شبهات سیلآسا بر اندیشه نوجوانان سرازیر میشود
در شرایط کنونی با پیشرفت وسایل ارتباط جمعی، شبهاتی سیلآسا و لحظه به لحظه بر جان و اندیشه کودکان و نوجوانان سرازیر میشود و در این شرایط همینکه که جایگاه درس قرآن و دینی در عرض سایر دروس یا پایینتر از آنها باشد،نشانهای از مهجوریت است.
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم، در شرایطی که انواع آسیبهای اجتماعی دانشآموزان را تهدید میکند و از سوی دیگر اعتقادات مذهبی آنها با انواع حربهها و طرح شبهات متعدد نشانه رفته است، توجه به معنویات و مسائل اخلاقی، دینی و پرورشی بیش از هر زمان دیگری در نظام آموزشوپرورش کشور احساس میشود.
در این میان برخی دروس و معلمان میتوانند در فضای پُرآسیب فعلی، با پاسخگویی به شبهات و سوالات متعدد دانشآموزان به ویژه درحوزه مسائل اخلاقی و اعتقادی در برهه حساس نوجوانی از آنها در برابر آسیبها حفاظت کنند اما آموزشوپرورش چنان در چنبره مسائل آموزشی گرفتار است که پرداختن به این مسائل در اولویت نبوده و نیست.
سیدمهدی برومند کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث یادداشتی را دررابطه با اهمیت درس دینی و قرآن تدوین و آن را در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده است.
همیشه یکی از چالشهای اساسی در مسیر بازنگری، تحول و توسعه و پیشبرد یک نظام به ویژه در حوزه مناسبات انسانی و اجتماعی، آن جایی رخ میدهد که تفاسیر گوناگون و گاه متناقضی از مبانی نظری واحد ارائه میشود. بدیهی است که نخستین گام برای جلوگیری از این آسیب جدّی آن است که در تدوین دیدگاههای نظری، تا حد ممکن صراحت و جامعیت لحاظ و به این ترتیب راه به روی انحراف خواسته یا ناخواستۀ برنامهها از مبانی و اهداف بسته شود.
اکنون با گذشت زمان نسبتاً کمی از تصویب سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش به تدریج شاهد آشکار شدن تفاوت فاحش دیدگاهها در مرحلۀ تفسیر و برداشت از این سند مهم و راهبردی و در نتیجه زاویه گرفتن برنامههای اجرایی از اهداف اولیه هستیم.
پیرو شایعات مربوط به ادغام و تلفیق دروس دینی و قرآن در دورۀ ابتدایی و تصمیمات اتخاذ شده مبتنی بر کاهش ساعات درس دینی در دوره متوسطه دوم به بهانۀ ورود دروس جدید به جدول برنامههای آموزشی مدارس، بسیاری از منتقدان و ناظران نظام آموزشی واکنشهایی را منعکس کردند که نشان از حساسیت و نگرانی آنها نسبت به آن چیزی است که در عمل اتفاق خواهد افتاد لذا باید ضمن توجه به این نگرانیها بروز آن را پدیدهای مبارک به شمار آورد ومغتنم دانست.
صرف نظر از دلایل و توجیهات ارائه شده از سوی تصمیمگیران، گویا پیش از هر چیز دیگری سرعت تصمیمگیری، موجب شده تا رایزنی با یکی از مهمترین ارکان تحول در نظام آموزش و پرورش یعنی معلمان و بسیاری از کارشناسان و دستاندرکاران تعلیم و تربیت مورد غفلت قرار گیرد؛ چیزی که در کتاب منتشر شده از سوی همان مسئولان مؤکداً نسبت به آن هشدار داده شده و از آن به عنوان لغزش قابل پیش بینی مسئولان و متولیان تحول و یکی از آسیبهای کار یاد شده است. ( مبانی تحول بنیادین نظام آموزش و پرورش، دکتر حسین خنیفر).
