زبان فارسی روح ماست، اما هر روز از صلابتش کاسته میشود/ استفاده از لغات بیگانه باید قدغن شود
استاد تمام فلسفه دانشگاه تهران معتقد است، زبان فارسی روح ماست، اما روز به روز از صلابت آن کاسته میشود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، توجه به حفظ سلامت و تأکید بر تقویت زبان فارسی از جمله موضوعاتی است که میتوان از بیانات رهبر انقلاب برای حفظ هویت اسلامی_ایرانی برداشت کرد. در این میان، تلاش برای مرجعیت علمی زبان فارسی از موضوعاتی است که عموم جامعهی علمی و نخبهی کشور را متوجه مسئولیت خود در قبال زبان فارسی میکند. در همین رابطه پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR همزمان با روز بزرگداشت شعر و ادب فارسی، با کریم مجتهدی، استاد تمام فلسفه دانشگاه تهران و چهره ماندگار سال 1381 گفتوگو کرده که به این شرح است:
* در دورهای از تاریخ، تمدن اسلامی بهعنوان تمدن برتر جهان شناخته میشد. بهگونهای که علمآموزی تنها با مراجعه به تمدن اسلامی ممکن بود و کتب علمی برای اینکه مورد اقبال دانشطلبان قرار گیرند به زبان تمدن اسلامی ترجمه میشد. این امر چگونه اتفاق افتاد؟
از قرن هفتم میلادی، مسئلهی اسلام در غرب مطرح میشود و در ابتدا بهصورت منازعه و تقابل سیاسی بوده است. پس از ورود اسلام به کشورهایی چون سوریه، ایران و قسمتی از ترکستان، این حرکت بهسمت غرب ادامه مییابد و در مناطقی در شمال آفریقا مانند لیبی، تونس، الجزایر اسلام رسمیت پیدا میکند و پس از آن وارد اسپانیا میشود. بهطور کلی اسلام، در پیرامون دریای مدیترانه از دو طرف حرکت کرد، یعنی در شمال آفریقا و در جنوب اروپا، اما این دو جهت حرکت، هیچگاه بهطور کامل به همدیگر نرسیدند. در واقع مسلمانان بیشتر مستعمرات روم باستان را فتح کردند. این فتح و پیروزی و گستردگی، بهمرور موجب میشود که تهاجم تبدیل به یک نوع تعامل فرهنگی شود.
پس از دوران تخاصم اولیه بین شرق و غرب، غربیها به دنبال تعامل هستند و میخواهند قدرت نظامی، فرهنگی و تمدنی مسلمانها را بشناسند. برای واضح شدن این موضوع باید توجه داشت که هنوز قارهی آمریکا کشف نشده است و اروپاییان تصور میکنند هر چه باید یاد بگیرند از آسیاییان است. در نتیجه از لحاظ فرهنگی، اقتصادی، قدرت نظامی، علوم طب و مهندسی، مسلمانان از متمدنترین کشورهای آن عصر محسوب میشدند بهطوریکه در قرون نهم، دهم و یازدهم شهرت فوقالعادهای داشتند و غربیها سعی میکردند از دستاوردهای فرهنگی مسلمانها آگاه شوند. بهطور مثال میتوان از شخصی به نام ژربر سخن گفت که در سال 1003 میلادی فوت کرد و تقریبا معاصر با ابن سینا بوده. ژربر یک روحانی فرانسوی بود که پس از اتمام تحصیلاتش در فرانسه به اسپانیا سفر کرد و نزد مسلمانها عربی آموخت و به فن ترجمه مسلط شد. ژربر با بعضی دستاوردهای مسلمانها از جمله هندسه، هیئت و... آشنا شد و پس از آن به سرزمینهای مسیحی بازگشت و به آن اندازه پیشرفت کرد که به بزرگترین شخصیت سرزمینهای غربی زمان خود تبدیل شد و به مقام پاپی رسید. این بهترین نمونه برای توصیف وضعیت آن زمان است که مقام اول سیاسی، مذهبی و اداری جامعهی غربی، در اختیار شخصی قرار گرفت که در جامعهی مسلمین پرورش یافته و با دستاوردهای تمدن مسلمانان آشنا بوده است.
