آیا حساب هویدا از حکومت پهلوی جداست؟
خبرگزاری تسنیم: نمیتوان هویدا را آنگونه که میلانی ادعا میکند «گرفتار چنبری گریزناپذیر» دانست که آنچه در مملکت میگذشت، بیاطلاع بود. هویدا نیز مثل دیگر پیچ و مهرههای آن حکومت خودکامه، بخشی از کل نظام بود و به خاطر موقعیتی که به مدت ۱۳ سال داشت، ت
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم،تاریخ و روایتهای برآمده از آن پدیدهی غریبی است. تلخ و شیرین، سهل و ممتنع و از همه مهمتر شناور و نسبی. چنان که با گذشت زمانی نه چندان طولانی برداشت و ذهنیتی که زمانی بدیهی به نظر میرسید، در برابر حقایق تازه مکشوف شده به چالش کشیده میشود. نقشآفرینی عامل انسانی به عنوان محور اصلی رویدادهای تاریخی، خود عامل دیگری است که تاریخ را به گذرگاهی فراخ برای جولان روایتهای متنوع و گاه متناقض از پدیدهای واحد تبدیل کرده است.
اما این ادعا بیشتر ناظر بر آن دسته از رویدادها و شخصیتهای تاریخی است که به دلایل گوناگون از جمله فاصله زمانی نتوانستهاند به درستی در معرض قضاوت نخبگان و مردم قرار گیرند. اما هنگامی که تأثیر عملکرد فرد یا افرادی روشن و ملموس بوده و پیامدهای مترتب بر آن نیز مشخص باشد، دیگر نمیتوان بر نسبی بودن تحلیل تاریخدانان و افکار عمومی تکیه چندانی کرد. یکی از همین نقاط روشن در تاریخ معاصر ایران که به خاطر نگرش برخی محققان و نویسندگان و همچنین فضاسازی سیاسی مخالفان نظام به تاریک و روشن ابهام نزدیک شده است، شخصیت و عملکرد «امیرعباس هویدا» است. ابهامی که به ویژه با انتشار کتاب معروف و جنجالی «معمای هویدا» اثر دکتر عباس میلانی وارد مرحله جدیدی شد.
هویدا از نمای نزدیک
امیرعباس هویدا (28 بهمن 1298 - 18 فروردین 1358)، فرزند «حبیبالله عینالملک» بود. پدرش سالها به عنوان سفیر ایران در لبنان و عربستان و سایر کشورهای عربی فعالیت کرده و همواره ساکن کشورهای خاورمیانه پرآشوب اوایل قرن بیستم بود. مادرش دختر «ادیب السلطنه» و نتیجه عزت الدوله (خواهر ناصرالدین شاه) بود و نسبش از این طریق همچون بسیاری از رجال عصر پهلوی به خاندان قاجار میرسید.
امیر عباس و برادر کوچکش فریدون به اقتضای شغل پدر در مدرسه فرانسوی بیروت تحصیل کردند. امیرعباس در اواخر تحصیل در دوره دبیرستان به اروپا رفت و سالها در انگلستان، بلژیک و فرانسه زندگی و تحصیل کرد. او پس از اتمام تحصیلات خود در رشته علوم سیاسی از دانشگاه بروکسل به ایران بازگشت و با توجه به سوابق پدرش، رشته تحصیلی و تسلط به زبانهای عربی، فرانسه و انگلیسی در وزارت امور خارجه ایران مشغول به کار شد.
هویدا از طریق آشنایی با «عبدالله انتظام» و دوستی با «حسنعلی منصور» پلههای ترقی را به سرعت طی کرد و در دولت منصور به وزارت دارایی منصوب شد. پس از کشته شدن منصور توسط گروه فداییان اسلام در بهمن ماه سال 1343، محمدرضا پهلوی او را به نخست وزیری منصوب کرد. سمتی که 13 سال بر عهده او بود و از این نظر صاحب طولانیترین دوره نخست وزیری در طول تاریخ ایران شد.
