انقلاب ایران برنامه غرب برای آینده جهان را به هم ریخت /آمریکا میخواست اسرائیل تا لب مرز ایران بیاید
خبرگزاری تسنیم: رئیس شبکه جهانی "الکوثر" معتقد است که جمهوری اسلامی در مدت سی و اندی سال به اقتدار درونی رسیده، پایههای حکومت را تثبیت کرده و به مولفههای دربردارنده اقتدار ملی رسیده است.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، تحول در نظم آمریکایی جهان از جمله مواردی است که سالهاست از سوی رهبر معظم انقلاب مطرح شده است. ایشان اخیراً نیز در دیدار نمایندگان مجلس خبرگان رهبری به این موضوع تاکید کرده و با اشاره به تزلزل شدید در 2 پایه اصلی نظم غربی و بویژه آمریکایی جهان یعنی پایههای فکری وارزشی و پایه نظامی سیاسی، تاکید کردند که جمهوری اسلامی ایران از طریق فهم درست از تغییر و تحولها در جهان و همچنین از طریق تقویت کشور باید در شکلگیری نظم جدید جهانی تاثیرگذار باشد. در گفتوگوی ذیل که در ادامه سلسله گزارشها و گفتگوهای تسنیم درباره تحول در نظم جهانی تهیه و تنظیم شده است، به سراغ علی خندق آبادی از اساتید روابط بینالملل و رئیس شبکه جهانی الکوثر رفتهایم تا نظر وی را درباره این تغییر و تحول نظم جهانی جویا شویم.
این کارشناس مسائل آمریکا که در سمتهای مختلفی از جمله ریاست شبکه جهانی "الکوثر" و مدیرکلی اروپا و آمریکای مجمع جهانی اهل بیت(ع) انجام وظیفه کرده، معتقد است با ظهور قدرت بزرگ اقتصادی در شرق، همچون چین، قدرت بزرگی جهانی مانند روسیه و نیز با وجود عمق استراتژیک و ابرقدرتی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، آمریکا دیگر به تنهایی محلی از اعراب در بازیهای بزرگ و تعیین کننده در جهان ندارد.
*تسنیم: آقای دکتر، با توجه به اوضاع فعلی منطقه و دنیا، آیا ما شاهد نظم جدیدی غیر از آنچه آمریکا اراده کرد، خواهیم بود؟ عوامل و علائم این پوست اندازی جهانی را چطور میبینید؟
- خندق آبادی: بله، این ایده قطعا مورد تایید است. اصولا نظم جهانی در پی تحولات شدید در پازل سیاسی جهان اتفاق میافتد. اخیراً دیدیم در تحلیل فرمایش مقام معظم رهبری، این مورد مشاهده شده است. طبیعتا اگر چنین تحولی در جهان اتفاق بیفتد میگوییم نظم جهان در حال تحول است. در تحلیل هندسه جهان در این نظم، انقلاب اسلامی همزمان شد با پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و انقلاب ایران نقطه عطفی در مهندسی قدرت در خاورمیانه شد، اما به نظر میرسد ما در مدت سیواندی سال به یک اقتدار درونی رسیدهایم و پایههای حکومت را تثبیت کردهایم و به مولفههای دربردارنده اقتدار ملی رسیدهایم.
این مولفهها در اندازهگیری و ارزیابی قدرت بسیار مورد توجه است و مواردی مانند تواناییهای علمی، فرهنگی و اقتصادی از جمله این شاخصهها است.
*تسنیم: رهبر انقلاب هم در بیانات مختلفی به تقویت ساخت درونی نظام تاکید کرده بودند، حالا با این وصف؛ رابطه این قدرت درونی با توان چانهزنی بینالمللی چگونه است؟
- خندق آبادی: ما در تمام عرصهها به آمادگیهایی رسیدهایم و در نتیجه قدرت چانهزنی ما در عرصه بینالملل بسیار بالا رفته است. هرچه اقتدار ما در عرصه بینالملل افزایش یابد، قدرت چانهزنی بیشتری پیدا میکنیم. عرصه دیگری هم که مورد توجه است عرصه قدرت نرم و دیپلماسی عمومی است که این بحث فقط ویژه ایران است. بنابراین ما پس از انقلاب اسلامی ایران و گذشتن از جنگ 8 ساله و فتنههای 78 و 88 به قدرت درونی دست یافتهایم.