از آن دوره به بعد، ما با یک رخداد خصمانهای روبرو میشویم. یعنی جنگهای صلیبی که از اواخر قرن یازدهم میلادی شروع میشود و در انتهای قرن سیزدهم پس از دویست سال به اتمام میرسد. در عرض 200 سال، هفت لشکرکشی مهم انجام گرفته است که البته علاوه بر این تهاجم و تخاصم و تقابلها، نوعی تعامل هم وجود داشته است. یعنی آنها با هر حمله، سعی میکردند مطلبی از شرق یاد بگیرند. غربیها سعی داشتند از دانشگاهها و مدارس اسلامی بهخصوص از دارالحکمه قاهره و مدرسهی نظامیه بغداد تقلید کنند. این تقلید حتی در لباس و نحوهی پوشش معلمان نیز وجود داشته است. افرادی از غرب به مناطق آسیای صغیر میروند و به جمعآوری کتاب میپردازند و افراد دیگری به طب اسلامی توجه دارند و بعضیها هم به مکانیک (علم الحیل) یا رشتههای دیگر علاقمند میشوند.
این امر در فلسفه نیز به شکل ویژهای وجود دارد. غرب در ابتدا متوجه ابن سینا میشود و از افکار او به اقتباس میپردازد. آنقدر تعداد این اقتباسها در قرن دوازدهم میلادی زیاد است که میتوان از یک ابن سینای لاتینیشده صحبت کرد، یعنی ابن سینای مجهول. شاید این توجه به این دلیل باشد که غربیها در قرون وسطی تحت فشار بودند و عقاید خود را گاهی نمیتوانستند صریح بیان کنند، در نتیجه گاهی نظراتشان را به اسم ابن سینا عنوان میکردند. این تاثیر از تمدن اسلامی به اندازهای زیاد است که آلبرت کبیر از اساتید بزرگ آلمانیالاصل که در فرانسه تدریس میکرد، به افکار ابن سینا علاقمند شده است و به شاگردانش اصرار میکند که علی رغم مسلمان بودن ابن سینا، آثار او را بخوانند. یکی از شاگردان آلبرت کبیر، توماس آکوینی است. او یکی از بزرگترین متکلمهای مسیحی است که اولین کتابش را که رسالهی پایانی تحصیلی او محسوب میشود با عنوان وجود و ماهیت، در سنت ابن سینا تألیف کرده است.
در اسپانیا شهری وجود دارد به نام «تولِد» که به عربی آن را طلیطه میگویند. این شهر نزدیک مادرید، پایتخت امروزی اسپانیا است و مسلمانان در آن حضور داشتند و شهر را اداره میکردند. در این شهر یک کتابخانه وجود داشت که فوقالعاده مهم بود و کتابهای طبی، فنی، ادبی، فلسفی به زبان عربی در آنجا وجود داشت. آن شهر در اواخر قرن یازدهم سقوط میکند و به دست مسیحیها میافتد. از مناطق مختلف اروپا، افرادی زیادی به سوی این شهر میآیند تا این کتابهای عربی را به زبان لاتینی ترجمه کنند. به دلیل اینکه مسیحیها عربی نمیدانستند، یک عده یهودی مترجم به کار مشغول میشوند و این کتابها را ترجمه میکنند. البته بعداً متن لاتینی آنها توسط مسیحیان تصحیح میشده است. پس از ترجمه، این آثار در اروپا پخش میشوند و عملاً در مدارس شهرهای اروپایی مورد استفاده قرار میگیرند. در قرن سیزدهم میلادی آن مدارس به دانشگاهها تبدیل میشوند. قدیمیترین دانشگاههای غرب، آکسفورد و پاریس هستند که به تقلید از دارالحکمهی قاهره و نظامیه بغداد ساخته شده و در سال 1209 میلادی رسمیت پیدا کردهاند. در واقع غربیان به علم و صنعت مسلمین چشم دوخته بودند و از آنها تقلید میکردند.
* از تأکیدات اصلی رهبر انقلاب توجه محیطهای دانشگاهی به زبان فارسی، و لزوم مرجعیت علمی زبان فارسی در آینده است، برای رسیدن به این جایگاه چه اقداماتی لازم است؟
به نظر بنده که یک فرد دانشگاهی هستم، در شرایط فعلی زبان فارسی در خطر بزرگی قرار گرفته است و روز به روز از سلامت و صلابت آن متأسفانه کاسته میشود. یک عبارت معروفی است که مرحوم خانلری برای دفاع از زبان فارسی نوشته است. به عقیده او اگر انگلیسیها در براندازی زبان فارسی در هندوستان موفق نشدند، ما در ایران به دست خود در این کار موفق شده و زبان فارسی را ضعیف کردهایم. منظور اینکه در هندوستان، زبان فارسی زبان دیوانی بود و انگلیسیها میخواستند به جای آن انگلیسی را رایج کنند. خانلری میخواهد بگوید که ما در ایران زبان فارسی را داریم از بین میبریم. او همچنین نوشته است که زبان فارسی مانند یک پیرمرد سالخوردهی جهاندیدهای است که فرهنگ، ادب و شعر بسیار غنی دارد و الان در عصر ما گرفتار یک عده بچهتازه به دوران رسیده شده است که هرکدام به نحوی سنگی به سوی او پرتاب میکنند و میخواهند این پیرمرد را فراری دهند. این امر از پیش از انقلاب و حدوداً پس از مشروطیت شروع شده است ولی هیچ وقت به این شدت نبوده که الان هست. ما زبان فارسی را در خطر قرار دادهایم و امروزه در درجهی اول باید سعی کنیم که زبان فارسی را از وضعیتی که پیدا کرده است نجات بدهیم.
