«آب، آب، آب» امانتدار ۱۷۵ غواص ما
آخرین تمرین نمایش خیابانی «دریادلان» به کارگردانی امیرحسین شفیعی هیجانانگیز است تا جایی که هر چشم مشتاقی را مجاب میکند آن را کامل باز و باز ببیند.
پرده صفر
بر این باوریم که خاک سرد است. سردیش غم عزیز از دست رفتهای را از دل میزداید که در دل خاک تا ابدیت خفته است. خاک با خود فراموشی به همراه دارد. خاک همان کاری را میکند که شاعر میسراید، از دل برود هر آنکه از دیده برفت. اما برایم این سؤال شکل میگیرد آیا آب هم سرد است و سردیش فراموشی به همراه دارد؟ آیا آب عزیز در خفتهاش را به دست یادهای فرّار میسپارد؟
175 غواص شهید اواخر اردیبهشت امسال در منطقه عملیاتی کربلای 4 یافت شدند. همه چیز به نظر شبیه به دیگر شهدایی بود که در طول سال در جریان تفحص یافت میشدند و مردم در فضایی آرام به استقبالشان میآمدند؛ ولی این بار همه چیز دگرگون شد. کشف وضعیت شهدا در هنگام دفن در یک گور دستهجمعی باعث جریحهدار شدن احساسات عمومی مردم شد: دستان بسته با سیمخاردار. گویا 175 غواص را زنده به گور کرده باشند. پیش از تشییع همه دست به دست هم دادند تا در موج عزایی عمومی شرکت کنند. هنرمندان پیشگام این موج بودند. آهنگسازان و خوانندگان سروده میسرودند، طراحان نقاشی و اثر گرافیکی خلق میکردند و شعرا در مدحشان شعر میسرودند.
در این میان جای هنرهای نمایشی خالی بود. چند کلیپ تلویزیونی نمیتوانست ادای دینی بر این همه رنج باشد. رنجی که سی سال در دل آب نهفته بود. خفتگانش دوباره زنده شده بودند تا شور بیافرینند و خیابانهای تهران را سراسر آب چشمانی کنند که سی سال آب را سرد نیافته بودند.
هنرمندان بسیاری، از مشهوران تا گمنامان در عرصه نمایش اعلام آمادگی کردند؛ ولی همه چیز در لفافه زمزمه باقی ماند. تا اینکه زمزمهها به عمل تبدیل شدند. امیرحسین شفیعی، هنرمند و کارگردان تئاتر تصمیم به خلق اثری خیابانی گرفت با عنوان «دریادلان». ایده نمایش سخت و طاقتفرساست و مجالی برای یافتن زمان مناسب برای اجرایش دشوار. ابتدا تلاش بر این بود نمایش در جشنواره شهروند لاهیجان اجرا شود؛ اما این چنین نشد. ماه شهریور شد و عکسهایی از تمرین گروه منتشر شد. نمایش اثری است در قالب حرکات و به قول معروف فیزیکال. طراحی حرکات به عهده علی براتی است.
تمرینهای اولیه در حوزه هنری و با حمایت رحمت امینی صورت گرفت. امینی تا آخرین تمرین با گروه همراه است. آخرین تمرین، به جد زیباترین تمرین است.
پرده اول
حوض مرکزی پارک دانشجو در حصار درختان بلند و بالای چنار و حجیم زبان گنجشک. آسمان میان شب و روز معطل است. خنکای پاییز تن آدمی را میلرزاند. بر سر شاخ درختان برگهای نارنجی همچون اولین تار موهای سپید آدمی میدرخشند. کمی میلرزیم و طلب چای میکنیم. وجودمان را به لطف هرم چای گرم نگه میداریم و به چند جوان میان آب سرد حوض خیره میشویم. دستانشان را با تمام قوا از زیر آب بالا میآورند و بر سینههایشان فرود. تلالو قطرات آب در آخرین پرتوهای خورشید مغروق در افق چشمان هر ببینندهای را معطوف به خود میکند.
حوض مرکزی با داربست و گونی آبی رنگ به فضای خصوصی تبدیل شده است؛ ولی هستند رهگذرانی که هر از گاهی گوشه گونی را بالا زنند و تاملی بر تلاشها کنند. برخی میپرسند نمایش کی شروع میشود و با نرمی جواب میشنوند فردا. با این حال تامل و درنگ برخی طولانیتر میشود.
امیرحسین شفیعی در میان آب پا به پای بازیگرانش در حال جنب و جوش است. دیگران هم بیکار نیستند. علی براتی آخرین توصیهها را به بازیگران میدهد. حرکاتشان را اصلاح میکند. همه چیز جذاب پیش میرود. این تنها تمرین است. اجرا فردا شب است. تلاش برای خوب بودن در افتتاحیه در حرکات همه دیده میشود. حتی روحالله فریاد میکشد؛ فریادهایی از سر دلسوزی.
شفیعی به بچهها استراحت میدهد. عدهای در آب میمانند و چند نفر از آب خارج میشوند. لرزه بر اندامشان افتاده است. سردی آب به استخوانشان رسیده است. به پاهایشان مینگرم. جای زخم بر پیکرشان نقش بسته است. پاهای شفیعی چند رگ واریسی دارد. آب اگرچه در ظل آفتاب تابستان دلنشین است؛ اما گاه دوستیش از جنس خاله خرسه میشود. هنوز تماشا میکنم. مثل چند ده نفر کودکی که از داربست بالا رفتهاند و به پخش و پلا شدنهای آب نگاه میکنند. از تمرین هم لذت میبرند.
