«سیانور» ضرورتی دیگر برای افشای ماهیت منافقین
فیلمی مانند سیانور که یکی از ضرورت ها درسیاستگذاری ها و اولویت بندی موضوعات درتولیدات عرصه فرهنگی – هنری بشمار می رود، چرا در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر، مورد بی مهری قرار میگیرد؟
خبرگزاری تسنیم- زهره یزدان پناه:
بهروزشعیبی، کارگردان جوان سینما و تلویزیون که علاوه برتجربه هایی در زمینه فیلمسازی، بیشتر با آثاری مانند «دهلیز» و سریال تلویزیونی «پرده نشین»، مورد توجه مخاطبان قرارگرفت. این کارگردان خوش ذوق، اینبار با یک درام تاریخی با زمینه های سیاسی به عرصه سینما آمده است. فیلم سینمایی «سیانور» که فیلمنامه آن را مسعود احمدیان نوشته است و با کارگردانی بهروز شعیبی و تهیه کنندگی سید محمود رضوی تولید شده و پس از اکران درجشنوراه فیلم فجر، درپاییز سال 95، روی پرده سینماهای کشور نیز اکران شده است.
خلاصه داستان:
وحید افراخته، از اعضای سازمان مجاهدین خلق است که توسط تقی شهرام، مارکسیست می شود و با دستور او و همکاری بعضی دیگر از اعضای سازمان، مجید شریف واقفی که عضو مذهبی سازمان را ترور می کند. وی پس از ترور یک مستشار امریکایی دستگیرمی شود. همکاری افراخته با ساواک، باعث لو رفتن تشکیلات و دستگیری و اعدام بسیاری از اعضای سازمان ازجمله مرتضی صمدیه لباف می شود.
شناسنامه فیلم:
فیلمنامه: مسعود احمدیان
کارگردان: بهروز شعیبی
تهیه کننده: سید محمود رضوی
مدیر فیلمبرداری: علیرضا برازنده
تدوین: فرامرز هوتهم
طراح صحنه و لباس: آیدین ظریف
بازیگران: حامد کمیلی، بابک حمیدیان، آتیلا پسیانی، مهدی هاشمی، هانیه توسلی، بهنوش طباطبایی، فرزین صابونی، پدرام شریفی، رضا مولایی، فریدون محرابی، وحید حبیبیان، وحید رونقی و سارا توکلی.
نقد و بررسی فیلم:
نام فیلم، برگرفته ازهمان قرص های «سیانور» است که معمولاً مبارزان غیرمذهبی پیش از انقلاب، وقتی درآستانه دستگیری توسط نیروهای ساواک شاه قرارمی گرفتند می بلعیدند تا مبادا به هنگام دستگیری و شکنجه، مجبور به افشای اطلاعات سازمانی شوند.
فیلم «سیانور»، بیشتر از آنکه یک فیلم عاشقانه پلیسی یا جنایی با زمینه سیاسی باشد، فیلمی تاریخی، رئال و واقع گراست که به دلایل مختلف قابل اعتناست. این فیلم، به روایت مبارزات دهه 50 و گروهک منافقین می پردازد. در دل ماجرا، مروری برزندگی مجید شریف واقفی و همچنین مرتضی صمدیه لباف، دو نفر از اعضای مذهبی درشورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران که با تغییر ایدئولوژی سازمان، ازایدئولوژی اسلامی به ایدئولوژی مارکسیستی به رهبری محمد تقی شهرام، با این تغییرایدئولوژی مخالفت کرده و ضمن اخراج از شورای مرکزی توسط تقی شهرام، درصدد انشعاب ازسازمان برمی آیند. مجید شریف واقفی به دستور تقی شهرام که توسط لیلا زمردیان یعنی همسرمجید شریف واقفی از کارهای او مطلع می شد، به دست اعضای سازمان (وحید افراخته، محسن سید خاموشی و حسین سیاه کلاه و همراهی و همکاری منیژه اشرف زاده) در 16 اردیبهشت سال 54 درسه راه بوذرجمهری نو (15 خرداد شرقی فعلی)، به شهادت می رسد و جسدش نیز در محل دفن زباله ها درنزدیکی مسگرآباد، به آتش کشیده می شود؛ پس از مثله شدن، در گودال های همانجا دفن می شود. بعد از دستگیری وحید افراخته و محسن سیدخاموشی، با همکاری بدون فشار وحید افراخته، هم جسد توسط ساواک کشف و شناسایی میشود و بسیاری اعضای سازمان توسط وی لو می روند.