مصدق؛ از ابراز علاقه به یک دیکتاتور تا سرکوب دلیرانتنگستان
علی امینی همچنین در خاطرات خود اینگونه مینویسد: «دکتر مصدق سه اسلحه خصوصی داشت یکی عصا... که بلند میکرد، دیگری مبالغه در نشان دادن ضعف و بیماری... اسلحه دیگر او گریه بود که به وسیله آن مردم را به رقت میآورد و به دنبال خود میکشید».
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، «ما چقدر سیلی از این ملیت خوردیم، من نمیخواهم بگویم که در زمان ملیت، در زمان آن کسی که این همه از آن تعریف میکنند چه سیلی به ما زد آن آدم...» امام خمینی(ره)
در سالروز ملی شدن صنعت نفت و در روزهایی که بار دیگر نام مصدقالسلطنه به عنوان یکی از پرافتخارترین مردان ایران معرفی میشود به بررسیهای منصفانه و واقعگرایانه از عملکرد و شخصیت وی میپردازیم تا مشخص شود که چرا امام معتقد بود مصدق به اسلام سیلی زد.
* پیشینه محمد مصدق
برخلاف آنچه شهرت دادهاند، مصدق از یک خانواده فقیر و یا حتی متوسط نبود. او یکی از فرزندان خاندان قاجار بود که قسمت اعظم بدبختیها و عقبماندگیهای ملت ما مربوط به همین خاندان است. آزادیخواهی او از قبیل آزادیخواهی ناصرالدین و مظفرالدین و محمدعلی شاهها بود ولی با پوشش آراستهای که با نیرنگ استتار شده بود. به هنگامی که مشروطهخواهان طرفدار انگلستان به سفارت انگلیس پناهنده شدند، مصدقالسلطنه نیز در خانه منشی سفارت انگلیس که دوست صمیمی او بوده است مخفی میشود. (تقریرات مصدق ـ یادداشت شده توسط آقای جلیل بزرگمهر ـ ص13٫) و چندی بعد به عضویت دارالشورای استبداد در میآید. قسمتی از تقریرات او در این زمینه به شرح زیر است: «…حشمتالدوله والاتبار (برادر مصدق) منشی مخصوص محمدعلیشاه که در دستگاه او از آزادیخواهان حمایت میکرد برای اینکه مرا از نگرانی و تشویش درآورد دستخطی هم برای عودت من در مجلس مزبور صادر کرد و برایم فرستاد. مرحوم مشیرالسلطنه صدراعظم، مجلس مذکور را افتتاح کرد و مرحوم نظامالملک به ریاست آن از طرف شاه منصوب شد. من فقط در همان یک جلسه در آن مجلس حاضر شدم.»( تقریرات مصدق ـ همان، ص 13 و 14٫)
از نظر مالی مصدقالسلطنه یکی از مالکین بزرگ و اشرافی بود و ده بزرگ او در احمدآباد قسمتی از ثروت عظیم او را تشکیل میداده است. قسمتهای زیادی از خیابان کاخ (فلسطین) به صورت منزل شهری و املاک و مستغلات استیجاری او بود که از جمله یکی از این ساختمانها را در زمان نخستوزیری خود به اداره اصل چهار ترومن که لانه جاسوسی آمریکا در ایران بود اجاره داد.
* مصدق و ارتباط با شبکه فراماسونی
مصدق السلطنه از جمله لبیکگویان به ندای فراماسونی میرزاملکمخان است و مثل بسیاری از فراماسونهای مشهور نظیر فروغی و سپهسالار و سایر الدولهها و السلطنهها به لژ آدمیت میپیوندد و سوگند وفاداری مادامالعمر یاد میکند که برای روشن شدن بیشتر موضوع، توجه به متن این سوگندنامه میتواند روشنگر حقایق تاریخ ما باشد. برای آنکه به میزان ارادت مصدق السلطنه به افکار ماسونی و سرکردگان گروه آن بیشتر آشنا شویم دفاع مصدق از ملکمخان را که از او به عنوان یک رجل خیرخواه یاد میکند عیناً از سخنان خود او از مذاکرات مجلس شورای ملی در 30 مهر 1306 شمارة 124 نقل میکنیم: «…شما نوشتهجات ملکم را بخوانید. ببینید اگر ناصرالدینشاه یک نفر آدم عاقلی بود میبایستی تمام اختیارات خودش را به ملکم واگذار کند. چون آنچه او گفت به خیر مملکت و به خیر ناصرالدینشاه بود ولی چون نکرد و چون یک دستههایی بودند که در واقع مخالف با عقیده ملکم بودند آنها میرفتند ملکم را بد میکردند….» (دکتر مصدق و نطق های تاریخی او ـ نوشتة حسین مکی ص 230 ـ انتشارات جاویدان.)
