تجربهای که از مصدق میآموزیم/ چرا نهضت ملیشدن صنعت نفت به حاشیه رفت؟
دولت مصدق با دوستان خود با غلاظ و شداد برخورد کرد ولی در مقابل قدرت خارجی با نرمش و اظهار ضعف ظاهر شد. این نحوه برخورد قدرت خارجی را تشجیع و دوستان را ناامید کرد و از این جهت طبیعی بود که دولت پشتوانهای برای ادامه کار نداشته باشد.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم ــ محمد علیبیگی: بازخوانی وقایع تاریخی، ناظر به کدامیک از مسائل ماست؟ اگر بدون مسئله با یک رخداد تاریخی مواجه شویم، آیا میتوانیم هیچ توشهای از آن برای امروز برگیریم؟ مسئله نفت و اشتراکات آن با وضع کنونی ما، شاید بهنوعی بازخوانی وضع کنونیمان باشد.
مرحوم دکتر مصدق را به نام «نهضت ملی شدن صنعت نفت» میشناسیم، اما در مقایسه با یک کاراکتر معروف و محبوب دیگر چون «امیرکبیر»، دکتر مصدق چهوضعی نزد ما دارد؟ مسلّماً آنچه از امیر بهیاد داریم، «اقدامات» امیرکبیر است؛ طی 39 ماه صدارت «امیرکبیر»، اقداماتی چون تأسیس دارالفنون، اصلاح ارتش و راهاندازی کارگاه تولید باروت، حذف القاب و عناوین، اصلاح امور مالیه، سرکوب شورشهای تجزیهطلبانه و انحرافی و... صورت گرفت، اما چرا اقدامی از مصدق را در خاطر نمیآوریم؟
دکتر محمد مصدق، خود میگوید:
«برنامه دولت اینجانب روی دو اصل تدوین شده بود، نفت و انتخابات».
در این مطلب اختلافی نیست که با ملی شدن صنعت نفت، درآمد اندک ایران از نفت هم قطع شد و عملاً با دسیسه آمریکا و انگلیس، امکان فروش نفت برای ایران فراهم نشد، اما پس از مشخص شدن این مطلب که «ایران عملاً قادر به فروش نفت نیست»، مصدق همچنان از حمایت مردم برخوردار بود و در 30 تیر 1331 مردم با خون خود نوشتند «یا مرگ یا مصدق»، اما یک سال بعد در 28 مرداد 32 دیگر کسی به خیابانها نیامد، چرا چنین شد؟ پاسخ راقم این سطور این است که حرکت نهضت از «متن» به «حاشیه» عامل اصلی شکست نهضت بود. «عجز از حل مسئله نفت» و «عدم توفیق در تأمین بودجه کشور»، مصدق را به اقداماتی کشاند که بر اثر آن، اعضای موثّر جبهه ملی همچون مظفر بقائی، حسین مکی، حائریزاده و... به حاشیه رانده شدند. این صرفاً برخورد دکتر مصدّق با «خودیها»ی جبهه ملّی بود و برخورد او با جناح مذهبی نهضت، یعنی فدائیان اسلام و کاشانی، نیازی به یادآوری ندارد. این برخوردها نهایتاً «اهداف نهضت» را معطّل و «کشمکشها» را پررنگ کرد.
این به حاشیه رفتن را میتوان ذیل دو پارامتر توضیح داد:
1 ــ شعارزدگی و ناکارآمدی
همانطور که گذشت، دولت مصدق بهگفته وی، بنا داشت دو مسئله را پیگیری کند: «نفت» و «انتخابات». در همان روز اول نخستوزیری، دکتر مصدق وعده داد بر اثر ملّی شدن صنعت نفت، ملت به «رفاه و آسایش» میرسد. مسئله نفت با «کشدار شدن دعاوی حقوقی» و «عدم پرداخت کمک اصل 4 ترومن، علیرغم وعده آمریکاییها» عملاً منجر به هیچ گشایش اقتصادی نشد و فروش نفت ایران نیز متوقف گردید.
