شهیدی که مجوز شهادتش را از سیدالشهدا گرفت/هاشم عشق زینب (س) را به دو قلوهای ۶ ماههاش ترجیح داد+ فیلم
شهید هاشم دهقانینیا نخستین شهید مدافع حرم اردبیل که بعداز پیادهروی اربعین و زیارت شهدای کربلا, عشق زینب (س) را به پسران دو قلوی شش ماههاش ترجیح داده و مجوز شهادتش را در راه دفاع از حرم آل الله از امام حسین(ع)گرفت.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اردبیل, شهید والامقام هاشم دهقانینیا نخستین شهید مدافع حرم اردبیل در سال 1367 به دنیا آمد او دهمین فرزند خانواده بود و از کودکی عشق اهل بیت (ع) را در دل میپروراند. هنوز هم نوای رجزخوانی او در سوگ مولایش امام حسین (ع)، خانم زینب (س) و حضرت رقیه (ع) در حسینیهها و مسجد امام صادق (ع) در کوچه پس کوچههای شهر شنیده میشود,کارکنان و خبرنگاران دفتر تسنیم در اردبیل به رسم ادب و برای عرض تبریک و تسلیت با حضور در منزل این شهید بزرگوار از خانواده ایشان دلجویی کردند آنچه میخوانید بخش اول گفتوگو با ننهلر عروجی مادر شهید بزرگوار و حسن دهقانی نیا برادر این شهید والامقام است.
تسنیم:از کودکی هاشم بگویید؟
مادر شهید: هاشم هفت سال داشت که پدرش به رحمت خدا رفت و به همین خاطر از همان کودکی دلش میخواست روی پای خودش بیاستد با اینکه میخواستم کودکی بکند اما او مردانه برای زندگی تلاش میکرد. در اکثر رشتههای هنری سررشته داشت عکاسی، معرق کاری و تصویربرداری را دوست داشت و در کناری به ورزش به ویژه تکواندو میپرداخت.
برادر شهید: با اینکه از همه ما کوچک بود اما واقعا رفتارهای بزرگی داشت. هیئتهای مذهبی و مساجد پاتوق او بودند و فعالیتهایی که آنجا میداد الان خبرش به ما میرسد که چقدر ارزش داشتند. خیلی باهوش و چالاک بود اصلا نمیدانیم کی بزرگ شد دیپلمش را گرفت و مشغول به کار شد.
علاقه خاص شهید به سیدالشهداء(ع), حضرت زینب( س) و حضرت ابوالفضل (ع)
تسنیم: آیا شهید بزرگوار خاطرهای از ماموریتهایش میگفت؟
برادر شهید: در شمال غرب با شهید حسین آخربین همرزم بود. آنجا یک لحظه پستش را با آن شهید عوض میکند و آن زمان ایشان شهید میشوند. همیشه از این موضوع ناراحت بود که چرا شهادت نصیب او نشده است زمان شهادت شهید مهدی مرادی در دل کوههای برفی و ارتفاعات غرب پا به پای ایشان بودند که شهید مرادی به شهادت میرسند آن زمان پیکر این شهید در خاک عراق میماند و واقعا دسترسی به آنجا غیر ممکن بود هاشم تنها کسی بود که به کمک چند نفر دیگر اقدام به آوردن پیکر شهید مرادی میکند. این اتفاق هم او را خیلی آزار میداد که حکمت خدا در چیست که آن زمان او به مقام شهادت دست نیافت.
تسنیم: آن زمان احتمال شهادت ایشان را میدادید؟
برادر شهید: به همه چیز فکر میکردیم جز شهادت هاشم، چرا که واقعا او قوی و شجاع بود و بعید میدانستیم که اتفاقی برایش بیفتد.
تسنیم: برای رفتن به سوریه از قبل برنامه داشت؟
برادر شهید: برای هر ماموریتی که میگفتند آماده باش بود ولی در مورد سوریه هیچکس و هیچ نفر چیزی از او نخواست خودش هم تا قبل از اینکه به سفر کربلا برود سخنی نمیگفت تا اینکه یک روز به من آمد گفت میخواهم بروم دوره آموزشی سوریه.
