خاطرات نبوی از مرحوم پرورش درباره استعفا از دولت موسوی، تاسیس رسالت و حزب جمهوری اسلامی
نوشتهها و سخنرانیهایشان ترکیبی از انقلابیگری، حکمت، عرفان و ادب بود که خیلی جذاب و دلنشین بود و اگر یادتان باشد ایشان یکی از نزدیکان آقامیرزا اسماعیل دولابی هم بودند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم ،گزیدهای از مطالب ویژهنامه مرحوم پرورش با عنوان "پرچمدار تفکر اسلام فقاهتی شد" در گفتوگو با سید مرتضی نبوی بهشرح ذیل میباشد:
تأسیس یک روزنامه در روزگاری که جایگاه رسانه کمتر مورد توجه بود و دشواری انتشار روزنامه به مراتب بیش از امروز، نشان از یک دغدغه بزرگ دارد که در مرور کارنامه استاد کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
در این خصوص با مدیرمسئول روزنامه رسالت که متواضعانه خود را شاگرد استاد در دوره سردبیری معرفی کند، به گفتگو نشسته ایم.
یکی از نقاطی که نام شما و مرحوم پرورش به تواتر کنار هم دیده می شود، در تأسیس روزنامه رسالت است. علت راه اندازی این روزنامه چه بود؟
برای همه پیشکسوتهای انقلاب بهویژه استاد محترم جناب آقای سیداکبر پرورش که حق استادی هم گردن بنده دارند، آرزوی علو درجات داریم. در روزنامه رسالت کار روزنامهنگاری را خدمت ایشان آغاز کردیم.
پس از شهادت دکتر باهنر و رجایی به تدریج یک فرصتی پیدا شد که دیدگاههای اقتصادی فعالان سیاسی و اقتصادی شکل روشن تری به خود گیرد. در درون کابینه نخست مهندس موسوی ما به طور مشخص 7 نفر بودیم که مخالف تمرکز اقتصاد در دست دولت بودیم.
در صورتی که آقای میرحسین موسوی و بهزاد نبوی و دوستان ایشان بیشتر تمایل به تمرکز دولتی داشتند.
این اختلاف دیدگاه کم کم جنبه اعتقادی و دینی هم به خودش گرفت. به تعبیر روشن، ما معتقد بودیم که از خاستگاه دینی نمیشود که دولت در همه حوزههای اقتصادی تا این سطح دخالت کند. البته پشتوانه فکری ما اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بودند.
آن هفت نفر بجز شما چه کسانی بودند؟
مرحوم سید علی اکبر پرورش، مرحوم حبیب الله عسکراولادی، محسن رفیق دوست، احمد توکلی، علی اکبر ولایتی و محمد غرضی بودند. البته این مباحث بیشتر در شورای عالی اقتصاد طرح میشد.
اگر چه من وزیر پست و تلگراف بودم اما در این جلسات شرکت میکردم. در ضمن برخی از اعضای جامعه مدرسین قم همچون آیت الله آذری قمی، آیت الله راستی کاشانی و آیت الله کریمی جهرمی هم در این جلسات شرکت میکردند.
این آقایان تنها در نظریهپردازی و مباحث فکری فعال بودند یا آن که در تاسیس روزنامه هم شرکت داشتند؟
در تاسیس روزنامه هم شرکت داشتند. مرحوم آیت الله آذری قمی، آیتالله محمد علی شرعی و آیتالله راستی کاشانی و آیتالله خزعلی حضور داشتند. غیر از اعضای جامعه مدرسین از همکاران ما مرحوم استاد پرورش، مرحوم حاج آقای عسکراولادی، مرحوم حاج آقای شفیق و آقایان احمد توکلی و نهاوندیان در این هیئت شرکت داشتند.
آغاز به کار روزنامه رسالت در 19 دی منبعث از حادثه عظیم و مردمی قم بود. ما روزنامه را وسیلهای موثر برای تبیین دیدگاههای سیاسی خبری و ظرایف این کار در بخشهای گوناگون از ورزشی گرفته تا اجتماعی و بین الملل میدانستیم.
