خبرنگاری؟ اینم شد شغل!
خبرگزاری تسنیم: آقا به جان خودم دیگه عقلم به جایی قد نمی ده. شما کارت چیه که اینقدر عجیب و غریبه؟ نه مرخصی داری، نه تعطیلی درست و حسابی، نه امنیت شغلی، نه یه جای ثابت، نه حقوق درست و حسابی، نه امنیت روانی! حالا خود کارت آرامش داره یا نه؟
به گزارش گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم، سعی کردهایم در این مقام طنز اکثر روزنامه های کشور را جمع کنیم تا دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
***منظور وزیر کدام شیر بود ؟
وزیر بهداشت: دوران شیرخوارگی مهمترین دوران یک نوزاد است.
به نظر شما بعد از دوران شیرخوارگی کدام یک از دوران "نوزاد" مهمتر است؟
الف) دوران مطالعه فلسفه غربی
ب) دوران مطالعه بر روی سلول های بنیادین
ج) دوران صرف چلوکباب سلطانی
د) دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد.
ایضا وزیر بهداشت: وزارت بهداشت مشوق هایی را برای ترویج تغذیه با شیر مادر وضع کرده است.
برخی از این مجوزها عبارتند از:
الف) اهدای یک بسته پوشک یکبار مصرف
ب) اهدای نیم کیلو زرشک خالص
ج) اعطای بیست دقیقه مرخصی تشویقی در ماه برای مادران شاغل
د) اهدای یک بسته آدامس بادکنکی برای مادران غیرشاغل
باز هم وزیر بهداشت: زمانی در حوزه شاخص سلامت نوزادان رتبه اول منطقه را داشتیم اما اکنون رتبه ما دورقمی است.
در عبارت فوق منظور از "زمانی" کدام یک از گزینه های زیر است؟
الف) دوران مزوزوئیک
ب) دوران هوخشتره
ج) دوران اشکانیان
ب) سی چهل سال پیش
همچنان وزیر بهداشت: بسیاری از چربی هایش به خاطر روغن پالم است نه بخاطر چربی طبیعی شیر و مردم بدانند که هزینه را برای چه شیری پرداخت می کنند.
به نظر شما مردم هزینه کدام یک از شیرهای زیر را پرداخت می کنند؟
الف) شیر شیلنگی که در آسیاب دشمن آب می ریزد.
ب) شیر جنگل های آفریقا
ج) شیر سماور
د) اگزوز خاور!
شرق: اینم شد کار؟
توی خیابان گشت می زدم و نمه نمه می رفتم سرکار. به دکه روزنامه فروشی رسیدم. کلا این روزنامه ها موجودات عجیبی هستند. اصلا حساب و کتاب ندارند. یک روزنامه ای را سال ها روی دکه می بینی، فردا می آیی می بینی نیست. یک روزنامه چهار روز کار می کند، یک دفعه معلوم نیست کجا گم و گور می شود. می ایستی دم دکه روزنامه فروشی، روزنامه ها را نگاه می کنی، می بینی کم نیستند، ولی آدم رغبت نمی کند برود سراغ شان. یک سری را که اصلا آدم دست و دلش به خریدن نمی رود. یک سری از روزنامه ها هم از دور داد می زنند «من آخرین رهگذرم تو این خیابون بلند، دیر اومدم که زود برم، دل به صدای من نبند!» خب آدم دلش نمی آید به آنها وابسته شود. چون می داند «که عیش ما همین یک یا دو روز است!»
توی همین فکرها بودم که رسیدم به اتاقک عزیزم. چند دقیقه ای بیشتر نبود که در اتاق نشسته بودم که کسی خسته و له و لورده وارد اتاقک شد و ولو شد روی صندلی.
پرسیدم: «برای مشاوره تشریف آوردید؟» گفت: «نه! دارم می رم پیش این یارو باهاش صحبت کنم. از مجلس اومدم، خیلی خسته ام، گفتم بیام چند دقیقه اینجا استراحت کنم.» خواستم بگویم اینجا جای استراحت نیست و بفرما بیرون، ولی دلم برایش سوخت. احساس کردم آدم بدی نیست.