حکایت حال و هوای عجیب شهید بعداز زیارت کربلای معلی و نجف اشرف
مادر شهید:یک روز با من تماس گرفت گفت مادر حلالم کنید به همین زودی میخواهم بروم کربلا همه کارهایش این طورغافل گیر کننده بود خوشحال شدم. کمتر از سه روز پاسپورتش را آماده کرد و به زیارت رفت. وقتی برگشت واقعا تحول عجیبی در او احساس میکردم بیشتر از غریبی امام حسین و یارانش میگفت. مدت کمی نگذشته بود که گفت: مادر به ماموریت مهم دیگری خواهم رفت دلم گواهی بد میداد گفت: نگران نباش به یک دوره آموزش موتور سواری میرویم. زنگ زدم به برادرش او هم گفتهاش را تایید کرد.
برادر شهید: به حضرت زینب( س) و حضرت ابوالفضل (ع) علاقه خاصی داشت به من گفت: میخواهم به دوره آموزشی سوریه بروم. از اینکه یک دفعه چنین تصمیمی گرفته بهت زده شدم. او از هدف و آرمان اصلیاش گفت منم مانع رفتنش نشدم.
تسنیم: کی به سوریه اعزام شد؟
برادر شهید: در 27 بهمن سال گذشته به سوریه اعزام شد البته زمان دقیق رفتنش را به ما نگفت تنها مادرم و همسرش خبر داشتند. همه ما 9 برادر و خواهر از این غصه میخوریم که در هیچ کدام از اعزامهایش بدرقهاش نکرده و دل سیر او را ندیدیم.
تسنیم: لحظهای که میخواست به سوریه برود چگونه گذشت؟
مادر شهید: تا قبل از آخرین لحظه دیدارش نمیدانستم به ماموریت سوریه میرود. یک روز اول صبح دیدم به اتفاق همسر و بچههایش پله های خانه را میآیند پایین یکی از دو قلو هایش را بغل گرفته بود داد به من و گفت مادرم مرا حلال کن میخواهم به جنگ به دشمنان حضرت زینب (س) بروم. این حرفش مرا شوکه کرد هر چه به او التماس کردم به این طفل معصومها و همسر جوانت رحم کن و از این تصمیم منصرف شو. ولی وی در جوابم گفت: مادر اگر جواب خانم زینب (س) را میدهی که این طور حرم شریفش در معرض تیر دشمنان قرار گرفته و دشمن گفته تا کیلومترها حرم را به زمین فرو میبرد من بمانم. برایم حرف متقاعد کنندهای بود، گفتم: پسرم میروی تو را به خدای یکتا میسپارم، دیگر از مادری تو خلاص میکنم و تو را به خانم فاطمه زهرا (س) هدیه میدهم. اگر شهید شدی خانم زهرا (س) حضرت ابوالفضل (ع) را به یاد بیآور که تو را در آغوش خود میگیرند. هاشم پاسخ داد: فدای سرت مادرم مرا به مادری والاتر از خودت سپردی. بهترین دعا را برایم کردی. وقتی رفت نگاههای معصوم بچهها و همسرش او را تا ته کوچه بدرقهاش کردند. او فقط یکبار برگشت دستی به ما تکان داد و دیگر او را ندیدیم.
تسنیم: از سوریه و نحوه شهادتش چیزی میدانید؟
برادر شهید: به گفته همرزمانش در سوریه اول حرم حضرت زینب (س) و رقیه (س) را زیارت میکنند گویا هاشم رجزی آماده کرده بود که در حرمها بخواند اما میگوید: اول در عملیات شرکت کنم وقتی انتقام گرفتیم در برگشت رجز خوانده و عزاداری خواهیم کرد. شب روز 7 اسفند ماه به خط مقدم اعزام میشوند تا ده صبح با دشمن میجنگند. آنجا هاشم رشادتهای خوبی نشان میدهد و چندین نفر را از معرض تیر دشمن نجات میدهد و اسلحه و مهمات همرزمانش را به سمت خودی میاندازد تا به دست دشمن نیفتد, در این لحظات مجروح میشود. به دلیل شرایط سختی که در منطقه حاکم بود و به دلیل محاصره پیکرش در آن سمت میماند.
