اروپا با چهار بحران رویارو است/ ریسک فروپاشی اتحادیه اروپایی وجود دارد
رئیس مؤسسه امور بینالملل ایتالیا مهاجرت، اقتصاد، امنیت و برگزیت را چهار بحران کنونی اتحادیه اروپایی میداند و معتقد است در صورتی که این نهاد نتواند با موفقیت از وضعیت وخیم کنونی خارج شود ریسک فروپاشی آن وجود دارد.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، گروهی از کارشناسان برجسته «مؤسسه امور بینالملل» شامل فردیناندو نلی فروسی، رئیس این مؤسسه؛ اتوره گرکو، مدیر مؤسسه؛ ناتالی توچی، معاون مدیر؛ ریکاردو آلکارو، کارشناس ارشد؛ و نیکولو سارتوری، کارشناس ارشد؛ با حضور در خبرگزاری تسنیم به گفتگو و تبادل نظر با خبرنگاران حوزه بینالملل و سیاست خارجی خبرگزاری تسنیم پرداختند.
در این نشست مشترک موضوعاتی چون انتخابات آمریکا و تأثیر آن بر روابط با اتحادیه اروپا، تحولات کنونی روابط روسیه و اتحادیه اروپایی و آینده این روابط، و همچنین روابط بین ایران و اتحادیه اروپا مورد بحث قرار گرفتند.
در بخش اول گزارش حاضر روابط اتحادیه اروپا و آمریکا پس از انتخابات بررسی ارائه شد (اینجا) و در بخش دوم نیز (اینجا) نظرات دو تن از این کارشناسان درباره آینده روابط ایران و اتحادیه اروپایی ارائه میشود.
رویکرد اتحادیه اروپا در قبال خطمشی جهانی آمریکا
فردیناندو نلی فروچی، رئیس مؤسسه امور بینالملل ایتالیا، کارشناس سیاست خارجی ایتالیا و اتحادیه اروپا، در بخشی از این نشست درباره تأثیر احتمالی سیاستهای جهانی آمریکا بر بحرانهای اتحادیه اروپا گفت:
فکر نمیکنم که ارتباط مستقیمی بین بحرانهای کنونی اروپا و سیاستهای آمریکا وجود داشته باشد. اروپا با چهار چالش بزرگ مواجه است. یکی از آنها بحران مهاجرت است. اما علاوه بر آن بحرانهای دیگری نیز وجود دارد. مسائل دیگری چون اقتصاد، امنیت و برگزیت نیز وجود دارند.
بین سالهای بحران اقتصادی 2008 تا 2012 اتحادیه اروپا برخی تمهیدات سخت را اتخاذ کرد تا از اتفاق بدتر یعنی فروپاشی ارز مشترک (یورو) جلوگیری کند. قوانین جدیدی برای تحت کنترل نگهداشتن بودجههای ملی به منظور کنترل کسری بودجه و بدهیها تدوین شد. قوانین جدیدی برای افزایش همگرایی اقتصادهای اروپایی اعمال شد. یک صندوق مشترک اروپایی ایجاد شد و مهمتر از همه سیاستهای پولی بانک مرکزی اروپا قرار داشتند که نجات کشورهایی که در وضعیت بسیار سختی قرار داشتند را ممکن میساخت.
اروپا با چهار چالش بزرگ مواجه است. یکی از آنها بحران مهاجرت است. اما علاوه بر آن بحرانهای دیگری نیز وجود دارد: اقتصاد، امنیت و برگزیت.
اما وضعیت اکنون در شرایط بسیار بهتری نسبت به چند سال قبل قرار دارد. ما از رکود عبور کردهایم. اقتصاد در حال رشد است اما سرعت مورد انتظار را ندارد. نرخ رشد بالاخص برای برخی کشورها به مانند ایتالیا کافی نیست. نرخ رشد به قدری نیست که مسأله بیکاری را حل کنیم. بیکاری مشکل بزرگی در اروپا، بالاخص در کشورهای حاشیهای، است. اما مسأله رشد هماکنون در مرکز برنامه کاری سیاستهای اقتصادی اروپا قرار ندارد و این ارتباط زیادی با روابط فراآتلانتیک و سیاستهای آمریکا ندارد.
