«مردی برای تمام فصول»؛ نمایشنامهخوانی یک کارگردان تازهکار در تئاتر
خبرگزاری تسنیم: نمایشنامه بولت به قدری قدرتمند است که زور فرمانآرا به آن نمیرسد و این از بیتجربه بودن یک کارگردان در تئاتر نشئت میگیرد که حتی مشاوران و بازیگران با تجربه نیز نتوانستند به او کمکی کنند.
خبرگزاری تسنیم_ احسان زیورعالم:
بهمن فرمانآرا با گروهی از بازیگران شاخص تئاتر در تالار وحدت به اجرای نمایشنامه مشهور رابرت بولت، «مردی برای تمام فصول» پرداخته است. گروه بازیگری فرمانآرا هر علاقهمند به تئاتری را وسوسه میکند تا بلیت گرانقیمت تالار وحدت را خریداری کند.
«مردی برای تمام فصول» داستان سر توماس مور، فیلسوف و سیاستمدار شهیر انگلیسی است که در موضعگیری هانری هشتم در برابر کلیسای واتیکان و شخص پاپ، حول دخالت نهاد مذهب در امور سیاسی، موضع ویژهای اتخاذ میکند. توماس مور سکوت پیشه میکند و حاضر نمیشود نسبت به تغییرات شاه در قانون اساسی سوگند یاد کند. او که مورد کینه و غضب اطرافیان شاه است، به مرور زمان موقعیت خود را از دست میدهد و در نهایت سرش را به تبر جلاد میسپارند و مور چون هر فیلسوف سقراط منشی پای هدف خود میایستد.
اجرای این نمایش از عامل مختلفی برخوردار است، یکی از آنها علاقه رضا کیانیان به نمایشنامه بولت است که میتوان آن را در رفتار اجتماعی و صحبتهای کنایهآمیز این بازیگر صاحب سبک در برنامههای تلویزیونی یا مصاحبههای رسانهایاش جستجو کرد. البته نمونه توماس مورها در جوامع کنونی کم نیستند. علما و متفکرانی که سکوت پیشه کردهاند و سخنی در نقد موقعیت کنونی ایراد نمیکنند و همواره مورد هجمه افرادی از نوع کرامول بودهاند.
به احتمال قوی فرمانآرا در چنین موقعیت اجتماعی خود را در این سطح دیده است که چون توماس مور از سکوتش آسیب دیده است؛ پس بهتر است با حفظ سکوت، سکوت را به نمایش در آورد. کاری که فرمانآرا در آثار سینماییاش همچون «یک بوس کوچولو» یا «خانه روی آب» نیز تجربه کرده است. ولی سوال این است که فرمانآرا در انتخاب مدیوم نیز درست عمل کرده است؟
فرمانآرا در سینمای ایران برای خودش اسم و رسمی دارد و میتوان با کشف برخی المانهای تکرار شده در آثارش او را صاحب سبک نامید؛ اما در زمینه تئاتر او تجربه عملی ندارد، حداقل طبق آنچه از زندگی او منتشر شده است. و فرض را بر این میگیرم که بهمن فرمانآرا پیش از این تجربه حرفهای تئاتر نداشته است و اثبات چنین حرفی را با چند مثال ساده در این نقد بیان میکنم.
این کارگردان کهنسال در انتخاب بازیگر به خوبی عمل کرده است. البته کمتر بازیگری به درخواست فرمانآرا پاسخ منفی میدهد. اما آنچه روی صحنه روی میدهد این است که وقتی به چینش نقشها نگاه میاندازیم به راحتی متوجه میشویم به جز رضا کیانیان، امیررضا دلاوری در نقش هانری هشتم و احمد ساعتچی در نقش کنت، هیچ یک از بازیگران مناسب نقش نیستند. دلاوری با بدن آماده و حرکات بازیگوشانهاش شخصیت دمدمی مزاج هانری هشتم را به خوبی به تصویر میکشد و ساعتچی کنت مغرور را به راحتی ایفا میکند.