ارادت مصدق به ملکمخان و سوگند وفاداری مادامالعمر که به قول خودش به این دسته شریفه فراماسونی یاد میکند ناشی از ارتباط محکم خانوادگی او با عوامل مرموز استعمار است که بعدها به عنوان هزار فامیل شناخته شدند و چون غدة سرطانی سالیان درازی در خدمت استعمار به زندگی نامردمی خویش ادامه میدادند. به عنوان نمونه زن مصدق دختر میرسید زینالعابدین امام جمعه است که از فراماسونهای وابسته به لژ ملکمخان بوده است. (انقلاب نفت ایران، ذبیحالله قدیمی، چاپ سال 1332 ص 156 و نیز مقدمه ای بر انقلاب فرهنگی اسلامی ص 28٫) دکتر سیدحسن امامی امام جمعه اخیر تهران که از رؤسای لژ فراماسونی بود نیز برادرزادة زن مصدق است. مصدق خواهری داشت به نام دخترالملوک که زن عضدالسلطان از وابستگان تشکیلات ماسونی است و همین شخص معرف مصدق برای ورود به لژ آدمیت است. مصدق از همین طریق به خانواده شاهزاده فرمانفرما که از بستگان انگلیسها در ایران است مرتبط است. سهامالسلطان بیات که از عمال سابقهدار انگلیسیها و نخست وزیر ایران بعد از شهریور سال 1320 بوده است خواهرزادة مصدق است. دکتر متین دفتری که نخست وزیر دورة رضاخان و سناتور دائمی دوران طاغوت بوده داماد مصدق است. دکتر علی امینی و قوامالسلطنه نسبت خانوادگی نزدیک -پسرخاله- با مصدق دارند و با این پیوندهای مستحکم خانوادگی ارتباط مصدق به فراماسونها و عوامل سیاستهای غرب دیگر جای تعجب نیست، اگر مرتبط نبود باعث تعجب بود. (بهمن اسماعیلی، «زندگینامه مصدق السلطنه»، ص 169٫)
* ارادت متقابل انگلیس و مصدق
متأسفانه مصدق السلطنه در سوابق خود کارنامهای غیرقابل دفاع در رابطه با انگلیس بر جای گذارده است.
مصدق که به عنوان یک «ملیگرا» معرفی میشود در مذاکرات مجلس چهاردهم در دفاع از انگلیس میگوید: «... بنده مأمورین خوبی از انگلستان دیدهام. من مأمورین بسیار شریف و وطن دوست! از انگلستان دیدهام، من مذکراتی در شیراز و تهران با اینها دارم»(دکتر مصدق و نطقهای تاریخی او ـ حسین مکی، جاویدان، ص 230)
البته «مهربانی هر دو سر بود» و حین بحث انتقال مصدق از والیگری فارس به پستی دیگر، مستر نورمان وزیر مختار انگلیس در تهران برای ادامه استانداری وی وساطت میکند و در تلگراف خود به نخست وزیر، به این نکته که از نظر انگلیسها که به دنبال محیطی آرام برای غارتگری بودند، «.... حکومت معظمله [مصدق] در شیراز خیلی رضایت بخش بوده...» (موازنه منفی، کی استوان، ج 1، ص 23) اشاره میکند!
البته خوشبختانه و یا متأسفانه اسناد رسوا کننده موجود که حاکی از ارادت دو جانبه انگلیس و مصدق بوده بسیار بیش از آن است که در این مجال بحث شود. بسیاری از این اسناد، تقریرات و اعترافات خود مصدق در خصوص خدمات متقابل با انگلیس است.
