رویارویی خلافت اسلامی با امارت اسلامی
خبرگزاری تسنیم: از آنجا که ایده امارت اسلامی یک مسئله بین طالبان بوده و در عین حال موضوع خلافت اسلامی نیز از آبشخور حوادث تاریخی – دینی آب میخورد، میتواند در آینده این ۲ جریان را در برابر هم قرار دهد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، بدون شک یکی از شاخصههای طالبان در 20 سال گذشته عنصر اتحاد و انسجام در هسته مرکزی این گروه بوده است. از زمان شکلگیری طالبان در سال 1373 که تاکنون 20 سال از آن ایام میگذرد، این شاخصه تعیین کننده این گروه در میدان جنگ و عرصه سیاست محسوب شده است.
اما طالبان از ناحیه انشعابات در حلقه پیرامونی نیز آسیبهایی را متحمل شده که برای ترمیم آن سالها زمان لازم بوده و یا شاید هم هیچگاه جبران نشود.
اولین نشانههای اختلافی در بین طالبان زمانی آشکار شد که ملامحمد ربانی معاون شورای سرپرستی طالبان در سال 1998، از رهبر این گروه به خاطر برخی امور اجرایی فاصله گرفت.
ملامحمد ربانی که در هیئت رهبری طالبان بعد از ملا عمر در درجه دوم قرار داشت، از جناح معتدل طالبان نمایندگی میکرد که همین امر باعث شد برخی از تندرویهای رهبر این گروه را برنتابد.
به رغم آن که ربانی تا آخر عمر یعنی تا سال 1999 طالبان را ترک نکرد اما خبر مرگ وی این گروه را هم متأثر نکرد.
عبدالرئوف محمد وزیر وقت بهداشت طالبان نیز یکی دیگر از مسئولان این گروه بود که کمی پیش از سقوط حاکمیت طالبان از این گروه کنارهگیری کرد. وی زمانی که به کشور نروژ درخواست پناهندگی داد، مدعی شد که جانش توسط طالبان در خطر است.
همچنین در ماههای پایانی حاکمیت طالبان گزارشهایی از اختلاف بین وکیل احمد متوکل وزیر خارجه سابق طالبان و شورای رهبری این گروه در خصوص برخی مسائل بین المللی منتشر شد که بلافاصله توسط طالبان رد گردید.
موضوع تخریب مجسمههای بودا در استان بامیان یکی از موضوعات اختلافبرانگیز بین وزارت خارجه طالبان و شورای رهبری این گروه بود. به رغم آن که متوکل تلاشهایی را برای حل مسالمتآمیز این موضوع انجام داد اما سرانجام موافقان تخریب مجسمههای بودا که در رأس آن ملامحمد عمر رهبر این گروه قرار داشت، پیروز شدند.
پس از سقوط حاکمیت طالبان در سال 2001، کنارهگیری برخی از مقامات طالبان از این گروه، بیش از پیش ساختار طالبان را که بر اثر شوک حمله آمریکا به افغانستان متزلزل شده بود، آسیبپذیر کرد.
عبدالسلام راکتی، عبدالسلام حنفی، عبدالصمد خاکسار، ارسلا رحمانی، عبدالسلام ضعیف، سیداکر آغا، وکیل احمد متوکل، نورالعزیز، ملاتورجان و معتصم آغاجان از جمله شخصیتهای سیاسی و نظامی طالبان بودند که به تدریج خود را از بدنه طالبان جدا کردند.
با وجود آن که کنارهگیری ضعیف، متوکل و سیداکبر از طالبان آسیبی به این جریان وارد نکرد و حتی در برخی مواقع باعث تقویت آن نیز شد، اما جدایی رحمانی، خاکسار و معjصم از این گروه نه تنها که واکنش طالبان را برانگیخت بلکه به قیمت جان 2 نفر اول تمام شد و نفر سومی را نیز برای مدتی روانه بیمارستان کرد.
به نظر میرسد که کنارهگیری معتصم آغاجان از طالبان که زمانی در پستهای مهم این گروه فعالیت کرده بود، ضربه شدیدی به انسجام طالبان وارد کرد. معتصم نه تنها جریان طالبان را ترک کرد بلکه هرازگاهی نیز ضمن اعلام مخالفت با عملکرد طالبان، نشستهایی را نیز در خارج از افغانستان در مخالفت با سیاستهای فعلی طالبان که مبتنی بر ادامه جنگ است، برگزار میکند.
همزمان با این، گروه مسلح دیگری که خود را محاذ فدایی تحریک اسلامی افغانستان معرفی میکند نیز از چندی بدین سو به صورت آشکار با مواضع طالبان اعلام مخالفت کرده است.
