روز نخست؛ اجراهای کسالتآور
روز نخست یازدهمین جشنواره تئاتر رضوی با آثاری آغاز شد که در متن و اجرا دچار نقصان بودند و به نظر میرسد این نقصان برآمده از آفتی است که همواره دامان تئاتر دینی را میگیرد: سوژهزدگی و قربانی کردن تکنیک.
باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» - احسان زیورعالم
روز نخست جشنواره تئاتر رضوی که میزیان جمعیت قابل ملاحظه مردم بجنورد بود، با دو نمایش در بخش مسابقه دنبال شد. با اینکه امید بر این بود نمایش افتتاحیه، یکی از قابلترین آثار باشد، به صراحت باید گفت نمایش «در مسیر کوه شاه جهان» تا بدین جا از ضعیفترین آثار یازدهمین جشنواره بود و شاید تنها به سبب بجنوردی بودن نمایش است که اجرای افتتاحیه به این گروه سپرده شده باشد.
«در مسیر کوه شاه جهان» نوشته و کارگردانی مهدی کشمیریفر، داستان دختری است که توسط فردی خیانتکار (غبیشاوی) به همراه چند دختر دیگر به روسها فروخته میشود. دختر موفق به فرار شده و به هر مشقتی خود را به مشهد میرساند تا پدرش را بیابد. دختر در مشهد به سربازی روس برمیخورد که در شلیک توپ به سمت بارگاه امام هشتم (ع) ممانعت میکند و میگریزد. سرباز تاجیکی الاصل به همراه دختر در منزل مردی مخفی مسشوند که در پی مبارزه با روسهاست؛ اما خیال میکند مرد خیانتکار (غبیشاوی) روحانی است در پی کمک به مردم مشهد.
آنچه به عنوان خلاصه داستان ارائه شد حکایت از داستانی پر زد و خورد و جذاب میدهد؛ اما واقعیت چیز دیگری است. نمایش «در مسیر کوه شاه جهان» اثری است مانده در ایده داستانی خود که نمیتواند خود را به جلو پیش برد. بخش عمدهای از آن برآمده از نمایشنامه است و بخش دیگری در شمایل انتخابی در کارگردانی است.
با نگاهی به دیالوگها و گونه روایت میتوانیم دریابیم شخصیت و طرح داستانی در بطن نمایشنامه شکل نمیگیرد و آنچه موجبات انگیزش شخصیت برای دست به عمل زدن را پدید میآورد نه در دیالوگها و کنشها که در ویدئوهایی الصاقی به اجراست. در واقع کارگردان و نویسنده برای خلاص شدن از شخصیتپردازی افراد به گونه تقلیلگرا همه چیز را در پنج ویدئو خلاصه کرده تا مخاطب با داشتن اطلاعاتی بصری به تماشای نمایش بنشیند، بدون آنکه دیگر نیازی به کسب اطلاعات در طول نمایش باشد.
قسمت بد ماجرا زمانی است که ترتیب ویدئوها به گونهای انتخاب شده است که پایان داستان لو نرود و در ظاهر تعلیق داستانی حفظ شود. در این مسیر کارگردان ویدئو مختص به مرد بدذات داستان را در انتهای نمایش قرار میدهد تا شاید مخاطب را غافلگیر کند؛ در حالی که کشش داستانی برای دریافت چنین مسأله در کلیت اثر وجود نداشته است. سه نفر در یک خانه خود را مخفی کردهاند، بدون آنکه واهمهای داشته باشند. البته کمی ترس به جانشان افتاده مبادا موقعیتشان لو رود؛ ولی مشخص نیست چرا کسی در طول مدت نمایش به سراغ معتمد شهر نمیرود. گویی در مشهد تنها چهار نفر زیست میکنند و رویدادهای بیرونی - که از قضا از رویدادهای درونی اهمیت بیشتری دارند - بر روند داستانی موثر نیستند. از همین روست که با پایان یافتن نمایش ویدئویی مبنی بر شلیک توپ به سمت حرم پخش میشود، بدن اینکه از کلیت داستان چهار شخصیت اصلی نمایش تأثری بگیرد.