اما باید گفت اولویت مسئولان رسالت انتشار و ترویج نظریه برخاسته از دین و سیاست و تلفیق حوزههای خبری و سیاسی بود.
اینها دلیل اصلی روزنامه بود. روزنامهها و صداوسیمای آن زمان همه از خط اقتصاد دولتی دفاع میکردند و اساتید جامعه مدرسین و ما دوستانی که غیر روحانی بودیم فکر میکردیم ما روش اسلام را در مورد فعالیتهای اقتصادی بیان کنیم.
آن زمان هم آقای توکلی مسئول صفحه اقتصادی ما بوده و با دوستانشان فعال بودند و ما با جامعه مدرسین ارتباط و رفت و آمدی داشتیم در نتیجه دراین زمینه روزنامه در آن مقطع سال 64 به بعد یکی از روزنامههای بسیار تاثیرگذار و پر سر و صدا بود؛ چون مجلس سوم تقریبا بدون استثنا وقتی تریبونش باز میشد حملاتش را به روزنامه رسالت آغاز میکرد.
یعنی ریشه تشکیل روزنامه نگرش متفاوت اقتصادی بود؟
همانطور که عرض کردم در دولت اول آقای موسوی در حقیقت بحث این بود که اولین برنامه 5 ساله نوشته شود، آنجا مهمترین بحث که پیش آمد اختلاف نظر در مسائل اقتصادی بود که آن دوستان آقای موسوی و بهزاد نبوی بیشتر طرفدار این بودند که کنترل اقتصاد دست دولت باشد حالا غیر از فضای جنگ، چنین اعتقادی هم داشتند و میگفتند عدالت از این طریق قابل پیادهکردن است که ما اجازه ندهیم میلیونر ( با مقیاسهای آن زمان) پیدا شود و ما هم گفتیم این طور نمیشود اسلام به طور اولیه نظرش این است که فعالیت اقتصادی در دست مردم باشد و اختلاف از اینجا شروع شد.
این دیدگاه ما هم متکی بود به نظر فقاهتی که تمام اساتید جامعه مدرسین داشتند و ما هم همین خط را قبول داشتیم.
ما هفت وزیر با اینکه دولت دخالت خودش را در امور مردم و بهویژه مسئله اقتصاد گسترش دهد و همه چیز را به کنترل خودش دربیاورد، مخالف بودیم.
حضور استاد پرورش در روزنامه چگونه بود؟
مرحوم پرورش در ابتدا سردبیر بودند، مثلا مطالبی را که مرحوم آقای آذری قمی هم می نوشتند، منظم و ویراستاری میشد و خود ایشان هم گاه به گاه سرمقالههای خیلی زیبا با آن قلم شیوا و روانشان داشتند.
استاد پرورش توصیه میکردند که در نوشتن اولا مقدمات طولانی نباشد، یک مطلب که میخواهید بنویسید بلافاصله وارد مطلب شوید و ساده و روان و شیوا باشد.
یک نکته که بسیار کارگشا بود، میگفتند هر نوشته باید یک نوآوری در آن باشد، تکرار مکررات نباشد؛ یعنی طرف اول باید راجعبه موضوعی که میخواهد مطلب بنویسد، فکر کند ایده جدیدی در ذهنش ایجاد و خلق کند و بعد شروع به نوشتن کند و طرفدار نوآوری بودند.
برخی مدعی هستنند امام مخالف مشی روزنامه رسالت بود؛ از جمله میگویند اجازه نمیدادند روزنامه رسالت وارد جبهه شود. واکنشی از ایشان به این اتهام به خاطر دارید؟
آن زمان یکی دوتا روزنامه را بیشتر اجازه نمیدادند که به جبهه بروند که روزنامه کیهان و اطلاعات بود؛ یعنی سایر روزنامهها را اجازه نمیدادند که بروند.