مصدق اذعان دارد که «... وزیر مختار انگلیس سر پرسی لورن گفته است که من انتصاب فلانی [مصدق] را برای ایالت آذربایجان به دولت تذکر دادم» و اینگونه وی به استانداری آذربایجان میرسد. آری این مصدق، همان مصدق ملی است که، ملیگراها بلافاصله پس از انقلاب نام او را بر سر خیابانها و بیمارستانها نصب میکردند.
* استانداری فارس و سرکوب خیزش دلیرانه تنگستان
پس از خاتمه مأموریت فرمانفرما در فارس، مصدقالسلطنه از اروپا به طرف ایران حرکت کرد و علیرغم کمی سن و سال و با وجود جنایات زیادی که دایی او یعنی فرمانفرما در فارس کرده بود و مردم از این خانواده متنفر بودند، به علت حمایت بی دریغ انگلیسیها به ولایت فارس رسید. وقتی مصدق از طریق بوشهر وارد شیراز شد دستهای آشکار و پنهان انگلیسیها طوری صحنهسازی کردند که مردم شیراز از دل و جان! خواهان مصدقالسلطنه هستند به طوری که نویسندة کتاب زندگینامة او مینویسد: «…جوانی که در قنداق ترمه بزرگ شده هم بدون مقدمه و بدون اینکه مردم فارس او را دیده و یا سخنانش را شنیده و یا نوشتههایش را خوانده باشند به آنها تکیه کرد… و سرانجام دکتر محمد مصدق با دست پنهانی سیاست انگلیس در فارس به سمت والیگری انتخاب و مشغول کار میشود». (زندگینامه مصدقالسلطنه، همان، ص 108٫)
مصدقالسلطنه و دایی او فرمانفرما روابط بسیار نزدیکی با انگلیسیها داشتند و در مقابل پلیس نظامی انگلیس هم این استانداران را در کنف حمایت خود گرفتند. مصدق کوشش میکند که روابط خود را با انگلیسیها انکار کند و استدلال او این است که نه من و نه دایی من هیچکدام نامه رسمی به فرمانده پلیس جنوب ننوشتهایم! به این قسمت از عبارت تقریرات او توجه نمائید: «اینکه، لسان سپهر نوشته است که من پلیس جنوب را به رسمیت شناختم، آقا دروغ است. اگر چنین خبری بود خود انگلیسیها هزار بار منتشر میکردند. نه فرمانفرما و نه من هیچکدام یک کاغذ رسمی مارکدار نمرهدار به «سرهنگ فریزر» ننوشتیم. آن کاغذها که ادعا میکند کجاست؟ چطور بهدست لسان سپهر رسیده است.» ( تقریرات مصدق در زندان ص 156٫)
ولی از آنجا که کتمان حقیقت، همیشه ممکن نیست و دروغگو کمحافظه است در جای دیگر از همین کتاب، مصدق صحبت از رشوههایی میکند که فرمانفرما و وثوقالدوله از انگلیسها گرفتهاند ولی مصدق هیچ به روی خود نمیآورد که انگلیسیها در چه رابطهای و برای چه منظوری این رشوهها را به فرمانفرما پرداختهاند. مصدق در قسمتی از تقریرات خود مینویسد: «اینها برای پلیس جنوب خرجهایی کرده بودند. کنسول انگلیس در شیراز به من گفت که به فرمانفرما که در شیراز بود صد لک تعارف دادیم. هر لک گویا ده هزار روپیه بود. خلاصه حدود پانصد، ششصد هزار تومان میشد. وقتی که از ایالت فارس به تهران برگشتم به فرمانفرما گفتم. گفت تنها من نگرفتم! به قوام شیرازی هم دادند.» (تقریرات مصدق ـ ص 99 و 100٫)
زمانی که مبارزان شجاع تنگستانی، پلیس انگلیسی جنوب را به دستور علمای نجف و شیراز در مخاطره قرار داده بودند (محمد صادقی تهرانی، انقلاب اسلامی عراق ، ص 119٫ ) مأمورین انگلیسی به مصدق مراجعه میکنند و ناراحتی خود را از فرزندان شجاع تنگستان نزد او بیان میکنند. مصدق به آنها میگوید شما در مقام مقابله با تنگستانیها برنیایید برای اینکه نسبت به شما کینه پیدا خواهند کرد. ما خود آنها را مجازات میکنیم تا نظر شما تأمین شود. بهتر است در