صهیونیست ها متهم اصلی حوادث اخیر فرانسه
خبرگزاری تسنیم:سران دول غربی به جای این که از حادثه تروریستی پاریس درس عبرت گرفته و به این واقعیت ملموس رسیده باشند که «هر کس که باد بکارد، توفان درو می کند»، اکنون رویه خلاف دیگری را در پیش گرفته که تبعات دشوارتری را برای آن ها به همراه خواهد داشت.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، در پی حمله تروریستی به دفتر نشریه فکاهی «شارلی ابدو» و وقایع پس از آن در پاریس، موجی از اسلام هراسی، فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی را فرا گرفته و تحرکاتی ازجمله هتک حرمت به مساجد در شهرهای بزرگ اروپا به راه افتاده که سبب نگرانی مسلمانان را فراهم آورده است.
با این وضعیت به نظر می رسد سران دولت های غربی به جای این که از حادثه تروریستی پاریس درس عبرت گرفته و به این واقعیت ملموس رسیده باشند که «هر کس که باد بکارد، توفان درو می کند»، اکنون رویه خلاف دیگری را در پیش گرفته که تبعات دشوارتری را برای آن ها به همراه خواهد داشت.
غربی ها که سابقه حمایت از تروریسم در خاورمیانه را در پرونده سیاه خود دارند و برای به جان هم انداختن مسلمانان و از بین بردن توانائیهای ملل مسلمان و از همه مهم تر بهانه جویی برای دخالت در منطقه تاکنون از هیچ کوششی دریغ نکرده اند، اکنون که ویروس خطرناک تروریسم به جان خودشان افتاده، به جای این که از گذشته سیاه خود پند بگیرند، رویه خلاف دیگری را در پیش گرفته اند که قطعاً بار دیگر آنان را با عواقب دشواری روبه رو خواهد ساخت.
غربی ها به ویژه فرانسوی ها که با ژست پیشگامی در آزادی بیان، همه جا خود را داعیه دار حقوق بشر در جهان معرفی می کنند، پس از حادثه تروریستی پاریس که چند روز متوالی دومین کشور بزرگ اروپایی را در وحشت و ناامنی فرو برد، به جای این که لااقل به عملکرد اشتباه خود در حمایت و پشتیبانی از تروریسم و جنایتکاران منحرفی همچون اعضاء القاعده و داعش پی برده و درصدد اصلاح عملکرد خود برآیند، راه اشتباه دیگری پیشه کرده و با به راه انداختن موج جدید اسلام هراسی، ماجرای حمله به مساجد را مجدداً کلید زده و بدین ترتیب به جای حمله تبلیغاتی به داعش و حمله به مزدوران مورد حمایت سلفی، وهابی و افراطی خود در سوریه، عراق، یمن، عربستان و افغانستان، انگشت اتهام را مستقیماً به سوی اسلام و کلیت مسلمانان نشانه رفته اند.
اکنون که عوارض این ویروس خطرناک به اروپا هم سرایت کرده، سردمداران استکبار حاضر به پذیرش مسؤولیت جرثومه های تروریستی دست پرورده خود نیستند و در عوض در حرکتی مزورانه، تروریسم را به عموم مسلمانان نسبت داده و گروه های تکفیری را به عنوان نماد بیش از یک میلیارد مسلمان معرفی می کنند. با این کار هم حامیان غربی تروریسم و هم مزدوران آن ها از زیر علامت سؤال خارج شده و در مقابل، اسلام ستیزی همچنان در دستور کار غرب قرار می گیرد.
اگرچه موضوع اسلام ستیزی پدیده تازه ای در غرب نیست و تقریباً ریشه در تاریخ اروپا و به ویژه جنگهای صلیبی دارد اما امواج جدید اسلام هراسی، طرحی کاملاً هدفمند و سازماندهی شده است که در سال های اخیر با مشارکت استکبار جهانی و صهیونیسم بین المللی با بهره گیری از ابزارهای متنوع و تاکتیک های پیچیده به صورت پردامنه ای درحال اجراست.
شاید آغاز این موج و مرحله اول اسلام هراسی همزمان با شکل گیری انقلاب اسلامی بود که به عنوان یک راهبرد مهم در دستور کار نظام و رسانه های وابسته قرار گرفت که انتشار کتاب موهن آیات شیطانی توسط سلمان رشدی مرتد یکی از مصادیق آن است.
موج دوم اسلام هراسی به حوادث بعد از واقعه 20 شهریور (11 سپتامبر) در نیویورک باز می گردد که رسانه های تحت کنترل استکبار سعی کردند بنیان تفکر انحرافی برخورد تمدنها و اسلام ستیزی را نهادینه کنند.
موج سوم اسلام هراسی نیز از سال 85 و با گرایش اروپایی ها به اسلام و بیداری اسلامی شکل گرفت که با چاپ مقالات و کاریکاتورهای موهن و ضد اسلامی در رسانه های مدعی آزادی همراه بود. در این موج، اسلام ستیزی به طرز گسترده، پیچیده و هتاکانه ای در سراسر اروپا و به منظور تحقیر و تخریب مقدسات اسلامی وتعالیم دینی مسلمانان شکل گرفت که تا امروز نیز ادامه دارد.