برای اینکه درک کنیم زبان فارسی تا چه اندازه با ارزش و با قدرت بوده، تنها در نظر بگیرید که پس از هفتصد یا هشتصد سال هنوز متن سعدی برای ما قابل فهم است، اما یک متن از قرون وسطی که به زبان انگلیسی اولیه یا فرانسه نوشته شده باشد، برای عموم انگلیسیها یا فرانسویان قابل فهم نیست، یعنی زبانشان به کلی عوض شده است. اما زبان فارسی خیلی استقامت کرده است، نثر و نظم ما بیش از هزار سال عمر و استمرار دارد. هنوز هم شعر و نثر ما با ارزشاند، به شرطی که آنها را خراب نکنیم.
امروز زبان فارسی در خطر است و این خطرات چند جنبه دارد. یک جنبه به خطرات طبیعی مربوط است، علوم جدید وارد ایران شده و هنوز زبان محلی خود را پیدا نکردهاند. این جنبه خیلی تأسفبار نیست و طبیعی است. برای حل این مسئله هم باید فرهنگستان زبان و ادب فارسی و اساتید به فکر معادلسازی بیفتند. اصطلاحات طبی، فنی، سیاسی، بهداشتی و غیره در دنیا به وجود آمده و ما از این دنیا دور نیستیم. این اصطلاحات معادل میخواهند و معمولا ما بیمحابا این اصطلاحات را بکار میبریم. مثلا به جای کلمهی دموکراسی میتوانیم به سادگی بگوئیم مردمسالاری.
اما آن جنبه خطرناکتر، تضعیف کردن به عمد زبان فارسی است که متأسفانه در جامعه تحصیلکرده ما بیشتر رواج دارد. تحصیلکردهها و روشنفکران برای خودنمایی و برای اینکه جایگاه خاصی برای خود در جامعه تعبیه کنند، سعی دارند یک چهرهی مصنوعی و ممتازی از خود ترسیم کنند و برای همین دست به استفاده از کلمات انگلیسی، فرانسوی و گاهی آلمانی میزنند. من قبلاً یک مقاله نوشتهام با عنوان به کار بردن کلمات خارجی در زبان فارسی و روش سوفسطایی. بعضی از اساتید و تأثیرگذاران و روزنامهنگاران، با این کلمات خارجی میخواهند نادرست را درست نشان بدهند. چند مثال برای شما میزنم. وقتی خانم روانشناس در تلویزیون رسمی ایران میگوید «تایم» من با «تایم» شما یکی نیست، این یعنی چه؟ او میخواهد بگوید که من با شما متفاوت هستم و شما بیسوادید و من تحصیلکردهام. یا در همایشی در شیراز که ما را دعوت کرده بودند و در آنجا یک خانمی متوجه شده بود که من از دانشگاه تهران هستم، گفت من دخترم در دانشگاه تهران درس میخواند و بعد گفت اتاقش را «شر» کرده است. من با خودم فکر کردم که این خانم شیرازی است و منظورش این است که دخترم شعر مینویسد. اما بعد متوجه شدم که منظور از «شر» (To share) انگلیسی است یعنی تقسیم کردن. او میخواست بگوید در تهران دخترش هماتاقی دارد. در ضمن تلویحاً میخواست بگوید که بیاطلاع نیست و زبان خارجی هم میداند. او این را برای خودش یک امتیاز میدانست؛ در حالیکه من این را برای او یک نقص و ضعف روحی و فرهنگی میدانستم.