تسنیم: چند روز طول میکشد که پیکر مطهر شهید را بیاورند؟
برادر شهید: هفت اسفند 1394 عملیات شروع میشود تا 9 اسفند معلوم نبوده که هاشم شهید شده یا نه. 13 روز طول میکشد از دست مسئولان و فرماندهان نظامی نیز به دلیل شرایط بد منطقه کاری برنمیآمد. تا اینکه شب ولادت آقا علی اکبر (ع) 40 نفر از افراد قرارگاه یک عملیات انجام میدهند. نزدیک صبح با ظرافت خاص و با عنایت خداوند پیکر هاشم را انتقال میدهند.
تسنیم:خبر شهادت شهید را چه کسی به شما خبر میدهد؟
برادر شهید: بعد از آخرین زمان تماس خبری از او نداشتیم به نگرانی ما افزوده میشد و به غیر از دعا کاری از دستمان برنم آمد. روزی که پیکر شهید را انتقال میدهند به من پیامک آمد که پیکر هاشم در دمشق است. هر کدام از ما تا آن موقع خوابهای متفاوتی از آمدنش میدیدیم. حتی بارها برای مادرم شهادتش عیان شده بود.
شهید برای ما نیست مال همه و برای همه جهان اسلام است
مادر شهید: واقعا روزهای سختی را گذارندیم شب و روز برای آمدنش دعا میکردیم. هر شب فامیل و اطرافیان منزل ما جمع می شدند. بردارهایش رجز اهل بیت (ع) میگفتند و همه برای برگشتنش دعا میکردند. هر روز به امامزاده میرفتم از ته دل از خدا او را میخواستم. روزهای اول در دلم التماس خدا را میکردم ولی رفته رفته با صدای بلند با خدا درد دل میکردم. خیلی میترسیدم که دست گروههای داعش بیفتد. فکر کنم خدا دعای ما شنید و پیکر هاشم به دست دشمنان نیفتاد.
برادر شهید: در 31 اردیبهشت امسال مراسم تشییع هاشم مردم واقعا صحنه بینظیری خلق کردند و پشت سر هم مراسمهای مختلف در شهر و روستاهای استان برایش برگزار شد. تا به امروز 34 گروه از ادارات، ارگانها و جاهای دیگر به خانه ما جهت همدردی آمدهاند. هیچ وقت لحظه حضور ورزشکاران را که مستقیما از فرودگاه به خانه ما آمده بودند و 6 مدال طلا و 2 نقره خود را که به زحمت در مسابقات کسب کرده بودند به خانواده شهید تقدیم نمودند یادم نمیرود. وقتی این صحنه ها را دیدم واقعا فهمیدم شهید برای ما نیست مال همه و برای همه جهان اسلام است.
تسنیم: خصوصیات بارز شهید چه بود؟
برادر شهید: هاشم دو خصوصیت بارز داشت که در کمتر کسی پیدا میشود, دلسوزی و خیرخواهی؛ اگر کسی چیزی از او میخواست تمام سعی و تلاشش را میکرد تا او را به خواستهاش برساند. هر کس هر کاری و مشکلی داشت وی اولین کسی بود که پیش قدم میشد. هیچ وقت خودش را دست بالا نمیگرفت اگر مجلس ترحیم برای فردی از اطرافیان برگزار میشد او در صف کمک رسانی حاضر میشد. از پخش اعلامیه در کوچه پس کوچه ها گرفته تا پذیرایی از مهمانان انجام میداد.
هاشم عشق به حضرت زینب (س) را به عشق دوقلوی شش ماههاش ترجیح داد
مادر شهید: خیلی مرا دوست داشت متفاوت با سایر بچههایم با من رفتار میکرد همیشه دستم را می بوسید سرش را روی پاهایم میگذاشت و میگفت: بوی بهشت را استشمام میکنم. خیلی هم دست و دلباز بود هر کجا میرفت برای بچههای خواهر و برادرش و دوستان و همسایهگان هدیه میآورد و از این کارش لذت میبرد.