البتّه دولت ادعای «بهبود وضع اقتصادی»، «صادرات غیرنفتی» و «موازنه صادرات و واردات را داشت» و قوانینی هم وضع میکرد* اما عملاً تغییری در وضعیت مردم رخ نداد.
ادعای «اقدامات اقتصادی مؤثّر» در حالی بود که مصدق تا 17 دیماه 1331 ــ یعنی تاریخ آخرین نامهاش به آیزنهاور ــ همچنان به گرفتن وام از آمریکا امیدوار بود. مسلّم است که علیرغم شعارها، دولت در وضعی وخیم به سر میبرده وگرنه توقف 42روزه مصدق در آمریکا و تقاضای پول از ترومن و آیزنهاور، دلیلی نداشت.
ناکارآمدی دولت و نبود طرح یا برنامهای برای اداره اوضاع نابسامان کشور، موجب اقداماتی چون چاپ 360 میلیون اسکناس بدون پشتوانه از جانب مصدق شد که عوارض چنین اقداماتی بر اهل فنّ پوشیده نیست، غیر از آن، موجب تشدید اختلافات درون نهضت نیز شد.
این مسئله البته به همینجا منتهی نمیشد. در محاجّه با آیت الله کاشانی، هنگامی که آیتالله به نخستوزیر میگوید: "قیر داریم، کارگر بیکار هم هست، بدهید جادهها را مرمّت کنند"، دکتر مصدّق پاسخ میدهد: حضرت آقا، من فقط برای کار نفت آمدهام.
انتخابات نیز (که بهگفته دکتر مصدّق دومین اولویت دولت او بود) با توقف رأیگیری بهدستور دکتر مصدق، ماجرای درگیری در زابل و بلوای اعتبارنامهها، به وضع مطلوبی منتهی نشد؛ بلکه موجب اختلاف مصدق با بقائی و سایر نمایندگان هوادار مصدق نیز شد.
در این شرایط، دولت چشمانداز دیگری نداشت و هدفی را دنبال نمیکرد و صرفاً محور اقداماتش، حفظ وجاهتش بود و بهاین ترتیب با همه کسانی که اهداف نهضت را مطالبه میکردند، درگیر شد.
ادعای دکتر مصدق در اصلاح دادگستری نیز نهایتاً به تبرئه و قرار منع تعقیب سران حزب توده (در 27 اردیبهشت 32) و برادران رشیدیان (عاملان مالی کودتای 28 مرداد) منجر شد.
مسلّم است که به این ترتیب و با «شعار دادن» و «حفظ ظاهر»، اداره کشور و ادامه نهضت میسّر نبود.
2 ــ اعمال قدرت در داخل و اظهار ضعف در خارج
عامل دوم به حاشیه رفتن نهضت، برخورد دوگانه دکتر مصدق در داخل و خارج است.
برخورد دکتر مصدق با اعضای منتقد جبهه ملی، بسیار شدید بود، اما بهعوض با تودهایها برخوردی نکرد، حتی زاهدی را بهجرم «برخورد با تظاهرات تودهایها» برکنار کرد و همانطور که گفته شد، تودهایها از دادگستری مصدق، حکم تبرئه و منع تعقیب گرفتند، بهجای آن نواب صفوی که خط مقدم مبارزه مسلحانه نهضت نفت را اداره کرده بود و موجب روی کار آمدن دکتر مصدق بود، از 28 ماه نخستوزیری مصدق، 22 ماه را در زندان به سر برد.
«متّهم کردن بقائی به قتل افشارطوس» و «درخواست از شاه برای انحلال مجلس» و نهایتاً «درخواست سلب مصونیتِ مجلس از نمایندگان جبهه ملی که با مصدق اختلاف داشتند»، نمونه برخورد وی با دوستان بود.
