تقویم تاریخ مناسبت های امروز سه شنبه یازدهم آذرماه ۹۳
خبرگزاری تسنیم: رسول خدا فرمود: "عمار، از سر تا پایش آکنده از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او عجین گردیده است". همچنین، پیامبر به او فرموده بود: "تو را گروه ستمگری خواهد کشت در حالی که تو آنان را به سوی حق و حقیقت دعوت می نمایی".
به گزارش خبرگزاری تسنیم به نقل از راسخون ، تقویم تاریخ مناسبت های امروز سه شنبه یازدهم آذرماه 93 به شرح ذیل است:
انتخاب هفت تن از فقهای عظام به عنوان مرجع تقلید توسط جامعه مدرسین (1373ش)
پس از ارتحال حضرت آیت اللَّه العظمی اراکی، به علت عدم وجود مرجع جامع الشرایط علی الاطلاق، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در جلسه خود، تعداد هفت نفر از علمای جایزالتقلید و مرجع علی التعیین را معرفی نمودند که عبارتند از حضرات آیات عظام: سیدعلی حسینی خامنه ای (مقام معظم رهبری)، محمد فاضل لنکرانی، محمدتقی بهجت فومنی، حسین وحید خراسانی، ناصر مکارم شیرازی، میرزا جواد تبریزی و سیدموسی شبیری زنجانی. (حَفَظَهُمُ اللَّه تعالی اَجمَعین).
شهادت "میرزا کوچک خان جنگلی" رهبر قیام مردمی جنگل (1300ش)
میرزا یونس معروف به میرزاکوچک خان در سال 1259 ش برابر با 129 8 ق در شهر رشت چشم به جهان گشود و بیشتر تحصیلات خود را در شهرهای رشت و تهران گذراند. میرزا در 1286 ش در گیلان به صفوف آزادی خواهان پیوست و برای سرکوبی محمدعلی شاه قاجار، روانه تهران شد. میرزا کوچک خان بعدها نهضت جنگل را پایه گذاری نمود و در اواخر سال 1294 ش، همزمان با جنگ جهانی اول، چون اوضاع ایران را پریشان و آن را در اشغال بیگانگان می دید، با گرایش به اندیشه اتحاد جوامع اسلامی، کمیته ای به نام "اتحاد اسلام" را در حوالی تالش تشکیل داد. در سال 1919 م قراردادی میان ایران و انگلیس امضا شد که در صورت اجرا، نفوذ بیشتر انگلیسی ها را در ایران به دنبال داشت. انعقاد این قرارداد، زمینه حرکت های مخالف دخالت بیگانگان در ایران، از جمله نهضت جنگل را فراهم ساخت. در نهایت قیام مسلحانه میرزا کوچک خان با تعداد اندک یاران با وفایش که مجذوب اندیشه های انقلابی و معنوی وی شده بودند در گیلان آغاز گردید و در اندک مدت، از حمایت بی دریغ مردم آن سامان برخوردار شد. در این حال، قزاق های روسی و نیروهای انگلیسی و قوای دولتی، هر کدام جداگانه و یا متفقاً برای سرکوبی این حرکت، با گروه های چریکی جنگل درگیر شدند و این نشان می داد که افکار و آرمان های سردار جنگل با منافع و مقاصد هیچ کدام وفق نمی داد. اگرچه میرزا در ابتدا پیروزی های چشمگیری به دست آورد، اما پس از چند درگیری با قوای دولتی، بر اثر توطئه های روسیه و انگلیس و بروز تفرقه میان اعضای اصلی نهضت، نیروهای میرزا پراکنده شدند. میرزا هم که به منظور گردآوری نیرو از زادگاهش خارج شده بود، در اثر برف و سرمای شدید در جنگل های شمال ایران توان خود را از دست داد. مزدوران رضاخان که در تعقیب او بودند، وی را نیمه جان یافتند و در نهایت یکی از یاران خائن جنگلی، سر میرزا را به نشانه پایان قیام جنگل برای رضاخان به ارمغان بُرد. میرزا کوچک خان جنگلی، سخت به اتحاد جهان اسلام عشق می ورزید و در راه آن تلاش می کرد. او بارها در برابر مردم گیلان، هدف از نهضت خود را احیای قوانین اسلام معرفی نمود و متذکر شد که میرزا کوچک هرگز اسلحه را از خود دور نخواهد کرد مگر وقتی که مطمئن باشد افراد ایرانی از تطاول متجاوزان بیگانه و ستمکاران داخلی، در امان بوده و از رفاه برخوردار شوند. تاخت و تازهای خارجی در صحنه سیاست و اقتصاد کشور و سیاست بازی عناصر منافق، وضع آشفته کشور و بی کفایتی دولتمردان، انگیزه هایی بود که این روحانی جوان و دلسوخته را به میدان سیاست و سپس صحنه کارزار کشاند تا این که در این راه به شهادت رسید. پس از شهادت میرزا، تلاش های چند تنِ دیگر از یارانش برای زنده نگه داشتن نهضت جنگل راه به جایی نبرد و این جنبش پایان پذیرفت.