بعد هم این مسئله را چون آن زمان شایع کردند ما نامه نوشتیم خدمت حضرت امام و بعد دادیم به حاج احمد آقا، ظاهرا مقارن بود با همان زمانی که پذیرش قطعنامه انجام شد. حاج احمد آقا گفتند از نظر ما منعی ندارد این مسئله.
البته ما با حاج احمد آقا مرتب ارتباط داشتیم. هر از گاهی ایشان میآمدند در هیئت امنای روزنامه جلساتی با ایشان داشتیم و گاهی وقتها ایشان تشریف میآوردند دفتر جناب آقای عسکراولادی ، به نوعی با ایشان هماهنگ میکردیم و درمیان میگذاشتیم و خب آن زمان یک جریانی بود که میخواست بگوید ما انحصارا خط امامی هستیم و بقیه را مخالف خط امام میدانستند؛ در حالی که ما اصل بنای روزنامه را در جهت تقویت خط ولایت و آن هم اسلام فقاهتی که مورد قبول حضرت امام بود در این مقام بودیم.
نکته جالب این است، آن زمانی که مسئله ولایت مطلقه فقیه را مطرح کردند، اولین روزنامهای که به صورت مستدل شروع کرد به دفاع از ولایت مطلقه فقیه، روزنامه رسالت بود که هرروز به صورت پاورقی آقای آذری قمی در استدلال برای ولایت مطلقه فقیه مطلب مینوشتند و این مطالب جمع شد و بعدها به صورت سه کتاب منتشر شد؛ یعنی آنقدر حجمش زیاد بود که سه جلد کتاب شد.
حاج احمد آقا باز نقل کردند که امام تا این مقالات روزنامه رسالت را نمیخواندند، نمیگذاشتند ما از اتاقشان بیرون ببریم ؛ یعنی موضع رسالت در جهت دفاع از ولایت مطلقه فقیه بود.
لذا این اصلا نمیشود که بگویند این روزنامه با امام زاویه داشته، نه. همه هم و غم ما چه آن روزی که ما از احکام اولیه دفاع میکردیم براساس رساله حضرت امام بود و بعد از آن هم که ایشان صراحتا بحث ولایت مطلقه را مطرح کردند، باز دفاع از ولایت مطلقه را روزنامه رسالت سردمدارش بود.
عرض کردم رابطه ما با امام، رابطه کسی بود که خودش را مطیع ولایت میدانست و همچنین آقای پرورش هم در این زمینه معلم ما بودند و آن سرمقالهای هم که گفتم به قلم ایشان بود.
ما به دورهای که شما و ایشان هردو عضو کابینه دولت جمهوری اسلامی بودید، از زاویه خیلی خاصی ورود کردیم. از زوایای دیگر شما بالاخره در کابینه دولتهای متعدد تا نیمه جنگ با هم حضور داشتید، خاطراتی از ایشان در هیئت دولت و شیوه اداره آموزش و پرورش اگر نکتهای مدنظرتان هست، بفرمایید.
من از آموزش و پرورش خیلی چیزی نمیتوانم برای شما بگویم چون خیلی ورودی نداشتم. در مسائل آموزش و پرورش در دولت معمولا چالشی پیش نمیآمد. عمدتا چالشهای دولت در آن زمان راجع به بحثهای فرهنگی یا سیاست خارجه نبود، مسائل اقتصادی بود. آن هم در بعد اینکه چقدر دولتی باشد، چقدر مردمی.
خاطره دیگری که از استاد پرورش دارم این است که زمانی آنقدر فشار بود که رسانه و صدا و سیما همه یک صدا از خط دولت دفاع کرده و به جریان روزنامه رسالت حمله میکردند.
آن موقع این چند نفر که اسم بردید به این نتیجه رسیدیم نامهای به حضرت امام بنویسیم و اعتقاداتمان را خدمت ایشان عرضه کنیم و ببینیم اگر ایشان مصلحت میدانند ما استعفا کنیم که راه بازتر شود، برای اینکه دولت دستش باز باشد.