اولین نشانه اختلاف این گروه با طالبان در سال 1391 پس از ترور ارسلا رحمانی از وزیران سابق طالبان و عضو شورای عالی صلح افغانستان آشکار شد. طالبان در آن زمان مسئولیت این ترور را به عهده نگرفت اما قاری حمزه سخنگوی طالبان محاذ فدایی مسئولیت این قتل را پذیرفت.
در جریان قتل ارسلا جمال استاندار لوگر در سال 1392 نیز اختلاف بین طالبان به رهبری ملامحمد عمر و شبه نظامیان محاذ فدایی تحریک اسلامی آشکار شد زیرا قتل این مقام دولتی توسط طالبان مورد تایید قرار نگرفت اما قاری حمزه سخنگوی محاذ فدایی مسئولیت آن را به عهده گرفت.
محاذ فدایی تحریک اسلامی افغانستان در تاریخ 31/2/93 با انتشار بیانیهای، قاری یوسف احمدی سخنگوی طالبان را سخنگوی شبهنظامیان قطری خطاب کرده و هشدار داد که طالبان صبر آنان را مورد آزمایش قرار ندهند و در غیر آن تمامی مدارک علیه آنان را در اختیار رسانهها قرار خواهند داد.
البته پیش از این قاری یوسف شبهنظامیان محاذ فدایی را دزدان خطاب کرده بود که باعث انتشار بیانیه توسط این گروه علیه سخنگوی طالبان شد.
شاید هیچ یک از این مواردی که ذکر شد خطر جدی برای طالبان محسوب نشود اما در این میان جریان جدیدی که می تواند بقای این گروه را برای همیشه مورد تهدید قرار دهد، مطرح شدن موضوع خلافت در میان برخی از جریانهای وابسته به طالبان افغان و پاکستانی است.
البته قبل از این که ابوبکر البغدادی در عراق و سوریه اعلام خلافت کند، شبهنظامیانی از افغانستان و پاکستان به جمع داعش پیوسته بودند ولی پس از مطرح شدن موضوع خلافت، گروههای شناخته از طالبان پاکستان و افغانستان ضمن اعلام بیعت با رهبر داعش، آشکارا بیعت خود با ملامحمد عمر را شکستند.
اخیراً مولوی عبدالرحیم مسلم دوست از چهرههای مهم و با نفوذ در بین طالبان افغانستان و پاکستان، ضمن اعلام بیعت با ابوبکر البغدادی، قول داد که با گروه داعش در افغانستان همکاری خواهد کرد. بر اساس انتشار یک ویدئو، عبدالرحیم مسلم دوست و مولوی عبدالقاهر رهبر سلفیهای استان کنر با ابوبکر البغدادی بیعت کردند.
عبدالرحیم مسلم دوست که اکنون نماینده گروه داعش در وزیرستان است بیان داشت: من و تمامی دوستان، برادران، خواهران و ملت افغانستان با امیرالمومنین و خلیفه مسلمانان ابوبکر البغدادی بیعت کرده و وفاداری خود را اعلام میکنیم.
پایگاه خبری پشتوزبان روهی به نقل از یک منبع طالبان مدعی شد: احتمال قوی وجود دارد که تعدادی از طالبان پاکستانی که تحت عنوان جماعت الاحرار فعالیت میکنند، به خاطر اطاعت از اوامر عبدالرحیم مسلم دوست، با ابوبکر البغدادی بیعت کنند.
با توجه به رفتار سیاسی – نظامی طالبان، این گروه هیچ فعالیت موازی اعم از سیاسی و نظامی را در کنار خود نمیپذیرد. درگیریهای خونینی که در چند سال گذشته بین طالبان و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار و همچنین محاذ فدایی رخ داده به علت رفتارهای انحصارطلبانه طالبان بوده است.
انحصارطلبی طالبان نه تنها شامل گروههای افغان میشود بلکه این خصیصه طالبان گروههای غیر افغان چون القاعده و حزب حرکت اسلامی ازبکستان را نیز در بر میگیرد. برخی کارشناسان معتقدند که ترور مولوی عبدالرقیب عضو ارشد طالبان به خاطر ارتباط با معتصم آغاجان و حزب حرکت اسلامی ازبکستان بوده است. ترور استاد یاسین از دیگر فعالان طالبان نیز مرتبط با موازیکاری و نافرمانی وی از شورای کویته طالبان عنوان شده است.
