شب قدر؛ شب تجدید عهد با قرآن و عترت
نوشتارحاضر،بیانات آن شهید مظلوم در سال ۱۳۴۴ در مرکز اسلامى هامبورگ است که در پایگاه اطلاعرسانی بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی انتشار یافته و به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت ایشان منتشر می شود.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، رهبر معظم انقلاب درباره شهید آیتالله بهشتی فرمودند: «اگر کسی شهید بهشتی را میشناخت و قوّت فکر و اراده و ابتکار در تصمیم و اقدام را در این شخصیت ممتاز میدانست، خوب میفهمید که حذف یک چنین شخصیتی از مجموعه مدیریتی کشور چه معنایی میدهد. شهید بهشتی حقیقتاً مثل سنگ آسیای گرانی بود که با گردش خود، دهها کار انجام میداد؛ تولید انرژی میکرد، کار راه میانداخت، پیش میرفت و فکر تولید میکرد».(بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی،1383/3/7)
نوشتار حاضر، بیانات آن شهید مظلوم و عالم ربانی و فرزانه در سال 1344 در مرکز اسلامى هامبورگ است که در پایگاه اطلاعرسانی بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی انتشار یافته و به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت ایشان تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
مفهوم قدر
در قرآن کریم در این سوره معروف که «سورة القدر» نام دارد، تعبیر شب قدر و لیلهًْالقدر آمده است. در این سوره درباره شب قدر این مشخصات ذکر شده است: 1- شب قدر شبى است که قرآن در آن نازل شده: ما قرآن را در شب قدر فرستادیم. 2- شب قدر، شبى است که از هزار شب بهتر است. 3- در این شب فرشتگان به همراه روح - در آیاتى دیگر روحالامین هم آمده (و به فرمان خدا) به هر فرمان خدا - فرو مىآیند. 4- شبى است که تا سپیده دم، شب سلام، شب سلم و شب سلامت است. این آن چیزى است که از سوره قدر درباره شب قدر مىفهمیم. یکى از مشکلات فنّ مطالعات اسلامى این است که معمولاً یک مطالعهکننده بیاید و فقط یک آیه یا دو آیه، یا یک حدیث یا دو حدیث، را درباره یک مطلب ببیند و از آیات و روایات و مطالب دیگرى که درباره همان موضوع آمده غفلت کند، یا حوصله تحقیق و تتبعش کم باشد، آن وقت اظهارنظرى کند که این غالباً خام است. یکى از مشکلات فن اسلامشناس همین نداشتن تتبع تام، تفحص کامل و حوصله فراوان در بررسى دلایل و مآخذ یک مطلب و یک موضوع در اسلام است. متأسفانه نه تنها آنها که در خارج از سَمت روحانیت و علماى اسلامى هستند، بلکه آنها هم که در زمره علماى اسلامى هستند خیلىها به این کمحوصلگى گرفتارند.
باز متأسفانه خیلى از این آقایانى هم که به نام شرقشناس و خاورشناس یا اسلامشناس در این قرنهاى اخیر درباره اسلام مطالعاتى کردهاند و مطالبى نوشتهاند، به این مشکل گرفتارند. به هر حال، درباره شب قدر در قرآن کریم مطلب به همین سوره ختم نمىشود. در سوره دُخان چند آیه دیگر داریم که خواه و ناخواه به شب قدر مربوط مىشود. در سوره دخان چنین آمده: «بسمالله الرحمن الرحیم. حم. وَ الکِتابِ المُبینِ. اِنّا اَنزَلناهُ فى لیلهًِْ مُبارکهًْ اِنّا کُنّا مُنذرینَ. فیها یُفْرَقُ کُلُّ اَمْرٍ حَکیمٍ. امراً مِنْ عِندنا انّا کُنّا مُرسَلینَ.» در این آیات کلمه قدر نیامده است، ولى این آیات مىگوید: «ما قرآن را در شب مبارک و پربرکتى فرستادیم؛ شبى که در آن شب، هر امر محکمى به صورت قاطع معین مىشد؛ شبى که در آن شب به فرمان ما حکم قاطع هر مطلبى روشن مىشد، و در این شب ما مىفرستادیم فرستادگان (رسول و پیامبر) را.» ملاحظه مىکنید که این آیات درست با آیاتى که در سوره قدر است مربوط به یک موضوع است. البته در اینجا کلمه قدر نیست.
