گفتگوی متفاوت و خواندنی با حسینعلی امیری/در زندگی باید گاهی کوتاه آمد و گاهی هم جاخالی داد
هفته نامه نماینده قسمت کافه گپ این هفته خود سراغ «حسینعلی امیری» رفته است و صحبت از ریزهکاریهای زندگی عضو سابق شورای نگهبان و سخنگوی وزارت کشور گپوگفتی خواندنی را رقم زده است.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، هفته نامه نماینده قسمت کافه گپ این هفته خود سراغ «حسینعلی امیری» رفته است و صحبت از ریزهکاریهای زندگی عضو سابق شورای نگهبان و سخنگوی وزارت کشور گپوگفتی خواندنی را رقم زده است که به شرح زیر می خوانید:
*شما چند خواهر و برادر دارید و در چه خانوادهای بزرگ شدهاید؟
من در یک خانواده شهرستانی مذهبی به دنیا آمدم. مرحوم پدرم شغل آزاد داشتند. مادرم خانهدار بودند. چهار برادر و دو خواهر هستیم. دوره راهنمایی و دبیرستان در شهرستان سنقر تحصیل کردهام. اواخر دبیرستان و مقطع لیسانس من مقارن با دوران جنگ تحمیلی بود و عمدتاً در این دو مقطع جبهه بودم و به صورت غیرحضوری تحصیل کردم. فوق لیسانسم را در شیراز گرفتم و دکترا را نیز در تهران خواندم.
*در دوران کودکیتان بیشتر چه تفریح و سرگرمی داشتید؟
شهرستانی که من در ایام کودکی آنجا بودم، کاملاً مذهبی است و خوشبختانه دوران تابستان که عمده اوقات فراغت دانشآموزان بود با برنامهریزیهایی که بازاریان شهر انجام میدادند و با دفتر آیتالله گلپایگانی مرتبط بودند، درخواست میکردند فاضلان و دانشمندان برای بچههای شهر کلاسهای عقیدتی، قرآن و احکام بگذارند. بنابراین ما در ایام کودکی در تابستان، عمده وقت خود را در همین کلاسها سپری میکردیم و بخشی دیگر از وقت خود را در مغازه پدرم کار میکردم.
*چطور با همسرتان آشنا شدید و به چه وسیلهای ازدواجتان صورت گرفت؟
ازدواج من به شکل سنتی انجام گرفت و مقارن با دفاع مقدس بود. من هم دانشجوی دوره لیسانس بودم و هم در جبهه شرکت میکردم و در شرایط بسیار ساده و معمولی ازدواج کردیم. البته این ویژگی کلی بچههای جنگ و دفاع مقدس بود.
*در آن زمان شما چند سال داشتید و همسرتان چند ساله بودند؟
تقریباً هم سن بودیم و آن زمان من 20 سال داشتم.
*مهریه همسرتان چقدر بود؟
آنقدر کم است که قابل گفتن نیست. (خنده)
*اوایل ازدواج و زندگی مشترک وضع زندگیتان به چه شکل بود؟
آن موقع به اصطلاح رزمنده بودم و حقوق کمی دریافت میکردم. زندگیهای جبهه و جنگ معلوم است، بسیار بسیار ساده بود و به چیزی که آن زمان فکر نمیشد، زرق و برق دنیا و مادیات بود. بسیار زندگی معمولی و سادهای داشتیم. آن زمان به برکت دفاع مقدس ارزشهای اسلامی بسیار پررنگتر بود و عمده دغدغههای عموم مردم، آرمانها و بحثهای ارزشی بود.
*شما چند فرزند دارید؟ به چه کاری مشغول هستند؟
سه فرزند دارم. یک پسر و دو دختر. پسرم لیسانس حقوق گرفته است. علاقهای به کار دولتی نداشت و حرفه پدربزرگش را ادامه داده و کار آزاد میکند.
دختر بزرگم دانشجوی حقوق دانشگاه شهید بهشتی است و دختر کوچکم نیز دبستانی است.
*فرزندانتان متأهل هستند؟
خیر؛ متأسفانه ازدواج نکردهاند.
