بهجت عارفان در کلام عاشقان
آیتالله بهجت، ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ به تهذیب نفس همّت گمارده و در کربلا در تفحّص استاد و مربی اخلاقی بر آمده و به وجود آقای قاضی که در نجف بوده پی میبرد و پس از مشرف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خویش آیتالله کمپانی بهره می شوند.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، آیتاللهالعظمی محمد بهجت فومنی در سال 1352ه.ق و در حالی که تنها 14 سال داشت برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرّف میشود و قسمتهای پایانی سطح را در محضر آیات عظام از جمله مرحوم آیتالله آقا شیخ مرتضی طالقانی به پایان میرساند. بلکه عشق به کمالات والای انسانی هماره جان ناآرام او را به جستوجوی مردان الهی و اولیاء برجسته وا میداشته است. آیتالله بهجت پس از اتمام دوره سطح و درک محضر استادان بزرگی چون آیات عظام آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره)، آقا ضیاء عراقی(ره)، و میرزای نائینی(ره)، به حوزه گرانقدر و پر محتوای آیتِ حقّ حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (ره) معروف به کمپانی وارد شد و در محضر آن علامه کبیر به تکمیل نظریات فقهی و اصولی خویش پرداخت.
آیتالله بهجت، ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ به تهذیب نفس و استکمال معنوی همّت گمارده و در کربلا در تفحّص استاد و مربی اخلاقی بر آمده و به وجود آقای قاضی که در نجف بوده پی میبرد و پس از مشرف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خویش آیتالله شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی استفادههای اخلاقی میکند. در بحث فلسفه نیز ایشان اشارات ابن سینا و اسفار ملا صدرا را نزد مرحوم آیتالله سید حسن بادکوبهای فرا گرفته است.
1. بقالهای نجف
یک وقتی یک کسی جلوی همه از آیتالله بهجت (ره) پرسید: «شما طیالارض دارید؟»
ایشان چقدر ظریف جواب دادند. اگر بگویند نه، خب این دروغ است. دروغ بعضی جاها مجوز دارد، ولی هر جایی مجوز دروغ نیست. بگویند بله، باز یک محذوری پیش میآید. با زرنگی فرمودند: «آن وقتی که ما نجف بودیم بقالهای نجف هم طیالارض داشتند».
2. طبیب باش و برو
نماینده ولی فقیه در قفقاز به اصرار از من خواستند که به آنجا بروم و در مدرسهای که دارند تدریس کنم. من نگران بودم چون وارد فضایی میشدم که آنجا دیگر قم نیست و فضا به اصطلاح باز است. خیلی میل به رفتن نداشتم. از طرفی هم کار دیگری بود که آن هم یک مسئولیت طلبگی و روحانی بود. من مانده بودم بین این دو. خدمت آقای پهلوانی عرض کردم چه کنم؟ ایشان فرمودند شما مراجعه به آقای بهجت بکنید و هرچه ایشان فرمودند همان کار را بکنید.
من هم خدمت آقا رسیدم و عرض کردم که این دو گزینه پیش روی من است من چه کنم؟ ایشان فرمود: «طبیب باید آنجایی برود که مریض زیاد است، شما باکو بروید». من نگران این بودم که اگر به آنجا بروم از مسائل معنوی دور بشوم، ایشان فرمودند: «نخیر آقا! ویرانیهای آنجا را در نظر بگیرید». بعد فرمودند: «خیال میکنید که سیر و سلوک به این است که تسبیح هزاردانه دستتان بگیرید و همهاش ذکر بگویید؟ نخیر آقا این نیست، بروید آقا، بروید».
3. محبت کودکانه
آقا خیلی به بچهها علاقهمند بود. اصلا وقتی بچهای میدید، یکجوری میخواست با این بچه حرف بزند یا لبخندی میزد و با ابروهایش اشارهای به آن بچه میکرد. با آن بچه شوخی میکرد، مثلا به او میگفت: «شما بابای ایشان هستید یا ایشان بابای شماست؟»
4. مسلمانان چین
از ایشان خواستیم که برای مریضی دعا بکند، گفت: «من برای همه مریضها دعا میکنم، من حتی برای مسلمانهای چین هم دعا میکنم».
5. کرامت کلمات
کرامات آقا در کلمات آقا بود. در سلوک آقا بود. یکبار از ایشان دستورالعملی خواستم برای تشرف به محضر حضرت صاحبالامر (علیهالسلام). میخواستم مکه مشرف بشوم به ایشان عرض کردم آیا دستورالعملی هست که به محضر آقا تشرف حاصل بشود یا خیر؟ فرمودند: «تا ما چقدر به وجود و حضور حضرت باور داشته باشیم!» اگر ما وجود و حضور آن بزرگوار را باور داشته باشیم، دیدن یا ندیدن چه فرقی میکند؟!
6. روانی
یکبار در یکی از سفرهای مشهد که هنوز اطراف آقا شلوغ نشده بود، خدمت ایشان عرض کردم آقا ما یک شوهرخواهری داریم که مریض هستند، دعا بفرمایید. فرمودند: «چه مشکلی دارند؟» عرض کردم روانی است. فرمودند: «همه ما روانی هستیم، اگر روانی نبودیم که گناه نمیکردیم».
7. رستگار شد آن که...