در سوره قدر مىگفت ما قرآن را در شب قدر فرستادیم، اینجا مىگوید ما قرآن را در شبى مبارک فرستادیم. این شب مبارک همان شب قدر است. در آنجا مىگفت در این شب فرشتگان به همراه روحالامین با هر فرمان و از روى هر فرمان مىآمدند، و در اینجا مىگوید در این شب هر امرى به صورت محکم مشخص مىشود و به صورت قاطع معین مىگردد. در سوره نحل آیهاى هست که مخصوص شب قدر نیست، ولى مربوط به مطلب کلى شب قدر است: «یُنَزِّلُ المَلائکهًْ بِالرُّوح من امره عَلى مَن یَشاءُ من عِبادِهِ اَن انذروا اَنَّهُ لاالهَالاّ اَنا فاتّقونِ. خدا کسى است که فرشتگان را به همراه روحالامین مىفرستد، بر هر یک از بندگانش که بخواهد؛ و به آنها مأموریت مىدهد که بروید پیام یکتاپرستى را به مردم برسانید و به آنها اعلام کنید که جز خداى آفریدگار جهان خدایى نیست، پس جانب خداى یکتا را نگه دارید.» در اینجا هم صحبت از فرستادن فرشتگان به همراه روحالامین و فرستادن رسولان و پیامبران به سوى مردم است. این کلىِ مطلب شب قدر است. این است آنچه در قرآن کریم درباره موضوع و مطلب شب قدر آمده است. حالا ما از این چه مىفهمیم؟ آیا از این آیات قرآن اینطور فهمیده مىشود که شب قدر شبى است که مقدّرات اشخاص و مردم معین مىشود؟ شب قدر است یعنى شب تقدیر است؟ آن هم تقدیرات مردم و سرنوشت مردم؟ آن هم براى چه مدتى: یک سال، کمتر، بیشتر؟
این یک احتمال در معنى کلمه قدر. احتمال دیگر در معنى کلمه قدر این است که شب قدر است یعنى حسابها روشن مىشود، اما نه سرنوشت افراد و مردم؛ بلکه حکم قاطع هر مطلبى روشن مىشود. چون در شب قدر قرآن کریم نازل شد و پیغمبر اسلام به پیغمبرى مبعوث شد و خدا احکام حلال و حرام و بد و خوب را در قرآن کریم به صورتى قاطع و ابدى فرستاد و فرشتگان به همراه روحالامین حامل پیام الهى بعثت و حامل کتاب الهى قرآن براى پیغمبر بودند. بنابراین شب قدر است یعنى شبى است که اندازه و قدر هر مطلبى به صورتى قاطع روشن شده است. در این معنا دیگر بحثى از سرنوشت اشخاص، چه یک شب و چه یک سال و چه یک عمر، در میان نیست. معنى سوم اینکه اصلاً کلمه قدر به معناى ارزش و منزلت باشد، نه به معناى ارزیابى. یعنى ما قرآن را فرستادیم در شبى ارزنده؛ شبى که باید قدردانى شود؛ شبى که از هزار ماه بهتر است. دلیل بهتر بودن این شب از هزار ماه و دلیل قدر و منزلتش نیز این است که شب بعثت پیغمبر اکرم است. از قرآن کریم و آیات قرآن کریم نمىتوانیم بفهمیم که آیا حتماً معنى اول مراد است یا دو معنى دیگر.
ولى آنچه مسلم است این است که از آیات قرآن کریم این مقدار استفاده مىشود که شب قدر شب بعثت پیغمبر و شب فرستادن قرآن کریم و شب مبارکى است. شب پربرکتى است. شبى است که تا سپیده دم و تا صبحگاه، شب سلام براى بشریت و انسانیت است. شبى است که فرشتگان به همراهى روحالامین بر پیغمبر آمدهاند و هر مطلبى که باید و شاید بر پیغمبر خواندهاند. اینها از قرآن به طور مسلم استفاده مىشود؛ اما درباره بیش از این، به حساب قرآن نه مىتوانیم بگوییم بله، و نه مىتوانیم بگوییم نه. این شب قدر از نظر قرآن کریم.