دکتر مصدّق نهتنها مسبّبین کشتار 30 تیر را مجازات نکرد، بلکه قوام را که آمر کشتار 30 تیر بود، با اسکورت به جای امن منتقل کرد و سرلشکر وثوق را که «رئیس شهربانی» و «مسبّب کشتار مردم تهران در قیام 30 تیر» بود، به سمت «معاونت وزارت نفت» منصوب نمود و در مقابل نامه اعتراض آیتالله کاشانی، نوشت که آیتالله «نباید در کارها دخالت کنند» و افزود که «انجام کار نخستوزیری مستلزم اختیارات تام و تمام است».
ضمناً باید یادآوری کرد که 24 ماه از 28 ماه حکومت دکتر مصدق، حکومت نظامی حاکم بود و جمیع این مطالب، این نتیجه را به ذهن متبادر میکند که دکتر مصدق در سیاست داخلی، بهشدّت تمامیّتخواه بوده است.
اما بهعکس در سیاست خارجی یعنی در مواجهه با آمریکا، موضع دیگری اتخاذ کرده بود. از نظر وی ملّت آمریکا «شرافتمند، ارجمند، نجیب و نوعپرور» بوده و «طرفدار جدی آزادی و حاکمیت ملل» هستند بهطوری که «فداکاریهای آن ملتِ نیکنهاد در دو جنگ جهانی، بهترین گواه این معنی است».
«به آمریکا که رفتم، مرضی نداشتم. چون میخواستم میسیون [=هیئت سیاسی] ایران سبک نشود گفتم مریضم. گفتم که اتاق در مریضخانه برایم بگیرند... این کار برای این بود که رجال آنها از ما دیدن بکنند... بیستهزار تومان در مریضخانه خرجم شد فقط برای اینکه میسیون ما احترام داشته باشد».
نرمش خارجی دکتر مصدق تا بدانجا بود که «متیندفتریِ جاسوس» را در هیئت مذاکرهکننده جای داد، گویا چنین میاندیشید که با چنین اقدامی، نظر طرف خارجی را جلب میکند. دکتر سنجابی، وزیر فرهنگ مصدق و از اعضای جبهه ملّی مینویسد:
«خود او [=دکتر مصدّق] آشکارا به ما میگفت: آقا، ما باید از اینها برای پیشرفت کارمان استفاده کنیم؛ یک عدهای از افراد که جزو مبارزین و مجاهدین آزادیخواهی و وطندوستی نبودند، حتی شهرت خوبی هم نداشتند یا مشکوک و متهم بودند بر اینکه ممکن است ارتباطی با خارجیها داشته باشند را وارد کابینه کرد».
البته این نرمشها در مقابل طرف خارجی نتیجهای نداشت، حتی پس از پایان دوره ترومن و رسیدن آیزنهاور به ریاست جمهوری آمریکا نیز اوضاع روابط خارجی بهتر نشد، چنان که خود مصدق در نامه به آیزنهاور مینویسد:
«گرچه امید میرفت که در موقع تصدی آن حضرت [=آیزنهاور] توجّه بیشتری به وضعیت ایران بشود، ولی متأسفانه هنوز در روش دولت آمریکا تغییری حاصل نشده است».
نهایتاً این نحوه سیاستورزی و مقابله با دولت آمریکا نیز نتیجهای در بر نداشت، آمریکائیها که هفتصد تا هشتصدهزار دلار برای کودتا فراهم کرده بودند، توانستند با دههزار دلار و شش تا هشت مأمور، با کمک فواحش و اوباش، دولت را ساقط کنند، این در حالی بود که دولت مصدق «وزارت جنگ» و «ستاد ارتش» را در دست داشت، «حکومت نظامی» برقرار کرده بود و «قانون امنیت اجتماعی» را گذرانده بود!
آنطور که ذکر شد، دولت مصدق با دوستان خود با غلاظ و شداد برخورد کرد ولی در مقابل قدرت خارجی، با نرمش و اظهار ضعف ظاهر شد. این نحوه برخورد قدرت خارجی را تشجیع و دوستان را ناامید کرد و از این جهت طبیعی بود که دولت، پشتوانهای برای ادامه کار نداشته باشد.
پانویس:
* از جمله لایحه «لغو عوارض مالکانه» و لایحه «مبارزه با امراض و آفات نباتی».
انتهای پیام/*