پرسیدم: «شما کارت چیه آقا؟» گفت: «حدس بزن.» پرسیدم: «بیست سوالیه؟» گفت: «آره اصلا بیا بیست سوالیش کنیم چه اشکالی داره؟» پرسیدم: «جانداری؟» نگاهم کرد و گفت: «خودت چی فکر می کنی دقیقا؟»
گفتم: «والا این چیزی که من از تو دارم می بینم، جنازه ست! مرده متحرک!» لبخند تلخی زد و گفت: «آره خب تقریبا همینه.» گفتم: «خونه داری؟» گفت: «نه بابا یه جای نقلی اجاره کردم.» پرسیدم: «ازدواج کردی؟» گفت: «نه، بهم زن نمیدن که!» باز پرسیدم: «ماشین داری؟» گفت: «بعد از ده سال یه ماشین گرفتم ولی حقوق عقب افتاده دارم از پسش برنمیام. احتمالا باید بفروشمش.» گفتم: «محل کارت کجاست؟» گفت: «متغیره جای ثابت ندارم.» پرسیدم: «خودت دوست داری پروژه ای و موقت کار کنی؟» گفت: «نه من دوست دارم ثابت یه جا باشم. ولی بعضیا گویا دوست ندارن ما روز خوش ببینیم.»
پرسیدم: «حقوق تون به موقع است؟» گفت: «نه! چند ماه یه بار یه چیزی می ریزن به حساب مون.» پرسیدم: «حقوقت به دو سه تومن می رسه؟!» خندید و گفت: «دو سه تومن؟! ها ها! نه بابا جون! ته تهش خیلی بشه میشه 1 تومن!»
گفتم: «چقدر مرخصی در ماه دارید؟» گفت: «تقریبا هیچی.» پرسیدم: «جمعه ها تعطیلین دیگه؟»
گفت: «نه! جمعه ها باید بریم سرکار!» خیلی تعجب کرده بودم! این دیگر چه کار عجیبی است؟ چطور تحمل می کند؟ کمی فکر کردم و پرسیدم: «امنیت شغلیتون چطوره؟» گفت: «امنیت شغلی؟ اون که هیچی...» داشتم از تعجب شاخ در می آوردم! گفتم: «آقا به جان خودم دیگه عقلم به جایی قد نمی ده. شما کارت چیه که اینقدر عجیب و غریبه؟ نه مرخصی داری، نه تعطیلی درست و حسابی، نه امنیت شغلی، نه یه جای ثابت، نه حقوق درست و حسابی، نه امنیت روانی! حالا خود کارت آرامش داره یا نه؟»
گفت: «آرامش؟ اصلا ذات کار ما یعنی استرس! یعنی جنگ اعصاب و خطر کردن.» گفتم: «چه کاریه خب برای چی موندی توی همچین کاری؟ بیا وایستا اینجا کنار خودم مشاوره بده به ملت. کارت بگیره راحت ماهی 2 تومن در میاری. دردسر هم نداری! همین دست فروشای مترو کارشون از تو بهتره! واسه چی وایستادی توی این کار؟!» گفت: «عشق! عشق و اعتقاد به کاری که می کنم!» داشت می رفت بیرون که با کنجکاوی پرسیدم: «کارت چیه؟» گفت: «خبرنگارم...»
***کیهان : عوارض جانبی !(گفت و شنود)
گفت: برخی از کارشناسان اقتصادی اعلام کرده اند که بسته پیشنهادی دولت برای «شکستن رکود تورمی» بر گرفته از نسخه صندوق بین المللی پول است.
گفتم: خب! چه عیبی دارد؟! اگر نسخه کارسازی باشد و تورم را کاهش دهد، باید از آن استفاده کرد.
گفت: این کارشناسان می گویند، طرح یاد شده، نسخه شکست خورده صندوق بین المللی پول است که از دولت سازندگی تاکنون در حال اجرا شدن است و پی آمدها و آثار بسیار زیان آوری داشته است.
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو برای سرما خوردگی به پزشک مراجعه کرد. دکتر یک نوع قرص تجویز کرد و گفت؛ البته مصرف این قرص با برخی عوارض جانبی همراه است، مثل؛ سرگیجه، سردرد، نارسایی کبد، احتمال سکته قلبی و... یارو گفت؛ آقای دکتر! خب! اگر با همان سرما خوردگی خودم کنار بیام و تحملش کنم که خیلی باصرفه تره!
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.