درخواست امام خمینی(ره) از سربازان برای فرار از پادگان ها (1357 ش)
در حالی که با آغاز محرم، مبارزه مردم علیه دستگاه جور پهلوی، به اوج خود نزدیک می شد و رژیم در حال فروپاشی طاغوت، برای نگاه داشتن خود، دست به هر کاری می زد، حضرت امام خمینی(ره) با صدور پیامی عنوان کردند: "اخبار طاقت فرسای ایران عزیز تا این ساعت که یک روز از محرم نگذشته است، روح و جان اینجانب را معذب نموده است. من، آنان را که با سکوت و احیاناً با اعمال خود از شاهِ خیانتکار پشتیبانی می کنند نصیحت می کنم که به ملت مظلوم که برای اسلام خون می دهند و فداکاری می کنند، بپیوندند. من از سربازان سراسر کشور خواستارم که از سربازخانه ها فرار کنند. این وظیفه ای است شرعی که در خدمت ستمکار نباید بود. اعتصاب بزرگ خود را هرچه بیشتر ادامه دهید و دستگاهِ این خائنینِ یاغی را فلج کنید". این پیام امام با استقبال وسیع سربازان و نیروهای مسلح قرار گرفت و نیروهای متدین ارتش و قوای انتظامی که حاضر به رویارویی با مردم نبودند، از پادگان ها فرار کردند. این عمل باعث پیوستن نیروهای مذهبی ارتش به مردم شد و حرکت انقلاب را شتاب بیشتری داد.
همه پرسی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (1358 ش)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به منظور اجرای احکام و قوانین الهی، طی انتخاباتی، مجلس خبرگان قانون اساسی تشکیل و به تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پرداخت. این قانون در 24 آبان 58 به تصویب اکثریت نمایندگان مجلس خبرگان رسید و سرانجام در همه پرسی که طی روزهای دهم و یازدهم آذر ماه 1358 انجام گرفت، مردم مسلمان ایران با 99/5 درصد، رای قاطع و موافق خود را درباره قانون اساسی دادند. حضرت امام خمینی(ره) پس از تنفیذ قانون اساسی فرمودند: قانون اساسی، یکی از ثمرات عظیم، بلکه بزرگ ترین ثمره جمهوری اسلامی است.
مراسم چهلمین روز شهادت حاج سید مصطفی خمینی از سوی حوزه علمیه قم در مسجد اعظم برپا گردید.(1356ش)
عده ای از وعاظ برجسته قم در این مجلس سخنرانی کردند. در این مجلس قطعنامه های حوزه علمیه قم توسط محمدجواد حجتی کرمانی قرائت گردید که در آن بازگشت آیت الله خمینی به وطن و آزادی زندانیان سیاسی تأکید گردیده بود
شهادت "عماریاسر" صحابی بزرگ پیامبر در جنگ صفین (37 ق)
رساترین سخن درباره ی شخصیت معنوی او حدیث رسول خدا است که فرمود: "عمار، از سر تا پایش آکنده از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او عجین گردیده است". هم چنین، پیامبر به او فرموده بود: "تو را گروه ستمگری خواهد کشت در حالی که تو آنان را به سوی حق و حقیقت دعوت می نمایی". این خبر غیبی که یکی از دلایل نبوت و راستگویی پیامبر(ص) بود آنچنان که فرموده بود نیز اتفاق افتاد و سرانجام عمار در نود سالگی در جنگ صفین در رکاب امام علی به دست هواداران معاویه کشته شد. عمار یاسر از مسلمانان راستین بود که در راه اسلام سختی های فراوانی را تحمل کرد و پدر و مادر او اولین شهدای راه اسلام بودند.