اخیراً عبدالرحیم ثاقب عضو کمیته فرهنگی طالبان با انتشار مطلبی، با صراحت ناراحتی طالبان را از موازیکاریهای گروههای تروریستی در افغانستان چون القاعده اعلام داشت. وی در این مطلب که در پایگاه خبری پشتوزبان نن منتشر شد، تصریح کرد: «پس از سال 2003 که فعالیت های نظامی طالبان علیه آمریکا در افغانستان از سر گرفته شد، القاعده تشکیلاتی مستقل از طالبان داشت. مثلاً القاعده مصطفی ابویزید را به عنوان مسئول بخش القاعده در افغانستان تعیین کرد در حالی که طالبان در همین ایام برای هر استان افغانستان استاندار جداگانه داشت و فعالیتهای نظامی علیه نیروهای خارجی با نظارت وی انجام میشد.
به رغم آن که بن لادن می دانست که طالبان فعالیتهای نظامی خارج از امارت اسلامی را دوست ندارند اما بازهم وی فعالیتهای نظامی این شبکه را به صورت مستقل در افغانستان تنظیم میکرد. در چنین وضعیتی، روابطه طالبان با القاعده در پایین ترین سطح خود رسیده بود.»
در همین راستا از آنجا که طالبان داعیه رهبری مسلمانان تحت عنوان امارت اسلامی را دارد، هیچگاه مسئله خلافت اسلامی را که از نگاه دینی – تاریخی ابعاد وسیعتری را دربر میگیرد، برنمیتابد. چنانچه ثاقب در نوشته خود ضمن انتقاد از شبکه القاعده به خاطر شکستن بیعت با ملامحمدعمر و حمایت از جریان خلافت در عراق، موضوع خلافت را زیر سوال برد و نوشت: «اسامه بن لادن در سال 2006 ابوعمرالبغدادی را به عنوان امیر دولت اسلامی عراق تعیین کرد که بعداً در رسانههای القاعده به عنوان امیرالمومنین شناخته و برای وی درخواست بیعت شد.
به گفته ثاقب، «از نگاه شرعی لشکری که بیعت امیر شرعی خود را به گردن داشته باشد، صلاحیت ندارد که امیر دیگری را برگزیند و برای وی بیعت بگیرد چون چنین کاری در شرع جایز نیست. از آنجا القاعده این اصل اسلام را از نظر به دور داشت، نتیجه آن این شد که امیر القاعده در عراق، نه در راستای فعالیتهای جهادی و نه هم در اتحاد مجاهدین نقشی بازی کند. با تعیین ابوعمرالبغدادی، اختلافات در عراق شدت گرفت که بعداً وی در حمله هوایی آمریکا در سال 2010 کشته شد و دولت اسلامی عراق به خلیفه ابوبکر البغدادی به ارث رسید. نتیجه اعلام ایجاد دولت اسلامی در عراق توسط القاعده این شد که در قدم نخست ابوبکر البغدادی علیه القاعده طغیان کرده و ایمنالظواهری رهبر فعلی این جریان را به بیکفایتی متهم کند.»
البته گفته میشود که اسامه بن لادن در سالهای پایانی عمر خود به اشتباهش درباره حمایت از گروهی که از بنیانگذاران داعش محسوب میشود، پی برد.
روزنامه «دیلی میل» چاپ انگلیس چندی قبل نوشت که در میان اسنادی که از خانه اسامه بن لادن در ایبت آباد پاکستان بدست آمد، نامهای هم بوده که رهبر القاعده از به میان آمدن یک گروه تندرو که به جان غیرنظامیان ارزشی قایل نیست، هشدار داده بود.
به ادعای دیلی میل، اسامه بن لادن القاعده را از نزدیک شدن به این گروه برحذر داشته است زیرا اقداماتش موجب بدنامی القاعده خواهد شد.
نتیجه
با توجه به مطالب موفق، مطرح شدن موضوع خلافت و پیوستن گروههایی از بین طالبان به این جریان، چالش بزرگی در برابر امارت اسلامی طالبان محسوب شده که اگر این گروه نتواند به درستی آن را مدیریت کند، نه تنها که جایگاه خودخواندگی امیرالمومنینی ملامحمد عمر زیر سوال میرود بلکه ادامه بقای طالبان را نیز با خطر روبرو خواهد کرد.
از آنجا که ایده امارت اسلامی یک مسئله فقهی و عقیدتی در بین طالبان بوده و در عین حال موضوع خلافت اسلامی نیز از آبشخور حوادث تاریخی – دینی آب میخورد، میتواند در آینده این 2 جریان را در برابر هم قرار دهد چنانچه اکنون نشانههای از این رویارویی ظاهر شده است.
بر اساس اصل «جنس مبارز باید از جنس مبارز باشد»، فقط امارت اسلامی میتواند جواب خلافت اسلامی را بدهد و این خلافت اسلامی است که میتواند برای همیشه فرش امارت اسلامی را جمع کرده و یا شاید روزی امارت اسلامی بساط خلافت اسلامی را برچیند.
انتهای پیام/پ