مرتضی صمدیه لباف نیز، توسط ساواک دستگیر و اعدام می شود. لیلا زمردیان که گرایشات مارکسیستی داشته، دریادداشت دستنویسی دربرائت خود از عاملیت ترور شریف واقفی نوشته بود: «دلم میخواست گفتن من (خبردادن درمورد فعالیت مجید شریف واقفی و دوستانش) برای حیات بچهها خطری نداشته باشد. یعنی من به (شریف واقفی و دوستانش) خیانتی نکرده باشم…» در دی ماه سال 55، در خیابان ری در حوالی میدان قیام (میدان شاه سابق) مورد تعقیب مأموران ساواک قرارمی گیرد و پس از فرار، درکوچه شترداران از ناحیه لگن خاصره و پا مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و سپس با جویدن سیانورکشته می شود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نام دانشگاه صنعتی آریامهر که مجید شریف واقفی از دانشجویان رشته مهندسی آن دانشگاه بود، به نام دانشگاه شریف، تغییر می یابد. محمدتقی شهرام هم که فارغالتحصیل رشته ریاضی از دانشگاه تهران یکی از چهرههای شاخص سازمان مجاهدین خلق ایران و یکی از رهبران شاخه مارکسیسم- لنینیسم سازمان پس از انشعاب درسال 1354 بود و این شاخه، کمی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر تغییرنام داده بود، درتیرماه سال 58 دستگیر و درمرداد 59 به اتهام صدور دستورترورمجید شریف واقفی و چندین نفردیگر و همچنین مجروح کردن شهید صمدیه لباف که منجر به شهادت وی گردیده بود، توسط دادگاه انقلاب اسلامی، محاکمه و اعدام می شود.
فیلمنامه:
فیلمنامه مبتنی به بخش مهمی ازتاریخ انقلاب اسلامی یعنی روایت مبارزات دهه 50 و ازجمله مبارزات سازمان مجاهدین خلق و زمینه های وادادگی های تدریجی و استحاله شدن به عنوان گروهک منافقین است که ضمن آن، به قضایای انشعاب نیروهای مذهبی از جمله مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف از سازمان و ترور و اعدام آنها می پردازد.
فرم و ساختار:
فیلمنامه، دارای ایده و انتخاب موضوعی خوب درباره ماهیت منافقین است که گرچه بسترزمانی روایت آن، دهه 50 است، اما به علت تمام نشدن جنایات منافقین و عملکرد خائنانه آنان درحق مردم ایران و حتی در مورد اعضای سازمان خود، موضوعی به روز است.
معمولاً فیلم های تاریخی به علت مطلع بودن مخاطب از جریانات تاریخی و یا امکان کسب اطلاع از وقایع تاریخی، سختی های خاص خود را درچگونگی نگارش فیلمنامه و تولید آن به صورت فیلم دارد تا بتواند مخاطب را با خود همراه کند. هوشمندی و کاربلدی فیلمنامه نویس در درجه اول و سپس هوشمندی و کاربلدی کارگردان است که می تواند راهگشای این مشکل باشد. روایت خوب یعنی قصه گویی درفیلمنامه و سپس در فیلم که باید مبتنی برساختار مستحکمی برای فیلمنامه باشد، برای اساس همین ساختار، کاربرد تخیل و ورود شخصیت هایی بیرون از وقایع تاریخی و اضافه نمودن قصه های فرعی غیرواقعی و تخیلی، می تواند به کمک فیلمنامه نویس و کارگردان آن فیلم بیاید تا با طرح یک پیرنگ قوی، یکی ازراههای همراه نمودن مخاطب راتحقق ببخشد. درفیلمنامه سیانور نیز، فیلمنامه نویس وکارگردان آن، همین ترفند را به کار برده اند. ضمن روایت خوب قصه فیلم، ورود شخصیت میرفخرا، ارتشی جوانی که به طورآزمایشی مشغول خدمت درساواک یا همان رکن دوم ارتش شده است و ماجرای عشق او با یکی از شخصیت های مهم قصه، یعنی هما که از اعضای سازمان مجاهدین خلق است، به موازات قصه اصلی، به روایت قصه ای فرعی نیز می پردازد. ضمن اینکه روایت قصه فیلمنامه نیز، با فلاش بک هایی که ایجاد شده است، از حالت خطی درآمده و با تعلیق هایی مناسب، به صورت جذابی با اوج و فرودهایی مناسب همراه می شود و گره گشایی های مناسب و بجایی خود را انجام می دهد و مخاطب را تا آخرفیلم با خود همراه می کند. حتی در مواقعی مانند سکانس پایانی فیلمنامه که مخاطب با مواجه شدن با صحنه ای خلاف انتظار و برآب شدن پیش بینی ها و خطا رفتن پیش فرض هایش، در هاله ای از شوک فرو می رود.
