ردپای لطیفهای از فریدون مشیری در قطعهای طنّازانه از اخوان ثالث
خبرگزاری تسنیم: مرتضی امیری اسفندقه در یادداشتی به قطعهای آشنا از اخوان ثالث اشاره میکند و آن را سرودهای الهامگرفته از لطیفهای بیان شده از زبان شادروان مشیری میداند. قطعهای که جمعی از شاعران مانند بدرالملوک قهرمان نیز به استقبالش رفتهاند.
خبرگزاری تسنیم، مرتضی امیری اسفندقه:
محض یادگار
در اثنای ثبت و ضبط یادداشتهای استاد محمد قهرمان، که به همت و هوش و هیجان سرشار از دقت و رقت همسر فداکار و مهربان استاد، سرکار خانم بانو فرشته قهرمان جمعآوری شده، به دست این کمترین آموزگار ادب پارسی سپرده شده است، شعری دیدم از بدرالملوک قهرمان که به طور جداگانه و سوای یادداشتهای استاد گذاشته شده بود. فرشته خانم قهرمان در باب و باره این یادداشت به بنده گفت: از آنجا که این شعر جوابی به یکی از قطعات زبانزد اخوان بود، ضمیمه یادداشتها ارسالش کردم، مگر به کار آید.
پیش از آنکه، شعر بانو بدرالملوک قهرمان را، یادآور شوم، متذکرم که به این قطعه سخت شهرتیافته جاودانیاد اخوان ثالث، دو جواب دیگر هم داده شده است.
نخست از یزدانبخش قهرمان، داماد استاد «ملکالشعرای بهار»، و سپس از زندهیاد یدالله قرایی که فیالواقع پاسخی است به پاسخ یزدانبخش قهرمان که در جواب اخوان سروده آمده است. اینقدر هست که دو شعر یزدانبخش قهرمان و استاد قرایی، هر دو در قالب قطعه است با همان موسیقی بیرونی و کناری و کلام بانو بدری خانم، با همان موسیقی بیرونی و در قالب مثنوی، دو قطعه یزدانبخش قهرمان و یدالله قرایی به نظر استاد محمد قهرمان، در ص 154 دهنامه آمده است با این شرح که: «هر دو شعر را که به پای سروده قلّ و دلّ اخوان نمیرسند، در اینجا میآورد.» قطعه یزدانبخش قهرمان اینگونه است که:
شنیدهام اخوان چون که صاحب نوه شد
به یمن مقدم نوباوه خاطرش بشکفت
ولی به همسر مادربزرگ گشته خویش
شبانگهان سخنی نغز و خوش به طیبت گفت ...»
و قطعه یدالله قرایی این چنین که:
گرامیام اخوان، آن سخنسرای دلیر
چو از تولد فرزند دخت خود بشکفت
مزاح را- به گرامی رفیق و همسر خویش
ز عمر رفته، به ایهام شعر، دُرّی سفت
ز جانب دگری شاهزاده یزدانبخش
چو شعر شاعر ما را به گوش خویش شنفت
گویا، سخن بدرالملوک قهرمان، از هر دو قطعه یاد شده، بهتر است و شفافتر چرا که بنای سخن بر طنز و طیبت نیست که هیچ، یادآوری مشفقانه و عاشقانهای است سرشار از نزاکت و ادب و احترام و هر چه زین قبیل مباحث و مسائل شریف و انسانی. این مثنوی دفاعی است بیداعیه و دعوی از حرمت حریم همه همسران هنرمندان جهان، به ویژه همسران شاعران که حساسترین مردان جهان را تحمل کردهاند و تقبل فرمودهاند. منظور از شاعران، بزرگانی چون اخوان و قهرمان و دیگران و دیگرانند که بسی و بسیار کمند و انگشتشمار.
اما آن قطعه از جاودانیاد اخوان ثالث همان قطعه معروف است که:
پدربزرگ شدم، دخترم پسر زایید
خجسته بادا گفتم که این بباید گفت...