حادثه تروریستی حمله به دفتر یک مجله موهن در پاریس هر چند به ظاهر مبتنی بر موج مخالفت با توهین به مقدسات دینی صورت گرفت ولی بهره ای که استکبار جهانی اکنون از موج سواری بر پیامدهای این حادثه می برد اینست که مرحله چهارم موج اسلام هراسی را شکل می دهد. آنچه در ورای حادثه تروریستی پاریس در اروپا شکل می گیرد، نه در چارچوب محکوم کردن تروریسم و تروریست های دست پرورده غرب بلکه در مسیر انحرافی مبارزه علیه اسلام و مسلمانان است، اما تردید نباید کرد که این موج مصنوعی و ساخته و پرداخته مشترک غرب و صهیونیسم، بسیار زودگذر خواهد بود و با آب شدن برف های تبلیغات فرمایشی، روسیاهی برای کوه دغل بازی ها و نفاق سران دولت های غربی باقی خواهد ماند. همان طور که در دهه های اخیر علی رغم تبلیغات تند بوق های تبلیغاتی مشترک غرب و صهیونیسم برای مشوه ساختن چهره نورانی اسلام، اقبال اروپائیان به این دین پاک افزایش یافته، این موج اسلام ستیزی نیز به زیان بانیان آن تمام خواهد شد و ملت های غربی با پی بردن به نفاق سران دولت های حاکم بر این کشورها به این واقعیت خواهند رسید که میان اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکائی تمایز قائل شوند و به اسلام ناب روی آورند.
روز چهارشنبه (17 دی ماه) دفتر مجله طنز «شارلی ابدو» در شمال پاریس هدف یک حمله تروریستی قرار گرفت که در خلال آن 12 نفر ازجمله دو پلیس کشته شدند، اما روزهای پنج شنبه و جمعه نیز پاریس روزهای ناآرامی را سپری کرد که به گفته مقامات فرانسوی، تا هفته ها فضای امنیتی را بر فرانسه و بعضاً اروپا حاکم خواهد ساخت.
روز جمعه با حمله یک سارق مسلح به یک جواهرفروشی در شهر «مونت پولیه» در جنوب فرانسه، گروگان گیری سوم فرانسه، کلید خورد. در دو حادثه گروگان گیری دیگر چهار نفر کشته شدند. مورد اول از صبح و با تعقیب و گریز در اتوبان «آ یک» در شمال پاریس آغاز شد. سعید و شریف کواشی، دو برادری که عوامل حمله به دفتر هفته نامه «شارلی ابدو» بودند و 12 نفر را کشته بودند، در این روز یک ماشین دزدیدند و با یک گروگان، در یک ساختمان کوچک در شمال پاریس موضع گرفتند. پلیس آن ها را محاصره کرد و در آخر کشت. آمریکایی ها روز پنج شنبه اعلام کردند که سعید سال 2011 به یمن رفته بود و در آنجا در میان اعضای القاعده، تعلیمات نظامی دیده بود. پیش از این هم اعلام شده بود که این تروریست 34 ساله، تابستان سال گذشته به سوریه رفته بوده است. حادثه دوم را یکی از دوستان سعید رقم زد؛ «امدی کولیباری» که هم سلولی سعید کواشی در زندان بود. وی پس از حمله به یک پلیس زن و از پای درآوردن وی در جنوب پاریس، این بار به یک مغازه گوشت فروشی مخصوص یهودیان در شرق پاریس حمله کرد و چندین نفر را گروگان گرفت.حمله به مغازه تحت تصرف «امدی» اما خونبارتر بود و وی و چهار تن از گروگانانش کشته شدند.نکته قابل توجه در تمام حوادث مذکور آن است که پلیس برای گرفتن گروگان گیرها اقدامی نکرده و همه آن ها کشته شده اند.
آتشی که دامن غرب را گرفت
کشورهای بزرگ اروپایی شامل انگلیس، فرانسه و آلمان در کنار آمریکا در طول چهار سال اخیر با ادعای سرنگون سازی نظام سوریه و در اصل، برای سلطه بر منطقه، حمایت های گسترده ای از گروه های تروریستی داشته اند. حتی زمانی که آن ها ادعای مقابله با تروریسم با محوریت ائتلاف ضد داعش را مطرح کردند باز هم به این حمایت ها ادامه داد ند، چنان که گزارش ها از ارسال تسلیحات توسط آمریکا برای داعش در عراق و سوریه خبر می دهد. انگلیس و فرانسه نیز بارها نشست های حمایتی از این گروه های تروریستی برگزار کرده اند. آنچه جهانیان همواره هشدار داده اند، آن است که گروه های تروریستی حتی به حامیان خود نیز رحم نمی کنند و در نهایت، به سمت این کشورها پیش خواهند رفت.
غربی ها در حالی به این نصایح گوش فرا ندادند که تحولات روزهای اخیر فرانسه حقانیت آن هشدارها و غفلت غرب را آشکار می سازد. غربی ها که از تأسیس القاعده خیری ندیدند، معتقد بودند داعش را بر اساس معیارهای صحیح و با تجربه گرفتن از رفتارهای القاعده ایجاد کرده اند، لذا از پذیرش نصایح جهانی خودداری کردند و همچنان به حمایت ازتروریست ها ادامه دادند.
