«ماهعسل» و روایتِ تحملی که به مویی رسید اما پاره نشد
خبرگزاری تسنیم: داستان معلولیت و مشقتها و در عین حال امیدی که زندگی معلولان برای خودشان و دیگران دارند، موضوع قسمتِ بیستوپنجم برنامه «ماهعسل» بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «تحملم به مویی رسید اما پاره نشد». این صحبتهایِ پایانیِ مادری است که با مشقت و تحملِ تنهایی فرزندانش را بزرگ کرده است. او دو پسر دارد که یکی سالم اما دیگری معلولِ جسمی و ذهنی است.
روایتِ داستانِ دو زن که یکی معلول جسمی و دیگری معلول ذهنی است. آنان با هم و در کمال آرامش زندگی میکنند. یکی فکر و دیگری عمل میکند.
داستان معلولیت و مشقتها و در عین حال امیدی که زندگی معلولان برای خودشان و دیگران دارند، موضوع قسمتِ بیستوپنجم برنامه «ماهعسل» بود.
بیست و پنجمین قسمت از برنامه ماه عسل در بیست و پنجمین روز از ماه مبارک رمضان با اجرای احسان علیخانی بر روی آنتن رفت.
خانم نظری و محترم خانم میهمانانِ اصلیِ برنامه ماه عسل بودند که از شهرستان ابهر زنجان آمدهاند. خانم نظری معلولیتِ جسمی دارد و به هیچ وجه قادر به حرکت کردن نیست و محترم خانم هم مشکل ذهنی دارد و خیلی زود همه چیز را فراموش میکند. اما این دو بانو در کنار هم با آرامش زندگی میکنند.
خانم نظری که به علت عدم توان در حرکت کردن، بر روی صندلی و ویلچرش دراز کشیده است، قصهی زندگیش را اینگونه روایت میکند:
خانوادهام در اصفهان زندگی میکنند. من سال 77 در دانشگاه ابهر قبول شدم. وقتی به دانشگاه رفتم خواهرم نزد من میماند و دو سال و نیم با خواهرم زندگی کردم اما شرایطش به گونهای نبود که همیشه در کنار من باشد.
روزی با خانمی آشنا شدم که گفت دخترعمهای دارم که از لحاظ ذهنی مشکل دارد و می توانی با او زندگی کنی. تا پیش از آن آشنایی 2 سال در آسایشگاه زندگی کرده بودم و میدانستم زندگی با کسانی که در آنجا هستند بهتر است، بنابراین با کمال میل قبول کردم تا با محترم هم خانه شوم. اکنون 15 سال است که بدون کوچکترین مشکلی ما با یکدیگر زندگی میکنیم.
معلولیت من از 5 سالگی شروع و از 12 سالگی تاکنون شدیدتر شد. معلولیتم همین الان هم در حال پیشروی است. محترم حالتی دارد که خیلی از مسایل را فراموش می کند اما با این وجود من محترم را با دنیا عوض نمیکنم.
در زندگی من و محترم؛ من اندیشه میکنم و محترم کار انجام میدهد. یعنی من فکر میکنم و فکر من را محترم عملی میکند.
در بخشی از برنامه احسان علیخانی خطاب به خانم نظری گفت: محترم خانم وظایفش بیشتر از شما است چرا که بسیاری از کارهای شما از جمله بلندکردنتان، غذا و دارو دادن به شما را بر عهده دارد.
خانم نظری گفت: شما شاید در ظاهر محترم را میبینید فکر کنید میتوانید به راحتی با او کنار بیایید اما اینگونه نیست. خیلی از کارها از جمله لباس پوشیدن، غذا درست کردن و ارتباط با دیگران را من به محترم آموزش دادهام. هنگامی که او میخواهد غذا درست کند، خیلی زود کارهای انجام شده را فراموش میکند، به همین دلیل من باید مراحل بعدی را همواره تکرار کنم. این تکرار شاید برای خیلیها آزار دهنده باشد اما من این کار را انجام میدهم.