اینجا برای آشنایی بیشتر با این سابقه مصدق به متن اعتراف خود او که در مذاکرات مجلس دوره چهاردهم ثبت شده است رجوع کنیم: « …بنده مأمورین خوب از انگلستان دیدهام، من مأمورین بسیار شریف و وطن دوست از انگلستان دیدهام، من مذاکراتی در شیراز و در تهران با اینها دارم. یک روز (ماژورهوور) قنسول انگلیس آمد و به من گفت (ما حکم دادهایم تنگستانی ها را تنبیه بکنند) من حالم بهم خورد. گفت شما چرا حالتان بهم خورد. گفتم چون این صحبتی که کردید نه در نفع شما بود! نه در نفع ما. گفت توضیح بدهید. گفتم شما از پلیس جنوب شکایت دارید و میگویید که پلیس جنوب در شیراز منفور است، پس وقتی که شما پلیس جنوب را مأمور تنبیه تنگستان بکنید بر منفوریت آنها افزوده میشود. تنگستانی ها اگر شرارت میکنند من تصدیق میکنم. اگر بعضی از آنها راهزنی میکنند من تصدیق دارم. [ولی] اگر آنها را پلیس جنوب تنبیه کند جزء شهدای وطنپرستها میشوند!! و من راضی نیستم. ولی اگر من که والی هستم آنها را تنبیه کنم به وظیفة خود عمل کردهام و کار صحیحی کردهام! گفت توضیحات شما مرا قانع کرد شما کار خودتان را بکنید من از شما تشکر میکنم! بعد از چند روز من تنگستان را امن کردم و (ماژور هوور) از من تشکر کرد! این سابقه است که من با ماژور هوور قنسول انگلیس دارم…». (کی ستوان، موازنة منجی جلد اول، صفحة 23٫)
بیجهت نبود که سناتور معدوم محسن خواجهنوری که به جرم اشاعه فساد و وابستگی به شبکه فراماسونی در دادگاه انقلاب محاکمه میشد به همین نکته اشاره کرد که اگر فراماسونی من قابل مجازات است چرا از مصدق تجلیل میشود؟ ( کیهان 28 شهریور 1358 ـ شمارة 10810٫)
* نقش مصدق در به قدرت رسانیدن رضاخان
بسیار کوشیده شده است که مصدق را از مخالفین رضاخان جلوه دهند و از او چهرهای حامی آزادی و مخالف استبداد بسازند. اما این تهمتی واضح به مصدق است! چه، اینکه وی بارها ارادت خویش را علنا و عملا به سلطنت و شخص رضاخان ابراز نموده است. در دوره پنجم مجلس، مصدق به این مجلس که تحت نفوذ کامل انگلیس قرار داشت وارد میشود. در این دوره است که رضا خان به خاطر اعتراضاتی که به وی شده بود قهر کرده، از حکومت کنارهگیری و به بومهن میرود! فضای بسیار مناسبی برای ایجاد حکومتی ضد استبدادی فراهم میشود. شهید مدرس (ره) شدیدا با بازگشت خان مخالفت میکند. اما اکثریت نمایندگان مجلس معلومالحال و تقریبا در صدر آنان مصدق از خان خواهش میکنند که بازگردد. خوشبختانه نطقهای مصدق در مجلس پنجم در تاریخ ثبت شده است، رضاخان که ذکر جنایتهای وی دل هر انسانی را میآزارد، اینگونه مورد عنایت مصدق قرار میگیرد: «… ما نسبت به آقای رضاخان پهلوی، بنده نسبت به شخص ایشان علاقهمند هستم و ارادت دارم… بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص رییسالوزراء رضا خان پهلوی نام، در این مملکت باشد. برای اینکه من یک نفر آدمی هستم که در این مملکت امنیت و آسایش میخواهم و [در] حقیقت از پرتو وجود ایشان، ما در ظرف این دو سه سال اینطور چیزها را داشتهایم و اوقاتمان صرف خیر عمومی و منافع عامه شده.» مصدق نه تنها از نفس سلطنت بلکه از سیاستهای رضاخان نیز حمایت کرد. در مجلس دوره چهاردهم، سید ضیاءالدین طباطبایی خطاب به مصدق میگوید: « …همان مدرس را کشتند و شما حرف نزدید… دیگران را کشتند، شما استیضاح نکردید…» (حسین مکی، تاریخ 20 ساله ایران، ج 3، ص 432٫)