علماى شیعه، مخصوصاً در کتابهاى ادعیه و همچنین در کتابهاى حدیث درباره شب قدر روایات بسیارى نقل کردهاند. ماحصل روایات و مطالبى که علماى شیعه دارند این است که در این شب مستحب و بجاست که هر مسلمانى بیشتر وقتش را به دعا و توجّه به خدا بگذراند، و اگر بتواند شب را احیاء کند. احیاء کلمه عربى است که فارسى دقیق آن کلمه، شب زندهدارى است. احیاء یعنى شب زندهدارى. خوب است هر مسلمانى در این شبها شب زندهدارى کند، اما شب زندهدارى به دعا، توجّه به خدا، محاسبه نفس، پاک کردن دل و پاک کردن روح از آلودگیها و ناپاکیها. آماده کردن روح براى بهتر عمل کردن به وظایفى که خدا براى ما مقرر کرده است. این روح مطلب و خلاصه آنچه که در احادیث و کتابهاى شیعه آمده است. در این زمینه دعاهاى زیادى هست. البته بسیار خوب است که انسان در این شب دعا کند. در ضمن مطالبى که مربوط است به دعاى در این شب، بعضى از محدثین، از جمله مرحوم محدث قمى و مرحوم مجلسى و دیگران، از اینکه این شب شبى است که مقدرات یک سال در آن معین مى شود نیز صحبت کرده اند؛ ولى این گوشه مطلب یک گوشه اساسى از مطلب شب قدر نیست. همانطور که ملاحظه فرمودید ما از قرآن شروع کردیم، روایاتى را که از پیغمبر نقل شده ذکر کردیم و بعد به آنچه که از سنت اهل بیت و از مطالب دیگر در این باره استفاده مى شود اشاره کردیم. آن قسمت اصلى مطلب این است که این شب، شب پربرکتى است؛ شب پرارزشى است؛ شب فرو آمدن قرآن بر پیغمبر است؛ شبى است که فرشتگان به همراه روح الامین بر پیغمبر آمدهاند شب سلامت است؛ شب رسیدن به سلامت؛ این در حدّ قرآن. شب دعاست، شبى است که خوب است هر کسى درباره خودش و دیگران دعا کند؛ شب را به عبادت زنده نگه دارد و شب زندهدارى کند؛ این در حدود روایاتى که از پیغمبر نقل شده است. بسیارى از روایات ائمه هم مؤید همین است. دعاهاى زیادى هم در این زمینه هست. بعد قدرى که پایینتر مىآییم مىرسیم به آنچه به تعیین مقدرات یک سال مربوط است.
مفهوم تعیین مقدرات یک ساله
هیچ عالم شیعى و غیر شیعى نگفته است که بعد از شب قدر دیگر انسان دعا نکند. پس اینکه امشب شب تعیین مقدرات یک ساله است باید معنى و مفهوم دیگرى داشته باشد که با استحباب و تأکید به دعا در شبها و روزها و هر ساعتى از ساعتهاى سال کاملاً سازگار باشد. آن تفسیر و تعبیرى که ما مىتوانیم براى این مطلب بکنیم این است که آدمى در دوره زندگى یک سالهاش خوب است یک شب، دو شب، سه شب را به جنبه هاى معنوى خودش و به رسیدگى به خودش اختصاص بدهد.
نه تنها یک مؤسسه اقتصادى در روزهاى آخر سال یا اول سال نو باید کارهاى جارىاش را کم بکند و به حساب سال بپردازد، بلکه یک انسان هم خوب است در دو – سه شب یا در دو – سه روز از یک سال، کارهاى عادى را کم بکند و به حساب خودش بپردازد. ببیند در گذشته چه کرده و در آینده چه مىخواهد بکند. به راستى بسیار بجاست که هر انسانى چنین یک یا دو یا سه روز و یا چند روزى در زندگىاش داشته باشد. شکى نیست که وقتى انسان قرار گذاشت در یک، دو، سه، چهار روز و شب از سال بیشتر به خودش برسد، این رسیدگى در تعیین مقدرات او، لااقل تا یک سال دیگر، تأثیر فراوان دارد. اگر من امشب، دیشب، فردا شب، چند شب، چند روز، مدتى را اختصاص دادم به اینکه به خودم برسم و ببینم در گذشته چه راهى را رفتهام، چه گناهى کردهام، چه کار خیرى کردهام و بعد، از گناهى که کردهام از خدا طلب مغفرت و آمرزش کنم، توبه کنم، برگردم و خواه ناخواه تصمیم بگیرم نسبت به سال آینده و نسبت به آینده ام بهتر بشوم و دیگر این گناهها را مرتکب نشوم و آنها را تکرار نکنم و به درگاه خدا دعا کنم و از خدا مدد بخواهم و توفیق بخواهم… اگر هیچ کس هیچ مطلبى هم نگفته بود و ما خودمان حساب مىکردیم مىگفتیم بله، این دو – سه شب در تعیین سرنوشت و روش و رفتار و مقدرات یک ساله من تأثیر بسزایى خواهد داشت. چون آثار روحى این بررسى و این مطالعه، این توجه، این محاسبه، این دعاى به درگاه خدا بدون شک تا سال آیندهاى که باز چنین محاسبهاى تکرار خواهد شد، در روح من به طور خودآگاه و به طور ناخودآگاه آثار ارزندهاى خواهد داشت. این آن مفهوم معقول دلچسبى است که من براى شب قدر براى خودم دارم؛ حالا آیا برادران و خواهران ما هم این مفهوم معقول را مىپذیرند و مىپسندند یا نه، نمىدانم. این بود آنچه که درباره شب قدر و مسئله قدر و معنى قدر و احیاء قرار بود عرض کنم.
