موازنهسازی داخلی و خارجی علیه ایران؛ راهبرد دولتهای حاشیه خلیجفارس
رژیمهای پادشاهی حاشیهی خلیجفارس به دنبال رویکرد نوینی برای مواجهه و مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی هستند. از نظر آنها تنها راهبردی که میتواند بقای زمامداری و دولت رژیمهای یاد شده را تضمین و تأمین کند، اتحاد و موازنهسازی داخلی و خارجی است.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، آخرین نشست شورای همکاری خلیجفارس در بحرین برگزار شد. در نشست منامه که با حضور دولتهای منطقهای و فرا منطقهای تشکیل شد، موضوعات مختلفی مورد بحث و مذاکره قرار گرفت که محور بیشتر این بحثها ارائهی تصویری مخرب از نقش ایران در منطقه و طرح اتهامات و ادعاهایی بیمبنا و بیاساس علیه جمهوری اسلامی ایران بود. در نشست مذکور دولتهای فرامنطقهای نیز حضور به هم رسانده و در کنار رژیمهای مرتجع منطقه، علیه محور مقاومت اتهاماتی را مطرح کردند. به طور مثال «ترزا می» نخستوزیر انگلیس در این نشست عنوان کرد: «ما برای افزایش همکاری با کشورهای حاشیه خلیجفارس در زمینههای امنیتی و دفاعی تلاش میکنیم و امنیت کشورهای حوزه خلیجفارس، امنیت انگلیس محسوب میشود.»(1) بقیه دولتهای خارجی نیز همین ادبیات و مواضع را اتخاذ کرده و در حمایت از دولتهای حوزهی خلیجفارس، سخن گفتند. نکته قابل توجه در این میان، تلاش دولتهای عضو شورای همکاری خلیجفارس برای دخالت دادن دولتهای فرا منطقهای در موضوعات منطقهای است. به طوری که آنها از طریق افزایش دیپلماسی و ارتباطات خود به دنبال موازنهسازی داخلی و خارجی علیه محور مقاومت هستند. ابزار و مکانیزم موازنهسازی داخلی بر اتحاد و همگرایی بیشتر دولتهای حوزهی خلیجفارس در قالب «اتحادیه خلیجفارس» متکی بوده و موازنهسازی خارجی نیز از رهگذر وارد کردن بازیگران فرا منطقهای به منطقه حاصل میشود. با این مقدمه یادداشت پیش رو در نظر دارد تفاوت نگاه رژیمهای منطقه با نگاه جمهوری اسلامی ایران به سیستم امنیت منطقهای را مقایسه کرده و چگونگی ایجاد و اهداف موازنهسازی داخلی و خارجی دولتهای حوزهی خلیجفارس را بررسی نماید.
1-سیستم امنیتی بروننگر در مقابل سیستم امنیتی متکی بر نیروهای منطقه
دولتهای حوزهی خلیجفارس از زمان پیدایش، همواره تلاش کردهاند، تأمین امنیت و بقای دولت خود را به قدرت نظامی و دفاعی دولتهای قدرتمند فرا منطقهای گره بزنند. مقصود و مطلوب این دولتها در دهههای گذشته حضور و نقشآفرینی قدرتهای بزرگ در سیستم امنیتی منطقهی خلیجفارس بوده است تا این سیستم امنیتی بتواند بهزعم آنها تضمینگر امنیت و بقای رژیمهای کوچک منطقه در مقابل دولتها و بازیگران بزرگ و مقتدر منطقه باشد. به عبارتی دولتهای حاشیهی خلیجفارس تداوم حکومتداری خود را بر حضور نظامی دولتهای خارجی بنا کردهاند. این موضوع از زمان اعلام خروج بریتانیا از منطقه خلیجفارس تاکنون مشهود بوده و مصادیق فراوانی دارد.