فیلمنامه، دارای پیرنگی خوب و محکم و دارای منطق داستانی است که تعلیق های مناسب و گره گشایی های درست و به جا را همراه دارد. فیلمنامه سیانور، فیلمنامه ای ساختارمند است که قهرمان و ضد قهرمان دارد. گرچه فیلمنامه سیانور، فیلمنامه ای پر گفت و گو و با ادبیاتی متناسب تشکیلات سازمانی مجاهدین خلق در زمان مورد روایت یعنی دهه 50 است، اما شخصیت ها و نوع ارتباط آنها و قرارگرفتن شخصیت ها درموقعیت های مناسب و یا دیالوگ های هرکدام ازآنان و دادن اطلاعات تدریجی توسط این شخصیت ها به مخاطب برای شناخت بیشتر و بهتر ماهیت درونی تشکیلات مجاهدین خلق و زمینه های استحاله آنان به ماهیتی موسم به منافقین، به همراه کنتراست دیالوگ ها، زمینه دیگری برای همراهی مخاطب با فیلم است. گرچه دیالوگ های شخصیت مأمور عالی رتبه ساواک که مهدی هاشمی نقش آفرینی آن را دارد، برخی اوقات، باناورپذیر و در ذوق زننده است. مثلاً جایی که به مأموران زیر دستش می گوید: «بروید درخیابان ها بگردید و مجرم پیدا کنید» و یا درجایی که با مرتضی صمدیه لباف که زندانی ساواک و تحت شکنجه آنان است، وارد گفت و گو می شود و شخصیت مرتضی صمدیه لباف در مواجهه با عملکرد شخصیتی مانند وحید افراخته که به خیانت او، مصدیه لباف دستگیرشده است، برایش تعجب آور و سئوال برانگیز می شود. اما یکی از شاخص ترین دیالوگ های مرتضی صمدیه لباف که دربرابر عملکردهای خائنانه و غیرانسانی امثال وحید افراخته و تقی شهرام است، در ذهن ها ماندگارمی شود: «وقتی اسلحه به دست می گیری، اول باید یاد بگیری که به طرف چه کسی نباید شلیک کنی.»
مضمون:
فیلمنامه و به طبع آن فیلم سیانور، با وفاداری به تاریخ، سعی کرده است که نگاه منصفانه و بی طرفانه ای نسبت به روایت قصه خود داشته باشد. نگاهی که با قرارگرفتن وقایع مورد روایت درکناروقایعی سالهای بعدی که اعضای سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین بخصوص درسالهای اخیر داشته و دارند، نشان می دهد که حس تنفری که ازعملکرد سرکردگان مارکسیست و منافق این سازمان و جفای آنان به مردم و حتی اعضای خود، به مخاطب دست می دهد، تا چه اندازه منطبق با واقعیت هایی است که فیلمنامه نویس سعی کرده است، با نگاه بی طرفانه و وفاداری به اصل وقایع روایت کند. هوشمندی فیلمنامه نویس درانتخاب موضوع و سپس هوشمندی تهیه کننده و کارگردان آن به جهت تحقق عملی تبدیل فیلمنامه به فیلم، درشرایطی که هنوز هم که هنوزاست، موضوع خیانت های منافقین و یکی از مصادیق نفوذ و نفوذی درلایه های مختلف جامعه ایران اسلامی، تمام نشده است و درکنار حوزه های مختلف امنیتی و نظامی و اجتماعی، توسط حوزه های فرهنگی – هنری نیز، نیازمند هشدار، آگاهی رسانی و بصیرت افزایی به نسل امروز و حتی نسل فرداست. دیگراینکه، خیانت میرفخرا به هما و دسیسه برای لو دادن او به ساواک، به رغم همه ادعاهایی که برای عشق ورزیدن به هما داشته است، نشان می دهد که امثال منافقین، به رغم ادعای مبارزه برای خلق، درماهیت خود، هیچ تفاوتی با ماهیت امثال ساواک و دژخیمان رژیم ظالم پهلوی ندارند و فرصت مناسب که دست بدهد، برای رسیدن به نفع شخصی، هر دو به یک گونه، عملکرد داشته و خواهند داشت.