در زمینه دانش هم به عرصهای دست یافتهایم که ما را به جمع قدرتهای علمی جهان رسانده است، فضاهایی مانند فناوری نانو، ماهوارهها، انرژی هستهای و بخشهای دیگری از این دست فراوان هستند.
در زمینه اقتصاد با اجرای اقتصاد مقاومتی، توان مقاومت در برابر توطئهها افزایش مییابد. کشورهایی که تحت تاثیر قدرت های بزرگ دنیا هستند از این سه عرصه تحت تاثیر قرار میگیرند.
همینطور در عرصه فرهنگی ما تحت حملات شدید فرهنگی هستیم؛ به هر میزان ما به اصول فرهنگ اسلامی ایرانی اتکا کنیم ما را در مقابل فرهنگ غرب مقاوم و قدرتمند میکند.
با توجه به آنچه در حوزه بینالملل وجود دارد ما در حال حاضر، قدرت نفوذ و عمق راهبردی داریم و می توانیم در سوریه، لبنان، عراق و بسیاری کشورهای دیگر حرف برای گفتن داشته باشیم.
*تسنیم: مضاف بر نقش و اهمیت تقویت راهبردی ایران در تحول نظام بینالملل، تصور میکنید چه علل و نشانههای دیگری در جهان، حاکی از گذار و تحول نظریه نظم نوین بوش پدر است؟
-خندق آبادی: نظریه بوش اول به آنچه مدنظر آمریکا بود نرسید. آنها قطعا به آنچه خواستند نرسیدند. مسئله، اشغال کویت و از بین بردن صدام بود تا بتوانند بر قلب جهان و هارتلند حاکم شوند. اما با ظهور قدرت های بزرگ در شرق دنیا از جمله جمهوری اسلامی که جدای از مولفههایی که در حوزه قدرت بینالملل دارد، در حوزه نفوذ فرهنگی نیز یک باب جدیدی را باز کرده و باید مورد مطالعه قرار گیرد، موجب شده است که قدرت آمریکا کاهش یابد. در مسئله اوکراین و سوریه، آمریکا علاقه داشت به سوریه یا اوکراین حمله کند اما روسیه آنجا را خط قرمز خود اعلام کرد. این در حالی است که در زمان فروپاشی شوروی و ظهور "یلتسین"، روسیه به طور کل از پازل قدرت جهانی حذف شده بود، اما اتفاقاتی که در "بندر تروتوس" افتاد و یا اینکه روسیه تهدید کرد که سامانه "اس 300" را تحویل سوریه میدهد، موجب شد آمریکا کم کم عقب بکشد.
یا به عنوان مثال؛ مسئله تاثیرگذاری چین در اقتصاد آمریکا و اینکه تهدید کرد سرمایههایش را خارج میکند نشان داد که آمریکا نمی تواند به عنوان ابرقدرت ادامه حیات دهد. پیمانهایی نظیر پیمان شانگهای نیز تداعی کننده این است که در حال حاضر یک نظم جدید در حال شکلگیری است.
*تسنیم: با توجه به ائتلاف های جدیدی که در جهان ایجاد شده است از دیدگاه شما چه ائتلاف هایی به عنوان بازیگران تحول در نظام بین الملل نقش ایفا می کنند؟ ایران در کدام طیف از ائتلافها قرار میگیرد؟
-خندق آبادی: در خصوص ائتلافهای جهانی و منطقهای ناچاریم جمهوری اسلامی را در حوزه شرق ببینیم و نه در حوزه غرب.
ما به طور اصولی نمی توانیم ایران را در این ائتلافها بدانیم. این ائتلاف ها ائتلافهای فراآتلانتیک هست. یعنی آمریکا و اروپا که ویژگیهای خاص خود را دارند و گاهی رقابت و گاهی تضارب و برخورد دارند. دوم ائتلافهای منطقه خاورمیانه است که بر اساس بازیهای منطقه، میان ترکیه و کشورهای عربی اتفاق میافتد و همین طور ائتلافی که ذیل عنوان شانگهای ایجاد شده است.