این در حالی بود که غربی ها برای تکرار نشدن انزجار جهانی از اقدامات آن ها در افغانستان بر این امر تأکید می کردند که گروه های تروریستی با اسلام متفاوت هستند و نباید آن ها را یکسان دانست.
سران غرب در حالی این سخنان را مطرح می کنند که در عمل مغایر با این ادعا عمل می کنند و همچنان به سیاست یکسان دانستن تروریسم و اسلام اصرار دارند. نمود عینی این امر را در مواضع سران فرانسه در قبال حمله تروریستی و البته مشکوک به نشریه فرانسوی می توان مشاهده کرد؛ نشریه ای که کاریکاتوری از ابوبکر بغدادی، سرکرده گروه تروریستی داعش را منتشر کرده بود. مقامات فرانسه در واکنش به حمله تروریستی به این نشریه، در اقدامی که در ظاهر حمایت از اسلام است، از نشریات فرانسوی خواستند که از اهانت به مقدسات دینی (منظور ابوبکر البغدادی) خودداری کنند!
این سخنان سران فرانسه این پرسش را ایجاد می کند که اگر آن ها به دنبال اسلام ستیزی نیستند، چرا نام ابوبکر بغدادی سرکرده تروریست ها را به عنوان مقدسات اسلامی به زبان می آورند؟ این مواضع همان اسلام ستیزی با معرفی تروریست ها به عنوان مقدسات اسلامی است!
سناریوهای احتمالی غرب
هر چند این اقدامات تروریستی در فرانسه می تواند به دست جریان های تروریستی صورت گرفته باشد، اما روند تحولات، از هدایت این اقدامات از سوی برخی مقامات اروپایی و آمریکا و متحدان آن ها حکایت دارد.
مواضع مقامات فرانسوی نشان می دهد که آن ها به دنبال توجیه تشدید فضای سرکوب و خفقان در کشور با محوریت مقابله با مسلمانان هستند، درحالی که در ظاهر، ادعای نسبت ندادن بحران های پاریس به مسلمانان را سر می دهند. اولاند، رئیس جمهور فرانسه، در حالی سعی دارد از حوادث پاریس برای پنهان سازی بحران اقتصادی و توجیه نظامی گری در جهان ازجمله حضور نظامی در الجزایر و یمن بهره برداری کند که بسیاری معتقدند حمایت های فرانسه و جنگ افروزی های آمریکا و صهیونیست ها، زمینه ساز این بحران بوده است. انگلیس بعد دیگر سودبرندگان از حوادث پاریس را تشکیل می دهد که با ادعای تکرار این حادثه در انگلیس، به دنبال توجیه نظامی گری در خاورمیانه و البته مقابله با مسلمانان در کشورش است. آمریکا نیز که از هر فرصتی برای توجیه نظامی گری و لزوم حضور این کشور به عنوان ناجی بهره می گیرد، از این حوادث به عنوان نشانه افراط گرایی در جهان و لزوم قرار گرفتن جهان در رهبری آمریکا برای مقابله با تروریسم سخن گفت.
نکته قابل توجه آن که، هر چند پذیرش مسؤولیت این حملات از سوی القاعده یمن همزمان با داعش، این نظریه را مطرح ساخته که آن ها با پذیرش مسؤولیت این حوادث، به دنبال جذب نیرو و قدرت نمایی هستند، اما بررسی رفتار تاریخی غرب در قبال یمن، نکات دیگری را آشکار می سازد. در ماه های گذشته، غربی ها نام القاعده یمن و برخی اعضای انصارالله را در فهرست تروریست ها قرار دادند. اعلام یمن به عنوان محور حوادث پاریس، بیانگر آن است که غرب با ابزار اقتصادی و نظامی به دنبال مقابله با انصارالله است.
و در نهایت نیز صهیونیست ها با محوریت نتانیاهو، با ادعای این که تروریست هایی که فرانسه را هدف قرار دادند این رژیم را نیز هدف می گیرند، سعی کرده تا گروه های فلسطینی و مقاومت را هم سنگ با تروریسم معرفی کند و خواستار همکاری اروپا با این رژیم علیه فلسطین و مقاومت شود. این ادعا در حالی مطرح شده که برخی ناظران سیاسی تأکید دارند که صهیونیست ها در حوادث پاریس نقش داشته اند و هدف آن ها نیز دور ساختن افکار عمومی از شکست های این رژیم در مجامع جهانی و نیز انتقام گیری از فرانسه به دلیل رأی به فلسطین در نشست اخیر شورای امنیت بوده است.
به هر حال، حمله تروریستی در پاریس شاید برگرفته از تحرکات گروه های افراطی باشد، اما مدیریت آن ها با افرادی مانند اولاند، کامرون، اوباما و نتانیاهو بوده که با بهره گیری از این حوادث، به دنبال منافع داخلی و خارجی خود با محوریت اسلام ستیزی بوده اند.