مفهوم دعا و مراتب آن
وقتى انسان کسى را صدا مىزند و مىخواهد او را به سمت خودش بخواند، اگر به صورت عادى صدا بزند مىگویند «دعاهُ» اگر قدرى با صداى بلندتر صدا کند مىگویند «ناداهُ». هر انسانى که به خدا معتقد و مؤمن باشد، یا اگر هم به خدا اعتقاد محکمى ندارد اما در مواقع ناراحتى و نگرانى و التهاب بالاخره یک «یا خدایى» مىگوید، در حالتهاى گوناگون خدا را مىخواند و صدا مىزند؛ مىگوید اى خدا! بنابراین، دعا یعنى اى خدا گفتن و از خدا چیز خواستن و با خدا راز و نیاز کردن. منتها اى خداهایى که ما انسانها مىگوییم خیلى متنوع و گوناگون است. مریضى است، بیمار است، رنج مىبرد، دوران بیمارىاش ممتد شده، کمى از بهبود خودش مأیوس شده، مىگوید اى خدا! این فرد در آن موقع که با تمام دل اى خدا مىگوید، از خدا بهبودى و راحتى و خلاص از چنگال بیمارى را مىخواهد. درماندهاى است که زندگىاش تباه شده و به هم خورده، در شداید و سختى گیر افتاده، به هر درى زده راه حلى پیدا نکرده، در زیر فشار مشکلات پشتش خم شده، او هم از صمیم قلب مىگوید اى خدا. او هم در این حالت وقتى مىگوید اى خدا، خدا را براى حل مشکل خودش مى خواهد.
او از خدا براى حل مشکلش کمک مىخواهد. مردى عابد، منظورم از عابد کسى نیست که بیست و چهار ساعت روى سجاده نشسته و تسبیح مىگرداند؛ عابد یعنى کسى که سراسر وجودش را توجه به خدا و اطاعت از خدا و بندگى خدا فرا گرفته، به طورى که در زندگى همواره به سوى خدا توجه دارد؛ نه درد دارد، نه بیمارى دارد، نه مشکل دارد و نه گرفتارى؛ زندگىاش هم بسیار سر به راه و راضى است، او مىگوید خدایا! تو را شکر مىکنم. الهى شکر! این هم دعا مىکند. او هم خدا را مىخواند، اما خدا را براى شکر و سپاسگزارى مىخواند. در آن حالت، در حالت درخواست چیزى از خدا نیست؛ در حال شکرگذارى خداست. آدمى است که بینشش درباره جهان و خدا از این هم بالاتر است مىبینید شکرش را هم کرده، سپاسگزارىاش را هم کرده، درد و رنجى هم ندارد، مشکلى هم ندارد، ناراحتى هم ندارد، اما در عین حال مىگوید خدایا! این فرد کیست؟ کسى است که وقتى مىگوید اى خدا، گفتار اى خدا، اداى کلمه «اى خدا» از ته دل و قلب او، به صورت عشق به معبود و عشق به خداست. یعنى او اصلاً از توجّه به خدا لذتى معنوى، نشاطى روحانى، انبساط و گشایش قلب و دل و جانى پیدا مىکند که لذت میبرد بگوید اى خدا. این هم یک نوع دعاست.