درگذشت "ابن مَسکویه" حکیم و فیلسوف اسلامی (421 ق)
احمد بن محمد بن یعقوب مَسکویه از فلاسفه، حکما و مشاهیر اطبّای اسلامی اوایل قرن پنجم هجری است که با ابوریحان بیرونی و ابوعلی سینا، معاصر بود. وی همچنین در لغت، منطق، ادبیات و فنون شعر و کتابت، ریاضیات و انواع فلسفه و حکمت متبحر و صاحب نظر بوده است. تَجارِبُ الاُمَمْ، اَقْسامُ الحِکْمَةِ و الرّیاضی و نیز تَهذیبُ الاخلاق از جمله تالیفات اوست. ابن مسکویه در اصفهان وفات یافت و در تخت فولاد اصفهان مدفون گشت.
درگذشت "ابن رُشدِ اندلسی" فیلسوف و دانشمند مسلمان (595 ق)
ابوالوَلید محمد بن احمد بن رشد معروف به ابن رشد از بزرگ ترین فلاسفه و حکمای اسلامی قرن ششم هجری می باشد که در فلسفه و حکمت، یگانه ی روزگار خود بود و در فقه، حدیث، ادبیات، منطق و دیگر علوم متداول نیز تبحّر داشت. وی که در اندلس می زیست، نزد ملوک آن سامان مقرب گردید و قاضی یکی از مناطق آن شد. بیشتر از صد کتاب به او نسبت داده شده است که التحصیل، بِدایَةُ المجتهد، فلسفه ی ابن رشد و الکلیات و... از آن جمله اند.
رحلت آیت اللَّه "میرزا عبدالرحیم کَلیبَری" عالم و فقیه اصولی (1334 ق)
میرزا عبدالرحیم بن نصر اللَّه انصاری جابری کلیبری، از علمای امامیه و از فقهای اصولی و ادبا و فُصَحا بوده است. وی از شاگردان آخوند خراسانی و میرزا حبیب اللَّه رشتی و مامقانی بود و سپس سال ها در تبریز به تدریس فقه و اصول پرداخت. الاجتهاد و التقلید و قاعده ی لاضرر از جمله تألیفات اوست.
وقوع جنگ نهروان بین سپاهیان امام علی(ع) و خوارج (38 ق)
پس از پایان جنگ صفین میان امام علی(ع) و معاویه بن ابی سفیان و تحمیل حَکَمیَّت بر امام، کوفیان که خود را بازنده ی این ماجرا می دانستند، امام را برای جنگ دوباره با معاویه، تحریک کردند که با مخالفت آن حضرت مواجه گردیدند. از آن پس عَلَم ناسازگاری با امام را برداشته و پس از ماجراهای فراوان، در مقابل آن حضرت صف آرایى کردند. امام با نصیحت و هشدار، تعداد زیادی از آنان را از جنگ با آن حضرت منصرف ساخته و به بقیه مادامی که دست به سلاح نبرده بودند، اجازه ی حضور در شهر را می داد. ولی از آن زمان که به جنایت و قتل دست زدند، امام به جنگ آنان شتافت و در جنگ نهروان، جز 9 نفر از سپاه چهار هزار نفری آنان، کسی زنده نماند. این افراد را که از دین برگشته و به امام اهانت کردند، خوارج یا خارجی می گویند.
وقوع آتش سوزی عظیم و دهشتناک لندن و ویران شدن نیمی از شهر (1666م)
آتش سوزی بزرگ لندن در دوم دسامبر سال 1666 میلادی به طور اتفاقی از نانوایی قصر , «چارلز دوم» آغاز شد. هرچند این، بدترین آتش سوزی در تاریخ لندن بود، ولی خدمت بزرگی به مردم این شهر کرد؛ چرا که موجب پاک شدن شهر از طاعون – که از سال 1664 میلادی در لندن شایع شده بود – شد. آتش تا چهار روز زبانه کشید و تمام شهر به جز شمال شرقی و مناطق دور افتاده ی غربی را به خاکستر تبدیل کرد. به این ترتیب، 87 کلیسا از جمله کلیسای جامع «سنت پاول» و تقریبا تمام ساختمان های شهر (حدود 13 هزار ساختمان) از بین رفتند. پس از آتش سوزی، طرح های بسیاری برای بازسازی شهر ارائه شد که بهترین آن ها، طرح معمار بزرگ «سرکریستوفررن» بود. ولی پول کافی برای بازسازی کامل شهر وجود نداشت. با وجود این، اصلاحات بسیاری صورت گرفت. خیابان ها عریض تر شدند. بسیاری از خانه ها را از آجر ساختند، بازارچه ها را وسیعتر کردند و بالاخره نبوغ سر کریستوفررن موجب شد کلیسای جامع سنت پاول و 49 کلیسای جدید، به شکلی زیبا و باشکوه بنا شوند.
