فردی؛ الگوی مدیریت جهادی
خبرگزاری تسنیم: زندهیاد امیرحسین فردی میگفت: من قبلهنمایی دارم که هیچگاه از آن زاویه نمیگیرم، قبله نمای من امام راحل(ره) و رهبر معظم انقلاب هستند.
اشاره
بسته شدن صفحات ایوان هنر چند روز پیش از انتشار نشریه دلیلی شد تا یادنامه امیر قافله ادبیات انقلاب اسلامی زندهیاد «امیرحسین فردی» در این شماره به چاپ برسد.
امید که ذرهای از دین به او ادا شده باشد. او که علیرغم امیربودن خود را سرباز ولایت میدانست.
هنگامی که پر کشید و آسمانی شد. در جمعی که بودیم عزیزی گفت: کیهان بچهها یتیم شد، دیگری ادامه داد: ادبیات کودک یتیم شد و من گفتم: با فقدان او ادبیات یتیم و سوگوار شد.
سخن از زندهیاد «امیرحسین فردی» است. نویسنده بزرگی که طلایهدار و قافلهسالار انقلاب اسلامی درباره او نوشت:
«... این هنرمند سختکوش از پیشکسوتان عرصه فعالیتهای ادبی دوران انقلاب و از بنیانگذاران هستههای جوانان هنرمند انقلابی و در شمار برجستگانی بود که نهال پرطراوت هنر انقلاب را در برابر دشمنان عنود و همراهان سستعنصر، با انگیزه و ایمان راسخ خویش پاسداری کردند و به شکوفایی و باروری امروز رساندند. رحمت خدا بر او و بر تلاش صادقانهاش. سیدعلی خامنهای»
و این سعادت که رهبر انقلاب چنین از کسی یاد کند؛ او را سزاست که به قول حسین شریعتمداری نماینده ولی فقیه و سرپرست موسسه کیهان:
«زندهیاد امیرحسین فردی میگفت: من قبلهنمایی دارم که هیچگاه از آن زاویه نمیگیرم، قبله نمای من امام راحل(ره) و رهبر معظم انقلاب هستند.»
روستازاده بود و پرورش یافته در خانوادهای فقیر اما با ایمان، در آذربایجان!
در سال 1355 یعنی در اوج فواره قدرت و دیکتاتوری رژیم شاه، زمانی که ملیگرایان آرزویشان تنها سلطنت شاه به شیوه پادشاهی در سوئد و انگلستان بود، و سقوط شاه به مخلیهشان هم خطور نمیکرد، در مسجد جوادالائمه(ع) تهران با هدف تربیت نویسندگان مسلمان و انقلابی شورای نویسندگان برپا کرد و با همتی مثالزدنی به آموزش جوانان مشتاق پرداخت. چنانکه از همین مسجد دهها نویسنده و فیلمساز، گرافیست، بازیگر و کارگردان تئاتر و سینما در خدمت انقلاب اسلامی قرار گرفتند.
زمانی که انقلاب در میان بهت و حیرت ملیگرایان و مارکسیستها، با قافلهسالاری یک مرجع تقلید به پیروزی رسید در شمار اولین کسانی بود که به تاسیس حوزه هنری و اندیشه اسلامی همت گماشت. مرکزی که بعدها با نام حوزه هنری تحت پوشش سازمان تبلیغات اسلامی قرار گرفت.
زندهیاد فردی با همان دوستان به موسسه کیهان آمد اما زمانی که احساس کرد دوستانش با آرمانهای انقلاب و ولایت زاویه پیدا میکنند علیرغم حجب و حیای ذاتیاش از آنها برید.
کسانی که با نام روشنفکری دینی حلقه کیان را شکل دادند. اما او در «کیهان بچهها» ماند و با دوستان سستعنصرش به تعبیر رهبر انقلاب، چنان فاصله گرفت که گویی هیچ قرابت و خاطرهای با آنها ندارد.
همراه و همسایه اداری او میگوید: چند نکته را باید در مورد این بزرگوار یادآوری کنم. اول عشق او به ولایت بود. چیزی که هم در رفتار، گفتار و نوشتههایش احساس میشد، دوم سادهزیستی او، زیرا با آنکه به چهرهای شاخص در ادبیات تبدیل شده بود در همان خانه قدیمیاش در 30 متری جی ماند و شمال شهری نشد. سوم ارتباطش را با مسجد قطع نکرد و علیرغم ضیق وقت رابطهاش با مسجد برقرار بود. چهارم آرامش و اخلاق نیکو و خوش خلقی و سیمای همیشه خندانش. پنجم قدرت مدیریت مثالزدنیاش چه در زمینه ادبیات و هنر و چه در زمینه ورزش زیرا هنگامی که در یک تیم فوتبال در موسسه بازی میکردیم مثل یک مربی حرفهای از راهنماییهایش بهره میبردیم. ششم مهر او به مخلوقات خدا، چنان که هر روز مقداری برنج و نان را از غذایش برای کبوترهای پشت پنجره اتاقش جدا میکرد.
کبوترانی که علیرغم وحشی بودن اهلی مهر او شده بودند.
و دست آخر مهر به والدین و احترام به آنها باعث شده بود تا خداوند به او این همه عزت بدهد.»
این همراه و همسایه در پایان میگوید: «فوت مرحوم مادرش چنان تاثیر عمیقی بر او نهاده بود که بارها تاکید میکرد: «تاب این فراق را ندارم و این دوری بیشتر از مشکل قلبی، آزارم میدهد.»
و بالاخره سردار بیادعای ساحت ادب و هنر انقلاب، همان گونه که سربازوار و ساده زیسته بود در اردیبهشت ماه به مادرش پیوست. مادری که به او عشق و ایمان، تقوا و ساده زیستی را هدیه داده بود.
امیر قافله ادبیات اسلامی، حشرت با اولیاءالله باد!
منبع: روزنامه کیهان
انتهای پیام/