سمفونی سکوت در چرنوبیل
«صداهایی از چرنوبیل» را از چند حیث باید کتابی متفاوت در ثبت حوادث جهان امروز دانست. نویسنده در این اثر بیآنکه ضبط صوت خود را روشن کند و با سؤالهای مشخص به سراغ حادثهدیدگان برود، به آنها مجال میدهد تا حادثه را از زاویه دید خود روایت کند.
خبرگزاری تسنیم، مونا برجیخانی:
سوتلانا الکسیویچ را باید از دو حیث نویسندهای جسور دانست؛ نخست به دلیل عزم او برای بیان ناگفتهها از جنگهایی که در قرن حاضر رخ داده است و دو دیگر؛ نوع نگاه او به روایت مستند از جنگ. تاکنون آثار بسیاری درباره جنگهای قرن حاضر نوشته و منتشر شده است، اما نوع نگاه الکسیویچ به این پدیده شوم، به ما تأکید میکند که هنوز ناگفتههای بسیاری از جنگها و صداهای ناشنیدهای از رنجهای انسان امروز وجود دارد؛ صداهایی که در لابهلای فریاد سربازان درون میدان جنگ و هیاهوی توپها و گلولهها ناشنیده باقی مانده است.
بعد از آنکه آکادمی سلطنتی هنر سوئد الکسیویچ را به عنوان برگزیده جایزه نوبل ادبی سال 2015 اعلام کرد، نگاههای متفاوتی نسبت به این موضوع وجود داشت. علیرغم آنکه او در خارج از ایران به عنوان یک چهره شناخته شده ادبی فعالیت میکرد و برگزیده جوایز متعددی هم شده بود، در ایران چهره شناخته شدهای نبود. اعلام اسم او به عنوان برگزیده جایزه نوبل 2015، با واکنشهای متعددی از سوی رسانهها همراه بود؛ هم با تعجب و هم انتقاد. انتقادهایی که حکایت از سیاسی بودن این انتخاب میدادند؛ آن هم در شرایطی که پس از سالها جنگ سرد میان آمریکا و روسیه، سرانجام در سال 2015 شدیدترین برخوردها طی سالهای اخیر در مسائل مختلف منطقهای و بینالمللی بین دو کشور رخ بروز کرده است. چه این انتقادات و چه آن نگاههای پرسشگرانه، هیچیک از ارزش کاری الکسیویچ برای ثبت برخی از حوادث قرن بیست و یک کم نمیکند.
از جمله آثار او که مورد توجه این آکادمی در برگزیده اعلام کردن نویسندهاش قرار گرفت، «صداهایی از چرنوبیل» بود. حادثه چرنوبیل در سال 1986 در اثر اشتباه کارکنان در راکتور اتمی چرنوبیل رخ داد که سبب مرگ و معلول شدن صدها انسان شد. این حادثه تنها منطقه چرنوبیل را درگیر خود نکرد؛ بلکه با بارش باران قسمتهای زیادی از اروپا را درگیر خود کرد و پس از حدود هشت روز ذرات این راکتور به آمریکا نیز رسید. حادثه دردناکتر از انفجار راکتور، بیاطلاعی مردم و شهروندان چرنوبیل از حادثه بود. آنها که گمان میکردند این یک آتشسوزی عادی است، بیآنکه از عواقب کار اطلاعی داشته باشند، دل به آتش زدند تا هرچه زودتر شعلههای آن را خاموش کنند. نتیجه بایکوت خبری از سوی شوروی، مرگ صدها انسان و معلول شدن انسانهای بسیاری بود که هنوز با درد دسته و پنجه نرم میکنند.
«صداهایی از چرنوبیل» کتابی است که به بیان چگونگی حادثه «چرنوبیل» از زبان قربانیان میپردازد. کتاب همانند دیگر آثار وی دربردارنده صداهای مختلفی از افرادی است که خود حادثه را به خوبی و با گوشت و پوست خود درک کردهاند، اما در این مدت کسی سراغی از آنها نگرفته و با آنها گفتوگویی نکرده است. آدمهای فراموششدهای که طی تمام این سالها فقط برایشان تعیین تکلیف شده که درهای خانههایشان را قفل بزنند و از مأوای خود کوچ کرده و سرزمین دیگری را برای خود انتخاب کنند. صدای مردمی است که از شهر خود کوچانده و در شهری بزرگتر محصور شدهاند، بدون اینکه پاسخی برای پرسشهای درون ذهنشان، جوابی برای چرایی تاولهای پوستشان و بزرگ شدن سر کودکانشان بیابند. آنها نمیدانستند که چرا عزیزانشان در سکوت رسانهای به خاک سپرده میشوند و بدون آنکه حتی مجالی برای آخرین دیدار داشته باشند، مجبور به خاکسپاری عزیزانشان با نایلونهای مشکی هستند.
