بازخوانی خاطرات «دختر شینا» با صدای جمعی از هنرمندان
خبرگزاری تسنیم: مسئول سوره مهر الکترونیک از تولید کتاب گویا از خاطرات «دختر شینا» خبر داد و گفت: خاطرات این کتاب از سوی جمعی از هنرمندان بازخوانی میشود.
امین نادری، مسئول سوره مهر الکترونیک، در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، با اشاره به برنامههای این واحد از انتشارات گفت: سوره مهر الکترونیک در سال گذشته برنامه تولید نسخه الکترونیکی از منابع و آثار خود را آغاز کرد. در این طرح بیش از 300 عنوان از آثار این انتشارات تا بیست و هفتمین دوره نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران به صورت الکترونیک تولید و برای علاقهمندان توزیع شد.
وی ادامه داد: تولید کتاب گویا مهمترین برنامهای است که سوره مهر الکترونیک برای سال جاری خود در نظر گرفته است. در این طرح مجموع آثاری که قابلیت داشته باشند، به این صورت تولید و عرضه خواهند شد. تولید کتاب گویا از خاطرات و آثار شاخص منتشر شده از سوی سوره مهر نیز از برنامههای این طرح است که برای آغاز تولید کتاب گویا از خاطرات «دختر شینا» را در دست انجام داریم. خاطرات این اثر از سوی تعدادی از هنرمندان بازخوانی و در این قالب برای کتابدوستان عرضه خواهد شد.
«دختر شینا» نوشته بهناز ضرابیزاده شامل خاطرات زندهیاد قدمخیر محمدی کنعان، همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر است. این اثر یکی از هزاران روایت ناگفته همسران شهدا است؛ همسرانی که با تمام وجود تلاش کردند تا ضمن حفظ کانون خانواده خود، پشتیبان و مایه دلگرمی همسرانشان باشند. ضرابیزاده چندی پیش در گفتوگو با تسنیم، ضمن اشاره به دیدار خانواده شهید با رهبر معظم انقلاب در سال گذشته، گفت: مقام معظم رهبری در این دیدار پس از صحبت با پسر شهید حاج ستار ابراهیمی و جویا شدن از حال وی، فرمودند که کتابی هم از خاطرات مادر مرحومتان به چاپ رسیده، خدا رحمتشان کند. کتاب خوبی بود. و پرسیدند که آیا نویسنده نیز در این جلسه حاضر است؟ که در این زمان من از جا بلند شدم و خدمت ایشان عرض ادب کردم. مقام معظم رهبری درباره کتاب فرمودند: کتاب خوبی بود. هم داستان خوبی داشت و هم خوب به جزئیات توجه کردید. واقعاً همسران شهدا اجر فراوانی دارند و نصف اجر شهدا متعلق به همسر و خانواده آنها است.
در بخشهای پایانی این اثر میخوانیم: ««... کمی بعد با پنج بچه قد و نیمقد نشسته بودم سرخاکش باورم نمیشد صمد آن زیر باشد؛ زیر یک خروار خاک. هر کاری کردم بگذارند کمی کنارش بنشینم. نگذاشتند. دستم را گرفتند و سوار ماشین کردند. وقتی برگشتیم، خانه پر از مهمان بود. دوستانش میآمدند. از خاطراتشان با صمد میگفتند. هیچکس را نمیدیدم هیچ صدایی نمیشنیدم. باورم نمیشد صمد من آن کسی باشد که آنها میگفتند. دلم میخواست سریعتر همه بروند. خانه خالی بشود. من بمانم و بچهها. مهدی را بغل کنم. زهرا را ببوسم. موهای خدیجه را ببافم. معصومه را روی پاهایم بنشانم. در گوش سمیه لالایی بخوانم. بچه هایم را بو کنم. آنها بوی صمد را میدادند. هر کدامشان نشانی از صمد توی صورتشان داشتند. همه رفتند تنها شدم. تنها ماندم. تنها ماندیم. مهدی سه ساله مرد خانه ما شد... .»
انتهای پیام/