این بود که نامهای را به خط و قلم آقای پرورش خدمت حضرت امام نوشته شد که ادبیات خاص ایشان است که میگفتند بعضی میخواهند مردم را دولتی کنند و برخی میخواهند دولت را مردمی کنند، حال ما طرفدار این هستیم که دولت مردمی شود و بعد هم اختلافاتی پیش آمده، اگر جنابعالی مصلحت میدانید ما استعفا کنیم و کنار آییم.
این نامه را فرستادیم؛ حضرت امام به این نامه پاسخ ندادند و معلوم شد که قاعدتا ایشان نظری بر استعفای ما ندارند.
منتها فشار بهخصوص روی آقای عسکراولادی که وزیر بازرگانی و آقای توکلی هم وزیر کار و سردمدار این مسائل اقتصادی و قانون کار بودند؛ طوری زیاد شد که این دو نفر کنار رفتند. ما تا آخر دوره بودیم.
البته چون مجلس و دولت به خاطر استیضاح بنی صدر بهم خورده بود، هم زمان تشکیل نمیشد و طبق آن قانون اساسی اولیه هر زمان که مجلس تشکیل میشد، دولت باید رای اعتماد میگرفت.
لذا چند بار این دولتی که آقایان باهنر و مهدوی و بعد آقای موسوی تشکیل دادند رای اعتماد گرفتند. در اواخر دولت اول موسوی مجلس به آقای پرورش هم رای اعتماد ندادند یا شاید ایشان را استیضاح کرد.
در آن جلسه ایشان رفتند و نطق بسیار قرایی کردند در دفاع از خودشان که جمع زیادی هم از مجلس احسنت گفتند، نطق های ایشان معروف بود. ولیکن بعد رای اعتماد ندادند به ایشان یعنی قبل از پایان دوره دولت ولی بنده تا پایان دوره بودم که دوره بعد من را دیگر معرفی نکرد.
آن دوره یادم هست که زمان آقای پرورش وزیر دفاع آقای سلیمی بودند که ایشان هم رای نیاوردند.
شما در حزب جمهوری اسلامی هم با ایشان همراه بودید. از آن روزها خاطره ای دارید؟
خاطره ای که از ایشان در ذهن من همیشه زنده است، بعد از انتخابات اولین ریاست جمهوری بود که در حقیقت حزب به نوعی مات شد؛ چون کاندیدایش جلالالدین فارسی بود و برایش پیش آمد که چون میگفتند ایرانیالاصل نیست انصراف داد و بعد حزب در اینجا همان اولین بار صحنه را واگذار کرد و بنی صدر رئیسجمهور شد.
بنی صدر که رئیسجمهور شد بلافاصله با آن دفاتر حمایت از رئیسجمهور در سطح کشور در مقام این برآمد که مجلس را هم بگیرد، مجلس اول را با این فضایی که درست شده بود و در حزب هم یک نوع سرخوردگی در بعضی از سرانش و در بدنه ایجاد شده بود که با این باختی که در ریاست جمهوری داشته حالا دیگر در انتخابات مجلس شرکت کند یا خیر؟ من یادم است که جلسهای در سرچشمه دفتر مرکزی حزب برگزار شد که ادارهاش به عهده شهید بزرگوار آقای بهشتی بود و آقای موسوی اردبیلی هم در آنجا حضور داشت چون آقای اردبیلی و بهشتی و بعد سه نفر دیگر از آقایان موسس حزب جمهوری بودند، آن جلسه آقای موسوی اردبیلی هم بود.
جلسه برای این بود که مشورت شود آیا در انتخابات مجلس شرکت کنیم یا خیر؟ من اینطور به خاطر دارم که آقای موسوی اردبیلی گفتند نه آقا، حالا با این شرایطی که پیش آمده این دوره، اصلا. چون فضا خیلی به نفع بنی صدر بود.
گفتند ما در این دوره زیاد فعالیت و در انتخابات شرکت نکنیم و شرکت در مجلس را بگذاریم برای دورههای بعد که بعد آقای بهشتی خیلی هم با طمانینه و صدای پرطنینشان میگفتند و دیگران هم اظهار نظر میکردند.