در این میان کافی است به بازی دیگر بازیگران توجه کنید. سیامک صفری نمونه بسیار خوبی است برای بررسی، جنس بازی صفری به هیچ وجه مناسب نقشهای موجود در نمایشنامه نیست. صفری با آزادی خاصی بازی میکند. دوست دارد دیده شود، بر صحنه خودنمایی کند تا بدرخشد؛ لذا فرمانآرا ناچار میشود نقش متئو را در نمایش بیشتر کند تا سیامک صفری برجسته باشد. حال صفری دیگر بخشی از نمایشنامه بولت نیست. مونولوگهای صفری متعلق به خود اوست. او در نقش یک فاصلهگذار در این نمایش بالا و پایین میپرد.
بحث فاصلهگذاری در قالب بیرون آمدن یک بازیگر از قاب و دادن گزارش به مخاطب، از روشهای محبوب برشت است. پس گویا قرار است یک نمایش برشتی روی صحنه ببینیم؛ ولی برخلاف این گفته با مجموعهای دیالوگگوییهای اگزجره و ترجمهگون مواجه هستیم که ایستاده و ایستا بیان میشود. حتی فرمانآرا به خود زحمت نداده است روی یکی از بزرگترین سنهای تئاتر ایران به بازیگرانش مجال حرکت بدهد. ما با یک نمایش پیرمردی روبرو هستیم. یکی این سوی قاب و دیگری آن سوی قاب و حال تبادل کلامهایی که میتوانند کنش فیزیکی به نمایش اعطا کنند. ولی چه حیف که فرمانآرا در غفلت به سر میبرد. سوال این است که با توجه بهشناختی که از حمید پورآذری وجود دارد، وی به عنوان مشاور کارگردان چه کرده است.
فاجعه میزانسن زمانی بحرانی میشود که هانری هشتم وارد میشود. طبق آنچه روی صحنه در قالب ورود و خروجها نمایش داده میشود، سمت چپ پایین محل ورود به منزل توماس مور است. ولی هانری هشتم از بالا وارد میشود. بیگمان در نگاه فرمانآرا چون هانری شاه است، باید در قالب نشانگان از اوج فرود آید. میپذیریم که خانه دو ورودی دارد؛ ولی دو چیز تمام این معادلات را به هم میریزد. یک آنکه هانری از طریق رودخانه آمده است و اگر رود در موقعیتی باشد که طبق ورود هانری درک میشود، باید به سمت خانه توماس مور نشت پیدا کند. یعنی سطح خانه توماس مور پایینتر از سطح رودخانه است. ثانیاً زنها از همان مسیر به سمت اتاق خواب میروند، یعنی هانری از طبقه دوم منزل وارد میشود. شاید هانری هشتم در اتاق دختر مور به دنبال چیزی بوده است؟
نمایشنامه بولت به قدری قدرتمند است که زور فرمانآرا به آن نمیرسد و این از بیتجربه بودن یک کارگردان در تئاتر نشأت میگیرد که حتی مشاوران و بازیگران با تجربه نیز نتوانستند به او کمکی کنند. آنچه تماشاگر را متقاعد میکند تا آخر بازیگران را دنبال کند نمایشنامه است، نه اجرا، یکی از دلایل اظهار ضعف نمایش نسبت به متن بولت در اصرارهای آشکار فرمانآرا نمایان میشود. برای مثال او مشخصاً نقش کاردینال را بازی میکند. بازیش در فضای اگزجره بازیگرانش، شبیه گفتگویی دوستانه در برابر دوربین یک مستندساز است و شاید ادای دینی به اورسن ولز بزرگ کرده است که در فیلم «زینهمان» نقش کاردینال را بازی کرد و در آخرین ساخته ولز، فرمانآرا رابطهای نیز با وی داشته است.
باید گفت مرد کمکار سینما در صحنه تئاتر حرفی برای گفتن ندارد جز اینکه بگوید این تئاتر هم روی آب است.
انتهای پیام/