بهره گیری غرب از پروژه اسلام هراسی
یکی از برنامه هایی که غرب همواره در قبال دنیای اسلام داشته، ارائه تصویری نادرست از اسلام جهت ایجاد ترس و هراس در مردم جوامع غربی از دین خاتم بوده است و در این زمینه اقدامات طولانی مدتی را انجام داده است، ازجمله سرمایه گذاری روی گرایشات افراطی در دنیای اسلام و تأسیس گروه های افراطی که تنها از طریق کشتار، اهداف خود را جلو می برند. نمونه این موضوع را می توان در مورد وهابیت، طالبان، القاعده و داعش مشاهده کرد. امروزه داعش نماد چنین برنامه ریزی غربی - صهیونیستی و همراهان مرتجع عربی آنان است و اقدامات تکفیری و وحشیانه این گروه سبب بهره برداری سوء غرب در جهت پروژه اسلام هراسی شده است.
در سالهای اخیر این پروژه با استفاده از شرایط سوریه رقم خورد.تروریست های تکفیری وابسته به داعش و دیگر گروه های سلفی تکفیری، با سازماندهی، امکانات و سلاح های آمریکا و کشورهای غربی پا در میدان مبارزه با ملت سوریه گذاشتند و همزمان با کشتار وحشیانه مردم بی گناه و تخریب مساجد و اماکن زیارتی، تصاویر و فیلم های این خرابکاری ها در رسانه های غرب انعکاس می یافت. در واقع غرب و آمریکا با کمک های تسلیحاتی، مالی و حتی رسانه ای به این تروریست ها سعی در تصویرسازی دروغین از اسلام و نیز ایجاد تفرقه و جنگ داخلی در میان مسلمانان را داشته و دارند و از طرف دیگر شهروندان خود را قربانی چنین تصویری از اسلام می کنند. یعنی تصویرسازی غرب از اسلام از مرحله تصویرسازی به گروه سازی و ایجاد تشکیلات تکفیری منجر شد و در ادامه شهروندان غربی خود گرفتار چنین بازی سیاستمداران خود شده اند. این موضوع در موارد ذیل قابل رؤیت است:
1- فروردین ماه سال جاری در نزدیکی خط پایان مسابقه بزرگ ماراتن در آمریکا انفجاری رخ داد که سه نفر کشته و 170 نفر زخمی شدند. عاملان این انفجار دو برادر چچنی معرفی شدند، اما مانور اصلی رسانه های غربی بر مسلمان بودن این دو برادر است. برخی از این رسانه ها در گزارش خود نوشتند: این دو برادر مسلمان خواندن روزی 5 بار نماز را ترک نمی کردند. در حالی که این دو برادر چچنی مدتی در جمهوری داغستان روسیه زندگی کرده اند و در آن دوران نیز به خاطر اقدامات تروریستی در روسیه مورد تعقیب بودند و به آمریکا گریختند و با وجود آگاهی پلیس آمریکا از اقدامات تروریستی، دولت این کشور به این دو برادر پناهندگی داد.
2- حادثه دیگر در سیدنی استرالیا رقم خورد. صبح روز 24 آذر ماه به وقت تهران رسانه های خبری غربی چنین گزارش دادند: یک روحانی مسلمان و ایرانی به نام هارون مونس اقدام به گروگان گیری در یک کافه در شهر سیدنی نموده است. 16 ساعت طول کشید که با کشته شدن گروگان گیر و دو نفر از گروگان ها ماجرا خاتمه یافت.
در حالی که هارون مونس عامل گروگانگیر، سال 1996 از ایران متواری شده و با اعلام مقاصد سیاسی، پناهندگی سیاسی از دولت استرالیا دریافت کرد و در حالی که چندین جنایت در کارنامه خود داشت، دولت استرالیا به هشدارهای مکرر وزارت خارجه ایران در خصوص این فرد توجهی نشان نداد، اما پس از گروگانگیری نه تنها دولت و رسانه های استرالیا جهت انتقادهای خود را به سمت مسلمانان متوجه ساختند، بلکه رسانه های غربی با اقدامی هماهنگ جوسازی تبلیغاتی خود علیه مسلمان را ایجاد کردند.
3- حلقه دیگر این اسلام هراسی در هفته قبل، یعنی 17 دی ماه شکل گرفت. حمله دو فرد ناشناس به دفتر نشریه شارلی ابدو در شهر پاریس فرانسه صورت گرفت و باعث کشته شدن 12 نفر شد. تصاویر ویدوئی و صداهای ضبط شده از این دو نفر و شعار الله اکبر این دو تروریست در حین ترور افراد و هم چنین سابقه این نشریه در چاپ کاریکاتور موهوم از پیامبر گرامی اسلام و البته اخیرا هم چاپ کاریکاتوری از البغدادی، در واقع تصویرسازی توهین آمیز از اسلام (با درج کاریکاتور پیامبر) و تصویرسازی جعلی از اسلام (با درج کاریکاتور البغدادی) سبب شد تا یک جامعه غربی بار دیگر شهروندان خود را به کام بازی تصویرسازی های توهین آمیز و جعلی بفرستد. در واقع می توان گفت شهروندان اروپایی این روزها گرفتار تصویرهای اذهان بیماری هستند که شاید خود در حاشیه امنی قرار داشته و دیگران را به یک بازی خونین می کشانند.