توجیهاتی که برای کاهش ساعات تدریس دینی از سوی مسئولان مطرح شده اجمالاً عبارت است از جبران زمان مورد نیاز برای ورود درسهای جدیدی چون سلامت و بهداشت، انسان و محیط زیست، هنر، مدیریت خانواده و سبک زندگی و تفکر و سواد رسانهای در جدول برنامههای آموزشی مدارس؛ با این توضیح که با در نظر گرفتن صبغۀ دینی در دروس دیگر، بخشی از وظیفۀ معلمان دینی برای بیان جنبههای ساده و غیر تخصصی دین به معلمان آن دروس واگذار شده است. البته دلایلی که به تفصیل مطرح شده، در کل منطقی به نظر میرسد و قابل درک اما ضمن بیان این دلایل، برای سوالهایی که متقابلاً مطرح شده پاسخی ارائه نشده است.
آری علی الظاهر نیت خیرخواهانهای مبتنی بر اصلاح در میان است و از این حیث خود را قدردان سیاستگذاران میدانیم اما در این ارتباط نکاتی را باید به آنها یادآوری کرد.
تردیدی نیست که زمان آموزش و حضور دانشآموزان در مدرسه محدود است و چنانچه بخواهیم سرفصلهای جدیدی را در این محدوده زمانی مشخص بگنجانیم ناگزیر از این هستیم تا از ساعات دروس دیگر از جمله دینی و قرآن وام بگیریم. چنانچه به دروس جدیدالورود نظری بیندازیم، خواهیم دید که حقاً همگی از اهمیت فوق العادهای برخوردار بوده و برای پاسخگویی به بخشی از نیازهای اجتنابناپذیر جامعه پویای ما طراحی شدهاند اما سوال اینجاست که آیا میتوان برای آنها درجۀ اولویتی همطراز با موضوع درس دینی در نظر گرفت؟ منظور ما از دین در تعبیر « درس دینی »، لزوماً آن مفهوم گستردهای نیست که در همۀ علوم و معارف بشری نیز به نحوی میتوان برای حضورش نقشی قائل بود؛ که اگر چنین باشد اصولاً تعیین سرفصلی مستقل تحت این عنوان و در کنار دروس دیگر عاری از حکمت است.
از سوی دیگر منظور ما از دین آنقدر هم محدود نیست که صرفاً منطبق بر احکام عبادی و شرعی به معنی الاخص شود. خیلی ساده باید گفت ضمن اعتقاد به حضور دین در تار و پود و جزئیات زندگی و تأکید بر لزوم این جایگاه، در اینجا مقصود همۀ ما همان مطالب و سرفصلهایی است که از گذشته تا حال همواره با تغییرات و کاست و افزایش در کتب دینی آمده و همۀ ما از کمّ و کیف آن آگاهیم. با این وصف هیچگاه هیچ فردی کتب دینی مدارس را مشتمل بر کل معارف دینی در نظر نیاورده و محدود بودن مطالب آن را نیز دال بر محدودیت دین به حساب نیاورده است.
این موضوع از این جهت مطرح شد که با رسیدن به یک نقطۀ مشترک مفهومی، بتوانیم از رفتن بحث به بیراهه و کشیده شدن آن به جدال غیر احسن جلوگیری کنیم. بر پایۀ همین مباحث، توجیهات مربوط به تداخل و نفوذ مطالب دینی در سایر دروس، تاکید بر پرداختن به سرفصلهای دینی در لابلای سایر دروس ( حتی دروسی که موضوعاً به جنبههای انسانی نزدیکتر است )، کاربردیتر کردن دین در جوانب زندگی، گریز از افتادن به سکولاریسم و مانند آن را نمی پذیریم.