از سال 1356 حکومت جدید آمریکا به ریاست کارتر خواهان تغییر در خط مشی ایران به خصوص در زمینه مسائل مربوط به حقوق بشر و آزادیهای سیاسی بود. در راستای این هدف و لزوم انجام برخی تغییرات صوری، در مرداد همان سال هویدا از مقام خود استعفا داد. شاه استعفای او را پذیرفت. در غیبت اسدالله علم که برای درمان سرطان به آمریکا رفته بود، هویدا به وزارت دربار منصوب شد تا هم پیامی به مخالفان جدی حکومت باشد و هم حامیان قدرتمند هویدا راضی بمانند. ساعت 6 بعد از ظهر 15 مرداد 1356 پس از 4572 روز، هویدا از نخستوزیری استعفا داد و صندلی صدارت را به رقیب دیرینه خود جمشید آموزگار که از حمایت جدیتر آمریکائیان برخوردار بود واگذاشت.[1]
عمر منصب جدید هویدا زیاد نبود و یک سال بعد با اوجگیری مبارزات مردمی، به پیشنهاد ازهاری -نخست وزیر وقت- و با موافقت شاه و برای آرام کردن افکار عمومی، در هفتم آبان 1357 بازداشت و به جرم مساعدت در اختناق و نابسامانیهای سیاسی و اقتصادی کشور روانه زندان شد. هویدا که تا پیروزی انقلاب در مهمانسرای ساواک تحت مراقبت بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دستگیر شده، ابتدا به مدرسه علوی و سپس به زندان قصر انتقال یافت.
کتاب معمای هویدا بر این محور کلی قرار دارد که هویدا، روشنفکری بود که به منظور تعدیل رژیم پهلوی، به همکاری با آن رژیم روی آورد، اما جزمیت روشنفکران در مخالفت با شاه و اصلاحناپذیر دانستن رژیم پهلوی، عدم انعطاف شاه نسبت به کاستن از استبداد سیاسی باعث شد که هدف هویدا عملاً تحقق پیدا نکند.
معمای هویدا؛ تلاش برای روشنفکر جلوه دادن نخست وزیر شاه مستبد
انتشار کتاب «معمای هویدا» در سال 1380 بار دیگر نام نخست وزیر دیرپای محمدرضا شاه را بر سر زبانها انداخت. میلانی در این کتاب با بررسی ریز بینانه دوران جوانی، تحصیل و صدارت هویدا، به معرفی روحیات و تفکر وی پرداخته و در نهایت او را در زمره روشنفکرانی قرار میدهد که از سر استیصال، ناگزیر از همکاری با رژیم شاه شده است.
کتاب بر این محور کلی قرار دارد که هویدا، روشنفکر و متجددی بود که به منظور تعدیل رژیم پهلوی، به همکاری با آن رژیم روی آورد و امیدوار بود که با افزایش نقش طبقه متوسط، در درازمدت شاه به تقسیم قدرت رضایت بدهد. اما جزمیت روشنفکران در مخالفت با شاه و اصلاحناپذیر دانستن رژیم پهلوی، عدم انعطاف شاه نسبت به کاستن از استبداد سیاسی و تن دادن هویدا به پذیرش نقش نخستوزیر گوش به فرمان شاه، باعث شد که هدف هویدا عملاً تحقق پیدا نکند.
میلانی برای جا انداختن چنین تصویری از هویدا، وی را با آب و تاب فراوان، روشنفکری فرهیخته معرفی میکند.