اما جمهوری اسلامی از افق بالاتری به این مسائل نگاه میکند. مثلا در همین ائتلافی که بر علیه داعش ایجاد شد و حتی عراق و روسیه هم مجبور شدند وارد این ائتلاف شود، ایران به منافع و اصول خود در سیاست جهانی نگاه کرد و وارد این ائتلاف نشد. بنابراین نگاهی که ایران در سیاست بین الملل دارد در نورم(norm) ائتلافهای غرب و شرق نمی گنجد، اصولی مانند نه شرقی نه غربی، استقلال در عمل و در رای و همچنین عمق راهبردی ایران در منطقه خیلی فراتر از چیزی است که کشورهای دیگر دارند. بنابراین در بسیاری مواقع هیچ کشوری نمی تواند جایگزین ایران در عرصه سیاست شود.
ما حتی می بینیم روسیه که می خواهد در ائتلاف وارد شود، با ایران رایزنی می کند، بنابراین به هر میزان ما پیش برویم این قطب بندی را مشاهده می کنیم و آمریکا هم با استفاده از همین ائتلاف ها سعی دارد که مسئله اوکراین و یا آذربایجان و گسترش ناتو به شرق را مطرح کند تا جلوی قطب جدید در شرق جهان را بگیرد.
روسیه هم کار خود را انجام میدهد و جمع بندی من در خصوص ائتلاف ها این است که قطب جدیدی در شرق در حال شکل گیری است و ما ائتلاف های مختلفی در منطقه و جهان داریم، اما ایران با در نظر گرفتن دیدگاه خود وارد این ائتلاف ها می شود.
*تسنیم: نظام سلطه در دهههای پیشین جهت بسط و گسترش نفوذ خود از روش هایی ذیل نظریه امپریالیسم بهره می گرفت که با گذشت چند دهه، دیگر این روشها برای جهان کاملا شناخته شده است. امروز غرب از چه روشها و ویژگیهای جدید و نوینی برای پیش برد اهداف خود در جهان و منطقه بهره می گیرد؟
-خندق آبادی: این همان چیزی بود که رهبر معظم انقلاب از آن به عنوان فرااستعمار نوین یاد کردند که جنگ سخت امروز دیگر برای غرب به صرفه نیست بنابراین وارد جنگهای نیابتی شدند. ظهور فرقههای جدید با اهداف متنوع و متکثر نیز از شاخههای این رفتار جدید است. اصلا این گروهها بعضا در یک تضادی به سر میبرند که فضا را برای تحلیل تنگ میکنند.
گروهها و فرقههای جدید در یک فضای سیال و شناوری زیست میکنند، به عنوان مثال زمانی لازم است با ابزار تروریستها، سوریه را بشورانند، این کار را انجام میدهند، یا لازم میشود که اینها را برای تجزیه به عراق وارد کنند، با بهانه جدیدی این کار را انجام میدهند، وقتی لازم است اینها مستمسکی میشود برای اینکه آمریکا در حوزه عراق و سوریه به هر شکلی لازم است وارد عمل شود، حمله کند و نیرو پیاده کند لذا با استفاده از زمینه سازی این گروهها کار را شکل می دهد. آنها کارتی را تحت عنوان تروریسم روی میز انداخته و به اشکال فرصت و تهدید از آنها استفاده میکنند.
عرصه دیگر فرهنگی است، امریکا با ایسمهای جدید می خواهد با بیداری اسلامی مقابله کند و ما باید با استفاده از فرصت رسانه شبهات ملتها را پاسخ دهیم.
ما به فضایی برخورد کردیم با منطق اومانیسم، اصالت نفس و آزادی فردی و با فرهنگ باز، لذا تحلیل رهبر انقلاب این است که جهان غرب به مشکل برخورد می کند اما مسئله شبکههای اجتماعی این است که آنها فرهنگ واحد بینالمللی را ایجاد کنند. اینکار آنها از طریق خنثی کردن دیگر فرهنگ ها صورت میگیرد که در نهایت بتوانند بر افکار عمومی تاثیر لازم را بگذارند و البته گاهی اوقات رفتار آنها اثر سوء و عکس دارد و مشکلات دامن خود غرب را میگیرد.
عرصه موسیقی و شیطان پرستی مسئله دیگر است. در مکه و مدینه گروههای شیطان پرستی ایجاد می شود برای اینکه ملت ها را از فرهنگ خودشان خالی کنند و البته برخی معتقدند این کار شکست خورده است. اما باید بدانیم که این طور هم نیست. حتی گروههای موسیقی اسلامی در شرق به شکل کنسرت های غربی وجود دارد و لذا انها آرام آرام در لایه های عمیق مبانی فرهنگی ملت ها نفوذ می کنند.
