خاطره کاظمی از کنگره داغدار شاعران در شب رحلت امام
خبرگزاری تسنیم: محمدکاظم کاظمی خاطرهای دارد از یک کنگره شعر شاعران که درست در شب رحلت امام برگزار شد. او میگوید: «...از حوالی بیت دوم و سوم بود که دیگر بغض کردم و گریهام گرفت. دیگر تمام شعر را با گریه خواندم و جمعیت هم به گریه افتاد.»
محمد کاظم کاظمی، شاعر معاصر افغانستان و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی را به صفا و خلوص دل و طینتش میشناسند. شعرهای عاطفیاش شخن از لطافت او دارند و حماسهخوانیاش گواه غلیان درون اوست. او را به تواضع و افتادگی می شناسند که بی هیچ ادعایی سالهاست که شاعر مردم است. او خاطرهای دارد از روزی که خبر درگذشت امام خمینی(ره) منتشر شد. روایت او به ماجرای یک کنگره شعر که درست شب بعد از رحلت امام در مشهد برگزار میشود، برمیگردد. نقل کاظمی از روزهایی که شاعران به سوگ امام روحالله نشستند، را در ادامه میخوانید:
«اولین کنگره شعر حوزههای علمیه سراسر کشور بود که خرداد 1368 در مشهد برگزار میشد. دانشگاه علوم اسلامی رضوی، در مجاورت حرم مطهر محلی شده بود تا این کنگره با گردانندگی سیدعبدالله حسینی برگزار شود. هم شاعران طلبه و روحانی در جمع حاضر بودند، هم جمعی از شاعر به این کنگره دعوت شده بودند. شاعرانی مثل علی موسوی گرمارودی، علی معلم و ...
یادم هست اولین شب کنگره به صورت معمول و عادی برگزار شد. روزهایی بود که حضرت امام(ره) در بیمارستان بستری بودند. در یاد دارم یکی از شعرهایی که در آن جلسه خوانده شد، مثنوی علی معلم بود که در آن چند بیتی، دعای طول عمر برای امام داشت:
عمرِ آن پیر شوان باد که شوری دارد
از گُل غیبتیان جام حضوری دارد
عمر آن پیر شوان باد که حق میخواند
از بد نامده، نادیده ورق میخواند
عمر آن پیر شوان باد که دیدارش هست
دم بیدارگر و دیدۀ بیدارش هست...
استاد معلم به این بیتها که رسید، با توجه به وضعیت حضرت امام، شوری در محفل افتاد و صدای احسنت احسنت و آمین از میان جمعیت بلند شد. جلسه به پایان رسید که مجری جلسه سید عبدالله حسینی خبری اعلام کرد. او گفت که «حال حضرت امام(ره) به وخامت گراییده و از همه مردم خواستهاند که برای ایشان دعا کنند.»
جمعیت حاضر در جلسه با گریه و زاری و اندوه تمام به حرم امام رضا(ع) رفتند و تا نیمههای شب افرادی را میدیدم که به دعا مشغول بودند. صبح حوالی ساعت هفت بود که رادیو خبر ناگوار درگذشت ایشان را اعلام کرد. من با تأثر تمام به محل اقامت شاعران رفتم تا ببینم که برنامه چیست. هر کس در اتاقش در اندوه بود. برخی مشغول سرایش شعر بودند. استاد معلم در یک اتاق، علیرضا قزوه در اتاقی دیگر، مصطفی محدثی، عبدالجبار کاکایی، موسوی گرمارودی، همه. حسامالدین سراج هم با تأثر مشغول نوحهخوانی بود.
هنوز یکی دو ساعت نگذشته بود که بسیاری از دوستان شعرهایی نوشتند و به من هم حالی دست داد و مثنوی «بنشین زار زار گریه کنیم» را نوشتم که البته آن زمان، هفت هشت بیت بیشتر نبود.
علی معلم مثنوی مفصل و غرایی نوشت:
مفت حیرتسبقان! سیلی الفت کاری است
رخ مأنوسترین آینهها زنگاری است
مصطفی محدثی این غزل را نوشت:
گدازههای بلا را چگونه بنویسم
غروب روح خدا را چگونه بنویسم
و علیرضا قزوه به گمانم که مثنوی:
ای جماعت خاک غم بر سر کنید
غربت خورشید را باور کنید
با این وصف، مسئولان کنگره ترجیح دادند که کنگره را تعطیل نکنند و بلکه آن را ویژه رحلت حضرت امام(ره) برگزار کنند. همه ساختار برنامه تغییر کرد. دکور مناسب با رحلت انتخاب شد و نام برنامه «در سوگ آفتاب» گذاشته شد. جمعیت فراوانی به جلسه آمدند، طوری که حتی استاد معلم جای نشستن نیافت و بین مردم در روی زمین نشست.