میلانی، به رغم اشاره به تشدید سانسور و وجود شکنجه در دوره صدارت هویدا، با بزرگنمایی عدم سوءاستفاده مالی هویدا، سعی دارد نقش او را در سانسور، شکنجه و کشتار مخالفان به حاشیه برده و در نهایت فقط، هویدا را از لحاظ اخلاقی از این حیث که قانون اساسی در هر حال، نخستوزیر را مسئول کرده و مقصر میشناسد، مبرا کند. او سعی دارد هویدا را بهعنوان مهرهای ناچار در یک سیستم ناکارآمد معرفی کرده و تقصیرات را متوجه سیستم سازد.[2]
نویسنده کتاب معمای هویدا، معتقد است «هویدا فردی روشنفکر بود» (ص 63، 84 و 111). [3] «هویدا از فرهیختهترین و با خردترین چهرههای رژیم گذشته بود». (ص 419). دلایلی که او برای اثبات این ادعا میآورد، بسیار کلی، مبهم و در برخی موارد مضحک است: «هویدا از نوعی جلای جهانوطنی برخوردار بود، به چند زبان مختلف تسلط داشت، به داشتن اندیشههای لیبرالی شهرت یافته بود...» (ص 41)؛ «در مدرسه فرانسوی بیروت که خود را میسیون لاییک میخواند، درس خوانده بود» (ص 61)؛ «برنامه درسی این مدرسه یکسره عرفی بود». (ص 61)؛ «به کتاب مائدههای زمینی آندره ژید علاقه داشت؛ در این کتاب، ژید به زبانی سخت سرکش و غیرمذهبی، هستی انسان را ارج مینهد، لذتطلبی را میستاید، و بیپروا اعلام میکند «دیگر به گناه ایمانی ندارم» (ص 65). کتابهایی که میخواند تماما فرانسه، انگلیسی یا عربی بود و گاهی در منزل و به اصرار مادر، اشعار فارسی میخواند. (ص 71) به اروپا به عنوان آغاز و پایان همه چیز مینگریست. (ص 74) به فرانسه وابستگی فکری داشت و به ایران وابستگی عاطفی. (ص 88) دلبسته مالرو، استراتی، فردریک نیچه و آندره ژید بود. (ص 93) با پرویز ناتل خانلری آشنا شد و از طریق او با بعضی از مهمترین روشنفکران ایرانی آن زمان مرتبط گردید... وارد حلقه دوستان صادق هدایت شد... با هدایت مکاتبه داشت و برای او کتاب میفرستاد. (ص 107) با صادق چوبک نیز دوست بود... در دوره خدمت در دانشکده افسری، به اتفاق چوبک در دکهای وُدکا میخوردند... همه عمر به صرف مشروبات الکلی علاقه داشت. بعدها اسکاچ [ویسکی] را جانشین وُدکا کرد؛ کمکم به شراب ناب فرانسه هم دلبستگی یافت. (ص 109) به ولتر و دیدگاههای او درخصوص مذهب، علاقه داشت. مذاهب را لکه ننگ میدانست، از مذاهب رسمی نفرت داشت و «خدا ناشناسی قطعی» بود. موقعی که مشروب میخورد، تندتر به مذهب حمله میکرد. (ص 109) او و چوبک آشکارا ایمانی به خدا نداشتند و منتقد جدی اسلام بودند. (ص 110) خواننده محبوبش هایده بود! (ص 116)
«هوشنگ شهابی» معتقد است هویدا مثل «بارون کورو» مرد معمایی بود، مردی که آرمانهای ایده آلیاش همزیست رفتارهایی بود در تناقض با آن آرمانها. درآوردن سویههای متناقض و مختلف زندگی هویدا، نویسنده را رهسپار سفری اکتشافی کرده که در نهایت به سفری خود اکتشافی انجامیده.
میلانی، خواسته یا ناخواسته، بر نکاتی انگشت گذاشته است که مشخصههای «ارتجاع روشنفکری» را نشان میدهد. چگونه بر فردی میتوان نام روشنفکر گذاشت که با فرهنگ خودی بیگانه است؛ دل در گرو غرب دارد؛ با رنج و آلام مردم خود آشنا نیست؛ توجیهگر شکنجه، سانسور و کشتار مردم در رژیمی وابسته به بیگانگان است؛ معتقد به انجام کودتا و سرکوب گسترده انقلاب مردم علیه رژیم پهلوی است و....؟ آیا رفاقت و نامهنگاری با ناتل خانلری و صادق هدایت، مشروبخواری با صادق چوبک و دیگران، علاقه به آندره ژید و ولتر، خواندن رمانهای غربی و ... کافی است که از فردی شخصیتی روشنفکر بسازد؟[4]
«هوشنگ شهابی»، استاد تاریخ دانشگاه بوستون معتقد است کتاب میلانی زندگینامهای معمولی نیست. او همچون کتاب کلاسیک «ای. جی سایمن»، «در جستوجوی کورو»، نه فقط قصه زندگیای پرآب و رنگ را تعریف میکند بلکه جستوجوی خودش را هم پی جزئیات این زندگی شرح میدهد. هویدا هم مثل «بارون کورو» مرد معمایی بود، مردی که آرمانهای ایده آلیاش همزیست رفتارهایی بود در تناقض با آن آرمانها. درآوردن سویههای متناقض و مختلف زندگی هویدا، نویسنده را رهسپار سفری اکتشافی کرده که در نهایت به سفری خود اکتشافی انجامیده.[5]
هویدا و ادعای بی اختیاری در سیستم سیاسی پهلوی
«من فقط هماهنگ کننده بودم. من وقتی دانستم که در محکمه انقلابی اسلامی محاکمه میشوم خوشحال شدم و دانستم که در این محکمه عدالت هست. بنابراین سعی کردهام با شهامت و صداقت سخنم را بگویم. به همین جهت هم با جسارت میگویم که اینگونه که شما صحبت میکنید انگار، من پادشاه بودهام و پادشاه نخستوزیر. پادشاه طبق قانون اساسی، رئیس قوه مجریه بود و ما همه، حتی شاید شما هم، از او اطاعت میکردیم».