شفیعی از آب بیرون میرود. صندلی برزنتی پیدا میکنم که بعدها رحمت امینی میگوید متعلق به نمایش «جیجک علیشاه» است. کنار شفیعی مینشینم تا گپی بزنیم. از سختی کار میگوید و اینکه بازیگرانش مصدوم میشوند. زخم غمی قدیمی سر باز میکند و شفیعی میگوید: «نباید این بچهها بیمه شوند؟ چند تا از بچهها از ناحیه زانو و بازو مصدوم شدهاند؛ ولی باز پای کار ایستادهاند.»
کار سخت است. آب تن آدمی را رنجور میکند. آدم برای خاک آفریده شده، نه برای آب. شخصاً حاضر به این تلاش نیستم؛ برایم سؤال میشود که به چه قیمتی این سختی را به تن میخرند و کارگردان میگوید به قیمت دل. هنوز از نمایش چندان حمایتی نشده است. کارگردان به بچهها قول پول نداده است. همه روی دل پا به آب نهادند. البته شهرام کرمی، مهدی شفیعی و رحمت امینی گروه را همراهی کردهاند. امینی برای تماشای آخرین تمرین آمده است. از شفیعی میپرسم چند اجرا میروی و جواب میدهد: «خودمان قول دادیم هر چند اجرایی که بتوانیم برویم چه مشارکت کنند و چه نکنند. گرمایش آب کاری ندارد ولی هزینهاش را نداریم. چیزی جزیی مثل بخاری برقی هم به خاطر مشکلات مالی قابل تامین نیست.»
به نظر میرسد نمایش ارزش آن را دارد در خود مناطق جنگی اجرا شود، همان جایی که 175 غواص دست بسته یافته شدند و کارگردان از علاقهاش به این کار میگوید. شفیعی تاکید میکند: «دریادلان به میز و صندلی مدیری وابسته نیست؛ در حالی که برای برخی پروژهها هزینههایی میکنند که حتی مخاطب ندارند. نمایش بر پایه تعهد بچههاست و وامدار میز و صندلی کسی نیست.»
شفیعی گلایه میکند و به صراحت میگوید: «چرا مدیران به سراغ ما نمیآیند؟ آنان پول میگیرند تا به سراغ ما بیایند؛ نه اینکه ما به دنبالشان باشیم. اگر این کار به میز و صندلی مدیری وصل بود میلیاردی برایش هزینه میکردند.» گویا قرار بوده مومنی شریف، مدیر حوزه هنری از تمرین دریادلان دیداری داشته باشد؛ ولی هنوز محقق نشده است. مثل همیشه. مدیری که پای تئاترهای زیرمجموعه خود هم ننشسته است.
کار تکراری نیست. مدرن است و قصهگو نیست. هیجانانگیز است و برای نسل چهارم انقلاب طراحی شده است. اینها ویژگیهایی است که شفیعی برای اثرش انتخاب میکند. صدای موسیقی در فضای تمرین طنینانداز میشود. هیجانانگیز است. به سراغ سروش کریمینژاد میروم. کسی که انتخاب موسیقی و Remix آن را به عهده دارد و در زمان پخش موسیقیاش در میان آب نقش شهید را بازی میکند. موسیقی از دو ژانر انتخاب شده است الکترونیک ارکسترال و آکوستیک ارکسترال. سروش میگوید موسیقی از هانس زیمر شهیر تا علیقلی را در بر میگیرد. موسیقی فراخور کار فضاسازی شده است. «الکترونیک ارکسترال برای صحنههای مخصوص بعثیهاست و آکوستیک ارکسترال برای نیروهای ایرانی.» این تقسیمبندی است که سروش برای فضای موسیقیایی کار تعین کرده است. ناگهان نور روشن میشود. پهنهای آبی رنگ بر آب حوض نقش میبندد. پرده تازهای در راه است.
پرده دوم
بازیگران به آب بازگشتهاند. سروش بر دست غواصان اوج گرفته است. بازیگر زن، چادر به سر در میانه حوض نقش مادر شهید را نقشآفرینی میکند. همه چیز با هیجان شروع میشود. شفیعی نور را تنظیم میکند و عوامل یادداشتبرداری. آسمان یک سره سرخ است. ابرها از غرب تهران به سمتمان میآیند. بوی باران میدهد فضای نمناک. این تنها یک تمرین است. موسیقی و شور بازیگران. هنوز به این فکر می کنم که آیا آب هم سرد است. به عزیزان در خاک خفته خود فکر میکنم. مثل گذشته غمگین نمیشوم. شور بازی و موسیقی مطنطن دلم را میلرزاند. به نظر آب سرد نیست و غمش را با تو شریک میشود. 45 دقیقه تلاش بازیگران؛ حتی زمانی که برق قطع میشود. کسی نقشش را رها نمیکند.
تمام که میشود همه دست میزنند؛ حتی آنان که پشت حصار آبی تماشا میکردند. شفیعی میگوید نمایش ظرفیت بیش از دو هزار تماشاگر در هر اجرا را داراست. من برایش دعا میکنم. آسمان میگرید و بازیگران لرزان از آب بیرون میآیند؛ در حالی که آسمان تهران از برق نگاهش، فضای تمرین را روشن میکند.
پرده سوم
پنجشنبه، 26 شهریور ساعت 19:30 پارک دانشجو، حوض مرکزی، وعده دیدارمان برای تماشای اولین نمایش در مدح 175 شهید غواص به کارگردانی امیرحسین شفیعی و گروهش...
==================
گزارشی از احسان زیورعالم
=================
انتهای پیام/