دشمنپنداری و ارائه تصویری مخرب از ایران به عنوان دولتی با نیات تجاوزکارانه موجب شده دولتهای کوچک منطقهی خلیجفارس امنیت خود را از طریق وابستگی به هژمون یا قدرتهای بزرگ تأمین کنند.(2) در چارچوب راهبرد ایرانهراسی است که مجوز حضور و ساخت پایگاههای نظامی در خاک کشورهای منطقه صادر شده و معنا و مفهوم پیدا میکند. کشورهای حاشیهی خلیجفارس برای مواجهه با آنچه تهدیدات منبعث شده از انقلاب اسلامی میدانند ابتدا به تشکیل شورای همکاری خلیجفارس مبادرت ورزیدند. رسالت و مأموریت اصلی این شؤرا مقابله با تهدیدات منتج شده از انقلاب اسلامی بود که در تجاوز صدام به خاک ایران و پس از آن حمله صدام به کویت، عدم کارایی خود را به اثبات رساند.
متعاقب این وضعیت، دولتهای منطقه یکی پس از دیگری حضور نظامی آمریکا و دیگر قدرتها در منطقه را تسهیل کردند. در همین راستا حتی رژیمهای مرتجع متعهد شدند هزینههای گزاف حضور و ساخت پایگاههای نظامی بیگانه در کشورهای خود را بپردازند تا از این طریق و با ایجاد پیوندهای امنیتی با قدرتهای بزرگ در مقابل آنچه تهدیدات احتمالی دولتهای مقتدر منطقه علیه خودشان میخوانند، بازدارندگی ایجاد کنند. انعقاد الگوی امنیتی 2+6 ، اجازه به ناتو برای نفوذ در منطقه از طریق شورای همکاری خلیجفارس و انعقاد قراردادهای دوجانبه میان آمریکا-بحرین، آمریکا-امارات، آمریکا-کویت، آمریکا-قطر و آمریکا-عربستان در این راستا معنا پیدا میکند.(3)
در طرف مقابل این نگاه، ایران همواره کوشیده امنیت منطقه را از رهگذر همکاری دولتهای منطقه و با انعقاد و عضویت دولتهای منطقه در پیمان «امنیت دسته جمعی» تأمین کند. بر اساس همین نگاه منطقی و عقلایی بود که ایران از طرح خروج بریتانیا از پایگاههای نظامی شرق سوئز یعنی خلیجفارس، سنگاپور و مالزی در سال 1971 استقبال کرده و عنوان داشت؛ «خلاءیی که در نتیجه خروج بریتانیا از خلیج فارس حاصل خواهد شد نباید به وسیلهی هیچ کشور دیگری اعم از آمریکا، چین یا خود بریتانیا پر شود.» نخستوزیر وقت ایران نیز در همین رابطه گفت: « نباید انگلستان از یک در برود و آمریکا از در دیگر یا خود انگلستان از پنجره وارد شود»(4) بهزعم ایران دخالت قدرتهای خارجی در منطقه آشفتگیها، اختلافها و تضادهای این منطقه را تشدید کرده و به ناامنی و بیثباتی دامن میزند. همین رویکرد نسبت به تأمین امنیت و ثبات منطقه از طریق سیستم امنیتی مبتنی بر مشارکت دولتهای منطقه پس از انقلاب نیز با جدیت و قاطعیت بیشتری دنبال شده است که حامی و منادی اصلی این رویکرد مقام معظم رهبری بودهاند که بهکرات حضور آمریکا در منطقه را برای مردم منطقه تهدیدآفرین، تنشزا و تفرقهافکنانه قلمداد کرده و از لزوم تأمین امنیت منطقه از سوی کشورهای منطقه سخن گفتهاند. به طور مثال ایشان در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی در سال 94 فرمودند: «امنیت خلیجفارس مربوط به کشورهای این منطقه است که دارای منافع مشترک هستند و نه آمریکا. بنابراین امنیت منطقه خلیجفارس باید بهوسیله کشورهای همین منطقه تأمین شود.»(5)
2-تلاش برای بازگرداندن قدرتهای سنتی به غرب آسیا
رژیمهای حاشیهی خلیجفارس نوع کنشگری آمریکا در پروندهها و معادلات مختلف منطقه مانند عدم ورود مستقیم به بحران سوریه، توافق هستهای با ایران و عدم حمایت قاطع از متحدان سابق خود را از دو منظر نگاه و تحلیل میکنند:
1-سیاست چرخش آمریکا به آسیای شرقی
2-ارجحیت ایران نسبت به متحدان سابق برای حل بحرانهای منطقهای
از دیدگاه رژیمهای حاشیهی خلیجفارس افول نسبی آمریکا و از میان رفتن مفهوم «ابرقدرتی» این کشور، ظهور قدرتهای بزرگی چون چین و به چالش کشیده شدن نظم تکقطبی جهان و تلاش بازیگران مختلف برای شکلدهی به نظم آینده جهان، به مهمترین دغدغه کارگزاران و نهادهای تصمیمساز ایالات متحده تبدیل شده است. این وضعیت تصمیمسازان آمریکا را به این نتیجه رسانده که اولا به غرب آسیا به عنوان منطقهای که آمریکا در آن منافع مهمی دارد، نگاه نکنند. ثانیاً تمایل ذاتی آمریکا به حل و فصل مشکلات جدی در غرب آسیا، ناگزیر به جنگ، کشتار سربازان آمریکایی و در نهایت کاهش اعتبار و قدرت آمریکا ختم شده است.(6) لذا آمریکا تلاش میکند مداخلهی مستقیم خود در بحرانهای منطقه را به حداقل رسانده و در صورت امکان هدایتگر و بازیگر پشت صحنه باشد.