تاج گذاری "ناپلئون بُناپارت" به عنوان امپراتور فرانسه (1804م)
پس از کودتای ناپلئون بُناپارت در نهم نوامبر 1799م و به دست گرفتن قدرت، وی در مقام کنسول اول فرانسه، مقدمات امپراتوری خود را فراهم ساخت و به عنوان ناجی انقلاب شهرت یافت. دومین گام ناپلئون برای رسیدن به قدرت مطلقه، تجدیدنظر در قانون اساسی سال 1800م و تصویب قانون جدیدی در ماه اوت سال 1802م بود که مقام او را به عنوان کنسول مادام العمر تثبیت می نمود و مجالس قانون گزاری را عملاً تابع او می ساخت. دو سال بعد ناپلئون تصمیم گرفت در قالب عنوان امپراتور فرانسه، رژیم سلطنتی موروثی را به فرانسه باز گرداند. از این رو، وی پس از انجام مقدمات کار، این تصمیم را در یک همه پرسی از تصویب مردم گذراند. ناپلئون که ایتالیا و مقر حکومت پاپ ها را نیز تحت سلطه خود داشت، پاپ را وادار کرد برای حضور در مراسم تاج گذاری او به پاریس برود و با دست خود، تاج امپراتوری فرانسه را بر سر او بگذارد. در این مراسم که روز دوم دسامبر 1804م در کلیسای نوتِردام پاریس برگزار شد، ناپلئون تاج گذاری کرد و همسر خود را نیز امپراتوریس و ملکه فرانسه خواند. به این ترتیب دوره جمهوری اول فرانسه که از 22 سپتامبر 1792م، پس از الغای رژیم سلطنت، آغاز شده بود به پایان رسید و 26 روز بعد، در 28 دسامبر 1804م این جمهوری رسماً پایان پذیرفت. دوران امپراتوری ده ساله ناپلئون از سال 1804م تا 1814م، دوران فتوحات پی در پی و گسترش قلمرو امپراتوری او در سراسر اروپاست. ناپلئون هر نقطه ای را که فتح می کرد، یکی از برادران یا بستگان خود را به پادشاهی آن جا منصوب می نمود و قدرت و محدوده امپراتوری خود را افزایش می داد. اما این وضعیت دوام چندانی نیافت و با آغاز شکست های ناپلئون، وی پس از خلع از قدرت، به یکی از جزایر تبعید شد.
فتح بزرگ "ناپلئون بُناپارت" در نبرد تاریخی "اوسْتِرلیتْزْ" (1805م)
دوران پادشاهی ناپلئون بُناپارت، اغلب در جنگ و کشورگشایى گذشت و همسایگان فرانسه و حتی کشورهای دوردست تر نیز از تهاجم ناپلئون در امان نبودند. در این میانْ انگلستان قدرت های وقت اروپا نظیر روسیه، پروس و اتریش را به اتحاد علیه ناپلئون تحریک می کرد تا این که در ژوئیه 1805م، انگلیس با این سه کشور ائتلاف ضد فرانسه را تشکیل داد. عکس العمل ناپلئون، حمله برق آسا به آلمان و اتریش و شکست دادن آنان بود. در نهایت در 28 نوامبر 1805م، قوای فرانسه با نیروهای مشترک روس و اتریش روبرو شد و در دوم دسامبر 1805م جنگ بزرگی در ناحیه اوسْتِرلیتْزْ در اتریش به وقوع پیوست. در این نبرد، قوای ناپلئون فقط 65 هزار نفر بودند ولی قوای روس و اتریش، بالغ بر 85 هزار نفر می شدند. با این حال، با آغاز جنگْ هفت هزار نفر از فرانسوی ها کشته شدند در حالی که 35 هزار سرباز اتریشی و روسی کشته یا اسیر شده بودند. در نتیجه این پیروزی یکی از بزرگ ترین فتوحات ناپلئون رقم خورد و ائتلاف انگلیس، روس ها و اتریش نیز در هم ریخت.