شاعران، شعرهایشان را در جلسه خواندند. و من هم آن مثنوی را خواندم. از حوالی بیت دوم و سوم بود که دیگر بغض کردم و گریهام گرفت. دیگر تمام شعر را با گریه خواندم و جمعیت هم به گریه افتادند. حال غیر قابل توصیفی بود. من هیچیک از شعرهایم را آن طور با گریه نخواندهام.
به این ترتیب، اولین سرودههایی که برای رحلت حضرت امام(ره) پدید آمد، در همان شب، در یک محفل بزرگ قرائت شد و به نظرم این پدیدهای منحصر به فرد بود. چون خیلی کم اتفاق میافتد که هنوز یک شب از درگذشت یک رهبر بزرگ نگذشته باشد، یک شب شعر باشکوه برای او برگزار شود. معمولاً برنامههایی از این قبیل چند روز فاصله به کار دارد تا شعرهای لازم سروده شود.
البته سرایش شعر بعد از آن هم ادامه داشت. بعضی شاعران در روزهای بعد، شعرهایی پختهتر از آن سرودهها نوشتند و این شعرها به زودی در کتابهایی گرد آمد. تا جایی که من سراغ دارم، تا کنون - گذشته از مرثیههای عاشورایی و مرثیه برای ائمه(ع)- برای هیچکسی در زبان فارسی این قدر مرثیه سروده نشده است که برای حضرت امام(ره) سروده شده است.»
متن کامل شعری که استاد محمد کاظم کاظمی در این خاطره خود به آن اشاره میکند، یا عنوان «اهلبیت بهار» بدین شرح است:
بنشین زار زار گریه کنیم
مثل ابر بهار گریه کنیم
ناله در سینهها شکست امشب
دل آیینهها شکست امشب
از سرم دست بر نمیداری
آه ای غم! چه مردمآزاری
چه بگویم؟ که سخت بود آن شب
واقعاً قحط بخت بود آن شب
حرف دلهای تنگ بود اینجا
صحبت فرق و سنگ بود اینجا
کبک و گنجشک و سار در ماتم
اهل بیت بهار در ماتم
شانه و رنج، رنجِ دربهدری
سینه و داغ، داغِ بیپدری
رخت بستی از این خرابشده
خُم رها کرده و شرابشده
با غمی دلگداز تنهاییم
ما و فیضیه(1) باز تنهاییم
بنشین زار زار گریه کنیم
مثل ابر بهار گریه کنیم
ناله در سینهها شکست امشب
دل آیینهها شکست امشب
پای تقدیر، لنگ میشد کاش
قاصد مرگ، سنگ میشد کاش
ای زمین! سینهات کباب شود
ای اجل! خانهات خراب شود
این، چه فصل شرارهباری بود؟
مرگ، ای مرگ! این چه کاری بود؟
کاشکی اشتباه میکردی
اینطرفها نگاه میکردی
لحظهای دست از سرم بردار
آه، ای اشک! راحتم بگذار
خرداد 1368
***
همچنین او چندی بعد سروده دیگری هم در رثای درگذشت امام خمینی(رحمه الله) سرود که بدین شرح است:
امشب خبر کنید تمام قبیله را
بر شانه میبرند امام قبیله را
ای کاش میگرفت بهجای تو دست مرگ
جان تمام قوم، تمام قبیله را
برگرد ای بهار شکفتن که سالهاست
سنجیدهایم با تو مقام قبیله را
بعد از تو، بعد رفتن تو، گرچه نابجاست
باور نمیکنیم دوام قبیله را
تا انتهای جاده نماندی که بسپری
فردا به دست دوست، زمام قبیله را
زخمیم، خنجر یمنی را بیاورید
زنجیرهای سینهزنی را بیاورید
ای خفته در نگاه تو صد کشور آینه
شد مدتی نگاه نکردی در آینه
رفتی و روزگار سیه شد بر آینه
رفتی و کرد خاک جهان بر سر آینه
رفتی و شد ز شعلهبرانگیزی جنون
در خشکسال چشم تو خاکستر آینه
چون رنگ تا پریدی از این خاکخورده باغ
خون میخورد به حسرت بال و پر آینه
دردا فتاده کار دل ما به دست چرخ
یعنی که دادهاند به آهنگر آینه
در سنگخیز حادثه تنها نشاندیاش
ای سرنوشت رحم نکردی بر آینه
امشب در آستان ندامت عجیب نیست
ای مرگ اگر ز شرم بمیری هر آینه
ای سنگدل دگر به دلم نیشتر مزن
بسیار زخمها زدهای، بیشتر مزن
انتهای پیام/