مسئلهی دیگری که دولتهای خلیجفارس از نظر دور نداشتهاند مسئله آسیا-پاسیفیکگرایی آمریکا است که مزید بر علت شده تا اهتمام این کشور به دغدغههای امنیتی، مناسبات و منازعات متحدان سابق خود کاهش یافته و این متحدان دوام و قوام خود، که از مسیر حضور و پشتیبانی نظامی آمریکا حاصل میشد را در مخاطره ببینند.(7) در این چارچوب آنها تصور میکنند اهداف و اولویتهای سیاسی و امنیتیشان برای آمریکا فاقد اهمیت واقعی شده است. از طرفی این رژیمها از زمان پیدایش تا کنون امکان زیست مستقلانه را نیز نداشتهاند. همین موضوع باعث شده رژیمهای مذکور در غیاب حمایت و پشتیبانی آمریکا برای موازنهسازی مقابل ایران به سمت قدرتهای دیگر غربی که در این منطقه نقش مهم و تاریخی مخربی داشتهاند، حرکت کنند.
مسئله دیگری که دولتهای حاشیهی خلیجفارس را به سمت انگلیس و فرانسه متمایل ساخته ادراک و فهم نادرست آنها از همکاری و معاملهی پنهان ایران و آمریکا بر سر موضوعات امنیتی منطقه است. بهزعم رهبران شورای همکاری خلیجفارس دستیابی به توافق هستهای، عدم قاطعیت آمریکا در پرونده سوریه و سقوط بشار اسد و دیدارهای متعدد وزرای خارجه ایران و آمریکا مصادیقی هستند که همکاری پنهان آمریکا و ایران را به اثبات رسانده و بر عدم پشتیبانی آمریکا از متحدان دیرینهی خود مهر تأیید میزنند. در این راستا تنها گزینه برای پر کردن خلاء امنیتی و سیاسی آمریکا در منطقه کشاندن نظامی و سیاسی دولتهای انگلیس، فرانسه و نهادهای اروپایی به منطقه است. بهگونهای که در نتیجهی این حضور و منافع مترتب بر آن، هزینه تهدید و در تنگنا قرار دادن این رژیمها افزایش یابد.
3-امنیتسازی داخلی و خارجی راهبرد دولتهای حاشیهی خلیجفارس
دولتهای حاشیهی خلیجفارس برای مقابله با تهدیدات و مخاطرات داخلی و خارجی که بقای دولت آنها را تهدید میکند به همگرایی و همکاری چندجانبه روی آوردهاند. این همگرایی و موازنهسازی در دو حوزه در حال اجرایی شدن است. حوزه داخلی و حوزه خارجی، این همگراییها در هر دو حوزه مسائل و مباحث اقتصادی و امنیتی را شامل میشود که در ادامه به آنها پرداخته میشود.