تسنیم: علاقهاش به مقام رهبری تا چه حدی بود؟
برادر شهید: تنها یک جمله میتوانم در این باره بگویم و آن اینکه اگر مقام معظم رهبری نبود هاشم اصلا عازم سوریه نمیشد. هاشم یک عاشق و سرباز تمام عیار ولایت بود وقتی رهبر معظم انقلاب سخنرانی میکردند وی جواب سوالهایش را در کلام ایشان جستوجو و پیدا میکرد.
تسنیم: به نظرتان هاشم چه کرد که به مقام شهادت رسید؟
برادر شهید: وقتی الان زندگی هاشم را بررسی میکنیم تازه میفهمیم که چقدر شهدا خاص هستند و او نیز همچنین، از علاقه خاصی که به اهل بیت (ع) داشت از خیرخواهی و ارتباط صمیمی که با مادر و خواهرش برقرار میکرد. 37 ماه در ماموریتهای سختی به بزرگی ماموریت سوریه حضور یافت ولی هیچ وقت به زبان نیاورد. کارهای با ارزشی که در این ماموریتهای سخت انجام داده بود که بعد از شهادتش در فیلم مستندش دیدیم, وقتی شهید حسین آخربین به شهادت رسید در آن لحظه گفته بود: حسین جان قول میدهم راهت را ادامه دهم و در آخر به تو میپیوندم.
تسنیم: چه جوابی برای آنهایی که نیازی به جنگ در سوریه نمیبینند، دارید؟
برادر شهید: جنگی که در سوریه روی میدهد واقعا جنگ ایران با دشمنان است. این تدبیر مسئولان است که دشمن را در سوریه نگه دارند. اگر داعشها و گروههای تکفیر میآمدند عراق و سوریه را میگرفتند یک لشکر عظیمی بالغ بر 12 هزار نفر که به هیچی چیزی هم اعتقاد ندارند در غرب کشور چون اردبیل و تبریز باید با آنها میجنگیدیم. و این جنایتهای عظیمی که دشمنان انجام میدهند سر بچههای ما میآمد و سالانه میلیونها شهید میدادیم. ما باید واقعا قدر این آرامش و آسایش خود را بدانیم. در سوریه اکنون 11 میلیون جمعیت آواره و هزاران خانواده بیسرپرست شدهاند. اگر 50 سال دیگر هم بگذرد و تمام دنیا دست به دست هم دهد سوریه به روز اول خود باز نمیگردد. باید به منتقدان بگوییم هر وقت از خدا فاصله بگیریم و قدر نعمتش را ندانیم دچار عذاب میشویم و اما هاشم واقعا عشق به حضرت زینب (س) را به عشق دو پسر قلوی شش ماههاش ترجیح داد.
افتخار میکنم که فرزندی چون هاشم دارم
مادر شهید: به قول خودش راست راست در خیابان راه میرفت درآمد کسب میکرد. او خانه و ماشین و زندگی همه چیز داشت.فقط و فقط به خاطر دفاع از حرم زینب (س) به جنگ با دشمنان رفت و از رفتنش هم راضی و خوشحال بود. افتخار میکنم که فرزندی چون هاشم دارم.
از شهید هاشم دهقانی نیا آن فرزند برومند خطه دلاور پرور سبلان دو فرزند دوقلوی پسر به نام های "حسام" و "شهنام" که اکنون 9 ماهه هستند به یادگار مانده است. آنان تنها کسانی هستند که در کنار مادر و مادربزرگش پدرشان را به جبهههای مبارزه حق علیه باطل بدرقه کردهاند. اینک به گفته مادرش با نام " بابا " زبان باز میکنند و هر روز با نگاه به عکس پدرشان به خواب میروند. بی شک هاشم زنده است و این فرزندان پا به پای پدر شهیدشان میگذارند.
انتهای پیام/
گفتوگو از خدیجه سلمانی