بنابراین در جمع بندی چند مسئله تاثیرگذار وجود دارد، موضوع فرقهها و گروههای مصنوعی ساخته دست آمریکا، جنگهای نیابتی، تهاجم فرهنگی، شیطان پرستی و ملغمههایی از تفکراتی شبیه آنچه در عربستان مشاهده میشود و تکنوکرات های جدیدی که در گذار از سلطنت های سنتی به سلطنت های جدید و غرب گرا هستند.
*تسنیم: از دیدگاه شما در آنالیز نظریه نظم نوین جهانی مدنظر آمریکا کدام شاخصههای این نظریه به وقوع نپیوسته یا با چالش جدی مواجه شده است که در نهایت منجر به تضعیف و حذف این نظریه از صحنه روابط بین الملل شده است؟
-خندق آبادی: هدف کلی که غرب در دنیا در نظر داشت با پدیده جمهوری اسلامی تا حدود زیادی شکست خورد و حوزههای نفوذ و محیط امنیتی ایران به سرعت در امریکای لاتین و خاورمیانه و غرب آسیا، بوش پدر این نظریه را وقتی مطرح کرد که این ها وارد کویت شده و به عراق حمله کردند، اما با ورود ایران به عراق و سوریه و لبنان، امنیت اسرائیل که قرار بود با پایان فلسطین و ایجاد کشور کوچک و بزرگ شکل بگیرد شکست خورد و بعد هم مسئله "خاورمیانه جدید" مد نظرشان بود به این معنا که حزبالله و حماس و جهاد اسلامی خلع سلاح شوند.
سوریه هم پس از بیداری اسلامی تهدیدی برای آمریکا و اسرائیل بود، لذا امریکاییها تلاش کردند سوریه را که از پیشروان جریان مقاومت بود شکست دهند و حوزه نفوذ ایران همینطور تضعیف شود که در نهایت اسرائیل تا لب مرز ایران در کردستان عراق پیش آید و بعد از این اتفاق، ایران درگیر بحران داخلی بشود؛ بحرانهایی مانند فرقه گرایی و تجزیه ایران رخ دهد، اما همه اینها شکست خورد؛ هم در عراق و هم در سوریه؛ خاورمیانه جدید هم به نتیجه نرسید.
دو نکته را هم رهبر انقلاب اشاره کردند که باید مورد توجه قرار داد؛ یکی مسئله قدرت سیاسی جهانی و پایههای نظامی و عملی است که به طور مثال شکستهای پی در پی در جنگ 33 روزه، جنگ 22 روزه، جنگ 8 روزه، جنگ اخیر غزه، شکست تجزیه عراق، موضوع شیمیایی سوریه، تسخیر سوریه، بود و در همه این موارد، اینها شکست خوردند، از طرف دیگر، مسائل فرهنگی یعنی پایههای فکری و ارزشی که غرب داشت با حوزه نفوذ ایران به عنوان قدرت نرم و آنچه رهبری از آن تعبیر به عمق استراتژیک کردند نابود شد.
*تسنیم: پایههای ارزشی غرب چطور فرو ریخت...؟ وضعیت ایران در این کارزار چطور است؟
-خندق آبادی: غرب تلاش کرد ارزشهای خود را به جهان تحمیل کند اما آنچه که در خود امریکا رخ داد مانند از بین رفتن بنیان خانوادههاو سقوط مبانی اخلاقی در این کشور، منجر به این شد که امروز گرایش به اسلام و معنویت در جهان بیش از پیش مطرح شود.
مشاهده کردیم؛ در زمان وقوع 11 سپتامبر، فروش قرآن کریم در آمریکا رکورد شکست، نتیجه رفتارهای دگمی که از سوی طالبان صورت گرفت نیز افزایش توجه جهان به منویات جمهوری اسلامی ایران بود و در همه این موارد امریکا تلاش کرد تا پایههای ارزشی غرب را استحکام بخشد اما عکس این هدف در جهان طالع شد.