اعلام سیاست استعماری امریکا معروف به "دکترین مونْروئه" (1823م)
با روی کار آمدن جانز مونْروئه، به عنوان پنجمین رئیس جمهور ایالات متحده امریکا، این کشور خود را از جانب روسیه در خطر می دید و از اتحاد دولت های غربی با روسیه تزاری وحشت داشت. نگرانی دیگر امریکا در این زمان، ترس از عواقب اوضاع آشفته و هرج و مرج مکزیک در جنوب امریکا بود. این تحولات که با موجی از بی ثباتی سیاسی در کشورهای امریکای مرکزی توام بود، در همسایگی ایالات متحده به وقوع می پیوست و امریکا را به واکنش بر می انگیخت. به ویژه آن که دولت مردان امریکا، خواب تصرف قسمت های مهمی از نواحی شمالی مکزیک را می دیدند و برای اشغال این نواحی، نقشه می کشیدند. در همین اوضاع و احوال بود که جانز مونْروئه، رئیس جمهور وقت امریکا در پیام سالانه خود در دوم دسامبر 1823م، خواهان عدم دخالت کشورهای اروپایى در منطقه گردید. هرچند این پیام که بعدها به دکترین مونروئه شهرت یافت در ظاهر برای حفظ استقلال کشورهای قاره امریکا عنوان گردید اما در حقیقت تحمیل قیمومیت نامشروع امریکا بر کشورهای امریکای مرکزی و جنوبی بوده است. هم چنین تمام معاهدات و قراردادهایى که در سال های بعد میان امریکا با این دولت ها یا میان خود این دولت ها با یک دیگر به امضا می رسید، الزاماً در جهت منافع ایالات متحده امریکا و در راستای دکترین مونروئه قرار داشت. دکترین مونروئه که اشاره صریحی به دولت های غربی دارد، تلاشی جدّی برای دورنگاه داشتن قدرت ها و سیاست های مسلط آن روز از تحولات امریکای لاتین از یک سو و مشروعیت بخشیدن به قیمومیت کاخ سفید بر کشورهای این منطقه از جانب دیگر بود. دکترین مونروئه امروزه پس از گذشت بیش از یک صد و هشتاد سال هنوز از اعتبار و قوت برخوردار است و در دوره هایِ بعدی زمام داری در امریکا، پدیدآورنده حوادث متعدد و بی شماری بود.
پایان عصر جمهوری دوم فرانسه و آغاز امپراتوری "ناپلئون سوم" (1852م)
لویى ناپلئون، برادرزاده ناپلئون بُناپارت از جوانی درصدد بود که جانشین عموی امپراتور خود شود. وی در ابتدا خواهان سلطنت بود اما چون مردم در جریان انقلاب سال 1848 در فرانسه، خواهان استقرار جمهوری بودند، از سودای سلطنت دست برداشت و خود را نامزد مقام ریاست جمهوری کرد. جذبه نام ناپلئون بُناپارت به پیروزی لویى ناپلئون در نخستین انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در دسامبر 1848م کمک کرد و لویى ناپلئون کلیه رقیبان قدرت مند و معروف خود را در این انتخابات شکست داد. وی در سه سال اول ریاست جمهوری خود در چهارچوب قانون اساسی جمهوری دوم فرانسه حکومت کرد و از حدود اختیارات قانونی خود پا فراتر نگذاشت، ولی انتقاداتی که در مطبوعات و مجلس ملی فرانسه از روش او در حکومت آغاز شده بود وسوسه قدرت مطلقه را در او بیدار کرد. از این رو در دوم دسامبر سال 1851م با یک کودتا بر اختیارات خود در مقام ریاست جمهوری افزود و صداهای مخالف را، خاموش کرد. درست یک سال بعد، در روز دوم دسامبر 1852م، لویى ناپلئون، الغاء رژیم جمهوری و استقرار مجدد رژیم سلطنتی را اعلام داشت و خود را امپراتور فرانسه خواند. لویى ناپلئون برای بهره برداری بیشتر از جذبه نام ناپلئون، خود را ناپلئون سوم لقب داد ولی بعد از انتشار شعر هجوآمیزی از طرف ویکتور هوگو، نویسنده و شاعر معروف فرانسوی درباره او تحت عنوان ناپلئون کوچولو، در میان مردم فرانسه بیشتر به این لقب شهرت داشت. حکومت 22 ساله ناپلئون سوم که در چهار سال اول آن عنوان ریاست جمهوری و در 18 سال باقی مانده، عنوان امپراتوری داشت، سرانجام با شکست مفتضحانه نیروهای فرانسه در جنگ های فرانسه و پروس در سال 1870م به پایان رسید. ناپلئون سوم در این جنگ اسیر شد و دو سال آخر عمر خود را در حال تبعید در انگلستان سپری نمود.