این بازی غرب با اسلام تا جایی است که اندیشکده استرانفور در گزارشی ضمن تحلیل حادثه پاریس، می نویسد: این حمله پتانسیل آن را دارد که روابط کشورهای اروپایی با شهروندان مسلمان را دگرگون سازد. جنبش پگیدا (اروپائیان میهن پرست ضد اسلامی کردن اروپا) به خصوص در روزهای اخیر بعد از حادثه پاریس حملاتی را علیه مسلمانان و مساجد در کشورهایی همچون آلمان و سوئد و فرانسه و چند کشور دیگر اروپایی سازماندهی می کنند.
علت این اسلام هراسی کدام است؟
در پاسخ به این سؤال باید رشد اسلام گرایی را مدنظر قرار داد. رشد اسلام گرایی در کشورهای اروپایی به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم شتاب ویژه ای گرفت به گونه ای که تا سال 2010 در اروپا جمعیت مسلمانان بدون احتساب ترکیه به 44 میلیون نفر می رسد و هم اکنون اسلام دومین دین بزرگ اروپاست و البته باید اضافه کرد که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در سال های بعد فروپاشی شوروی، گرایش به اسلام در اروپا و بلکه دنیا، افزایش چشم گیری داشت. از این رو غربی ها راه مقابله با این گرایش انسانی را در دروغ سازی و فریب و ایجاد تصاویر جعلی از اسلام دیدند. اقدامات تروریستی در کشورهای غربی با اطلاع و حتی برنامه ریزی سرویس های جاسوسی این کشورها یا همان خود زنی سیاسی، روشی است که برای این مسأله انتخاب شده و یازده سپتامبر با توجه به این که اکنون بعد از 13 سال به خوبی ابعاد مختلف آن روشن شده است مثال بسیار مناسبی برای این ستیزه جویی و این خود زنی سیاسی است.
اما چرا دولت سوسیالیست آقای فرانسوا اولاند در فرانسه در معرض این پدیده شوم قرار گرفته جای تامل و تعمق دارد. به نظر می رسد به سه دلیل اشتباه در سیاست خارجی دولت آقای اولاند، فرانسه در مسیر اشتباه قرارگرفته است که خود بهانه ای برای تبدیل شهروندان فرانسوی به یافتن هویتی جدید و بعضا عملیات تروریستی است:
1- دنباله روی دولت فرانسه از سیاست های تجاوزکارانه انگلیس و آمریکا در سیاست خارجی و امنیتی. فرانسه امروز در مقایسه با فرانسه دهه های گذشته کاملا متفاوت است. فرانسه هیچگاه در اقدامات تجاوزگرانه انگلیس و آمریکا به کشورهای جهان سوم شرکت نمی کرد. دولت ژاک شیراک با تجاوز انگلیس و آمریکا به عراق مخالفت کرد اما متاسفانه دولتمردان فعلی فرانسه مسیر سیاسی کشور فرانسه را تغییر داده اند و در هماهنگی با انگلیس و آمریکا برای مداخله و تجاوز به لیبی و سوریه همراهی کردند. دولتمردان فرانسوی مدت هاست که از سیاست گلیستی (مستقل از انگلیس و آمریکا) فاصله گرفته اند و به سیاست آنگلوساکسن پیوسته اند. چنین امری با مخالفت های داخلی در فرانسه مواجه شده است. این مخالفت محدود به شهروندان فرانسوی نمی شود بلکه نخبگان فرانسوی نیز از چرخش ایجاد شده در سیاست خارجی و امنیتی فرانسه به طرفداری از تفکر آتلانتیست (آمریکایی - انگلیسی) ابراز نگرانی می کنند.
2- بی هویتی و ورشکستگی احزاب راست و سوسیالیست و چپگرا در فرانسه. با توجه به بند 1 و سوء مدیریت و اوضاع بد اقتصادی در مجموعه اتحادیه اروپایی باعث گردیده تا احزاب راست افراطی و افزایش احساسات نژادپرستی مجددا در صحنه اجتماعی و سیاسی فرانسه ظهور پیدا کند. همان طورکه افراط گرایی و نژادپرستی سفیدپوستان در آمریکا واکنش سیاه پوستان را به دنبال داشته، در اروپا افراط گرایی توام با نژادپرستی، مسیحیت را در مقابله با اسلام قرار داده است. احزاب چپ و سوسیالیست نیز به دلیل فقدان ایده و نظرات جدید (که بعد از فروپاشی شوروی بی ربط شده اند) چاره ای جز پیروی از ایده های احزاب راست و افراطی ندارند.
