بیابان را سراسر «مهر» گرفته
«داستان عجیبی است این بیابانهایی که در آن مهر پراکندند. باد میوزد و غروب شده. بادی که در میان ساختمانهای رنگارنگ پرند و رباطکریم خاک میگستراند. تفاوتی ندارد روی ساختمانها چه رنگی پاشیدهاند، آنچه میماند خاک و خس است.»
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، «دیگر جایی برای آرامش دوران بازنشستگی نیست، شلوغ شده و شلوغتر هم میشود؛ خاک مشخصه اصلی شهر پرند است. حدود 35 کیلومتر که از تهران دور شوی، نزدیک فرودگاه امام خمینی (ره) به پرند میرسی. بزرگترین پیست بینالمللی اتومبیلرانی ایران (کارتینگ) در دروازه ورودی پرند قرار دارد. واحد بزرگ دانشگاه آزاد با حدود 18 هزار دانشجو، خط ریلی مترو، خانههای ویلایی لوکس با سقف شیروانی و... در ابتدا تصویری برای شما میسازد که تصور کنی میتوانی در این شهرِ رؤیاها برای باقی ایام عمر خاطرهسازی کنی. شهری آرام با هوایی تازه، آسمانی که هیچ جای دیگر ندیدهای و خیابانهایی که کمتر در آن اثری از شلوغی و ترافیک میبینی. اما وقتی از این بخش شهر عبور میکنی و به میدان استقلال میرسی، همه اینها رنگ میبازد. از این میدان به بعد چهره واقعی زندگی مردم پرند را میتوانی به نظاره بنشینی. ساختمانهای مسکن مهر کمکم خودنمایی میکند. پارک فدک که بزرگترین فضای سبز این بیابان است، شانهبهشانه ساختمانهای مسکن مهر قرار دارد؛ درددلهای بیاباننشینهای پرند از همین نقطه آغاز میشود. محمد مسعودی، راننده تاکسی که دهها بار در روز از کنار پارک فدک مسافران را به مقصد فاز 5 میبرد، میگوید: «خاک ما را بیچاره کرده. با کوچکترین نسیمی خاک تا طبقه 15 برجهای مسکن مهر میآید. درسته ناچارم و بعد از 25 سال زندگی مشترک خانهدار شدهام اما چه فایده که نه خانهاش خانه است، نه اینجا جای زندگی.»
مورد عجیب فاصله طبقاتی
کافی است یک بار کل شهر پرند را دور بزنی تا اختلاف طبقاتی را حس کنی. فازهای یک و دو که به اصطلاح شخصیساز است با فاز 5 و 6 که عمده مسکن مهر در آن قرار دارد، با هم فاصله زیادی دارند؛ هم از نظر مسافت که به 10 کیلومتر میرسد هم از نظر کیفیت زندگی. در بخش اول خانههای ویلایی و آپارتمانهای لوکسی وجود دارد که قسمت اصلی امکانات شهر در آن واقع شده، از درمانگاه و مدرسه تا مغازهها و بازار اصلی شهر. اینجا ساکنانی دارد که برخی از آنها 25 سال است در پرند زندگی میکنند. حتی ساختمانهایی را میبینی که پیش از انقلاب ساخته شدهاند. هتل لوکسی که در کنار پارک مقبره شهدای گمنام قرار گرفته، از بسیاری هتلهای تهران امکانات بیشتری دارد اما باید از این منطقه عبور کنی؛ چرا که بخش اصلی زندگی در بیابانهای متعلق به مسکن مهر قرار گرفته است.
خیابانهای پر از حفره
اتوبان چهار بانده را که آغاز کنی تا به مسکن مهر برسی، با چالههایی طرف هستی که به گودال میماند. فقط شش سال از آغاز ساخت آن میگذرد اما به اتوبانی 40ساله شبیه است. با یک تعمیرکار ماشین صحبت میکنم که تخصص او جلوبندیسازی است. میگوید اینجا بهشت من است. شاهین نام دارد و چهار سال است این حرفه را آموخته و مشغول شده. در پاسخ به این سؤال که کاسبی چطور است، گفت: «پرند برای هر کس خاک داشته، اما برای من نان دارد. پرایدهای اینجا را به چشم مرغ و ماهی میبینم. (با خنده) شوخی کردم. ماشینش خیلی تفاوتی ندارد. خیابانهای اینجا منبع درآمد من است. شش ماه که بروی و بیایی باید یک روز میهمان من باشی. این همه چالهچوله جلوبندی ماشین را نابود میکند.»
ساختمانهای مجردی
هر قدر که به سمت فازهای 4 و 5 و 6 میروی، بیابان بیآبوعلفی میبینی که تا چشم کار میکند در آن برج روییده است. میگویند ساختمانهای فاز 5 که شرکت کوزو ساخته، گُل مسکن مهر است و هر کس که از این شرکت نصیبش شده، برد کرده است. وارد بخش کوزو (خانههایی که شرکت ترکیهای کوزو ساخته و به همین نام مشهور است) که شوی یک دنیای دیگر میبینی. فاز 5 که نسبت به سایر بخشها رونق بیشتری دارد، از نظر ظاهری یک شهر بیقاعده است. بعد از این فقط ساختمان میبینی و خاک و دیگر هیچ. ساختمانهای فاز 6 را که ببینی، حس میکنی غم دنیا روی شانههایت سنگینی میکند. جایی که با بیبرنامگی و بیش از آن بیسلیقگی تمام، رنگهای آبی و صورتی و سبز به ساختمانهای بدهیبت پاشیده شده تا زندگی شما را شادتر کند!