با وجود یک درام نیمهکاره کارگردان به سراغ اجرای شکننده میرود. او مدام صحنهها را قطع میکند تا شاید به شیوه شبیه به تدوین سینمایی، چیدمان صحنه را تغییر دهد و احتمالاً ایجاد فاصله کند. اما مشخص نیست چرا باید در چنین نمایشی فاصلهگذاری کرد. جنس نمایش و روایتگری آن در راستای چنین اجرایی نیست، اجرایی که مبنایش بر دیالوگ است تا کنشگری، ایستا است تا پویایی و تحرک روی صحنه. پس عوض کردن زاویه در و استفاده افراطی از نور spot به منظور برجسته کردن اغتشاشات درونی شخصیت تنها سرعت و ریتم را میکشد.
در نتیجه با اجرایی مواجهیم که توانایی روایتگری خود را به واسطه ابتر کردن ابزارش علیل میکند و نتیجه میشود بازی مونوتن بازیگران و البته کاریکاتوری به خصوص بازیگر نقش مرد بد داستان که تنها یک قهقهه سر نداد و برق دندان نیشش را جلوهگر نکرد.
کفتری که نپرید و روی صحنه ماند
«دو بال قیچی» نوشته و کارگردانی حسن حامد از رشت عنوان دومین نمایش روز نخست بوود. نمایش داستان مرد کفتربازی را نقل میکند که به عشق همسر آیندهاش کفترهایش را نذر امامزادگان کرده و زمانی که قصد دارد دو کفتر طوقی به جا مانده برایش را نذر ضامن آهو کند، حاضر به چنین کاری نمیشود. امتناع میکند و نود دقیقه طول میکشد تا دلش رضا دهد و کبوتران بخت برگشته را آزاد کند.
نمایش حسن حامد شروعی خوبی دارد. دیالوگهای زن و شوهری که گرمای محبتشان زیاد است و دیالوگهای شیرین مبادله شده بینشان مخاطب را با خود همراه میکند. انگیزههای عمل آزادسازی کفترها در حرم و انتخاب موقعیت مکانی نیز در اثر به خوبی شکل میگیرد؛ ولی نمایش زمانی ضربه میخورد که تضاد میان انگیزهها تکثیر نمیشوند. بدین معنا که مرد از ابتدا مردد است و زن در پی راضی کردن او. برای خلق چالش و پیروزی تردید بر اراده و بالعکس، مصالح داستانی کفایت نمیکند و همه چیز در ورطه تکرار قرار میگیرد. فرسایش آغاز میشود و مخاطب به این فکر فرو میرود که چرا نمایش در دقیقه سی پایان نیافته است. نمایش از جایی دیگر هیچ ارزش افزودهای برای مخاطب ندارد و تنها جولانگاهی برای بازیگر نقش نخست است تا هر آنچه در آستین دارد رو کند؛ بدون آنکه نمایشنامه به او چنین قابلتی دهد. 45 دقیقه اجرای تک نفره در تردید برای آزاد کردن یا نکردن چه کمکی به نمایشی میکند که هدفش ملال نیست.
کارگردان با انتخاب 90 دقیقه اجرا، مصالح لازم برای 90 دقیقه را فراهم نمیکند. در نتیجه امر موجبات خروج تماشاگران در میانه راه را فراهم میکند و عامل چرت زدن برخی افراد در سالن میشود. برای مثال مخاطبی اگر در دقیقه 45 بخوابد و در دقیقه 70 برخیزد، چیزی در طول این دقایق از دست نداده است. رویدادی روی صحنه رخ نداده است و مرد کفترباز کماکان بر نیمکتی که مشخص نیست کجاست چمباتمه زده است. هر از گاهی هم چراغ بالای سرش روشن و خاموش میشود که گویا گذر زمان را نشان دهد و این در حد یک حدس باقی میماند.
در نتیجه حسن حامد اثری ایستا و کسالتباری را رقم میزند از داستان تکراری مرد کفترباز و حرم امام و عاشقی بر سر دوراهی رها کردن یا نکردن و شخص نیست تا چه زمانی قرار است معصومیت یک امام در چند کفتر خلاصه شود؛ الله اعلم.
===============================
عکس از احسان زیورعالم
انتهای پیام/