دومین بحران مسأله جریان مهاجرت است. خود مهاجرت پدیده جدیدی نیست و در اروپای پس از جنگ یعنی در دهههای 1950 و 1960 آغاز شده و جریان دارد. کشور من نیز کشور مهاجرت است و هزاران اروپایی به کشورهای شمال اروپا مهاجرت کردهاند. اما فرآیند مهاجرتی در سالهای اخیر پدیده جدیدی بوده و از بُعد حجم برخی اوقات به مرحله فاجعهباری رسیده است. این پدیده یک وضعیت اضطراری بالاخص برای کشورهایی که بیشتر در معرض مهاجرت قرار دارند، یعنی کشورهای حاشیهای بالاخص در بخشهای جنوبی اروپا به مانند ایتالیا و اروپا، ایجاد کرده است.
تاکنون اتحادیه نتوانسته است یک خطمشی مشترک برای رویارویی با مسأله جریان مهاجرت ارائه کند. ما شاهد تلاشهایی برای تعریف یک خطمشی مشترک بودهایم، که منتهی به شکست شدند. برنامههایی وجود داشتند برای تغییر محل اسکان پناهجویان که موفقیتآمیز نبود. ایده بازگرداندن مهاجرین به کشورهایی که مشکلات اقتصادی داشتند مطرح شد که کارآمد نبود. ایدهای برای ایجاد یک گارد مرزی خارجی مشترک مطرح شده که صرفا در روی کاغذ بوده و هنوز اجرایی نشده است. بنابراین، ما با بحرانی مواجه شدهایم که ریشهاش در نبود انسجام در میان کشورهای عضو است. ما شاهد برخی پاسخهای ملی به بحران مهاجرت بودهایم اما هنوز یک واکنش مشترک بر اساس اصل انسجام را ملاحظه نکردهایم.
پدیده مهاجرت یک وضعیت اضطراری بالاخص برای کشورهایی که بیشتر در معرض مهاجرت قرار دارند، یعنی کشورهای حاشیهای بالاخص در بخشهای جنوبی اروپا به مانند ایتالیا و اروپا، ایجاد کرده است.
بحران سوم مسأله امنیت است. از نظر امنیت داخلی اروپا با چندین حمله تروریستی در قلب قاره مواجه شد و ما متوجه شدیم که در برابر این حملات مصون نیستیم. این امر احتمالا مستلزم بهبود همکاری میان کشورهای اروپایی است تا با ابزار بهتری در مقابل پدیده تروریسم بایستیم. امنیت داخلی به معنای کنترل بهتر مرزهای خارجی است که دوباره با مسأله مهاجرت مرتبط میشود. امنیت داخلی همچنین مستلزم همکاری بهتر در کنترل و مقابله مؤثرتر با جنایات سازمان یافته، مواد مخدر و ... است. بنابراین نیاز به این داریم که کاری بیش از آنچه تاکنون برای افزایش امنیت داخلی شاهد بودهایم، انجام دهیم.
اما مسأله امنیت خارجی نیز وجود دارد. ما با برخی بحرانها در اطراف مرزهای اروپا مواجه هستیم: بحران در شرق، بحران با روسیه، برخی بحرانها در خاورمیانه. ما باید متوجه باشیم که ابزار ما برای ایجاد یک خطمشی مشترک کارآمد و تأثیرگذار به دلیل اینکه یک ابزار نظامی مشترک در اختیار نداریم، بسیار محدود شده است. بنابراین، در اصل ما باید با توانمندیهای مشترک بحرانها را مدیریت کنیم اما فاقد این توانمندیهای مشترک هستیم.
