جانبازان درگیر مشکلات معیشتی هستند
رزمنده دوران دفاع مقدس گفت: متاسفانه برخی جانبازان و رزمندگان دوران دفاع مقدس که زحمات فراوانی برای حفظ نظام اسلامی از چنگ نااهلان کشیدهاند هماکنون محتاج تامین هزینههای دوا و درمان خود هستند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از ارومیه، بارها در طول مصاحبه به ویژه وقتی اسم شهید باکری و همرزمان شهیدش به میان می آید، چشمانش نمناک میشود و فقط حسرت و افسوس این را دارد که چرا در طول 82 ماهی که در جبههها خدمت کرده، نعمت شهادت را از دست داده است.
وی در شرایطی که یک نوجوان 18 ساله بود با وجود مخالفت شدید خانواده و اقوام و دوستان، اهالی روستای محل زندگی و حتی معاون مدرسه با تحمل مصیبت و زحمات فراوان به جبهه اعزام شد.
تنها یادگار آن دوران ترکشهای نارنجکی است که در عملیات کربلای 5 در تنش مانده و گهگاه اذیتش میکند اما او معتقد است که باید تحمل کند.
هم اکنون در حالی که هزاران مسئول دولتی، حقوق نجومی و ناحق از بیتالمال دریافت میکنند وی میگوید متاسفانه برخی جانبازان و رزمندگان دوران دفاع مقدس که زحمات فراوانی برای حفظ نظام اسلامی از چنگ نااهلان کشیدهاند محتاج تامین هزینههای دوا و درمان خود و درگیر مشکلات معیشتی خود هستند در حالی که کسی توجهی به این مسئله ندارند.
احمد محمدپور در سال 1345 در بخش نازلوچای ارومیه و روستای چاناقلو این شهرستان به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی را در همان روستا سپری کرد و چون در آن روستا مقطع راهنمایی وجود نداشت در نوشینشهر همان منطقهای که شهید باکری در آن رشد یافته بود تحصیل کرد.
وی میگوید: دوران راهنمایی بنده مصادف با انقلاب اسلامی بود و وقتی در سال 1359 وارد مقطع سوم راهنمایی شدم مصادف با جنگ تحمیلی صدام علیه ایران بود، پس از راهنمایی وارد دبیرستان شده و در سال 1358 و 1359 با بسیج و سپاه آشنا شدم و هنگامی که در سال اول دبیرستان تحصیل میکردم، علاقهمند به حضور در جبهه شدم اما در خانواده و به ویژه اهالی روستا کسی به این کار رضایت نداشت و همه مرا به این دلیل که پسر بزرگ خانواده و به نوعی عصای دست پدر بودم از رفتن مرا بر حذر داشتند.
محمدپور ادامه میدهد: اما در نهایت در سال 1363 و با مصیبت و زحمت بسیار و با رها کردن درس و مشق موفق اعزام به جبهه شدم البته پیش از آن به مدت یک ماه در پادگان حر خوی دوره آموزش نظامی را گذرانده و سپس در جبهه جنوب و تیپ بیتالمقدس به عنوان خدمه آتش بار 120 مشغول خدمت شدم.
در عملیات کربلای 5 مورد اصابت ترکش نارنجک قرار گرفتم
این رزمنده دوران دفاع مقدس ادامه میدهد: در سال 1365 در دو عملیات کربلای 4 و کربلای 5 حضور یافته و در مرحله نخست عملیات کربلای 5 که با 12 روز فاصله از کربلای 4 انجام شد، با اصابت ترکش نارنجک در ناحیه شکم و پهلوی راست مجروح شده و بلافاصله به عقب جبهه منتقل شدم.
وی میگوید: البته قرار بود که ترکشها را از بدنم خارج کنند اما چون تشخیص دادند که خروج آنها ممکن است مشکلزا و غیرموفق باشد به همین سبب جراحی نکرده و در نهایت ترکشها در بدنم مانده که برخی اوقات بسیار اذیتم میکند.
محمدپور ادامه میدهد: به مدت 82 ماه در مهاباد و سردشت و جبهه جنوب یعنی خوزستان خدمت کرده و شهید باکری فرمانده لشکرش بود سپس از این شهید خاطرهای نقل میکند.
ذکر خاطرهای از شهید باکری
وی میگوید: شهید باکری متولد میاندوآب بود اما چون پدرش کارمند کارخانه قند این شهر بود از کودکی به نوشینشهر مهاجرت کرد، پسرعمویم که با مهدی باکری همکلاس بود تعریف میکرد که با وجود مختلط بودن مدارس آن زمان، اما شهید باکری هیچگاه به دختران نگاه نمیکرد چون احساس گناه میکرد.