ساخت اولین پیل هسته ای جهان توسط "انریکو فرمی" و آغاز عصر اتم (1942م)
در پی تحقیقات شبانه روزی و طاقت فرسای انریکو فرمی، دانشمند ایتالیایى الاصلِ امریکایى، اولین پیل هسته ای جهان در دوم دسامبر 1942م ساخته شد. پیل یکی از منابع جریان برق است که بر اثر فعل و انفعالات شیمیایى، تولید جریان می کند. با استفاده از این موضوع، پیل هسته ای وسیله ای است که برای تولید انرژی هسته ای به صورت حرارت، تولید مواد شکافت پذیر و تولید نوتْرون ها به کار می برد. هم چنین ماده ای که از شکافت هسته ای در رآکتور به کار می رود، سوخت هسته ای نام دارد. در این پیل، شکافت اتم ها باعث تولید فعل و انفعال زنجیره ای وسیعی گردیده و انرژی حرارتی فوق العاده ای ایجاد می کند. ساخت این پیل هسته ای اولین قدم برای ساختن بمب هسته ای بود و با شکافتن اتم و آزاد کردن نیروی اتم، جهان علم قدم به عصر اتم نهاد. با ساخت اولین بمب هسته ای و به کارگیری آن علیه هیروشیما و ناکازاکی، تراژدی جنگ جهانی دوم پایان یافت و استفاده ضدبشری از این کشف مهم آغاز شد.
آغاز قیام "فیدل کاسترو" انقلابی کوبایی علیه "باتیستا" دیکتاتور این کشور (1956م)
فیدل کاسترو چریک کوبایى، به منظور مبارزه با دیکتاتوری وابسته باتیستا، به اتفاق عده ای از هم رزمانش، در سال 1953م قیام مسلحانه خود را برای آزادی کوبا با حمله به یک پادگان نظامی آغاز کردند. اما سربازان باتیستا این قیام را به شدت سرکوب کردند و کاسترو دستگیر و زندانی گردید. مدتی بعد کاسترو تبعید شد ولی او، گروهی دیگر را گرد آورد و به کوبا بازگشت وی در روز دوم دسامبر 1956 به اتفاق 80 نفر از طرفداران خود، وارد یکی از سواحل کوبا شد، اما همه آن ها به جز 12 نفر، کشته و یا توسط رژیم باتیستا دستگیر شدند. پس از آن کاسترو، فعالیت تبلیغی شدیدی علیه حکومت مرکزی به راه انداخت و در مناطق کوهستانی کوبا به نبرد با این رژیم امریکایى پرداخت. سرانجام در سال 1958 کاسترو دستور حمله به مواضع نظامی و حساس پایتخت و سایر شهرهای کوبا را صادر کرد. در نتیجه این حملات، بسیاری از مناطق حساس به تصرف انقلابیون درآمد و باتیستا مجبور شد به پایگاه نظامی امریکا در کوبا پناهنده و سپس از کشور فرار کند. در نهایت، فیدل کاسترو در فوریه 1959م به نخست وزیری و در سال 1976م به ریاست جمهوری کوبا برگزیده شد.(ر.ک: 17 فوریه)
روز ملی و استقلال "امارات متحده عربی" و خروج از تحت الحمایگی انگلستان (1971م)
شیخ نشین های جنوب خلیج فارس از سال 1920م تحت الحمایه انگلیس بودند و شیوخ هر یک از آن مناطق، طبق قراردادهایى، زیرنظر مأمورین دولت انگلیس، قلمرو خود را اداره می کردند. انگلیس در این منطقه، پایگاه های نظامی متعددی ایجاد کرد، اما در آستانه خروج از خلیج فارس، شورای عالی اتحادیه امارات عربی را با شرکت 9 شیخ نشین جنوب خلیج فارس در سال 1969، تشکیل داد. در ابتدای کار شیوخ قطر و بحرین هم در مذاکرات شرکت داشتند ولی بعداً از پیوستن به این فدراسیون انصراف دادند. بدین