البته حمایتهای مصدق از رضاخان هیچ جای تعجبی ندارد چون خود او از کسانی بوده است که زمینه را برای به قدرت رسیدن رضاشاه فراهم نمود. وی در کنار فراماسونها و دیگر عناصر انگلیس عضو هیأت مشاور هشت نفری رضاخان برای دستیابی به قدرت بوده است و حتی پست فرماندهی کل قوا برای رضاخان در مسیر آماده سازی زمینههای کسب قدرت کامل، از سوی مصدق پیشنهاد شده بود. ترکیب این هیأت هشت نفری چیزی جز حلقه فراماسونری در اطراف رضاخان نیست. تصور میکنید چه کسانی در این هیأت پنهانی دست اندرکار اجرای خط سیاست غرب بودهاند؟ ذکر اسامی این گروه، ما را از هر توصیف دیگری بینیاز میکند: «1ـسیدحسن تقیزاده (فراماسون) 2ـحسین علاء (فراماسون) 3ـمحمدعلی فروغی (فراماسون) 4ـحاجمخبرالسلطنه هدایت (؟) 5ـمستوفیالممالک (؟) 6ـمشیرالدوله (فراماسون) 7ـمصدق السلطنه (فراماسون) 8ـحاج میرزا یحیی دولتآبادی (؟).» (حسن آیت، چهره حقیقی مصدق السلطنه ص 67٫)
* مصدق و فرار از مبارزه
در اینکه تلاشهای مصدق یکی ازعوامل ملی شدن صنعت نفت بوده شبههای وجود ندارد. اما در این نیز شکی نیست که او مرد مبارزه نبود. در خصوص ملیشدن صنعت نفت، باید گفت که آغاز تلاشهای وی، خودجوش نبوده و با اصرارهای دوستان و فضاسازی جریان مذهبی، مبارزه خود را آغاز میکند. او در اکثر سمتهای سیاسی که پذیرفت، رد پایی از ترک محل خدمت، قهر و استعفا بر جا نهاد و هرگاه از موفقیت ناامید میشد به هوس دیرین خود ـ اقامت در اروپا فکر میکرد. (سالهای خاکستری، پیشین، ص 50)
«من همیشه در این فکر بودم اگر روزی نتوانم در ایران به وطن خود خدمت کنم محل اقامت خود را در سوئیس قرار بدهم... در آنجا بودم که قرارداد 9 اوت 1919 معروف به قرارداد وثوق الدوله بین ایران و انگلیس منعقد شد که باز تصمیم گرفتم در سوئیس اقامت کنم و به کار تجارت پردازم.» (خاطرات دکتر مصدق - ص118)
مصدق در دوران وزارت مالیه تصمیم به استعفا گرفت اما ناکام ماند. در دوران رضاخان از سیاست کناره گرفت. در دوران نمایندگی مجلس، به علت ممانعت مجلس از دسترسی او به پرونده تدین، استعفا کرد. (همان، ص 51) مردم، در دوران نخست وزیری مصدق به تهدیدهای وی برای استعفا عادت کرده بودند تا اینکه در اوج مبارزه، تهدید خود را عملی نمود و البته بهخاطر حمایت آیتالله کاشانی پس از قیام 30 تیر به قدرت بازگشت. او حتی در دوران مبارزه نفت نیز تصمیم به استعفا و اقامت در اروپا داشت. او همچنین بارها به بهانههای گوناگون و از ترس محاکمه و ترور، به مکانهایی چون منزل خود، سفارت انگلیس، مجلس و... پناهنده شد. (رک. روزنامه کیهان، 22 تیر 1332) دکتر امینی از بستگان نزدیک وی و وزیر کابینهاش بارها از ترس او سخن گفته است. او به نقل مصدق در بحرانها مینویسد «آقا حیثیت من در خطر است و نمیتوانم، میترسم». او هنگامی که امکان خانهنشینی و فرار نمییافت تصمیم به خودکشی میگرفت. (رک خاطرات علی امینی، به کوشش حبیب لاجوردی، ص 86)
علی امینی همچنین در خاطرات خود اینگونه مینویسد: «دکتر مصدق سه اسلحه خصوصی داشت یکی عصا... که بلند میکرد، دیگری مبالغه در نشان دادن ضعف و بیماری... اسلحه دیگر او گریه بود که به وسیله آن مردم را به رقت میآورد و به دنبال خود میکشید». (رک خاطرات علی امینی، به کوشش یعقوب توکلی، ص 62)
* مصدق مردی که از همه بیشتر شاه را دوست داشت!