اسلام دومین دین رسمی کشور فرانسه است. چگونه می تواند با توجه به بیشترین آمار مسلمانان مقیم در فرانسه در مقایسه با دیگر کشورهای اروپایی، دولت فرانسه نسبت به آداب و سنن آن بی تفاوت باشد. حزب راست گرای خانم لوپن در فرانسه علنا از آقای پوتین، رئیس جمهور کشور روسیه پول دریافت می کند. بدیهی است چنین اوضاع نابه سامان سیاسی در فرانسه که می توان آن را به ورشکستگی سیاسی دولت سوسیالیست آقای اولاند نسبت داد، هویت ملی شهروندان فرانسوی را نه تنها مخدوش بلکه در مسیر یافتن هویتی جدید در خارج از مرزهای فرانسه در معرض خطر قرار می دهد. حزب افراطی خانم لوپن به آقای پوتین و روسیه متصل و وابسته می شود و احزاب راست و سوسیالیست به آنگلوساکسن و دیگر گروه ها هم بدین ترتیب در خارج از مرزهای فرانسه به دنبال هویت می گردند. چه بسا به نحوی افراط گرایان فرانسوی مشوق پیوستن شهروندان فرانسوی به گروه های تروریستی در خاورمیانه باشند تا آن ها را خنثی نمایند. خنثی به این معنی که یا در عملیات های تروریستی کشته و مجروح و روانی می شوند و یا با بازگشت به فرانسه دارای پرونده های جنایی و با پیگرد قانونی مواجه خواهند بود که به روایتی دیگر هیچگاه نمی توانند از حقوق برابر شهروندی در فرانسه برخوردار باشند. اوضاع بد اقتصادی فرانسه در حدی است که بنا به گفته یکی از محققان اروپایی، اگر قرار باشد فرانسه به عنوان عضوی جدید تقاضای عضویت را از اتحادیه اروپایی درخواست نماید، اصلا از شرایط عضویت در اتحادیه اروپایی برخوردار نیست. خانم لوپن، رئیس حزب افراط گرای فرانسه با گرفتن رشوه و وام از روسیه به همان اندازه که یک شهروند فرانسوی دست به اقدام تروریستی می زند، درترور هویتی فرانسه به عنوان کشوری مستقل در اروپا مسؤول است. تاریخ کهن فرانسه سراسر استقلال و متکی بر هویت خاص خود بود اما ظاهرا فرانسه مجددا مرد (کشور) بیمار اروپا لقب گرفته است. بی هویتی در ترسیم آینده سیاسی فرانسه به خصوص در تدوین سیاست خارجی و امنیتی مشکلی است که با دولت و مردم فرانسه باقی خواهد ماند. آنچه پیش بینی می شود فرانسه به تدریج در زیرمجموعه سیاسی انگلیس و آمریکا قرار خواهد گرفت. جایگاهی که مردم فرانسه آن را در شأن خود نمی بینند و مجبور خواهند بود تا نگاه های خود را از دولتمردان فرانسوی باز دارند و دست نیاز به بیگانگان و فراسوی مرزهای فرانسه دراز کنند.
3- تحمیل نظریه های سیاسی انگلیسی و آمریکایی بر سیاست خارجی فرانسه، انگلیس و آمریکا چند تئوری یا نظریه سیاسی را در دستور سیاست خارجی اتحادیه اروپایی قرار داده اند که مناسب است در ادامه تحمیل آن بر شهروندان اروپایی به خصوص فرانسوی ها تجدید نظر کنند. به عنوان مثال: انگلیس و آمریکا معتقدند: «جنگ را به سرزمین های خودشان ببریم تا اروپا در امان باشد.» تروریسم یک مشکل جهانی و غیرانسانی است و همه کشورها، اروپا و خاورمیانه باید با هم به صورت تنگاتنگ همیاری و همکاری کنند. تروریسم یک ویروس واگیر است. این که جنگ را به سرزمین های خودشان ببریم، پس چرا به اروپا سرایت کرد؟ نظریه پیشنهادی دیگر انگلیس و آمریکا به اتحادیه اروپایی، تحمیل ایده دیگری است که «منافع ملی را کنار گذاشته دنبال ارزش های مشترک غربی باشیم.» ظاهرا ارزش های غربی را هم انگلیس و آمریکا برای بقیه کشورها در اتحادیه اروپایی تعریف وترسیم می کنند. بدین ترتیب، انگلیس و آمریکا نه تنها فرهنگ بومی کشورهای اروپایی را مخدوش نمودند بلکه بی هویتی، بی غیرتی، بی فرهنگی، بی بندوباری و.... را برای فرانسه و دیگر اعضای اتحادیه اروپایی به ارمغان آورده اند.
به نظر می رسد با توجه به قدمت علمی، فرهنگی و تجربه های تلخ تاریخ اروپا، هنوز آگاهانی در بین نخبگان و سیاستمداران فرانسه پیدا می شوند که دولتمردان فعلی فرانسه را که کورکورانه از آمال شوم تفکرات طرفدار سیاست خارجی و امنیتی انگلیس و آمریکا مبتنی بر «مداخله لیبرالیستی» پیروی می کنند به خود آورند و جایگاه فرانسه در روابط بین الملل را بیش از این مخدوش نکنند.
بزرگترین تروریست غرب در راهپیمایی فرانسه
باوجود این که بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی در راهپیمایی «اتحاد» پاریس به فاصله یک نفر (رئیس جمهور سودان جنوبی) در صف اول رهبران شرکت کننده در این مراسم ایستاد و به گونه ای وانمود کرد که انگار رخدادهای امنیتی پاریس یخ های روابط دو طرف را آب کرده است اما اطلاعات منتشره حاکی از بروز تنش های جدید در روابط میان دو طرف در جریان این مراسم است.