یکی از کسانی که در آن جلسه بلند صحبت کرد آقای پرورش بود که نطق قرایی کرد که نه، باید در انتخابات شرکت کنیم. بعدا آقای بهشتی هم جمعبندی فرمودند که خیر در انتخابات شرکت میکنیم و انشاالله موفق هم میشویم.
بعد هم همینطور شد؛ یعنی با آثار و شواهدی که از رفتار بد بنی صدر آشکار شد دوباره روحانیت مبارز که یک شکافی بینش با حزب جمهوری اسلامی افتاده بود ائتلاف کردند و سایر گروههای در خط امام مثل مجاهدین انقلاب و اینها ائتلاف بزرگ تشکیل شد که مجلس اول دست طرفداران بنی صدر نیفتاد اکثریتش دست حزبالله قرار گرفت.
آقای پرورش چند بار از سوی حزب جمهوری به عنوان نامزد احتیاطی ریاست جمهوری مطرح شد. علت این اقدام چه بود؟
اوایل انقلاب اینکه چه شخصیتی قرار است رئیس جمهور بشود، به نوعی با توافق تقریبا همه نیروهای خط امامی میشد. برای اینکه رقابتی هم باشد با توافق بعضی دیگر از شخصیتهای انقلابی هم نامزد ریاست جمهوری میشدند. و البته از باب نگرانی بابت ترور یا حذف، نامزد احتیاطی لازم بود.
شما در مجلس چهارم هم با ایشان همسنگر بودید. کشمکشهایی که برای بحث تعدیل اقتصادی و ... با دولت آقای هاشمی پیش آمد. ایشان در عین رابطه عاطفی که با آقای هاشمی داشتند منتقد مستدل بودند و نمی خواستند آقای هاشمی را قبه نور فرض کنیم. درست است؟
بله، کلیت دیدگاهشان این بود که ما هم همیشه در زمان آقای هاشمی هم آقای هاشمی را نقد میکردیم هم حمایت در مقابل تهاجماتی که بهشان میشد، این طور نبود که یک دست حمایت کنیم.
خاطره دیگری از ایشان در ذهن دارید؟
نکتهای که جالب است در مورد ایشان، در عین اینکه یک انقلابی و مجاهد بودند یک عارف خیلی عمیق و در حقیقت حکیم هم بودند؛ چون اطلاعات عمیق مذهبی داشتند. خدمت علامه طباطبایی و علامه جعفری را درک کرده بودند با اینها هم ارتباط نزدیکی داشتند.
به تفسیر المیزان خیلی مسلط بودند یعنی در حقیقت مفسر قرآن بودند، عارف و ادیب بودند و لذا سخنرانیهایشان از این نظر خیلی دلچسب و دلنشین بود که هم سرمایهای از قرآن داشت و هم از عرفان و هم از ادب و این در حقیقت منعکس کننده همان سابقه دیرینه فرهنگی و درخشان اسلامی ایرانی است. این میراث را ایشان با خودش داشت؛ یعنی هم آشنایی به قرآن و تفسیر قرآن و هم به عرفان اسلامی ایرانی و هم به ادبیات غنی ایرانی.
در نتیجه نوشتهها و سخنرانیهایشان ترکیبی از انقلابیگری، حکمت، عرفان و ادب بود که خیلی جذاب و دلنشین بود و اگر یادتان باشد ایشان یکی از نزدیکان آقامیرزا اسماعیل دولابی هم بودند.
آقای دولابی هم خیلی به ایشان علاقه داشتند و ایشان صدای خوشی هم داشتند وقتی مثنوی میخواندند خیلی دلنشین بود. ضمن اینکه دعای کمیل هم میخواندند.
آن اوایل انقلاب در همین دفتر حزب جمهوری اسلامی که سرچشمه باشد دعای کمیل شبهای جمعه برگزار میشد. ایشان دعا را میخواندند.
انتهای پیام/