مصدق سیاستمداری محافظهکار بوده است که به شخص شاه علاقهمند و مخالف برچیده شدن حکومت شاهنشاهی در ایران بود. او در مجلس دورة چهاردهم طی نطقی میگوید: «بنده میخواهم اینجا عرض کنم که من در این مجلس از همه بیشتر شاه را دوست دارم» «ما امروز یک شاه خوب داریم و شاه خوب را باید نگاه داریم». «… خدا شاهد است آقایان! این شاه وطن خودش را دوست دارد. با حسن نیت است و والله شاید کسی از ما به قدر او حسن نیّت ندارد» ( حسین فردوست، ظهور و سقوط چ سوم، تهران، اطلاعات، 73، ج1،ص168٫)
پس از نخستوزیری در مجلس میگوید: «در این مجلس به شاهنشاه جوانبخت خود قسم خوردهام و یک آدم بیشرافت نیستم که به این شاه جوانبخت… خیانت بکنم و یا اگر بخواهند به این شاه خیانت بکنند من از آنها جلوگیری و یا او را محکوم به آن مجازاتی که لازم است نکنم.» ( سلطانی «پیشین»، ج 1، ص 46-44٫ )
این جملات مصدق بسیار صادقانه است زیرا اگر مواضع سیاسی او در مقابل شاه و آیتالله کاشانی رهبر مذهبیون و در جریان اعدام نواب صفوی و یارانش و سایر زندانیان سیاسی بررسی کنیم خواهیم دید او مردی کاملاً صادق و وفادار به شاه و سلطنت است. دکتر مصدق از نفوذ و محبوبیّت آیتالله کاشانی و سایر علما در مطرح نمودن خود در بین مردم و موجه جلوه دادن چهره خود بسیار بهره برد اما پس از آن هر جا میدید که سلطنت از طرف این نیروها در مخاطره است از سلطنت دفاع میکرد. (علی رضوینیا، نهضت آزادی، چ سوم، تهران کتاب صبح، سال80 ، ص35٫ و سلطانی «پیشین»، ص50-46٫) و در جریان دستگیری و اعدام نواب و یارانش نیز هیچ قدمی در جلوگیری از اعدام آنها ننمود. ( مدنی«پیشین»، ص577٫) در دولت مصدق فقط و فقط یک زندانی سیاسی داریم و آن هم «نواب صفوی» است، آن هم به مدت 20 ماه. این خیلی مهم است، کسی که کار اصلی نهضت را جلو برده، کسی که بدون او و فدائیان اسلام نه مصدق و نه حتی آقای کاشانی هم نمیتوانست جریان ملی شدن نفت را به انجام برساند، حالا او در زندان است.
البته مصدق در دوران نخستوزیری خود اقداماتی در جهت محدود کردن برخی مرتبطان سلطنت از جمله خواهر شاه انجام داد اما واقعیت این است که هیچ کدام از آنها در جهت تقابل جدی با شاه و نظام سلطنتی دیکتاتوری نبود و اساسا شعار «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت» مصدق که در دورانی سر داده میشد که شاه در نهایت ضعف بود و با کوچکترین احساس تهدیدی از کشور فرار میکرد نشان میدهد که اگر مصدق میخواست و اراده میکرد نه تنها میتوانست شاه را زندانی که حتی میتوانست او را از سلطنت به زیر بکشد و اجازه تبدیل شدن وی به دیکتاتوری که هیچ کس و هیچ چیز جلودارش نباشد را ندهد.