محترم که آرام نشسته و گاهی لبخندی میزند، میگوید: من از زندگی با خانم نظری بسیار راضیام و هیچگاه به مشکلی برنخوردهایم.
«ماهعسل» در برنامه شب گذشتهاش مهمانان دیگری هم داشت. خانواده حسنزاده از شهر مقدس قم هستند. مادری که 2 فرزند دارد. پسر بزرگترش حسن نام دارد و 50 ساله و پسر کوچکترش حسین نام دارد و 47 ساله است.
حسن حسنزاده درباره قصه زندگی خانوادهاش میگوید: ما همین سه نفر هستیم. مادرم در 11 سالگی با پدرم که 30 سال سن داشت ازدواج کرد. در 13 سالگی عروسی میکنند. در 15 سالگی من به دنیا میآیم و حسین هم زمانی که مادرم 16 ساله است متولد میشود. مادرم که 17 سال داشت پدرم فوت کرد. یک سال بعد نیز پدرِ مادرم فوت میکند. بعد از آن مادرم به تنهایی ما را بزرگ میکند.
مادر درباره فرزندِ دومش، حسین میگوید: حسین آقا وقتی به دنیا آمد قرمزی زیادی داشت و بیماری زردی گرفت و این مسئله منجر شد تا او دچار فلج ذهنی شود. او تا 10 سالگی نه میتوانست راه برود نه غذا بخورد و نه حرف بزند و همیشه در آغوشم بود. به تمام بیمارستانها و دکترها مراجعه کردم.
روزی آدرس بیمارستانی در تهران را به من دادند. از قم به تهران آمدم. دکتری که آنجا بود به من گفت این پسر برای تو فرزندِ سالمی نمیشود. دکتر از من خواست که حسین را در آسایشگاه بگذارم و بروم. اما همانجا گریه کردم و هیچگاه این کار را نکردم. شفای پسرم را از امام رضا(ع) گرفتم. حسین اکنون میتواند حرف بزند، راه برود و عصای دست من شده است. با وجود اینکه پسرم عقب ماندگی ذهنی دارد من 20 سال نیز از مادرشوهرم نگهداری کردم.
این مادرِ فداکار خطاب به همه زنان گفت: تقاضایی دارم؛ مادرها هنگامی که همسرشان فوت می کند یا طلاق میگیرد هیچگاه فرزندانشان را رها نکنند. بچهها نیاز به مراقبت دارند. بچهها معصوماند.
الان حسین خیلی بامحبت است تا صدایش میکنم میآید. چندی پیش که از پله سقوط کردم. حسین رفت و مردم را مطلع کرد و من را به بیمارستان بردند. هر شب داروهایم را حسین میدهد او مونس من است. او بسیار تعامل خوبی با فامیل و اهل محله دارد. چون به من میگوید مادر خانم همه محل هم من را مادر خانم صدا میزنند.
حسن که برادر بزرگترِ حسین است و همسر و دو فرزند او هم به جمع مهمانان برنامه «ماهعسل» اضافه شدهاند، درباره اوضاع برادر کوچکش میگوید: هوش تاریخی حسین بسیار بالا است. شب ها مادر را بیدار میکند و حالش را میپرسد و دستش همیشه باید در دست مادر باشد. تمام فامیل و اهل محل به حسین نسبت به من بیشتر ارادت دارند چرا که حسین به آنان بسیار محبت میکند.
وقتی مادر نامِ حضرت علی(ع) را میآورد، از حسین میخواهد تا شعر «همای رحمت» را بخواند. حسین نیز این دو بیت را به خوبی میخواند.
برو ای گدای مسکین و درِ خانه علی زن / که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین / به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
مادر در پایان صحبتهایش درباره لحظههای سختی که در زندگی تحمل کرده، میگوید: تحملم من به مو رسید اما پاره نشد. خیلی زندگی سختی را گذراندم اما اکنون که نتیجهاش را می بینم خستگیام رفع میشود.
انتهای پیام/