در زمینه ارزشهای لیبرالیسم، نهضت 99 درصدی والاستریت پدید آمد و در مجموع پایههای نظریه نظم نوین مدنظر آمریکا در هر دو عرصه با شکست مواجه شد. اما به طور مشخص، تمام ویژگیهای یک تمدن بزرگ در راهبردهای جمهوری اسلامی مشهود است و در تحلیل فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری، 8 ویژگی جمهوری اسلامی در رسیدن به تمدن بزرگ اسلامی قابل تبیین است.
*تسنیم: نکتهای راجع به جمهوری اسلامی فرمودید؛ چالش فعلی غرب با ایران از طریق طرح موضوعاتی مثل انرژی هستهای و مذاکره با 1+5، یا حقوق بشر و دموکراسی در ایران، با برنامه نظام جهانی چه رابطهای دارد و ما اصولا میتوانیم این موارد را به عنوان فکتهای اجرای نظریه نظام جهانی بوش از سوی غرب بررسی کنیم؟
-خندق آبادی: طبق فرمایش رهبری به عنوان یک راهبرد حقیقتا نمیتوان به اینگونه رفتارهای غرب خوشبین بود، شما مذاکرات هستهای را مشاهده کنید.
رهبر انقلاب در گذشته هم به مسئولان مذاکرات هستهای فرمودند که "حد یقف" غرب برای زیاده خواهی و دخالت در امور ایران کجاست؟
آقای ظریف میگفت باید در مذاکره با غرب جلو برویم تا ببینیم چه میشود، شاید اصلا به نقطه نخست در رابطه با این مسئله برگردیم، چرا که هرگز از اصول خود کوتاه نمیآییم و آنچه انجام میدهیم یک تاکتیک است برای این که ثابت کنیم غرب اهل مذاکره و انصاف نیست و زیادهخواه است و حالا پیش رفتیم و مشاهده شد همینطور هم هست، بنابراین مذاکره ما با غرب جایگاه اصلی را در نظم نوین ندارد، چراکه زمانی میتوان برای آن وزن تعیین کرد که تاثیری در نگرش غرب به جمهوری اسلامی داشته باشد.
آنها نمیدانند ایران سلاح اتمی تولید نمیکند؟ نمیدانند فلسفه سیاسی اسلام فلسفه رحمت است؟ به نظر بنده همه را میدانند، بنابراین این یک تاکتیک است.
فشارهای آمریکا هم در اقتصاد و هم علم و جنگ نرم وجود دارد، دانشمندان ما را ترور می کنند، اقتصاد ما را تحریم میکنند و در حوزه فرهنگی هم رفتارشان مشخص است. لذا من برای این رفتارهای آمریکا و نظام سلطه وزنی نمیبینم.
اخیرا مذاکره کنندگان ما با غرب به این مسئله اشاره کردند که اگر ما با آنها به جایی نرسیدیم هم باز اتفاقی نمی افتد. بنابراین ما کارتهای قوی تری در نظم نوین جهانی داریم و همه، ما را در هندسه قدرت پذیرفتند. به طور مثال؛ زمانی که ائتلاف علیه داعش طرح میشود خود فرانسه میگوید ایران حتما تاثیرگذار است و عراق هم تاکید میکند که نقش ایران را هیچ یک از اعضای ائتلاف نمیتوانند عمل کنند، پس ما بازوهای قوی در عرصه نظم جهانی داریم.
ما در عرصه فرهنگی کمکار هستیم، نیازی نیست به سیاستمداران خود را بشناسیم اما باید به الیتها و افکار عمومی خود را بشناسانیم این یعنی همان عرصه قدرت نرم. هرچه ما در این زمینه رشد کنیم، قدرتمان افزایش مییابد.
*تسنیم: وظیفه جمهوری اسلامی در شکل دهی به نظم جدید در تقابل با سلطه چیست، ایران اصولا چگونه میتواند نقش خود را در این حوزه پررنگ و فعال کند؟
-خندق آبادی: عرصههایی که رهبری اشاره کردند شامل علم، اقتصاد و فرهنگ بود. ما در زمینه علم هرقدر قدرت پیدا کنیم میتوانیم بلوک قدرتی که مدنظرمان هست شکل دهیم.
در زمینه رشد اقتصاد کشورمان، در جهانی که قدرت اقتصادی حرف اول را دارد، هرقدر با توجه به توان داخلی، خودباوری و قطع نیاز از خارج، قدرتمند شویم بسیار اثرگذار است.