بانو بدرالملوک قهرمان در پاسخ به این قطعه چهاربیتی در قالب مثنوی و در همان بحر سرودهاند که:
«از بدرالملوک قهرمان به اخوان ثالث»
به نازنین گرانمایه مهدی اخوان
سلام و تهنیت و شکوهی مرا برسان
پدربزرگ شدی، خاطر تو بادا شاد
که مقدم، نوه بر هر دوتان مبارک باد
به ترس و دلهره شعر تو اینچنین میگفت:
چگونه در بر مادربزرگ باید خفت
اگرچه شوخی کرد و لطیفهوار سرود
ولی ز شاعر آزاده انتظار نبود
چگونه میشود از یاد برد عمر شباب
چگونه چشمه عشقی شود نمای سراب
چگونه یار جوانی که بار عشق تو برد
چو گشت در بر تو پیر و چهر او افسرد
ز یاد رفت و کهن شد، دریغ! یار کهن
مگو که غنچه چو آمد، گذشت عمر چمن
زنی که در بر اویی، نشسته در بر تو
همان زن است که بوده است مام دختر تو
رُخش رخی است که عشق تو و امید تو بود
صفای بودن با او همه نوید تو بود
بهار چهره او بود تا «زمستان» زاد
ترا حکایت صدها هزار دستان داد
مترس و دلهره بر خویش ره مده استاد
پدربزرگ شدی؟ خاطر تو بادا شاد
زنی جوان که همه عمر همنشین تو بود
همان زن است که معبود نازنین تو بود
برای او تو همانی جوان و خوب و رشید
به غیر خوبی ای جان ندید در تو ندید
تو نیز پیر شدی، او ولی نخواهد گفت
چگونه در بر بابابزرگ باید خفت!!
با احترام به عاطفه بدرالملوک و موضع و موضوع ستایشبرانگیز او در حمایت از حریم حرمت زنان، یادآور میشوم که اخوان عزیز نیز بر همین باور است که زن عزیز است غنیمت شمریدش صحبت.
یادداشت آن جان شیفته و شفاف از این قرار که: «مرد نیست آن که به زن از گل نازکتر بگوید و شعر او برای همسر گرانمایهاش در مجموعه «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» که: «خانه را روح بهاری میدهد» ... تا آنجا که:
«او ز من بسیار هم کاملتر است
من تصور کرده بودم کاملم»
و نیز غزل او برای همسرش با مطلع:
«من آن شبی که به یاد تو تو مه سحر نکنم
خدا کند که سحر سر ز خواب بر نکنم»
و دعوای او با این سطر ساطوری از نیچه که «به سراغ زنها میروید، تازیانه را فراموش مکنید» که نخست گمان کرده است از شکسپیر است و نزدیک بوده است تا مشتی فحش و گروهی دشنام حواله او کند و بعد میفهمد از نیچه است و یعنی چه؟ همه و همه شاهد این مطلب و مدعاست که اخوان تا کجا زنمرید است. «زن مرید، تعبیری است تاجیکانه که هم امروز در تاجیکستان عزیز، کاربرد دارد به جای زن ذلیل که در محاوره ماست و البته گاه به همین معنی، که دریغ از این ترکیب! چرا که معنای سر راست آن یعنی مردی که ارادهاش به مهر در اراده همسرش فانی است و نه از ترس و تَلواسه.»
باری و آری که شأن نزول و شرح تمام آن قطعه چهار بیتی به توان و توش دلسوزانه زرتشت اخوان ثالث، در کتاب یادگار ماندگار «همراه با آن لحظههای گریزان» که حاوی نقد و تفسیر و شعر و خاطراتی درباره زندگی و آثار مهدی اخوان ثالث است در فصل «افسوس که او به درازی عمر نمیاندیشید» به قلم زندهیاد فریدون مشیری آمده است.
این قلمانداز، پرده از پشت پرده این قطعه برمیدارد که این شعر ترجمه اخوان است از لطیفهای که فریدون در خانه سیمین بر زبان رانده است. اصل داستان این شعر به قلم فریدون مشیری اینگونه است:
یکی از آخرین خاطرههایی که از او دارم و صدایش هنوز در گوشم است، این است که ... از جمله من لطیفهای گفتم و گذشت. روز بعد، اول صبح، اخوان تلفن کرد و با لهجه مشهدی گفت: «قلم دم دستته؟»
گفتم: بله
گفت: «او لطیفهای که دیشب گفتی رِ شعر کردُم، بخَنُم؟»
گفتم: «بِخَن، مِنویسُم»، آخر من هم هفت سالی مشهد بودم و تقریباً همزبان بودیم، و او چنین خواند:
پدر بزرگ شدم، دخترم پسر زایید
خجسته بادا گفتم، که این بباید گفت...
روح نکتهپرداز و لطیفهگویش شاد باد
ف. م. لسآنجلس. شهریور 1376
در فرجامینه سخن سلام بر بدرالملوک قهرمان و طبع حساس او و سپاسگزارم از همسر استاد قهرمان که گر دل و دست بحر و کان باشد، دل و دست آن فرشته مهربان و نگهبان باشد. دیگر چه؟ دیگر هیچ و همین ... .
با درود و دعا
مرتضی امیری اسفندقه
سومماه پاییز 1393
انتهای پیام/