دکوپاژ، میزانسن و کارگردانی:
فیلم از دکوپاژ و میزانسن خوب و مناسبی برخورداراست. میزانسن نشستن تقی شهرام در اتاقش با بگراند انبوه کتاب هایی که پشت سرش کنار دیوار روی هم انباشته شده است و قاب بندی پلان تقی شهرام از روبرو، پلان مربوط به نشان دادن مرگ لیلا زمردیان در خیابان و درسردخانه و همچنین پلان آخر فیلم، درجایی که هما با جویدن سیانور، می میرد و وقتی میرفخرا، درحالی که کنارجسم بی جان عشق فنا شده اش، زانو زده است، شانه او را می گیرد و صورتش را برمی گرداند، با حرکت مناسب دوربین و اُورشات دوربین و زوم بک آن از پیکر افتاده بر زمین هما و زانو زدن میرفخرا کنار پیکر بی جان هما، یکی از زیباترین میزانس های این فیلم بشمار می رود.
فیلم، ریتمی تند و ضرباهنگی مناسب دارد که مخاطب را به خوبی با خود همراه می کند. فیلم سیانور، علاوه بر دکوپاژ و میزانسن های خوب و مناسب، تعلیق، بازی های اکتیو و سکانس های اکشن و تعقیب و گریزهای بخصوص شخصیت های زن فیلم هنگام فرار از دست مأموران ساواک، حرکات دوربین، زوایا و اندازه نماها، بخصوص نماهای تک شات و توشات، هم به لحاظ تکنیک و فرم و هم به لحاظ محتوا و مضمون، قابل اعتناست. درمیان خشونت ها و روابط سازمانی فاقد منطق سازمانی ازجمله طلاق ها و ازدواج های درون سازمانی و تشکیلاتی، گسترده روابط عاطفی و نمود آن درلحظات خاص فیلم، از موارد تأثیرگذار فیلم سیانوراست، مانند: نحوه ارتباط همسرسابق هما با دخترخردسالش درمغازه اغذیه فروشی، غلیان حس و عواطف مادری هما و مواجهه او با دخترش مقابل منزل همسرسابقش و ... علاقه بین میرفخرا و هما، علاقه بین مجید شریف واقفی و لیلا زمردیان و... که ازاین منظرهم، فیلم را قابل توجه کرده است.
گرچه کارگردان، درپلان هایی علائق شخصی خودش را نیز دخیل نموده است؛ مانند، جایی که به گفته خودش، به علت اینکه علاوه برکتاب و شخصیت های تاریخی، یکی از مهم ترین منابع وی برای فضاسازی تاریخ، سینما بوده است، با نشان دادن عمدی سردری از فیلم «صادق کُرده» ناصرتقوایی و با اشاره به این فیلم دریکی از دیالوگ های بین هما و میرفخرایی، ادای دینی نیز به این فیلمسازکرده است.