نویسنده در همان ابتدای امر، مخاطب را با روایت خاطرهای از همسر یک آتشنشان، به عنوان اولین قربانیان این حادثه، به درون راکتور چرنوبیل پرتاب میکند و با این کار از همان صفحات اول، بزرگی حادثه را نشان میدهد. نکته جالب در این است که رد پایی از نویسنده در هیچکدام یک از صفحات این کتاب دیده نمیشود. او اجازه میدهد که راویان هر آنچه که در دل دارند، بر زبان بیاورند و در کتاب ثبت کنند. نویسنده نیز بی کم و کاست و بدون سانسور کلمهای، آنها را در کتاب ذکر میکند؛ گویی این تنها مجالی است که به هر راوی داده شده است. نویسنده عیناً تمام آنچه را که نقل میشود، ذکر میکند؛ از این رو گاه با خاطراتی یکدست و منظم مواجیهم و گاه با پریشاناحوالی راوی و ذهن مشوش او که هر لحظه به جایی سرک میکشد و نشان از وضعیت نامتوازن دارد.
تفاوت الکسیویچ با مودیانو، برنده جایزه نوبل 2014، در این است که مودیانو در آثار خود خورههای روح انسان امروز را به نمایش میگذارد، اما الکسیویچ با همین هدف، تألمات روحی و جسمی انسانهایی که به صورت ناخودآگاه درگیر جنگ شدهاند، به نمایش میگذارد. او برای این کار بهترین راه را انتخاب میکند؛ روایت حادثه از زبان قربانیان. آکادمی سلطنتی هنر سوئد الکسیویچ نیز دقیقاً به همین دلیل نوبل 2015 را به او میدهد.
نکته دیگری که در کتابهای الکسیویچ، به خصوص در «صداهایی از چرنوبیل» به چشم میخورد، شیوه منحصر به فرد او در روایت مستند از جنگ و حوادث است. او همانند دیگر آثار مستند به معرفی راوی، زمان، مکان و مستندات لازم به صورت معمول مستندنگاری نمیپردازد، بلکه برای او بیان هر آنچه که از نگاه یک انسان به چرنوبیل وجود دارد، تمام کار است. برای او همین که کتاب سمفونی صداهای ناشنیده از حوادث باشد، کافی است.
الکسیویچ چه در «صدهایی از چرنوبیل» و چه در دیگر آثار او مانند «جنگ چهره زنانه ندارد» و «پسربچههای رویین» جهانی را با کلمات به تصویر میکشد که تاکنون دیده نشدهاند. جهانی پر از صدای سکوت که حالا بعد از سالها شنیده شدهاند. ارزش کار الکسیویچ در این است که به لایههای زیرین جامعه که از وقایع و جنگ آسیب دیدهاند و در این سالها نادیده گرفته شدهاند، سر زده و حوادث را از زبان آنها بیان کرده است. زاویهای جدید در بیان حوادثی که به نوعی جهان را درگیر خود کرده است. کار وی در همینجا ختم نمیشود. او شیوهای جدید در بیان حوادث به کار میگیرد. بیآنکه ضبط خود را روشن کند و به گفتوگو و مصاحبه با آسیبدیدگان و شاهدان بپردازد، به راوی مجال میدهد تا او خود حادثه را از هر زاویهای که میپسندد، روایت کند؛ بیآنکه حد و مرزی مشخص با سؤال و جواب او را محدود کند. در این حالت کتاب پر است از صداهایی که هر یک بنا به خواسته خود ماجرا را تعریف میکند؛ گاه از غم عزیزان و بیماری عجیب و غریب و مرگ همسر و فرزندان سخن به میان میآید، گاه نیز تغییر شکل درختان و گرسنگی گربه خانگی محور صحبت است. با این حال، مخاطب این فرصت را مییابد که روایتی دسته اول از ماجرا داشته باشد و با شنیدن صداهای ثبت شده به تشویش ذهنی راوی و حادثهدیدگان بیشتر پی ببرد.
«صداهایی از چرنوبیل» با ترجمه حدیث حسینی از سوی انتشارات کولهپشتی روانه بازار کتاب شده است.
انتهای پیام/