ملاحظه مىفرمایید در همه این مراحل دعا یعنى خدا را خواندن و خدا را صدا زدن. یا به عنوان کمک گرفتن؛ خدا را صدا مىزنیم همچنان که یک کسى را به کمک خودمان صدا مىزنیم. خدا را به عنوان شکرگزارى صدا کردن. خدا را چون عاشقى دلباخته صدا کردن. این عالىترین مرحله دعاست. باید عرض کنم که بیشتر دعاهایى که از ائمه ما، مخصوصاً از امام سجاد و از مولاى متقیان امیرالمؤمنین على(ع) رسیده، جنبه معاشقه با خدا دارد. اصلاً امام سجاد در بیشتر دعاهاى صحیفه سجادیه چنان سخن مىگوید که گویى دلباخته و دلدادهاى با محبوب خودش سخن مىگوید. از این انس لذت مىبرد. با خدا انس مىگیرد. این دعاست. بنابراین، دعا مخصوص آدمهاى درمانده و محتاج نیست. دعا مخصوص آدمهاى مشکلزده هم نیست. عالیترین درجه دعا مال آنهایى است که از این مراحل، بالا آمده باشند و وقتى به سوى خدا مىروند یا براى شکر و یا از شکر بالاتر، براى انس، دل به سوى خدا دارند. اما در قرآن کریم: در قرآن کریم بیشتر آیات دعا مربوط به آن قسم اول و دوم، و آیات کمترى مربوط به قسم سوم است. چون آیات قرآن روى حساب سطح عموم مردم است و چون توجّه عموم مردم به خدا بیشتر براى مشکلگشایى و یارىخواهى است، یا از این بالاتر، براى شکرگزارى است، بیشتر آیات دعا در قرآن در این مورد آمده است. ولى آیات کمترى نیز که مربوط به خواص و زبدگان است در قرآن آمده است، که در آنها هم دعا معناى انس با خدا را دارد. آن آیات بیشتر با کلمه ذکر و تذکر و یاد خداست. دعا در آن آیات بیشتر با این کلمه بیان شده است.
دعا پناهگاه عالی سعادت انسان
مطلب دیگرى که لازم است درباره دعا عرض کنم این است که بدون تردید براى کسانى که تربیتشان، اعتقادشان، عادتشان، راه دعا را به روى آنها در زندگى نبسته و پیوند قلبى میان آنها و میان کسى که به او دعا گویند گسسته و بریده نشده، دعا یکى از پناهگاههاى عالى سعادتبخش در زندگى است. آنهایى که پناه دعا را از دست ندادهاند، نعمتى بزرگ دارند که باید قدرش را بشناسند؛ ولى مبادا درباره این پناهگاه بد فکر کنیم. دعا پناهگاه پرارزشى است براى مردمى که بفهمند دعا یعنى چه و چه جور باید دعا کرد و کجا باید دعا کرد. و دعا لغزشگاه خطرناکى است براى فرد و امتى که میزان و حد دعا را نشناسد؛ کما اینکه امت ما در مورد دعا به چنین لغزشى دچار شده است. در این مورد باید یک جمله عرض کنم، و آن این است که دعا به هیچ صورت براى آن نیست که دعاکننده ذرهاى از کوشش و تلاش خودش براى رسیدن به آن مطلبى که درباره آن مطلب دعا مىکند خوددارى کند.
تلاش و حرکت لازمه دعا
اگر دعاکنندهاى دعا کرد و خودش حرکت نکرد، یا حرکت کرد ولى به اندازه کافى حرکت نکرد، انسان جاهل و نادانى است. بیماردارى است، پدرى یا مادرى که کودک بیمارش که او را بسیار عزیز مىدارد جلویش در بستر خوابیده، ناله مىکند؛ آن پدر، مادر، آن بیماردار ناراحت مىشود و مىگوید خدا، کودک من را شفا بده! اما همان وقت که مىگوید خدا کودک من را شفا بده، باید به این حساب برسد که آیا آنچه از دستش در معالجه این کودک بیمار برمىآمده، کردهاند یا نه. اگر ذرهاى در معالجه و درمان آن بیمار فروگذارى و کوتاهى کرده باشند و بگویند اى خدا، خدا را بد شناختهاند؛ غلط شناختهاند؛ دعا را هم بد و غلط شناختهاند. اگر امتى، اجتماعى، که در لابلاى چرخهاى پیچیده زندگى اجتماعى گیر افتاده و از هر سو فشار مىگیرد، دست به دعا بردارد و از خدا خلاص و نجات و رهایى خودش را از شرایط و مشکلات بخواهد، بسیار بجاست؛ بسیار خوب است؛ اما قبلاً باید از این امت پرسید آیا همه راههاى عقلایى تلاش و کوشش براى نجات و اصلاح خودش را طى کرده یا نه. اگر قدمى در این راه کوتاهى کرده باشد و دعا کند، دعایى جاهلانه است و منتظر اجابت هم نباشند. دعا را از آن سر معنى کردم: عشق به خدا، پیوند با خدا؛ اجازه بدهید آن را از این سر هم معنى کنم. معناى دعا از این سر این است که اگر فرد یا جامعه تمام تلاشهاى عادى را کرد ولى با تلاشش به جایى نرسید، دچار یأس و ناامیدى نشود؛ بداند و ایمان داشته باشد که دستگاه الهى از حوزه تلاش او بسى وسیعتر است و چه بسا راههاى تلاش ناشناخته اى وجود داشته باشد که در آینده به رویش باز شود و مسیرى تازه و نو براى تلاش و کوشش پیش پایش بگذارد.