کسی آمده و گفته بود: «آقا، آغاز درسهاست و من میخواهم شروع کنم برای طلبگی، دعایی بفرمایید». آقا فرموده بودند: «خب، حالا میخواهی چه کار کنی؟» گفته بود: «میخواهم صرف و نحو بخوانم». آقا فرمود: «بعد میخواهی چه کار کنی؟» گفته بود: «لمعه». آقا فرموده بودند: «بعد میخواهی چه کار کنی؟» گفت: «مکاسب و رسائل و کفایه». دوباره آقا گفته بودند: «بعد میخواهی چه کار کنی؟» گفته بود: «میخواهم درس خارج بروم». دوباره آقا فرموده بودند: «بعد میخواهی چه کار کنی؟» گفته بود: «میخواهم مجتهد بشوم». آقا فرموده بودند: «یعنی در قرآن نوشته «قد افلح من له قوه الاستنباط؟» رستگار شد کسی که قوه استنباط دارد؟ یا فرمود که «قد افلح من تزکی؟» رستگار شد هر که تزکیه نفس دارد؟»
8. آیا ما خواب نیستیم؟
یک روز عصر آمدیم درس، عرب دستفروشی که هیکل درشتی هم داشت آمده بود داخل همین مسجد کوچک، خوابیده بود. درست روبهروی همانجایی که آقا مینشستند. سر جای خودمان نشستیم که آقا تشریف آوردند و او هنوز خوابیده بود. آقا تشریف آوردند و نشستند. یک خرده صبر کرد، بیدار نشد. یکی از شاگردان حرکتی کرد که او را صدا کند که مزاحم درس و بحث نشود. آخر وسط مسجد بود و جلب نظر میکرد. تا خواست حرکت کند، آقا فرمود: «هیس! چیزی نگید». این را فرمود: «أ و لسنا نائمین؟ آیا ما خواب نیستیم؟!». ای کاش یکی بیاید ما را هم بیدار کند. همینطوری نشستند تا او خودش بیدار شد. عذرخواهی کرد و رفت و آقا هم درس را شروع کردند.
9. خیرالحافظین
آقایی که محافظ یکی از مراجع متوفا بود، بعد از آن مرجع آمد کنار آقای بهجت. خیلی هم اصرار داشت که بماند. با آقازاده آقا صحبت کردند. ایشان هم با آقا صحبت کرد. آقا گفت: «آن کسی که میخواهد از آن محافظ حفاظت بکند کیست؟» گفت: «خدا». آقا گفت: «او از من هم محافظت میکند».
10. نگاه به قرآن
در همان کتابخانه مسجد که بعد از درس میآمد، وضو میگرفت، بعد نافله میخواند و بعد میآمد برای نماز ظهر و عصر. من مکرر دیدم که ایشان قرآن باز میکرد و سوره حمد را از روی کتاب میخواند. بعد تمام میکرد، دوباره میخواند. 10 ـ 20 دقیقه سوره حمد را نگاه میکرد. من احساس میکردم ایشان از سوره حمد معارف میگیرد.
11. کجا نیستی؟!
در محضر ایشان بودم که قبل از منبر، روضهخوان خطاب کرد به امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) و عرض کرد: «آقاجان کاش میدانستیم کجا تشریف داری». آیتالله بهجت نگاهی به من کردند و فرمودند: «یعنی میدانیم کجا تشریف ندارند؟» یکبار هم یکی از همراهان آقا گفت به جمکران که وارد شدیم مداحی در بلندگو میگفت: «ای کاش میدانستیم کجا تشریف داری!» آقا فرموده بودند: «کجا تشریف ندارند؟»
12. کربلا نرفتهها
آیتالله بهجت هر سال وقتی برای مشهد مشرف میشد، قبلش به زیارت حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) در شهر ری میرفت. حتی دیگران را هم سفارش میکرد. حتی یادم هست چند نفر از دوستان خواستند مشرف بشوند کربلا، چند روز در مرز مهران معطل شدند و درست نشد بروند. وقتی برمیگشتند، آقای بهجت فرمودند: «به اینها پیغام بدهید قبل از اینکه بیایند قم، بروند زیارت حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام)، که ثواب زیارت سیدالشهدا (علیهالسلام) را به اینها بدهند».
13. ذکر قیمتی
یک سفر که ایشان مشهد تشریف داشتند، خدا به ما توفیق داد و خدمت ایشان مشرف شدیم. به ایشان گفتم: «آقا میشود ذکری به ما بدهید که دائمی باشد؟ خیلی بزرگ باشد؟» من فکر کردم ایشان دعاهایی طولانی در جوابم میفرمایند. فرمودند: «اگر تمام گنجهای عالم را جمع کنید و بیاورید، اگر بروید داخل کوهها هر چه جواهر وجود دارد جمع کنید، بروید در دریاها هر چه مروارید وجود دارد جمع کنید، با این ذکری که به شما میدهم برابری نمیکند». گفتم: «آقا بفرمایید چه ذکری است که با همه جواهرات دنیا برابری نمیکند؟» ایشان فرمودند: «استغفار، استغفار، استغفار. اگر بدانید چه هست این استغفار! چه گنجهایی در این ذکر استغفار نهفته است! باید بیابید که این استغفار چیست». ایشان فرمودند: «زبانتان وقتی به ذکر استغفار باز میشود، در حقیقت موانع همه برطرف میشود و حوائجتان هم برآورده میشود. اصلا استغفار صیقلدهنده روح است، شما را نزدیک میکند به خدا»
منبع:پنجره
انتهای پیام/