اگر در خصوص این واقعیت هم داستان باشیم که مجموعۀ اعتقادات هر فرد در تمامی زوایای زندگی دنیا و آخرت او و هویت بخشی به او تاثیر مستقیم و بینظیر دارد، آیا باز هم به راحتی میتوان این مهم را با موضوعات خردتر همچون خانواده، محیط زیست، سلامت و بهداشت مقایسه و معامله کرد؟ آیا این نیست که نابسامانیهای موجود در همین موضوعات خرد که ما را به خود متوجه کرده است، خود یکسره برخاسته از ناآگاهی آحاد جامعه از رهنمودهای الهی و یا بیتوجهی به نقش آن در دستیابی به زندگی سعادتمندانه مادی و معنوی است؟ آیا نظام آموزشی با همین ساختار و ساعات تدریس فعلی توانسته است به سهم خود در آگاهی بخشی دینی و ارتقاء رفتار مبتنی بر اخلاق و معنویت، کامیاب عمل کند. به دور از تعارفات رایج و عامیانه آیا واقعیات موجود جامعه امروزی که ضرورتی به ذکر ریز و درشت آن نیست، ما را به کاستن از ساعات آموزش فرهنگ دینی راهنمایی میکند؟
در پاسخ گفته شده که اصولاً کاهشی اتفاق نیفتاده است؛ بلکه با یک تغییر رویکرد هوشمندانه در جهت ایجاد تحول مصوب، قسمتی از ماموریتهای درس دینی و معلمان آن را به دروس دیگر ومعلمان آنها منتقل کردهایم. گویا معلم علوم تجربی یا ریاضیات یا ادبیات فارسی باید به گونهای تدریس خود را ارائه دهند که تا حدودی تربیت دینی هم اتفاق بیفتد.
بله لباس این گفتار بسیار زیباست و فریبنده؛ اما نه برای فردی که در این جامعه زندگی میکند. با تاسف باید گفت که واقعیات کنونی گواه آن است که ما حتی در تربیت و تجهیز علمی و فنی معلمان دینی و قرآن هم هنوز به معیارهای مورد انتظار نرسیدهایم و بلکه نزدیک هم نشدهایم چه آنکه بخواهیم بدون هیچ تغییر زیربنایی در مقدمات و مختصات کار، مطالبات دینی را از رهگذر معلمان غیر مرتبط تعقیب کنیم.
البته دوستان ما در بطن موضوع به حقیقتی ظریف اشاره داشتهاند که همان امتزاج معارف دینی با جوانب گوناگون زندگی بشر است. این مطلب نیز در جایگاه خود از ریشه منطقی مستحکمی تغذیه میکند و با در نظر داشتن لوازم آن بسیار آرمانی است. به عبارت رساتر چه نیکو بود اگر امکان داشت باوجود گستردگی و تخصصی شدن علوم، آموزش و پرورش ما موفق به تربیت معلمانی میشد که همزمان بتوانند به نیازهای علمی دانش آموزان در دو یا چند حوزه پاسخ دهند.
ناگفته پیداست که اگر دانشآموزان ما یک حقیقت دینی را از زبان علمیِ مثلاً معلم علوم تجربی یا ریاضیات بشنوند، بسیار بیشتر از معلم مرتبط تحت تاثیر قرار میگیرند و اساساً حرکت به سوی این موقعیت، هم ممکن است و هم پسندیده؛ اما با استعدادهای امروز آموزش و پرورش ما سازگار نیست و تا زمانی که معلمان ما توانایی پذیرش این مسئولیت را به جهت علمی و مهارتی به دست نیاورده باشند، مخاطرات آن بسیار بیشتر از منافعی است که با خوش بینی انتظارش را میکشیم. گرچه اکنون نیز برخی معلمان نخبه و مستعد وجود دارند که با حضور افتخارآمیز خود در نظام آموزش و پرورش کشورمان نویدبخش دست یابی ما به آرمانهای بلند اسلامی هستند.
نکته دیگر این است که نه تنها موضوعات دیگر شایستگی جانشینی دروسی مثل قرآن و دینی را ندارند بلکه به لحاظ اهمیت موضوعی، دامنه اثرگذاری و کارکرد حتی در عرض و ردیف این دروس قابل ارزیابی نیستند والبته که این ادعا به معنای انکار ارزش ذاتی یا احیاناً تقدّس آنها نیست. رسالت درس قرآن و دینی فقط به عرضه و انتقال اطلاعات دینی و مذهبی منحصر نمیشود بلکه پیریزی و سازماندهی نگرش کلان عقیدتی کودکان و نوجوانان و جوانان در قبال خود، جهان پیرامونی و مهمتر از همه خداوند است.