رفراندوم برگزیت ما را غافلگیر کرد. ما مجبوریم با رویدادی مواجه شویم که بسیار دراماتیک بود زیرا این اولین باری است که یک کشور اتحادیه اروپایی تصمیم به جدایی میگیرد. معاهدات وقوع چنین حالتی را پیشبینی کردهاند. آنهایی که معاهدات را نوشتهاند این مسأله را نیز مدنظر قرار داده بودند اما در کل یک تکانه روانی برای ما بود زیرا تأثیر زیادی در تضعیف اتحادیه اروپا دارد.
واکنش اروپا دارای دو بُعد بود. از یک طرف، باید مسأله چگونگی سازماندهی دوباره روابط با انگلستان مطرح شود. در این حوزه باید منتظر درخواست انگلستان از اتحادیه اروپایی درباره چگونگی سازماندهی دوباره روابط باشیم. حکم اخیر دادگاه لاهه نیز مبنی بر اینکه این مسأله باید توسط پارلمان نیز تصویب شود، وضعیت را پیچیدهتر میسازد. بنابراین، اکنون مشخص نیست که انگلستان از اتحادیه اروپایی چه درخواستی مطرح خواهد کرد. آنچه از منظر اتحادیه اروپایی مهم این است که یک موضع متحد در میان 23 عضو داشته باشیم و در میان خودمان یا چگونگی واکنش به درخواست انگلستان هیچ شکافی وجود نداشته باشیم. ما همچنین باید راهها و ابزار تقویت پروژه اروپایی را بیابیم تا آن را برای سایر کشورها جذاب سازیم تا از الگوی بریتانیایی تبعیت نکرده و درصدد رفراندوم ملی برنیایند.
ریسک فروپاشی اتحادیه اروپایی وجود دارد. اتحادیه اروپا اکنون در یک مقطع بسیار حیاتی قرار دارد، شاید بدترین دوران تاریخ آن. و ما باید بدانیم که اگر اراده قوی سیاسی برای متحد ماندن وجود نداشته باشد، احتمال فروپاشی بسیار زیاد خواهد بود.
آمریکا و روسیه در وضعیت جنگ سرد نرم هستند
ریکاردو آلکارو، کارشناس ارشد و متخصص امور روسیه، ایران، ناتو و روابط فراآتلانتیک، در ادامه این نشست درباره وضعیت کنونی روابط آمریکا و روسیه و راهحلهای بهبود آن در آینده گفت:
من فکر میکنم که مدل چینی یعنی مخلوطی از همکاری و رقابت به نفع پوتین و مطابق با ایدههای وی درباره چگونگی روابط روسیه و آمریکا است. با این حال، اکنون مقداری زود است که بگوییم در آینده نزدیک میتوان به این نقطه رسید یا نه. واقعیت این است که ما از پیش در یک جنگ سرد نرم هستیم، که البته به مانند جنگ قبلی بزرگ و آخرالزمانی نیست اما یقینا بیشترین شباهت را با آن دوره از زمان فروپاشی شوروری شاهد هستیم.
ما از پیش در یک جنگ سرد نرم هستیم، که البته به مانند جنگ قبلی بزرگ و آخرالزمانی نیست.
روسیه ساختار امنیتی که پس از پایان جنگ سرد در اروپا ساخته شده را تضعیف و به صورت کلی نابود کرده است. ناتو و روسیه دیگر همکاری نمیکنند و روسیه دو بار از نیروی نظامی استفاده کرده است تا از نزدیکتر شدن کشورهایی به مانند گرجستان و اوکراین به غرب جلوگیری کند. این کشور اجرای توافق بسیار مهم کنترل تسلیحاتی و معاهده نیروهای متعارف در اروپا را متوقف کرده است. روسیه همچنین احتمال معاهده موشکهای میانبرد هستهای را که در سال 1987 توسط گورباچف و ریگان امضاء شده و نماد نزدیکی آمریکا و شوروی بود را نقض کرده است. روسیه همچنین تمایل خود را برای ایجاد سردرگمی در اتحادیه اروپایی و ناتو با استفاده از جنگ اطلاعاتی، پخش اطلاعات تحریف شده، و تبلیغات بسیار ماهرانه در داخل و بیرون روسیه، نشان داده است.