محمدپور ادامه میدهد: وی فرزند یک کارمند بود و وضع مالی مناسبی داشتند اما یه همکلاسی یتیم و فقیر داشت که باهم پشت یک میز مینشستند، روزی مهدی باکری دچار سرماخوردگی میشود، عمه ایشان که به منزل آنها رفته و وضع را اینچنین میبیند، پدر مهدی را مورد سرزنش قرار میدهد که چرا برای فرزندش لباس گرم نمیخرد. در نهایت برای شهید مهدی باکری کاپشن میخرند اما ایشان آن را نمیپوشد و وقتی علت را از وی سوال میکنند، میگوید "همکلاسی من، نانآور خانواده و بچه یتیم است اگر این کاپشن را بپوشم از لباسش احساس حقارت می کند." به همین دلیل برای او هم کاپشن میخرند و برای اینکه شخصیتش در نزد کسی خرد نشود، سر صف توسط مدیر مدرسه در قالب تشویق و به این علت که هر دو بچههای درسخوان و ممتازی بودند کاپشن میدهند.
محمدپور در مورد خاطرات خود از جبهه و جنگ میگوید: دوران دفاع مقدس سراسر خاطره است، روزی در آبانماه با شهداد شهین که بچه ارومیه بوده و در عملیات کربلای 5 شهید شد در اتوبوس نشسته و از مرخصی به سمت جبهه جنوب در حرکت بودیم و چون لباسهای من در چمدان و در جعبه اتوبوس مانده بود و از طرف دیگر سردم شده بود، این شهید که در سال 65 شهید شد، لباس خود را از تن خارج کرد و به من داد.
وی در حالی که چشمانش نمناک شده بود به ذکر خاطره دیگر از دوران دفاع مقدسی میپردازد و میگوید: روزی شهید غلامحسین پادار که وی نیز ارومیهای بود در عملیات کربلای 4 و پیش از آغاز عملیات مرا صدا زد و گفت:"تو شهید میشی" از وی پرسیدم "تو از کجا میدانی؟" وی گفت از چهره و چشمانت معلوم است.
شهید پادار به من قول شفاعت داد
محمدپور ادامه داد: در آن زمان ارتباط با خدا همانند امروز نبوده و تنگاتنگتر بود چون به پست و مقام و مال و منال اهمیتی نداده و دلبستگی دنیوی نداشتیم، خلاصه اینکه بنده به شهید پادار گفتم من شهید نمیشوم اما ایشان با اصرار تمام گفت شهید میشوی، سپس از من خواست پس از شهادت او را شفاعت کنم، من نیز همچنان با اصرار گفتم که شهید نمیشوم اما اگر شدم قول میدهم شفاعتت کنم و تو هم شهید شدی قول بده مرا شفاعت کنی؛ خلاصه اینکه در عملیات کربلای 4 هیچکدام آسیبی ندیدیم اما در کربلای 5 در اوایل عملیات مجروج شدم اما "پادار" به فیض شهادت نائل شد.
برخی مسئولان از مسیر انقلاب منحرف شدهاند
محمدپور به اعزام اقشار مختلف مردم در قالب کاروانهای راهیاننور به مناطق عمیلاتی اشاره میکند و اضافه میکند: آرزو دارم که بار دیگر این مناطق را از نزدیک ببینم و علاوه بر آن قشر و نسل جوان نیز باید با دیدن مناطق جنگی دفاع مقدس، پیش از پیش با فرهنگ جهاد و شهادت آشنا شوند چون اگر ایثارگری شهدا نبود بیشک وضع کشورمان بدتر از افغانستان و عراق میشد.
وی ادامه میدهد: این در حالی است که متاسفانه ارزشهای دفاع مقدس در مملکت به جای اینکه روز به روز پررنگتر شود بهتدریج کمرنگتر شده و باید چارهاندیشی کرد.
جانبازان دفاع مقدس از تامین هزینههای زندگی و درمان خود عاجزند
این رزمنده دفاع مقدس با ابراز تاسف از اینکه حق رزمندگان جنگ تحمیلی در جامعه به خوبی ادا نشده است میگوید: جانبارزان شیمیایی و رزمندگان دفاع مقدس هستی و نیستی خود را در زمان جنگ گذاشته و از مملکت اسلامی دفاع کردند اما متاسفانه در نهایت مظلومیت زندگی کرده و هم اکنون برخی جانبازان از تامین هزینه دارو و درمان و تامین نیازمندیهای زندگی خود محروم هستند و باید دولت به وضع آنها رسیدگی کند.
گفتوگو از نصیبه نیکزاد قوشچی
انتهای پیام/