عرصه فرهنگ خیلی حساس است؛ چرا که اگر ما نتوانیم در زمینه فرهنگ، نقاط آلوده و خلاء را دانسته و آسیبشناسی کنیم، آرام آرام از داخل خالی میشویم. بنابراین ما باید قدرت فرهنگ و نفوذ راهبردی خود در جهان را تقویت کنیم و در نهایت، این رشد در این سه عرصه موجب قدرتمندی ما در ایفای نقش در خصوص تحول در نظم جهانی میشود.
*تسنیم: طبق نظریه گرامشی هر هژمون پادمژمون های خود را میسازد، از دیدگاه شما ایجاد داعش و گروههای تروریستی در منطقه خاورمیانه را میتوان در قالب پادهژمون سازی مصنوعی از سوی آمریکا تفسیر کرد؟
-خندق آبادی: تردیدی در این نیست. در زمانی که مسئله 11 سپتامبر و ظهور القاعده شکل گرفت هدفشان نوعی رهبرسازی برای جهان اسلام بود، چرا که "عصر خمینی" در جهان به شکلی در حال گسترش بود که رهبری جهان اسلام خودبخود بر قامت ایران دوخته شده بود، پس آنها نیاز به پوششی داشتند تا "رهبران مخدوش و مصنوعی" برای بدنام کردن رهبری جمهوری اسلامی باشند و یا اینکه رهبری ایران را تخریب کنند و زمینهای برای دور شدن نسل جدید از مبانی اسلامی ایجاد کنند، اما در نهایت مجبور شدند بنلادن را حذف فیزیکی کنند.
داعش هم نسخه پیشرفته القاعده و طالبان است یعنی آنجا رهبرانی ساخته بودند که مخدوش باشند و در حال حاضر، داعش به این دلیل ساخته شده که افکار عمومی را از اسلامی سیاسی دور کرده و به سمت "اسلام خنثی" ببرد. غرب در داخل خود به دنبال این است که گروههای اسلامی در داخل خودشان مسلمان باشند و در جهان خارج، هیچ اتیکت اسلامی نداشته باشند و کلونیها و گروههای اسلامی را به این سمت میکشاند.
بی تردید داعش برای این است که در این کشورها مردم از اسلام حاکمیتی دور شوند، داعش نسخه مخدوش اسلام سیاسی است، رعب انگیز و وحشت انگیزاست تا نمایش دهد اسلام در حاکمیت هم نمیتواند کار کند و در نتیجه اسلام سیاسی را نفی کند.
*تسنیم: تا اینجا بازیگران نظام سلطه را تا حدودی رصد کردیم، نقش محور مقاومت در از میان بردن هژمونی آمریکا را با ارائه چه شواهد مشخصی بررسی می کنید؟
-خندق آبادی: گروههای تروریستی اصولا نمی توانند با جریانات عمده منطقه همراهی کنند. در جنگ غزه گروههای تروریستی کاملا فشل بودند چون اگر میخواستند ابراز نظر کنند یا باید خود اصلیشان را نشان میدادند یا باید پدرخواندههای خود را نفی میکردند. اما محور مقاومت چون به جمهوری اسلامی اتصال دارد در تحلیلها و بازیهای منطقهای هیچگاه افول نمیکند، اما گروههای تروریستی غربساخته به شدت کم میآورند تا جایی که مفتیهایشان فتوا میدهند که با اسرائیل نجنگید و الان هم میبینید که در نتیجه همین ناکارآمدی گروه های تروریستی، آمریکا برای توجیه کردن داعش و نفوذ در منطقه به انحاء مختلف به تکاپو افتاده است.
*تسنیم: با توجه به جنگ اخیر غزه و پیروزی هایی که مقاومت کسب کرد، به نظر شما به مرحلهای رسیده ایم که یک توازنی میان اردوگاه مقاومت با نظام سلطه ایجاد شده و مقاومت، علاوه بر دفاع، قدرت تهاجم متقابل و متمرکز را هم داشته باشد. این از چه طرقی امکان پذیر است؟
-خندق آبادی: اصولا هر نظام سیاسی باید دائما خود را ارزیابی کند و نقطه ضعف خود را برطرف و به قوت بدل کرده و تهدید را به فرصت تبدیل کند.