انتخاب بازیگران و بازیگری و شخصیت پردازی:
گرچه انتخاب بسیاری ازبازیگران فیلم مناسب و خوب بوده است، مانند انتخاب بازیگرانی مانند حامد کمیلی برای شخصیت وحید افراخته و بابک حمیدیان برای شخصیت مرتضی صمدیه لباف و حتی بازی خود بهروزشعیبی درنقش مجید شریف واقفی و هانیه توسلی و بهنوش طباطبایی درنقش هما و لیلا و همچنین پدرام شریفی درنقش میرفخرا که با انتخاب مناسب و همچنین بازی های خوب این بازیگران، نقش هایی واقعی و باورپذیر شکل گرفته است، اما انتخاب بازیگرانی مانند مهدی هاشمی به رغم توانمندی غیرقابل انکار ایشان، گزینه مناسبی برای نقش وی دراین فیلم نبوده است و و حتی طنزهای پنهان و گاه آشکار وی، به شخصیت پردازی درفیلم به عنوان یکی از عناصرمهم و عالی رتبه و شکنجه گرساواک، لطمه زده است. یا انتخاب فرزین صابونی نیز همین مشکل را دارد. فرزین صابونی به رغم تلاش خود درفیلم برای ایفای شخصیت جدی، محکم و خشن تقی شهرام را ایفا کند، اما همچنان رگه های ملاطفت و سادانگارانه شخصیتش درفیلم تعبیر وراونه یک رویا را در ذهن مخاطب تداعی می کند.
تصویربرداری و نورپردازی:
این فیلم به صورت نگاتیو، توسط علیرضا برازنده فیلمبرداری شده است که این نوع تصویربرداری، به قول خود فیلمبردار، حس و حال بیشتری به فیلم داده است. فیلمبرداری بسیار خوب و انتخاب قاب های زیبا و حرکات مناسب دوربین، به همراه نورپردازی های مناسب و متناسب صحنه و شخصیت پردازی ها، از جمله امتیازات خوب این فیلم است. تصویر پلان آخر فیلم که نتیجه هوشمندی کارگردان برای انتخاب میزانسن زیبا برای این پلان و دکوپاژ مناسب آن است، درجایی که هما با جویدن سیانور، می میرد و وقتی میرفخرا نه به عنوان یک مأمورساواک، بلکه اینجا به عنوان یک عاشق - البته خائن-، درحالی که کنارجسم بی جان عشق فنا شده اش، زانو زده است، شانه او را می گیرد و صورتش را برمی گرداند، با حرکت مناسب دوربین و اُورهد شات دوربین و زوم بک آن از پیکرافتاده بر زمین هما و زانو زدن میرفخرا در کنارپیکر بی جان، در نمایی با نورپردازی مناسب و قوت رنگ آبی، یکی از زیباترین قاب های فیلم است که توأم با تیتراژ فیلم هم شده است و تأثیرماندگاری در ذهن مخاطب به همراه دارد.
صداگذاری و موسیقی:
صداگزاریهای مناسب و همچنین موسیقی خوب و مناسب فیلم که انگار درپلان های سکانس های مختلف فیلم تنیده شده است و در واقع درخدمت فیلم است، از دیگر مزایایی است که برجذابیت فیلم و همراهی مخاطب با آن افزوده است.
طراحی صحنه و لباس و چهره پردازی ها:
طراحی صحنه بسیارخوب سکانس های مختلف فیلم از سکانس های داخلی گرفته تا سکانس های خارجی، به همراه طراحی مناسب لباس ها، برجذابیت فیلم افزوده است. طراحی اتاق تقی شهرام با بگراند انبوه کتاب هایی که پشت سرش کنار دیوار روی هم انباشته شده است که نمادی ازتکیه امثال تقی شهرام، به علم بدون ایمان و بدون خداست و با موضع تغییرایدئولوژیک او هم به حذف نام خدا از آرم سازمان و حذف فیزیکی اعضای مذهبی سازمان به وسیله صدور دستور ترور و حتی تأکید بر مبارز مسلحانه و به قول مرتضی صمدیه لباف درفیلم که می گوید: «وقتی اسلحه به دست گرفتی، اول باید بدانی به روی چه کسی نباید اسلحله بکشی»، همسانی خوبی دارد، یکی از زیباترین طراحی های صحنه این فیلم است. چهره پردازی های شخصیت های فیلم نیز سعی شده است علاوه برتلاش برای تطبیق با اِلمان های موجود دربستر مورد روایت زمانی و مکانی درفیلم، جذابیت های خاص خود را نیز به همراه داشته باشد.
نکته آخر:
نکته آخراینکه، فیلمی مانند سیانور که یکی از ضرورت ها درسیاستگذاری ها و اولویت بندی موضوعات درتولیدات عرصه فرهنگی – هنری بشمار می رود، چرا در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر، مورد بی مهری قرارمی گیرد و با نادیده گرفته شدن، نامزد هیچیک از شاخه های تعیین شده درجشنواره نمی شود؟
انتهای پیام/