1-3-موازنهسازی از طریق نیروهای داخلی
دولتهای حاشیه خلیجفارس درصدد هستند با گره زدن و ایجاد پیوند میان اقتصاد و امنیت یکدیگر، خود را در مقابل اعتراضات و بحرانهای داخلی و تهدیدات خارجی مقاوم کنند. این دولتها هدف مذکور را در قالب ایجاد «اتحادیه خلیجفارس» دنبال میکنند. اتحادیهای که در حوزهی امنیتی رژیم یا پیمان «امنیت دستهجمعی» را در چشمانداز دارد و در حوزهی اقتصادی به پول واحد، کاهش تعرفههای گمرکی و تسهیل همکاری اقتصادی میاندیشد. در همین راستا بحث اتحاد میان کشورهای شورای همکاری خلیجفارس به موضوعی اساسی برای بسیاری از تصمیمگیران سیاسی کشورهای حاشیهی خلیجفارس تبدیل شده است.
ایجاد اتحادیه خلیجفارس برای نخستینبار پس از آغاز بیداری اسلامی از سوی عربستان مطرح شده بود که در مقطع کنونی مقامات شؤرای همکاری خلیجفارس به دلیل مضاعف شدن تهدیدات به دنبال مقدمهسازی برای تشکیل آن هستند. در همین زمینه «سلمان بن عبدالعزیز» پادشاه عربستان سفر مهمی به کشورهای حاشیهی خلیجفارس انجام داده و رایزنیهای اولیه را با مقامات این کشورها به عمل آورده است. از طرفی کنفرانس اخیر شورای همکاری خلیجفارس نیز دستور کار و اولویت نخست خود را به بررسی و گفتگو پیرامون چگونگی پایهگذاری این اتحادیه اختصاص داده است.
در رابطه با تشکیل اتحادیه خلیجفارس «غانم البوعینین» وزیر امور پارلمان بحرین گفته: « اتحادیه کشورهای عرب حوزه خلیجفارس در صورتی که تشکیل شود، از شورای همکاری خلیج فارس بسیار جلوتر و پیشرفتهتر خواهد بود چراکه کشورهایی که متمایل به پیوستن به اتحادیه در سطح اقدامات سیاسی، اقتصادی و غیره هستند، از کشورهایی که میخواهند روابطشان در سطح همکاری باقی بماند جلوتر خواهند بود.» این اتحادیه تنها درصدد پیوسته و درهم تنیده کردن امنیت و اقتصاد کشورهای حاشیهی خلیجفارس به یکدیگر است تا دوام و قوام قدرت و حکومت آنها را بیشتر کند. در این میان آل خلیفه به واسطهی تهدیدی که از جانب انقلابیون بحرین احساس میکند بیشترین تلاش را برای تشکیل هر چه سریعتر اتحادیه خلیجفارس انجام میدهد. اگر چنانچه این اتحادیه تشکیل شده و قدرتمند شود، محور دولتهای مرتجع منطقه قویتر شده و امکان اجماعسازی، تصمیم و اقدام مشترک علیه محور مقاومت افزایش مییابد.
2-3-امنیتسازی از طریق اتکا به خارج
دولتهای پادشاهی خلیجفارس تلاش میکنند پیوندهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی خود با دولتهای فرامنطقهای قدرتمند را افزایش دهند. این دولتها امنیت را مساوی حضور قدرتهای خارجی میدانند. لذا کاهش تمرکز سیاست خارجی آمریکا در منطقه را نوعی خلأ قدرت در خلیجفارس میدانند و ازاینرو با رویآوردن به کشورهایی همچون انگلیس و فرانسه به دنبال پرکردن این خلأ امنیتی هستند.
از طرفی دولتهای مزبور میکوشند به طرق مختلف پای دولتهای اروپایی را به منطقه باز کرده و حضور آنها را به منافع متعدد گره بزنند. بهطوری که در مواقع بحرانی، دولتهای اروپایی به واسطهی منافع و راهبردهای خود هم که شده به نفع دولتهای پادشاهی مواضع اعلامی و سیاست اعمالی اتخاذ کنند. به عبارتی به وجود آمدن منافع برای کشورهای غربی باعث میشود این کشورها در مواقع بحرانی پشتیبان رژیمهای مرتجع باشند. چراکه تداوم و احصا منافع آنها به بقای رژیمهای منطقه وابسته است. همین موضوع حمایت دولتهای خارجی از بازیگران منطقهای را اجتنابناپذیر ساخته و در مقابل برای بازیگران مذکور امنیت مهیا میکند.
