کند و جنوب این کشور را اشغال کند و شخصیتهای لبنانی را ترور کند. حضرت امام خمینی (ره) شعار مبارزه با رژیم صهیونیستی را مطرح کرده بود و این شعار برای رهبران حزبالله شعاری محوری بودهاست. لذا یکی از اهدافی که دنبال میشد، پشتیبانی از احزاب و سازمانهای مبارز فلسطینی در سرزمینهای اشغالی بود، تا بتوانند وارد عرصه مبارزه شوند.
سیدعباس در این میدان فعالیت میکرد و بر این باور بود که خود فلسطینیها در سرزمینهای اشغالی، باید با ابتکار و توانمندیهای خود و با کمک رهبران محلی خودشان، در مسیر حفظ هویت و کسب استقلال و دستیابی به خواستههای ملی مبنی بر داشتن حاکمیت و تأمین فضای زندگی آزاد فعالیت کنند. شاید قبل از پیدایش حزبالله نیز برخی جریانات اسلامی و عربی به دنبال این بودند که به کمک فلسطینیها بشتابند و آنان را تأمین کنند. اما تلاش برای این که فلسطینیها در سرزمینهای خود مستقل و آزاد زندگی کنند، کمتر دنبال شده است.
در این میان برخی دولتهای عربی نیز به دنبال به رسمیت شناختن اسرائیل بودند و برای آنها فرقی نمیکرد که فلسطینیها چگونه زندگی کنند، و خواستار استقلال واقعی فلسطینیها نبودند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و با توجه به دیدگاهی که حضرت امام (ره) داشت، جریانی شکل گرفت که هنوز هم به راهش ادامه میدهد. برای تحقق همین خواستهها و در ارتباط با مبارزات مردم فلسطین آقای سیدعباس موسوی در صدد شکل دهی جریانات خارج از جنبش فتح بود، چون هیچ امیدی برای این که بتواند با جنبش فتح همکاری کند وجود نداشت. او به این نتیجه رسیده بود که برخی جناحهای فلسطینی جنگ را سودمند نمیدانستند و معتقد بودند که نمیتوان در مقابل اسرائیل ایستادگی و در مقابل دولتهای غربی مقاومت کرد! و باید با شاخه زیتون جلو رفت و با آنها وارد مذاکره شد!. سازمان آزادی بخش فلسطین خود را از گردونه مبارزه خارج کرده بود. چون برگشت هم برای این سازمان قابل تصور نبود، به این نقطه رسیده بود که باید موقعیت خویش را در کرانه باختری تأمین کند، بتواند زندگی کند و مردم در معرض فشار و ضرب و جرح و اعدام و جنگ نباشند.
بعدا روشن شد که آنها مسیر نادرستی را پیمودهاند. من گمان میکنم که اگر سازمان آزادی بخش فلسطین و جنبش فتح مبارزه را ادامه میداد، به ملت تکیه میکرد، و برای حفظ منافع مردم گام بر میداشت، شاید امروزه شرایط بهتری داشتند. جنبش فتح که امیدی به ادامه مبارزه با اسرائیل نداشت و برای دستیابی به حقوق و حاکمیت ملت فلسطین ناکام مانده بود، باعث شد که برخی گروهها و سازمانها فلسطینی در سرزمینهای اشغالی به تجربه حزبالله در لبنان نگاه کنند و در نتیجه، جنبشهای حماس و جهاد اسلامی شکل گرفتند. یکی از افرادی که برای آرمان فلسطین دلسوزی میکرد و با شخصیتهای فلسطینی در سرزمینهای اشغالی ارتباط بر قرار کرد آقای سیدعباس موسوی بود. از هیچ کاری دریغ نمیکرد و با شخصیتهای فلسطینی گردهمایی و نشست بر قرار میکرد و اوضاع سرزمینهای اشغالی و سرنوشت جنبشهای پیشین فلسطین را مورد بررسی قرار میداد.
منبع:فارس
انتهای پیام/