این بخشی از آخرین گفتههای هویدا در دادگاه انقلابی بهار سال 1358 بود. دادگاهی که نهایتاً رأی به اعدام او داد. هویدا در حالی سمت خود را تشریفاتی دانسته و آن را محدود به ماشین مهرزنی اوامر شاه معرفی میکرد که در طول دوران صدارتش همواره در تدوین و اجرای برنامههای بلند پروازانه شاه نقشی اساسی داشت. اقداماتی که تحت عناوین «هان پرکن اما درون تهی «انقلاب سفید» و «حرکت به سوی دروازههای تمدن» در سالهای سرنوشتساز دهه 1340 و1350 رخ داد. بررسی اجمالی مطبوعات این دوران نشان دهنده این موضوع است که هویدا در اکثر قریب به اتفاق مصادیق این برنامهها، حضوری فعالانه داشته و مدافع جدی آنها بوده است .حال سؤال اینجاست که چگونه میتوان در صدر سیستم اداری و سیاسی یک نظام قرار داشت و خود را صرفاً یک هماهنگ کننده نامید؟
نمیتوان هویدا را آنگونه که میلانی ادعا میکند «گرفتار چنبری گریز ناپذیر» دانست که آنچه در مملکت میگذشت بی اطلاع بود. هویدا نیز مثل دیگر پیچ و مهرههای آن حکومت خودکامه، بخشی از کل نظام بود و به علت موقعیتی که به مدت 13 سال داشت، ترجیح داد با سیاستهای شاه همکاری و همفکری داشته باشد.
فرجام سخن
ادعای هویدا مبنی بر این که وی مهرهای بیاختیار در دست شاه بوده و علیرغم مخالفت با سیاستهای وی چارهای جز پذیرش اوامرش نداشته است هم از لحاظ منطقی، هم از بعد حقوقی و سیاسی دارای ایراد است. هیچ نشانه قابل اطمینان و مستندی مبنی بر مخالفت و حتی ابراز نظری متفاوت از شاه در اظهارات رسمی هویدا موجود نیست. آنچه هم در برخی منابع پراکنده به صورت نقل قول دیگران آمده است -میلانی نیز به برخی از این روایت ها اشاره دارد که قابل اتکا نیست- سیاستمدار موفق و متعهد کسی است که به صورت آشکار و منطقی و نه در خفاء و محافل غیر رسمی به بیان مواضع خود پرداخته و در صورت اعتقاد به آموزههای دموکراتیک، در عرصه عمل نیز از آن دفاع کند. در خوش بینانهترین حالت میتوان گفت هویدا در سیزده سال حضور خود در منصب نخست وزیری منتظر فرصت بود و از برنامهها و فکرهای لیبرال مسلکاش تا رسیدن روزگاری که هرگز نیامد، چشمپوشی کرد. این فرضیه هم عذر بدتر از گناه است چرا که بیشتر اتلاف وقت و سرمایههای مادی و معنوی کشور برای حفظ منصب و قدرت را به ذهن متبادر میسازد.(*)
پینوشتها:
[1]. مظفر شاهدی، قصه هویدا، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی: 1386، ص 399.
[2]. موسی حقانی، تناقضات یک تاریخ نگار،www.ical.ir/index.php?option=item&id=883%.
[3]. تمام شماره صفحات داخل پرانتز مربوط به این منبع می باشد:عباس میلانی،معمای هویدا، تهران، اختران:1380.
[4]. موسی حقانی، همان.
[5]. شخصیت شناسی هویدا؛ یاغی محافظه کار، هوشنگ شهابی، ترجمه بهرنگ رجبی،پایگاه اینترنتی تاریخ ایرانی:
منبع:برهان
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.