شاید به همین دلیل است که کم و بیش و پیدا و پنهان در همه جوامع به ویژه در جامعۀ اسلامی ما برای ارزشگذاری مقولات مختلف به ویژه در عرصههای فرهنگ و ادبیات و علوم اجتماعی و حتی شاخههایی مثل علوم زیستی و تجربی نگرش مذهبی و جهان بینی فرد مطالعه کننده و حساسیتهای فطری و عاطفی او بسیار تعیین کننده است. به بیان دیگر هر نوع پیشرفت و حرکت رو به جلو در شاخههای علوم، زمانی ارزشمند است که به لعاب دین و اخلاق متعالی بشر آذین شده باشد.
بنابراین برای رفع مشکل فقدان و یا کمبود زمان تدریس سرفصلهای نو و روزآمد باید به راهکاری جز حذف و تقلیل و تلفیق ساعات دروس قرآن و دینی اندیشید. نیازی به اثبات نیست که در شرایط کنونی هم با پیشرفت وسایل ارتباط جمعی، شبهاتی سیلآسا و لحظه به لحظه بر جان و اندیشه کودکان و نوجوانان و جوانانمان سرازیر میشود و با تاسف باید گفت نوعاً معلم ما نه دانش و پاسخ کافی و قانعکننده دارد، نه روش القای آن را میداند و اگر تمام اینها را دارد، زمان کافی در اختیار ندارد از نظر ما همین اندازه که جایگاه رسمی دروس قرآن و دینی در عرض سایر دروس و یا حتی متاسفانه گاهی در عمل پایین تر از آن ها قلمداد میشود، تعبیری از مهجوریت درس دینی و قرآن و جفا در حق آنهاست.
باید به سمتی حرکت کرد که همچون گذشتۀ درخشان امت اسلامی، بار دیگر تلألو دین در قامت روشنایی بخش مسیر دانش بشری خودنمایی کند. در تأیید این نگاه باز هم به سراغ کتاب مبانی تحول بنیادین نظام آموزش و پرورش میرویم« مهمترین سطح تحول در سازمانها در جهت اثربخشی برنامهها تغییراتی است که در نگرش، بینش و رفتار اعضای سازمان رخ میدهد. در این خصوص مقام معظم رهبری در جمع رؤسای مناطق آموزش و پرورش کشور ( 1389 ) فرمودند: ما می خواهیم آن کسی که از آموزش و پرورش خارج میشود بعد از سیزده سال انسانی باشد با برجستگیهای اخلاقی، فکری و مغزی و با تدین یک چنین انسانی میخواهیم. از نظر اخلاقی انسانی باشد شجاع، خوشخو، خیرخواه، خوش بین، امیدوار، بلند همت، مثبت؛ در قضاوتها و سایر خصوصیتهای اخلاقیای که برای یک انسان مطلوب شما در نظر میگیرید، از لحاظ خصوصیات فکری، خلاق، پرسشگر، نوآور، آدم منضبط، قانون شناس؛ ما چنین موجودی میخواهیم.
از سوی دیگر همان گونه که بیان شد واقعیات موجود برآمده از سیاستهای گذشته و روالی است که تا کنون جاری بوده از حق که نگذریم، آموزشهای دینی در کشور ما به وسعت و حجمی قابل تحسین روی داده است که تنها یکی از مجاری آن آموزش و پرورش رسمی به شمار میرود. حتی به جرأت میتوان اثرگذاری نهادهای رسمی و غیر رسمی دیگر را در برخی مقاطع بسیار نافذتر از آموزش و پرورش برآورد کرد.