نمونههای این معامله و معادله نانوشته در پروندههای منطقه به وضوح مشهود است. بهگونهای که نوعی تقسیم کار بین انگلیس و فرانسه در پروندههای منطقهای وجود دارد. بر اساس این تقسیم کار پرونده یمن و عراق به انگلیس و پرونده سوریه به فرانسه واگذار شده است.
موازنهسازی خارجی مقابل محور مقاومت نیز مانند موازنهسازی داخلی که اشاره شد در دو حوزه اقتصادی و امنیتی دنبال میشود. مبادلات و معاملات تجاری، بازگشایی دفتر اتحادیه اروپا در این کشورها در عرصه اقتصادی و واگذاری سرزمین برای ایجاد پایگاه نظامی و تلاش برای گسترش ناتو به سمت خلیجفارس در حوزهی امنیتی موازنهسازی خارجی را تکمیل میکنند.
کنشگری و ارتباطگیری بیشتر ایران در وضعیت پسابرجام موضوع دیگری است که به تقویت ارتباط با اروپا منجر شده است. بهزعم دولتهای منطقه، ایران در پسابرجام به واسطهی لغو پارهای از تحریمها و مقدوراتی که برای ارتباط با دنیا پیدا کرده، درصدد رشد اقتصادی و ارتقای جایگاه بینالمللی خود است. لذا تقدم در معامله با اروپا و تطمیع کشورهای غربی، آنها را از گرایش به سمت ایران منصرف میکند.
هدف دیگری که کشورهای خلیجفارس از رهگذر موازنهسازی خارجی دنبال میکنند ضربه زدن به اهداف و راهبردهای ایران در منطقه است. ایران تأمین امنیت و رشد اقتصادی منطقه را از رهگذر همکاری و همیاری کشورهای منطقه قابل تحقق میداند. اما کشاندن پای دولتهای خارجیِ بعصاً متخاصم با ایران، درست در نقطهی مقابل راهبردها و مطالبات این کشور قرار دارد.
تهدید دیگر این موضوع مواجههی مستقیم و قرار گرفتن ایران در مقابل دولتهای خارجی است. دخالت این دولتها در مسائل منطقه و موضعگیری آنها در حمایت از رژیمهای منطقه تیرهگی روابط ایران و دولتهای مذکور را سبب شده و هزینه فشار و در تنگنا قرار دادن رژیمهای مرتجع منطقه را افزایش میدهد.
جمعبندی
رژیمهای پادشاهی حاشیهی خلیجفارس به دنبال رویکرد نوینی برای مواجهه و مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی هستند. از نظر آنها تنها راهبردی که میتواند بقای زمامداری و دولت رژیمهای یاد شده را تضمین و تأمین کند اتحاد و موازنهسازی داخلی و خارجی است. در موازنهسازی داخلی مکانیزم اجرایی ایجاد پیوندهای اقتصادی، سیاسی و نظامی مشترک در قالب اتحادیه خلیجفارس است. به صورتی که از طریق تقویت سازوکارهای مشترک از یک سو و پیوند و ادغام نیروی نظامی از سوی دیگر، مواجهه با بحرانهای داخلی و خارجی را بهتر و با هزینهی کمتر مدیریت کنند. تلاش برای موازنهسازی داخلی میکوشد با اتخاذ تصمیمات مشترک و اجرایی کردن آنها به یک سیستم امنیتی دست جمعی منطقهای دست پیدا کند که در آن تهدید یک دولت تهدید تمامی دولتهای عضو تلقی شده و واکنش دستهجمعی و مشترک آنها را به دنبال داشته باشد. از نظر رهبران دولتهای خلیجفارس با توجه به تهدیداتی که از داخل و خارج متوجه بقای حکومتهای آنها است، ایجاد چنین سیستم امنیت دستهجمعی ضرورتی غیر قابل اغماض است. از طرفی این دولتها برای خنثیسازی تهدیدات، موازنهسازی خارجی را نیز در دستور کار قرار دادهاند. موازنهسازی خارجی علیه ایران، تمهیدات حضور اقتصادی و نظامی دولتهای فرا منطقهای در زیرسیستم خلیجفارس را مهیا میکند. این حضور به منافع دولتهای فرا منطقه پیوند میخورد که تأمین و تداوم این منافع حمایت از رژیمهای منطقه را اجتنابناپذیر میکند.
نویسنده: محمد گلی
منبع: اندیشکده تبیین