دلایل خوبی وجود دارد که باور داشت این رویارویی دارای ریشههای ژئوپولوتیکی است، بدین معنا که روسیه با وضعیت امنیتی در اروپا پس از جنگ سرد عمیقا ناراضی بود، وضعیتی که این کشور به دلیل ضعف در اوایل دهه 90 مجبور به پذیرش آن شد. اکنون که بسیار قویتر شده و بخشی از قدرت خود را به دست آورده است، در حال تقویت موضع خود است.
بحث منطقی دیگری وجود دارد مبنی بر اینکه روسیه در حال واکنش به گسترش غرب است، بالاخص باز شدن چشمانداز احتمال پیوستن گرجستان و اوکراین به ناتو در سال 2008 به عنوان نقطه عطفی در دیدگان پوتین و مشاورینش جلوه کرد. روسیه به هیچ عنوان نمیتوانست اجازه وقوع این رویداد را بدهد و از تمام توانش نیز استفاده کرد تا از انجام آن جلوگیری کند، که به نظر من موفق نیز بوده است.
اما من و دیگران عقیده داریم که در ورای ریشههای ژئوپولیتیکی، دلایل داخلی وجود دارند که میتوانند سیاست خارجی روسیه و بلاخص سیاست خارجی پوتین را توضیح دهند. پوتین در طول این 15 یا 16 سالی که به عنوان رئیسجمهور یا نخستوزیر در قدرت بوده، موضع خود در قبال غرب و آمریکا را تغییر داده است. وی کار خود را به عنوان دوست آمریکا آغاز کرد، وی جزو اولین رهبران خارجی بود که پس از حملات 11 سپتامبر از آمریکا اعلام حمایت کامل کرد. اکنون وضعیت کاملا برعکس است. اما این تغییرات مداوم در سیاست خارجی چین دارای دلایل داخلی است. و در ابتدا فکر میکرد که نزدیک بودن به آمریکا نه تنها به نفع روسیه بلکه به نفع خود وی نیزخواهد بود تا بتواند بر سر قدرت مانده و نفوذ شخصیاش بر دولت روسیه را باثبات گرداند. وی اکنون فکر میکند که مخالفت با آمریکا و استفاده از ادبیات کاملا غربی تند باعث شده است مردم روسیه پشت سر وی قرار بگیرند.
پوتین اکنون فکر میکند که مخالفت با آمریکا و استفاده از ادبیات کاملا غربی تند باعث شده است مردم روسیه پشت سر وی قرار بگیرند.
دلیل اصلی رویارویی روسیه با غرب شاید حتی آنچه که آنها گسترش ناتو یا یکجانبهگرایی آمریکا در دیگر بخشهای جهان به مانند خاورمیانه میخوانند، نباشد بلکه دلیل آن این تفکر است که آمریکا و متحدان آن در حال پیشبرد سیاستهای تغییر رژیم در کشورهای اطراف روسیه به مانند گرجستان، اوکراین و ... هستند. آنها اعتراضات خیابانی در مسکو در سالهای 2011 و 2012، که کلینتون، وزیر خارجه وقت را مسبب آن میدانستد، بزرگترین خطر پیش روی پوتین در روسیه میدانستند. این رویداد اهمیت بیشتری نسبت به احتمال پیوستن اوکراین و گرجستان به ناتو بود. این امر نقطهعطفی بود که در آن پوتین تصمیم گرفت که باید با آمریکا و غرب از منظر ژئوپولیتیکی و ایدئولوژیکی مقابله کند.
در نتیجه، فکر میکنم که ما از پیش در یک جنگ سرد نرم هستیم که در آن دولت روسیه حتی در حال اعمال نفوذ در انتخابات آمریکا با کنترل انتشار ایمیلها از طریق ویکیلیکس (ایمیلیهایی که همگی یک طرف انتخابات یعنی کلینتون را هدف قرار داده بودند) است. هیچ نشانهای از اینکه روابط بین آمریکا و روسیه در آینده نزدیک بهبود یابند نمیبینم. البته فکر میکنم تلاش ممتدی وجود خواهد داشت تا افزایش تنشها مهار شود.