طبق این اطلاعات ابتدا فرانسوا اولاند با درخواست نتانیاهو برای شرکت در مراسم راهپیمایی «اتحاد» مخالفت کرده اما بعد از آن که با اصرار و پافشاری وی مواجه شده برای ایجاد موازنه محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان را نیز به این مراسم دعوت کرده است. با این حال در عین مراسم نیز تنش به صورت دیگر خود را نشان داده به گونه ای که نتانیاهو با وجود این که تلاش می کند قبل از دیگران خود را به اتوبوسی (که قرار بود مقامات را از کاخ الیزه به مراسم راهپیمایی انتقال دهد) برساند جا می ماند.
هم چنین فرانسوا اولاند هنگامی که نتانیاهو می خواهد در کنیسه یهودیان سخنرانی کند، آنجا را ترک می کند. حال سؤال این است که چه عواملی موجب شده اولاند یک چنین برخوردی با نتانیاهو داشته باشد؟ هر چند پاسخ این سؤال به درستی مشخص نیست اما یک چیز معلوم است و آن این که قاعدتا باید کاری از نتانیاهو و رژیم صهیونیستی سرزده باشد که باعث ناخرسندی اولاند شود و وی را به چنین رفتارهایی در برابر نتانیاهو وادار کند.
اما این چه کاری است که اولاند را تا این حد از نتانیاهو رنجور، دل زده و فراری کرده است؟ سه احتمال را می توان در این زمینه مطرح کرد که دو مورد آن به فرصت طلبی ها و سوء استفاده های رژیم صهیونیستی و شخص نتانیاهو از وقایع امنیتی اخیر پاریس و یک مورد دیگر آن به نقش رژیم صهیونیستی در این قضایا مربوط می شود. یکی از موارد روشن فرصت طلبی های اسرائیل، تلاش نتانیاهو برای برقراری ارتباط «این همانی» بین گروههای چون القاعده و داعش با گروههای مقاومت در فلسطین است تا از این طریق هم از تشکیل دولت فلسطینی جلوگیری کند و هم این که در پوشش مبارزه باتروریسم به سرکوب گروههای مقاومت در فلسطین اقدام کند و در عین حال زمینه را برای تشکیل دولت خالص یهودی از طریق اخراج بیش از یک میلیون و ششصد هزار عرب فلسطینی از فلسطین اشغالی فراهم کند که همه این اقدامات در تناقض آشکار با رویکرد جدید اتحادیه اروپا در قبال بحران فلسطین دارد که از یکسو از تشکیل دولت فلسطینی در چارچوب از سرگیری مذاکرات سازش حمایت می کند و از دیگر سو حماس را از فهرست گروههای تروریستی خارج کرده تا زمینه برای مذاکره با این گروه در آینده فراهم شود.
از دیگر موارد فرصت طلبی و سوء استفاده تل آویو از رخدادهای امنیتی پاریس تلاش گسترده رژیم صهیونیستی برای انتقال یهودیان فرانسه به فلسطین اشغالی ازطریق ناامن نشان دادن این کشور برای یهودیان است که این به منزله زیر سؤال بردن توان و کارایی نهادهای امنیتی فرانسه است. اما مورد سوم که از دو مورد قبلی مهم تر و حساس تر است به احتمال نقش رژیم صهیونیستی در حوادث امنیتی اخیر و چند هفته پیش از آن بر می گردد که به صورت حملات کور به عابران توسط چند خودرو صورت گرفت.
آنچه این احتمال را تقویت می کند این است که اولا همه این حوادث امنیتی بلافاصله بعد از اقدام پارلمان فرانسه در تصویب نمادین قانون شناسایی دولت فلسطینی و رای مثبت دولت فرانسه به قطعنامه تشکیل دولت فلسطینی در شورای امنیت سازمان ملل روی داد که هر دو مورد خشم رژیم صهیونیستی را برانگیخت و بر همین اساس احتمال تلافی جویانه بودن رخدادهای امنیتی پاریس را قوت می بخشد.
دوم این که فرصت سازی و بهره برداری های که این رژیم بلافاصله بعد از این رخدادها به عمل آورد و یا در آینده می خواهد محقق سازد، نمی تواند نتیجه یک تصمیم آنی باشد. برهمین اساس این احتمال قوت می گیرد که این بهره برداری ها نتیجه مستقیم این رخدادها بوده که نمی تواند تصادفی باشد.
سوم این که پیش از این نیز نقش سرویس های اطلاعاتی و امنیتی رژیم صهیونیستی در حملات 11 سپتامبر سال 2001 آمریکا و دستکاری اطلاعات مربوط به سلاح های کشتار جمعی رژیم بعثی صدام آشکار شده بود که آثار و پیامدهای هر دو مورد هرچند هزینه های سنگینی برای آمریکا ایجاد کرد اما آثار و پیامدهای آن به نفع رژیم صهیونیستی تمام شد و شبیه سازی که در برخی از رسانه ها میان رخدادهای امنیتی پاریس و حملات 11 سپتامبر آمریکا صورت گرفت از این جهت قابل توجه است.