اینجا هنوز بسیاری از ساختمانهایش نیمهکاره است و بسیاری دیگر به مشتری تحویل داده شده اما ساکنی ندارد. مشاور املاک صداقت میگوید: «اگر برای خرید آمدهای، اینجا بهتر است. فاز 5 الکی گرونه. اینجا هم دو سال دیگه میشه مثل اون. در یک بلوک بیاذیت و آزار و بیحرفوحدیث بهت آپارتمان میدم که راحت باشی.» گفتم: «آزار و اذیت دیگر چه صیغهای است؟ حرف و حدیث؟» میگوید: «آره خب. خیلیهاش خونهمجردیه یا همراه رفقا که...» تشکر میکنم و بیرون میآیم. دریغ از یک متر فضای سبز. فقط خاک است و سیمان. بوی فاضلاب در بعضی نقاط امانت را میبرد. به یک خانم جوان میگویم: «چطور این بو را تحمل میکنید؟» جواب میدهد: «عادت میکنید. اینجا سالهاست مشکل فاضلاب دارد.» نقل میکند یک بار سقف یکی از همین واحدهای مسکن مهر در طبقه اول شکافته و فاضلاب ساختمان وسط پذیرایی آن خالی شده. چند نفر دیگر هم همین را گفتند. مالک آن واحد را نیافتم تا با او صحبت کنم. ظاهرا خانهاش را اجاره داده و به یکی از ساختمانهای مسکن مهر رباطکریم رفته است.
خانههای ظاهراً نوساز
تمایز فاز 5 با فاز 6 در اینجا در رونق بیشتر فاز 5 است؛ جایی که شهرک آفتاب نامگذاری شده و اتفاقاً در اواسط پائیز هم آفتاب سوزانی دارد. عمر برجهای 15 طبقه این شهرک هنوز به پنج سال هم نرسیده اما از ظاهرش چنین چیزی مشخص نیست. ساختمانهای سیمانی که به رنگهای متنوعی درآمده اما از هماکنون زشتی نمای بسیاری از آنها محسوس است. برخی از ساکنان پس از کمتر از یک دهه از عمر خانههایشان با معضل ریزش سقف و نشت آب از کف ساختمان و لولههای آب و... دست به گریباناند. اینجا بهشت ساختمانهای نوساز فرسوده است؛ نوسازهایی که در کمتر از یک دهه به بافت فرسوده بدل میشوند .رؤیاهایی که کمکم رنگ میبازند... .
بازار سیداسماعیل
اینجا همهجور آدم میبینی. از هر قومی. یک ایران کوچک است اما ایران مستضعف. مهدی که کارمند یک نهاد دولتی است و در فاز 5 ساکن است، میگوید: «برای من که اینجا خوابگاه است. ساعت شش صبح میروم، 11 شب برمیگردم. اینجا زندگی نمیکنم. میخوابم. اما زن و بچهام را اسیری آوردهام. اینجا هیچ تفریح و دلخوشی نیست. از همه جای ایران هم آدم آمده.» درست میگوید. کُرد و لُر و بلوچ و... همه آمدهاند. مهدی میگوید همین تفاوت فرهنگی باعث شده کلانتری پرند وقت سر خاراندن نداشته باشد و همواره درگیر نزاع و دعواست. انگار سر دردِ دلش باز شده و ادامه میدهد: «اینجا بازار سیداسماعیل آدمهاست. مثل همین پنجشنبهبازاری است که هر هفته در همین فاز 5 برقرار است. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را میتوانی پیدا کنی پنجشنبهها؛ البته از جنس بنجل.»
شهر بدون قبرستان
اینجا قبرستان ندارد. میگویند چون ساکنان اینجا همه مهاجرند یا سرریز تهران را در خود جای داده است، نیازی به قبرستان ندارد. همه امواتشان را یا به تهران میبرند یا به رباطکریم و اسلامشهر یا به شهرستان خودشان. گفته میشود قرار است قبرستان بسازند. البته برخی نقاط شهر چیزی از قبرستان کم ندارد. فاز 6 که تمام میشود باز هم اسکلتهای ساختمان میبینی و تا چشم کار میکند بیابان. آنقدر هست که بتوان برای تهران هم اینجا قبرستان یا از همین برجهای مسکن مهر ساخت.
مسکن بیتوالت
در راه بازگشت از اینجا به سمت تهران، دست راست اتوبان ساوه، مسکن مهر رباطکریم قرار دارد. وسوسه میشوی سری هم به آنجا بزنی. شبیه فاز 6 پرند است. تازه بخشی از نقاط محوطهسازی شده. مرتضی که از اهواز برای کار و زندگی به اینجا آمده، میگوید: «خیلی احساس غربت نمیکنم؛ چون هم خاک دارد و هم بیابان. اوایل آب هم نداشت.» پرسیدم چند سال است اینجایی؟ گفت: «سال 91 ساختمان را تحویل گرفتم. نه آب داشت، نه توالت. آب با تانکر برایمان میآوردند و چون فاضلاب کامل نبود، دستشویی نداشتیم و به توالتهای عمومی که در این بیابان برایمان ساختند، میرفتیم.» داستان عجیبی است این بیابانهایی که در آن مهر پراکندند. زمان بازگشت است. باد میوزد و غروب شده. بادی که در میان ساختمانهای رنگارنگ پرند و رباطکریم خاک میگستراند. تفاوتی ندارد روی ساختمانها چه رنگی پاشیدهاند، آنچه میماند خاک و خس است... .»
منبع:جامعه پویا
انتهای پیام/