امروزه دانشجویان در دانشگاه بهویژه در رشتههای علوم انسانی به جای علم و دانش و شناخت، تعدادی اصطلاح یاد میگیرند بدون اینکه معنایش را بهطور دقیق بدانند. همین روش سوفسطایی است. سوفسطاییان چه کار میکردند؟ در مقابل حقیقت راستین، یک مجموعهای از اصطلاحات را به شما یاد میدادند که شما با این مجموعهی اصطلاحات اسقاط خصم کنید. یعنی آن کسی که مخاطب شما بود را به نحوی ساکت کنید.
البته فقط با گفتن نمیشود مانع از رواج این عادت شد، مگر اینکه روزی یک نهضت ملی شروع شود و با این جریان رسماً به مقابله بپردازد.
* در برخی کشورهای غربی (مثلاً فرانسه) شاهدیم که مردم بر زبان ملی خود تأکید و مراقبت زیادی دارند و با رواج زبان بیگانه مبارزه میکنند، بهگونهای که حتی با گردشگران خارجی نیز به زبان انگلیسی تکلم نمیکنند. چگونه میتوان چنین روحیهای را برای زبان فارسی ایجاد کرد؟
فکر میکنم اینکار خیلی آسان است. چند منشأ اصلی وجود دارد و از همه مهمتر رادیو و تلویزیون است. استفاده از لغات بیگانه باید قدغن شود. بنده در دانشگاه سوربن در روانشناسی کودک تحصیل کردهام، نکتهای که متأسفانه به آن توجه نمیشود این است که اگر پدر و مادر به دو زبان با بچه صحبت کنند، احتمال عدم ثبات شخصیتی کودکان افزایش مییابد. مهدکودکها و مراکز آموزشی بهطور رسمی دارند بیماری را به بچهها تزریق میکنند. تکلغتهای انگلیسی و فرانسوی که به کودکان میآموزند و هیچ فایدهای برای آنها در این سن ندارد، موجب یک اختلالی در ذهن کودک و موجب عدم اطمینان نزد کودک میشود. لغتی که بعداً به فارسی به او گفته میشود، او آن را دیگر قبول نمیکند و یک شک و تردیدی در نهاد کودک کاشته میشود و این بسیار خطرناک است.
مسئله زبان اصلا مسئله فرعی نیست. زبان فارسی در واقع مظهری از روح ماست. هیچوقت دیر نشده و باید از به کار بردن لغات بیگانه امتناع و نسبت به استفاده از آنها علناً انتقاد کرد. حتی این کار باید قبیح اعلام شود. ما نباید افتخار کنیم که معادل فارسی یک کلمهی فرنگی را نمیدانیم.
هگل در اواخر قرن هجدهم همانطور که خودش میگوید، تلاش کرده است تا به زبان آلمانی، فلسفه آموزش دهد. چون در آلمان قرن هجدهم در دانشگاهها فلسفه را به زبان لاتینی یا به فرانسه تدریس میشده است. هگل عملاً به معنایی موفق شده است، زیرا امروزه زبان آلمانی غنیترین اصطلاحات فلسفی را دارد.
*گسترش زبان فارسی، پیامدهای مثبت فرهنگی و اجتماعی فراوانی برای کشور ما دارد، وضعیت فعلی فراگیری زبان فارسی چگونه است و برای بهتر شدن آن چه باید کرد؟
زبان فارسی پس از انقلاب اسلامی گسترش یافته است. 60 سال پیش که من در پاریس بودم و درس میخواندم، گاهی به کتابخانه مدرسه «السنه شرقی» میرفتم. چون در کتابخانهاش کتابهای فارسی داشت. در این مدرسه 70 نفر در رشته زبان روسی تحصیل میکردند، اما فقط چهار نفر فارسی میخواندند. بعضی سالها فقط دو دانشجو برای یادگیری زبان فارسی ثبت نام میکردند. الان این تعداد به 30 نفر دانشجو رسیده است. طبق اطلاعاتی که بنده دارم در کشورهای عربی، زبان فارسی تدریس میشود، در آمریکای جنوبی بهویژه در کشورهای چپگرا، زبان فارسی در حال گسترش است. در چین رواج زبان فارسی به همراه فلسفه اسلامی سرعت خوبی دارد، خاصه که کتب قدیمی فارسی در پکن خیلی زیاد است و آنها مایلاند از این کتابها استفاده کنند. هر چقدر کشورمان قویتر شود، زبان فارسی نیز امکان گسترش بیشتری خواهد یافت. همچنین از دیگر راههای گسترش زبان فارسی تعامل با کشورهای همسایهای است که سابقهی زبانی مشترکی با ما دارند، کشورهایی نظیر ترکمنستان، تاجیکستان که باید زبان و خط فارسی در این کشورها احیا شود.
انتهای پیام/