سروان داورپناه به روز 26 مرادماه – همان روزی که دستور عزل مصدق از نخست وزیری توسط شاه اعلام میشود- اشاره کرده و میگوید: «فرمانده نیروی هوایی با صدایی هیجان زده به مصدق گفت: «به قرار اطلاع شاه به اتفاق ثریا، آتابای و سرگرد خاتم از کلاردشت پرواز کرده است. چه دستور میفرمایید، هواپیما را مجبور به فرود کنیم یا در آسمان سرنگون کنیم؟ وقتی حرفهای سرتیپ سپه پور تمام شد، منتظر دستور دکتر مصدق بود، چند لحظهای به سکوت گذشت و دکتر مصدق گفت: «بگذارید برود…» (روزنامه دنیای اقتصاد ، شماره 2717 26/5/91 ، صفحه 31٫)
* اسطوره ملی؛ موافق تصویب لایحه امتیازدهی به بیگانه
مخالفان تصویب لایحه امتیاز دهی به دولتهای خارجی به شدت به حمایت مصدق که سیاستمداری بانفوذ بود احتیاج داشتند. اکثریت نمایندگان وابسته به هر طریقی دنبال شکست دادن مقاومت اقلیت بودند. حسین مکی همزمان با طرح اتلاف، با مراجعه به مصدق به وی میگوید شما که مخالف دادن امتیاز نفت به دولتهای خارجی بودید برای اینکه متهم به پیروزی از سیاست یکطرفه نشوید اکنون فرصت مناسبی است که مخالفت خود را با قرارداد گس ـ گلشائیان ابراز دارید، مصدق که به تبعید آیتاللهکاشانی نیز اعتراض نکرده بود، همان گونه که از سوابق مصدق نیز انتظار میرفت تقاضای مکی را رد میکند. اصرارهای فراوان مکی مفید واقع نشد و مصدق چند سطری خطاب به نمایندگان نوشت و آنان را عملا به امضای قرارداد با اصلاحاتی بسیار جزئی مانند اینکه سهم ایران به جای اسکناس به صورت طلا داده شود دعوت نمود! داخل اسنادی که از منزل ریچارد سدان، از جاسوسخانه انگلیس که در سال 1330 به دست مردم ایران کشف شد، سندی مربوط به معرفی مصدق هم وجود دارد. در این سند پس از ذکر بیوگرافی و معرفی مصدق به عنوان یکی از ملاکین ثروتمند تهران میخوانیم: «… مصدق به طور خصوصی به دکتر علوی گفته بود که بینهایت مشتاق تصویب لایحه الحاقی است» ( نفت و نطق مکی ، امیرکبیر، ص 109 و همچنین ص 531٫)
حمایت فداییان اسلام و کلا تودههای مسلمان از جنبش ملی کردن صنعت نفت را باید محصول مجاهدتهای آیتاللهکاشانی دانست: (برای متن نامه رک. نفت و نطق مکی ـ امیرکبیر ، ص ص 27 الی 534٫) فداییان اسلام از این جهت که جان خود را در این راه گذاردند بیشترین حق را بر گردن نهضت دارند. اما در چند در صد از نوشتهها نقش برجسته این گروه که به حق «فداییان اسلام» نام داشتند انعکاس واقعی داشته است. جالب اینجاست که «بانی و رهبر نهضت ملی» در ایام جانفشانی «فداییان» در املاک اشرافی خود در خواب بود. اما متأسفانه تقدیر این گونه بود که تاریخ ایران را افرادی غیر منصف بنویسند.
رزمآرا، نخست وزیر ایران، از عمال سرسپرده انگلیس بود که وجود او یکی از مهمترین موانع بر سر ملی شدن صنعت نفت بود. ضربات توان فرسای «فداییان اسلام» که با اعدام شورانگیز رزمآرا توسط شهید خلیل طهماسبی به اوج خود رسیده بود رژیم و ارباب انگلیسیاش را وادار به عقب نشینیهای پیاپی نمود. از جمله این عقبنشینیها، تن دادن به آزادی نسبی در انتخابات مجلس شانزدهم بود که باعث شد مصدق -که با ترور رزمآرا به نهضت امیدوار شده بود- برای دو سال دیگر به صحنه سیاست بازگشته و به مجلس راه یابد. در ادامه نیز یکی از اهرمهایی که موجب عقب نشینیهای بعدی شاه من جمله تن دادن به قانون ملیشدن صنعت نفت و زمامداری مصدق شد نیز وحشتی بود که «فدائیان» به جان شاه انداخته بودند.
منبع:مشرق
انتهای پیام/