* رابطهتان با فرزندانتان به چه شکل است؟ فکر میکنید اگر مشکلی برای آنها پیش بیاید به شما میگویند؟
این سؤال برمیگردد به نوع نگاه تربیتی که یک پدر به فرزندانش دارد. از جهتی فاصله سنی من با پسر بزرگم زیاد نیست و حدوداً 20 سال تفاوت سنی و تقریباً دیدگاههایمان به هم نزدیک است و سعی میکنیم درک متقابلی از هم داشته باشیم. عمدتاً چه در جنگ و چه بعد از آن مسئولیتهای مختلفی داشتهام و با حجم قابل توجهی کار مواجه بودم. البته این را از نعمتهای خدا میدانم، اینکه ما مرجع مراجعات انجام کارهای مردم شدهایم از نعمتهای خداوند است اما به نسبت به دلیل کثرت کار چندان نتوانستم در کنار خانواده و در خانه باشم. اما همیشه سعی کردهام حضور کیفی و ارتباط عاطفی قوی با بچههایم داشته باشم. از این جهت اگر احیاناً موضوعی داشته باشند و خدای ناکرده مشکلی برای آنها به وجود بیاید، فکر میکنم به اولین نفرهایی که مراجع میکنند، من هستم.
*همسرتان هیچ وقت از اینکه شما زیاد کار میکنید و ممکن است به خانواده کمتر برسید، ناراضی نبودند، گلهای نکردهاند؟
خب طبیعتاً گاهی ناراضی بودند؛ ولی سعی کردهام که توضیح بدهم و با بیان شرایط کشور و ضرورتها، ایشان را قانع کنم.
*چقدر اهل خرید هدیه برای همسرتان هستید؟
نه اینکه خیلی این موضوع پررنگ باشد اما به مقتضای اوقاتی که پیش بیاید در حد هدایای معمول و متعارف و نه اینکه جنبه تشریفات بگیرد، هدیه میخرم. به هر حال ما نباید فراموش کنیم در جامعهای زندگی میکنیم که شرایط اقتصادی مردم متفاوت است و گاهی این فاصله طبقاتی زیاد است. به اعتقاد من کسی که در نظام جمهوری اسلامی کارگزار نظام جمهوری اسلامی محسوب میشود، باید زندگیاش را در حد معدل جامعه و کمی هم پایینتر تنظیم کند حتی اگر قدرت خرید و داشتن زندگی مرفه را هم داشته باشد. بنا بر همین اعتقاد زمانی که به تهران منتقل شدم میتوانستم در قسمتهای بالای شهر تهران خانه خریداری کنم. اما منزلی که خریدم و در حال حاضر زندگی میکنیم در مرکز شهر است و از خیابان جمهوری به پایین است. مسئولین باید از جنس مردم و با مردم باشند و من آگاهانه زندگیام را بر این مبنا گذاشتهام.
*با توجه به مشغلههایی که دارید، در کارهای منزل به همسرتان کمک میکنید؟
خیر؛ زیاد نمیرسم. البته گاهی ممکن است از سر تفریح و تفنن کمک کنم.
*اگر وقت خالی داشته باشید، عموماً به چه کاری مشغول میشوید؟
عمدتاً کارهایم به شکلی است که اوقاتی هم که در خانه هستم به انجام و مطالعه کارتابلها میگذرد. به ویژه از زمانی که آمدهام وزارت کشور کار آن شبانهروزی است.
*در خانه چقدر اهل عصبانیت هستید و اگر عصبانی شوید، برای آرام کردن خودتان چه میکنید؟
اساساً سعی میکنم آدم صبوری باشم و کمتر عصبانی شوم. ممکن است اما عصبانیام بکنند.
*هر دو نفر در اوج تفاهم هم که باشند، در زندگی مشترکشان اختلافنظر و دعوا پیش میآید. شما عموماً چگونه این اختلافات را حل میکنید؟
بالاخره باید گاهی کوتاه آمد، گاهی توضیح داد و گاهی هم جا خالی داد. اینها شیوههایی است که باید استفاده کرد. زندگی تبدیل به جدل نشود.
*خاطره شیرینی از دوران عید فطر دارید؟
ایام عید فطر در کودکی همیشه برای من خاطره بوده است. به ویژه در شهرستانی که بودم معمولاً اعلام عید فطر با گفتن تکبیر از طریق بلندگوی مساجد محلهها بود و تقریباً کسی خانه نمیماند و همه در نماز عید فطر شرکت میکردند و بعد از آن آقایان به دیدن امام جماعت مسجد میرفتند و خانمها به دیدن خانم امام جماعت میرفتند و جشن و سرور بعد از عید فطر، کل شهر را فرا میگرفت و از جمله لحظات و خاطراتی است که هر موقع یادم میآید، اوقاتم را شیرین میکند.
انتهای پیام/