با این وصف دیگر عادلانه به نظر نمیرسد که مسئولیت وضع موجود در ارتباط با اطلاع مردم از رهنمودهای دینی و سطح پایبندی و التزام عملی آنان به دین را متوجه این نهاد نجیب دانست. اگر تشکیل دهندگان ساختار دینی و اعتقادی افراد در جامعۀ مدرن امروزی، پیش از آموزش و پرورش، عوامل قدرتمندی همچون خانواده، وسایل ارتباط جمعی و رسانههای فراگیر، مراکز مذهبی سنتی مثل مسجد و تکایا و هیئتهاست، چرا نباید دستکم به اندازه آموزش و پرورش مورد نقد و سوال قرار گیرند؟ حال آن که میدانیم برخی از این عوامل مثل صدا و سیما با تولید و پخش برنامههای متنوع به کمک ابزارهای جذاب هنری تأثیر به مراتب عمیقتری را بر روی تفکر و کنش مذهبی افراد بر جای میگذارند.
بسیار اتفاق میافتد که برخی آموزههای ضدّ دینی هم در میان لایههای داستانی، طنز و فکاهی نهفته و ناخواسته به خورد مخاطبان وسیع این رسانه داده میشود و در مقابل به ندرت میتوان بازتاب انتقادی جدّی را برای آن جستوجوکرد. به طور مثال شخصیت پردازیهای مثبت و دلنشینی که در قالب یک سریال تلویزیونی، ویژۀ یک فرد دروغگو انجام میگیرد، به شکلی خزنده و نامحسوس این صفت پلید را در ذهن مخاطب به یک شوخی شادی بخش تبدیل میکند و دروغ را با این کارکرد میستاید یا وقتی دانشآموز هنگام پخش یک فیلم سینمایی رو به روی تلویزیون نشسته و مشاهده میکند که هنرپیشههای مشهور و مورد علاقۀ وی طی داستان و هنگام تلاوت قرآن، بدون توجه به کلام خدا به گفتو گو با یکدیگر ادامه میدهند دیگر رشتههای مدرسه پنبه شده و توصیۀ معلم به رعایت سکوت هنگام قرائت قرآن اثر خود را از دست میدهد.
از دیگر سو آموزش و پرورش باید بخش زیادی از نیروی خود را برای توجیه دانش آموزانی به کار بندد که این القائات منافی دین را از رسانۀ مورد اعتماد خود پیوسته دریافت میکنند. به خانوادههای بی شماری فکر کنید که فرزندان آنان از دوران خردسالی مدام ناظر رفتارهای غیر دینی اعضای مؤثر آن به خصوص پدر و مادر شامل دروغ گویی، غیبت، توهین، فریبکاری و نفاق وخلف وعده هستند و با این روش تربیت یافته و بزرگ شدهاند. آنان اکنون پای به مدرسه میگذارند و در جمع 30 یا 40 نفری مخاطبان درس دینی و قرآن برای مدت کوتاه چند ساعت در هفته حاضر میشوند. حال همگان نوک پیکان انتقاد خود را به سمت آموزش و پرورش میگیرند که چرا آثار آموزش دینی در رفتار فارغ التحصیلان آموزش و پرورش دیده نمیشود؟ اما در یک اقدام دور از وجدان، جای متهم و شاکی عوض شده است.
امروز در بیشتر موارد باید آموزش و پرورش فریاد برآورد که چرا دستگاهها و نهادها و بخشهای دیگر جامعه، انسانهای پاک و بی آلایش و الهی را به موجودات نابهنجار بدل کرده و روانۀ مدرسه و کار معلم را صدچندان دشوار میکنند و بعد با ژستی حق به جانب، وقیح و غیر مسئولانه خود را در جایگاه مدعی قرار میدهند.