پیشبینی آینده روابط با روسیه با حضور ترامپ در کاخ سفید سخت است. وی یقینا خواهان همکاری بیشتر با روسیه است اما موانع ساختاری وجود دارند. اینگونه نیست که ترامپ و پوتین با یکدیگر به خوبی سر میکنند و این امر وضعیت کلی روابط را تغییر میدهد، شرایط پیچیده بوده و نیاز به چیزی بیش از علاقه شخصی بین دو رهبر دارد. به نظر میرسد ترامپ چشماندازی درباره روابط آمریکا و روسیه ندارد. بنابراین ترامپ به نظر من به صورت خودکار به معنای روابط بهتر میان آمریکا و روسیه نخواهد بود. ارزیابی من این است که رابطه بین روسیه و آمریکا و غرب بیشتر بر روی ممانعت از ریسک خطرهای جدیتر و بزرگتر متمرکز خواهد بود.
هیچ نشانهای از اینکه روابط بین آمریکا و روسیه در آینده نزدیک بهبود یابند نمیبینم. البته فکر میکنم تلاش ممتدی وجود خواهد داشت تا افزایش تنشها مهار شود.
امنیت انرژی در اروپا
نیکولو سارتوری، کارشناس ارشد امنیت انرژی، آسیای مرکزی، روسیه در تبیین مسأله امنیت انرژی اروپا و پیوند آن با بحرانهای منطقهای گفت:
اگر به تصویر انرژی نگاهی بیندازیم مشاهده خواهیم که مهمترین تهدید پیش روی اروپا میتواند از جانب روسیه باشد زیرا این کشور گاز بالاخص اروپای شرقی را تأمین میکند. اما یک چالش مهمتر میانمدت تا بلندمدت در حوزه امنیت انرژی اروپا وجود دارد که توسط برخی الگوهای بسیار مهم در آفریقا مشخص میشود، به مانند رشد کاربرد برق، افزایش جمعیت و نیاز به انرژی. بالاخص نوار شمالی آفریقا که هم به عنوان یک تأمین کننده انرژی برای اتحادیه اروپا و هم یک منطقه حائل در مقابل مهاجرتها عمل میکرد. لیبی هم از نظر انرژی و هم از نظر امنیتی اهمیت دارد. علاوه بر آن، الجزایر و مصر نیاز مبرمی دارند که مدلهای انرژی خود را تغییر داده و وارد یک وضعیت گذار شوند. زیرا نرخ تقاضای انرژی با سرعت زیادی در حال افزایش است. اما ظرفیت آنها برای تأمین تقاضای داخلی از یک طرف، و تضمین جریان مقداری از انرژی به سمت اروپا از سوی دیگر، دچار تهدید شده است.
این وضعیت در کنار تحولات سیاسی به مانند بیثباتی آتی دولت الجزایر، میتواند تهدیدی دو جانبه پیش روی اتحادیه اروپایی ایجاد کند. یکی از این تهدیدها با امنیت انرژی در ارتباط است زیرا ما برای تأمین گاز به میزان زیادی به الجزایر وابسته هستیم. اما در معنای وسیعتر این وضعیت تهدیدی برای امنیت خارجی اتحادیه اروپایی مثلا در حوزه مهاجرت، مناقشات و تروریسم ایجاد میکند. بنابراین موضع اتحادیه اروپایی در قبال تحولات و تغییرات این کشورها دارای اهمیت بسیاری بوده و باید در برنامههای کاری این نهاد قرار گیرد.