بنابراین ملاحظه مىکنید اصلاً در مفهوم دعا، مخصوصاً در اسلام،… مبادا دعاى اسلام در حد دعاى ادیان دیگر، ادیان خرافى دیگر، یا آلوده به خرافات، تنزل کند؛ کما اینکه متأسفانه باید بگویم تنزل کرده. ملاحظه مىکنید در مفهوم دعا در اسلام اصلاً آمادگى براى تلاش و کوشش بىپایان نهفته است. یعنى آدمى نه تنها باید در حدودى که عقلش رسیده کار کرده باشد، بلکه باید در حدودى که عقلش هنوز نرسیده نیز به راههاى نشناخته نو براى تلاش و کوشش امید داشته باشد. این کجا و آن تنبلى و کنار زدن تلاش و کوشش به امید دعا کجا؟! خیلى فاصله دارد! بنابراین، ما که دعا مىکنیم، معنى دعا این است که از آن طرف پیوند با بىنهایت، پیوند با خداى بىنهایت و قدرت بىنهایت او را، همواره براى خودمان محفوظ نگه مىداریم. و از این طرف معنایش این است که بر خودمان نهیب مىزنیم مبادا دچار یأس و ناامیدى باشیم. بکوش؛ امیدوار باش؛ امید است از راههایى که حتى به فکرت نمىرسد به هدف و مقصود و آمال و آرزویت برسى.
شب قدر و توجه به کتابالله و عترتی
مراسم دعاى امشب، مخصوصاً در میان شیعه، معمولاً توأم است با توجّه بیشتر به دو دستاویز بزرگ که پیغمبر به ما معرفى کرد. پیغمبر در روزهاى آخر زندگىاش فرمود من مىروم، ولى دو وسیله سعادت و خوشبختى و هدایت و ارشاد در اختیار امت باقى مىماند: کتاب و اهل بیت من. در مراسم دعاى شب قدر، ما هم به قرآن بیشتر توجّه مىکنیم، هم به پیغمبر و اهل بیت پیغمبر. در عین حال که به خدا و به درگاه خدا دعا مىکنیم، پاى قرآن و پاى پیغمبر و امامان را در میان مىکشیم. این امر نکته لطیفى دارد. آن نکته لطیف این است که در اسلام دعا کردن نه تنها با تلاش و کوشش در راه همان مطلبى که دعا مىکنیم، بلکه با تلاش و کوشش براى انجام همه وظایف الهى همراه است. ما که در شبهاى قدر قرآن به دست مىگیریم، یا قرآن به سر مىگیریم، و بعد از نام خدا اسماء مقدسه پیغمبر و اهل بیت پیغمبر را به زبان مىآوریم و به این ترتیب رو و دل به سوى خدا مىآوریم، معنایش این است ما با تسلیم در عمل کردن به قرآن و اطاعت از پیغمبر و خاندان او، به سوى خدا مىرویم و از او مدد مىخواهیم و هدایت مىطلبیم و او را سپاس مىگزاریم و اگر قدر و لیاقت این را داشته باشیم با او مؤانست کرده، دل با خدا مأنوس مىکنیم. این نکته لطیف باید همواره مورد توجّه ما باشد.
من معمولاً مطالبى را که در عموم صحبتهایم عرض مىکنم، همیشه عبارت است از آن چیزى که خود در انجام واجبات یا کنار گذاردن محرمات یا عمل به مستحبات فهمیدهام. من از پیش کشیدن قرآن کریم و پیغمبر(ص) و خاندان پیغمبر در شبهاى قدر و شبهاى احیاء اینطور مىفهمم که ما مىخواهیم با قرآن و با معلمان قرآن تجدید عهد کنیم و تصمیم بگیریم به قرآن و به معلمان قرآن یعنى پیغمبر و خاندانش نزدیکتر شویم و بهتر بفهمیم آنها چه گفتهاند و بهتر عمل کنیم.
منبع:کیهان
انتهای پیام/