تاکید میکنیم که ذکر این مطالب از سر رعایت عدل است و ذرهای از مسئولیت آموزش و پرورش در قبال وظیفهای که لاجرم بردوشش نهاده شده کم نمیکند. چیزی که بر مظلومیت معلمان کوشای ما میافزاید این که آموزش و پرورش در برابر این نابسامانی منفعلانه عمل کرده و به شکلی سردرگم هر از چندگاهی حرکتی از خود بروز میدهد و بیش از آن که به مداوای ریشه معضلات در قلمرو مسئولیت خود بپردازد، در تدارک برنامههای زودبازده و اعمال تغییرات بی درد سر و ظاهری است.
در بازگشت به موضوع اصلی مصداقاً باید سوال کرد که آیا به اندازۀ کم و زیاد شدن ساعات تدریس و شکل دورههای تحصیلی یا ایجاد تغییرات درامور مربوط به گرافیک و طراحی کتب درسی، وضعیت کیفی و مهارتهای شغلی و حرفهای معلمان و محتوای کتب درسی هم مورد عنایت بوده یا خیر؟ باید اذعان کرد که بسیاری از همکاران مدرس در آموزش و پرورش با اندکی تفاوت، به لحاظ توان علمی و روزآمدی در تسلط به شیوههای تدریس و بهرهگیری از فناوریهای نوین، تقریباً کلاسی مشابه همان کلاسهای قرآن و دینی دوران کودکی خود را برگزار میکنند.
بگذریم از این که بخشی از همین کلاسها توسط معلمان دوره نادیده و غیر متخصص اداره میشود. به نحوی که در پارهای موارد کم نیست که معلم در کلاس از دانش و مهارت پایینتری نسبت به سطح متوسط دانش آموزان برخوردار است. به این وضعیت اسف بار باید وضع نابسامان مدیریت مدارس را نیز اضافه کرد که هر موقع صلاح بدانند و تشخیص دهند، همین کلاسهای قرآن و دینی را هم عملاً ملغی و زمان آن را در اختیار دروس دیگری قرار میدهند که از دید آنها ارجح است. در بخش فعالیتهای پرورشی هم اغلب برنامههای قرآنی و سرمایههای مادی و معنوی در خدمت رقابتهای حرفهای قرار گرفته و به شکل برگزاری مراسم و مسابقات برای دانش آموزان پیشرو نمود میکند و به این ترتیب در عمل، عامه دانشآموزان از محدودۀ مخاطبان حذف میشوند.
متون آموزشی و ابزارهای مکمل، طراحی سوالات آزمونهای تحصیلی و شکل برگزاری آن نیز در آموزش دینی و قرآن تفاوت چندانی با دیگر عرصهها ندارد. وجود اغلاط و تناقضها در کتب آموزشی و تغییر مکرّر و متعدد در محتوای آنها در ابعاد کمی و کیفی حاکی از شتابزدگی در نگارش و تدوین آنها و عدم بهره گیری از دیدگاه فنی طیف گستردۀ صاحب نظران متناسب با مقیاس تولید یک اثر پر تیراژ و ملی است. جالب آن که بدانیم هنوز معلمان قرآن و دینی ما از در اختیار داشتن یک رسانۀ مکمل آموزشی مانند نرم افزارهای تخصصی و هماهنگ با محتوای کتاب بی بهرهاند.
دربارۀ رعایت معیارها واستانداردهای آموزشی در طراحی سوالات و نحوۀ برگزاری آزمونها با توجه به تفاوتهای ماهوی که این درسها را از بقیه دروس متمایز میکند هم سخنها میتوان گفت که در جای خود به طور مفصل باید بدان پرداخت.
معتقدیم اینها و دهها مسئلۀ حساس دیگر نظیر اینهاست که شایستگی دارد تا بیشتر و پیشتر از مسئله کاهش ساعات این دروس مورد کنکاش قرار گیرد و اگر بدون یادکرد اولویتها، موضوعات دارای اهمیت ولی کوچکتر هیجانی بالاتر از درجۀ لازم ایجاد کند، زنگ در افتادن به وادی تعصب و هوچیگری و دور شدن از تقوا و خرد و فضیلت برای ما به صدا درآمده است.
سیدمهدی برومند کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث
انتهای پیام/