سیاست خارجی ایتالیا در قبال اتحادیه اروپایی
اتوره گرکو، مدیر مؤسسه امور بینالملل ایتالیا و کارشناس سیاست خارجی ایتالیا و خطمشی این کشور درقبال اتحادیه اروپا در تشریح رویکرد کنونی رُم نسبت به آمریکا و اتحادیه گفت:
ما باید به صورت جمعی رفتار کرده و اقدام کنیم. این امر اهمیت بسیاری برای ما دارد. هماکنون آمریکا و ناتو تأمین کنندگان نهایی امنیت در بسیاری حوزهها، بالاخص اروپا، هستند. در دیگر منطقهها قدرت ما برای مانور به اروپا محدود است و ما باید با هماهنگی آمریکا اقدام کنیم. این مسأله در توافق هستهای ایران نیز مشهود بود. ما برای سالیان متمادی با حسن نیت در این مذاکرات حضور داشتیم اما در نهایت حضور آمریکا کلید دستیابی به توافق نهایی بود.
ایتالیا کاملا به این ایده معتقد است که ما باید تا جایی که ممکن است سعی کنیم آنچه را که بُعد فراآتلانتیکی مینامیم هماهنگ سازیم. در ایتالیا این عقیده به خوبی جای افتاده است. البته در برخی برههها، برای مثال دوره زمامداری بوش، دستیابی به این هدف آسان نبود. برخی اوقات حتی شاهد بودیم که آمریکا با ادغام عمیقتر اتحادیه اروپایی مخالف بود، بالاخص با برنامههای آن برای دفاع.
ایتالیا به عنوان یک کشور مدیترانهای دارای یک مأموریت منطقهای نیز است. حتی در مدیترانه اگرچه میخواهیم روابطمان را با کشورهای منطقه گسترش دهیم، اما به دلیل پاینبدیمان به رویکرد مشترک اروپایی قدرت مانورمان در آن منطقه نیز محدود شده است اگرچه که منافع ما در آنجا بسیار عمیق است.
برخی اوقات حتی شاهد بودیم که آمریکا با ادغام عمیقتر اتحادیه اروپایی مخالف بود، بالاخص با برنامههای آن برای دفاع.
باید درباره خطمشی ایتالیا درباره اتحادیه اروپایی بگویم که دولت کنونی ایتالیا به صورت قطعی حامی ادغام و یکپارچگی بیشتر اروپا است، بالاخص برنامههایی که تصویب شدهاند شامل برنامه توزیع پناهندگان که علیرغم وجود برخی موانع در حال اجرا است؛ یا ابزار جدید برای تقویت ظرفیتمان برای کنترل مرزها. در حوزه اقتصادی نیز تقریبا از تمام برنامهها برای یکپارچگی بیشتر حمایت میکنیم؛ برای مثال اتحادیه بانکی.
ما البته دچار کمبود اعتماد بین کشورهای اروپایی بالاخص در حوزه اقتصادی و البته در مسأله مهاجرین هستیم. آلمان اصرار دارد که در ابتدا باید خطرات موجود در عرصه اقتصادی را کاهش دهیم. آنها فکر می کنند که در ابتدا کشورهای منطقه باید در سطح ملی توانایی بیشتری در کنترل مسائل مالیشان نشان دهند، و بدینترتیب ریسکهای مرتبط با سیستم بانکی را کاهش دهند. بنابراین، آنچه ما شاهدش هستیم عبارت از تضادی بسیار مضر بین دیدگاههای مختلف درباره چگونگی کاهش و نیز تسهیم ریسک است.
ایتالیا در چارچوب مشارکت اروپایی و فراآتلانتیک در مسائل خاورمیانه و منطقه مدیترانه در آنچه که یک مدیریت بحران ضروری میدانیم برای مثال در لبنان فعال است. ما فرماندهی نیروهای یونیفل سازمان ملل را بر عهده داریم. ایجاد ثبالت در منطقه مهم است و در این حوزه احتمالا دارای منافع مشترکی با ایران هستیم. در افغانستان ایران دارای منافع ویژه است و ما با ایران همکاری کردهایم. ما همچنین منافع مشترکی در مسأله خطر اشاعه تسلیحاتی در منطقه داریم. به همین دلیل است که به طور مداوم از مشارکت ایران در حلوفصل مسائل سوریه و سایر مسائل منطقهای حمایت کردهایم.
انتهای پیام/