صورت در 2 دسامبر 1971 فدراسیون جدیدی از شیخ نشین ها تشکیل گردید که تأسیس امارات متحده عربی را در پی داشت. این کشور در جنوب شرقی خلیج فارس قرار دارد و از 7 امیرنشین به نام های ابوظبی (پایتخت)، امُ القُوین، دوبِی، رأسُ الخِیمه، شارْجِه، عَجمان و فُجِیْره تشکیل شده است. مساحت این سرزمین 83/600 کیلومتر مربع می باشد. جمعیت امارات متحده بیش از 2 میلیون نفر و دارای دین رسمی اسلام است. پیش بینی می شود که جمعیت کشور امارات متحده عربی تا سال 2025م بیش از سه میلیون نفر خواهد بود. نظام سیاسی حاکم بر اماراتْ فدراسیونی متشکل از هفت امیرنشین با یک مجلس مشورتی است. جمعیت امارات از گروه های نژادی مختلف تشکیل شده است که ملیّت پاکستانی و هندی اکثریت دارد و دیگر گروه های نژادی عرب، ایرانی و سایر آسیایى ها در اقلیتند. علت تنوع نژادی در امارات، مهاجرت سایر اقوام به این کشور به دلایل بازرگانی و اکتشاف و استخراج نفت می باشد. زبان رسمی در امارات عربی است و واحد پول آن درهم می باشد. دوم دسامبر سال روز استقلال این کشور از انگلستان، روز ملی امارات متحده عربی نیز می باشد.
روز جهانی لغو بردگی
همه ساله چنین روزی به عنوان روز لغو نظام بردگی در جهان گرامی داشته می شود. اگر چه مفاهیم قبلی بردگی مثل استعمار کهنه و یا نظام برده داری بر چیده شده اما مفاهیمی چون استعمار نوین به وجود آمده است. روابط کارگر و کارفرما در عصر جدید، وجود شرکت های چندملیتی، وجود کشورهای شمال و جنوب، بازار بودن کشورهای جنوب برای کشورهای شمال و... همگی از مسئله ای حکایت می کنند که به آن، بردگی درنظام جدید اطلاق می شود.
تقسیم شبه جزیره کره به دو قسمت شمالی و جنوبی (1945م)
پس از پایان جنگ جهانی دوم و شکست ژاپن که بخش هایى گسترده از منطقه شرق آسیا را به تصرف خود درآورده بود، سران متفقین در اجلاس های یالتا و پوتسدام، به بررسی نحوه اداره جهانِ پس از جنگ پرداختند. اما از همان جلسات نخست مشخص شد که امریکا و شوروی هر کدام به دنبال سهم بیشتر و دامنه گسترده تری برای نفوذ و تسلط بر منطقه می باشند. یکی از مناطقی که بنا به خواست سران کشورهای پیروز در جنگ، به دو قسمت تقسیم شد، شبه جزیره کره بود. در ماه های پایانی جنگ جهانی دوم و پس از اعلان جنگ شوروی به ژاپن، نیروهای روسیه، ضمن تصرف منچوری، به منطقه کره نیز حمله ور شدند و تا مدار 38 درجه جغرافیایى پیش رفتند. از سوی دیگر، نیروهای امریکایى نیز در 8 سپتامبر 1945م قسمت جنوبی این شبه جزیره را تصرف نموده و در میانه منطقه، با نیروهای شوروی تلاقی کردند. بدین ترتیب در دوم دسامبر همین سال مقدمات تقسیم سرزمین کره فراهم گردید و در 27 دسامبر همان سال در کنفرانس مسکو رسمیت یافت. کره شمالی و کره جنوبی علی رغم به وجود آمدن اتحاد در میان سایر کشورهای دو پاره (همانند ویتنام، آلمان و یمن) همچنان دو کشور مستقل از هم می باشند گرچه در سال های اخیر گام هایی برای پایان این جدایی برداشته شده است.(ر.ک: 27 دسامبر)