حال سوالی که در این خصوص باقی می ماند این است که با توجه به آشکار شدن نقش رژیم صهیونیستی در رخدادهای امنیتی پاریس آیا این کشور و دیگر کشورهای اروپایی به اقدام متقابل علیه این رژیم دست خواهند زد و یا این که چشم خود را به آن خواهند بست و حداکثر همانند اولاند به قهر و برخورد سرد با نتانیاهو بسنده خواهند کرد؟
آیا حضور بنیامین نتانیاهو در راهپیمایی «اتحاد ضد تروریسم» در پاریس تنها برای رد گم کردن نقش موساد در حادثه تروریستی هفتم ژانویه فرانسه بوده است؟
عدم حضور باراک اوباما، جان کری یا هر مقام بلندمرتبه سیاسی آمریکایی در راهپیمایی محکومیت حمله به شارلی ابدو دربردارنده یک پیام پنهان اما آشکار سیاسی بود و آن این که کاخ سفید نمی خواهد خود را درگیر مسأله ای کند که به آن ارتباطی ندارد. در حقیقت اوباما به این فکر می کرد که با لو رفتن نقش موساد در حادثه تروریستی هفتم ژانویه، هم می تواند با بنیامین نتانیاهو مزاحم همیشگی اش تسویه حساب داخلی کند و هم این که در افکار عمومی حمله موساد به قلب اروپا را خودسرانه جلوه دهد تا پای سازمان سیا به میان نیاید اما بعید است کسی باور کند که آمریکا و اسرائیل در زمینه ناامن کردن اروپا و به سخره گرفتن اعتبار رهبران آن و هم چنین دامن زدن به اسلام هراسی و جنگ داخلی در این قاره با هدف بهره برداری های بعدی در خاورمیانه یا در مواجهه با روسیه، منافع مشترکی نداشته اند.
هنوز یک هفته از حمله برادران الجزایری تبار کواشی و همدستانشان به هفته نامه فکاهی هتاک «شارلی» نمی گذرد که تناقضات و ابهام های بی شماری میان روایت رسمی دولتمردان فرانسوی، منابع مستقل و حتی سیاستمداران دیگر کشورها بروز کرده است. هرچه هست موج تحلیلی عظیم در رسانه های سراسر جهان درباره حادثه شارلی ابدو علیه اسرائیل در حال شکل گیری است و این بی شباهت به همان سونامی ضداسرائیلی 2015 پیش بینی شده توسط خود تل آویو نیست. نه تنها رجب طیب اردوغان رئیس جمهورترکیه و یاران سیاسی نزدیکش بلکه جیمی کارتر، رئیس جمهور اسبق آمریکا نیز روایت رسمی غرب درباره نقش اسلامگرایان افراطی در حادثه هفتم ژانویه پاریس را نقض کرده و مستقیم یا غیرمستقیم اسرائیل را آمر پشت پرده ترور کاریکاتوریست ها و روزنامه نگاران فرانسوی و هم چنین گروگان های یهودی در فروشگاه شمال پاریس معرفی می کنند.
اما در حالی که تحلیل های منابع مختلف درباره دست داشتن سرویس مخفی رژیم صهیونیستی در حمله به هفته نامه شارلی ابدو نیازمند تأیید منابع موثق تر بود، جیمی کارتر، رئیس جمهور ایالات متحده در هنگامه انقلاب اسلامی ایران در یک گفت وگوی تلویزیونی انگشت به سوی سرزمین های اشغالی نشانه رفت. او در پاسخ به سوالی درباره علت حملات اخیر در فرانسه، ادامه درگیری ها بین فلسطین و رژیم صهیونیستی را یکی از ریشه های این حملات دانست اما رئیس جمهورترکیه نیز که موضع خود را پس از نسبت دادن این حمله به القاعده یمن (همپیمان خلافت ضداسلامی عراق و شام) به خاطر حمایت هایش از داعش در معرض خطر می بیند از این فراتر رفت و تلویحا سازمان های اطلاعاتی غربی و اسرائیلی را عامل حادثه جلوه داد.
اردوغان گفته است دولت های غربی در مواضع خود در قبال حمله به دفتر مجله شارلی ابدو و گروگانگیری در سوپر مارکت یهودی در پاریس، ریاکاری می کنند. او هم چنین یک سؤال مطرح کرد: «نتانیاهو با چه رویی در راهپیمایی پاریس حاضر شد؟ چطور مردی که با کشتن 25 هزار نفر به «تروریسم دولتی» متهم است در این تظاهرات حاضر می شود و برای مردم دست تکان می دهد؟»
«ملیح غوکچیک» شهردار آنکارا و یار نزدیک اردوغان در حزب «عدالت و توسعه» نیز رسما موساد را عامل ترورهای پاریس معرفی کرد و گفت: «اقدام دولت فرانسه در حمایت از پرونده به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطینی، نارضایتی اسرائیل را در پی داشت و همین امر موجب شد تا چنین حرکتی را در داخل پایتخت فرانسه انجام دهد. اسرائیل نمی خواهد پرونده به رسمیت شناختن دولت فلسطینی در اروپا پیشرفتی داشته باشد و به همین دلیل، دستگاه های اطلاعاتی آن با چنین حملاتی تلاش می کنند به خصومت میان اروپایی ها و اسلام و مسلمین دامن بزنند».
این اظهارات مقام ترک از آن رو حائز اهمیت است که دستگاه اطلاعاتی این کشور، نزدیک ترین سازمان مخفی منطقه به موساد اسرائیل شناخته می شود و طبیعتاً از بسیاری از تحرکات پشت پرده صهیونیست ها با خبر است.
انتهای پیام/