جریان مقاومت هم مستثنی نیست، مقاومت در منطقه به رهبری ایران طبعا تحت تهدید است، از جمله علائم این تهدیدها هم؛ تلاش برای نفوذ در عراق و ساقط کردن دولت این کشور و ایجاد کابینه جدید، فعالیتشان در سوریه، تلاش برای اسقاط و خلع سلاح حزبالله، آلوده کردن حماس و سایر گروههای مقاومت در فلسطین به موضوعات سیاسی و همچنین، نفوذ دادن داعش در جریان اخوانی است.
عرصه، عرصه تعامل است. آنها به شکلی سعی دارند این محور را تحت تاثیر قرار دهند، لذا جریان مقاومت هم باید به شکلی خودسازی و خودتعمیری کرده و گسترش یابد و مثلا در راستای این تقویت درونی، باید به صورتی پیش برویم که ترکیه را هم وارد جبهه مقاومت کنیم و افکار عمومی را تحت تاثیر رسانههای خود قرار دهیم.
یکی از دلایل موفقیت ما در جنگ عراق، رساندن موضع ایران به گوش جهان بود. به عقیده من وقتی تحریم را مطرح کردند بهانهای بود که بتوانند رسانه را هم تحریم کنند، اگرنه، رسانه چه ربطی به تحریم اقتصادی داشت در نتیجه، اینها زمینههایی است که باید در آنها فعال شویم.
در جمع بندی موضوع باید گفت، آسیب شناسی، ترمیم، بازبینی دائمی، تبدیل ضعف به قدرت و تهدید به فرصت، حتما از ضرورتهاست و در مرحله بعدی باید تلاش شود تا در حوزه روابط بینالملل با استفاده از ابزارها، یارگیری کنیم و در نهایت دیپلماسی عمومی را فعال کرده و رسانههایمان را فعال کنیم.
نکته مهم دیگر، وحدت جهان اسلام و دوری ما از حوزههای حساسیتزا است. تروریستها تلاش کردند میان شیعه و سنی اختلاف افکنی کنند و ما بی تردید به خوبی میتوانیم از همان حوزه هایی که تکفیریها فعال هستند، با آنها مقابله کنیم تا اهلسنت متوجه شوند که آنها هم از دیدگاه تکفیریها کافر هستند، اما در این حوزهها کار زیادی انجام نشده است، در حالی که جریان تکفیریها نوک پیکان حملهای است که آنها علیه ما دارند.
تسنیم: مکاتب مبنای نظریه نظم نوین جهانی مانند سکولاریسم، لیبرالیسم و کاپیتالیسم، پس از آغاز تحول در نظم جهانی و ایجاد نظم جدید هم اکنون در چه وضعیتی به سر می برند؟
-خندق آبادی: با بحران اقتصادی که پیش آمد و ایجاد نهضت وال استریت هرچه پیش میرویم، شکاف میان فقیر و غنی در دنیا بیشتر می شود به خصوص در کشورهایی که تابع نظریه لیبرالیسم و حاکمیت سرمایه هستند.
مسئله سلطه صهیونیزم بر اقتصاد دنیا طبعا همسان با مسئله تقابل دو جبهه در نظم نوین است و ناشی از تقابل مستضعف و مستکبر، این همان چیزی که رهبری انقلاب به آن اشاره کردند،لذا ما الان دو اردوگاه در مقابل هم داریم.
وقتی از لحاظ سیاسی به این صورت پیش رفتیم در عرصه مکتب هم شکاف بیشتر شده و مردم متوجه میشوند که لیبرالیسم، یک نظام مردمسالار نیست بلکه نظامی است که سرمایهداری بر آن حاکم است، به عنوان مثال؛ به راحتی مردم کم درآمد را از خانههایشان بیرون میکنند. در نتیجه معتقدم مبانی لیبرالیسم فرو میریزد و نظریه پایان تاریخ را که فوکویاما بعدا در آن تجدیدنظر کرد به علت این بود که مکتب لیبرالیسم در مبانی خود دچار مشکل میشود چراکه شما وقتی رفتار سلطه گران در عرصه اقتصادی و اجتماعی را بررسی کنید، همه چیز شاهد بر افول و فروپاشی است و غرب با این همه مسئله اخلاقی و اجتماعی دچار پوچی خواهد شد.
*گفتوگو از سید میثم رحمتی
انتهای پیام/