مدعیان حقوق بشر خود را به خواب زده اند
خبرگزاری تسنیم: در نشست صمیمانه خبرگزاری تسنیم با خانواده های شهدای حادثه تروریستی حسینیه سیدالشهدای شیراز خانواده های این شهدا با نقل خاطراتی از شهدا ترور را محکوم کرده و خواستار رعایت برقراری عدالت و رعایت حقوق بشر در همه دنیا شدند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم ازشیراز در نشست صمیمانه خبرگزاری تسنیم با خانواده های شهدای حادثه تروریستی حسینیه سیدالشهدای شیراز خانواده های این شهدا با نقل خاطراتی از شهدا ترور را محکوم کرده و خواستار رعایت برقراری عدالت و رعایت حقوق بشر در همه دنیا شدند.
پدر شهیدان عرفان و علیرضا انتظامی در گفت و گو با خبرنگار سرویس فرهنگی تسنیم اظهار کرد: در این حادثه معلوم شد مدعیان حقوق بشر خود را به خواب زده اند و چگونه می شود کسانی را که خود را به خواب زده از خواب بیدار کرد.
وی با بیان این که مدعیان حقوق بشر کجایند تا خون به نا حق ریخته کودکان مرا ببینند افزود: باید به احمد شهید گفت تو که نوکر آمریکایی چگونه باید تو را از خواب غفلت بیدار کرد.
انتظامی با بیان اینکه کشتن عده ای بی گناه آن هم با بمب اوج نامردی است خاطر نشان کرد: هزاران نفر در دنیا به خاطر به خواب غفلت رفتن عده ای که خود را به خواب زده اند سالانه کشته و قربانی زیاده خواهان دنیا می شوند.
بچه هایم برای من دسته گل بودند ، من دوتا فرزند و میوه دل داشتم ، فرزندانی شیرین برای من و مادرشان که در چشم به هم زدنی حامیان حقوق بشر آنها را ازمن گرفتند.
وی با بیان اینکه وقتی در یک لحظه یک دفعه متوجه بشوید دیگر بچه ها نیستند و بچه ها پرپر شده اند، قطع مسلم دیوانه می شوید، تنها معجزه است که سبب شد من هنوز سر پا باشم حقیقتا مادرشان صبر زینبی داشت،صبر مادرشان و کمک خودشان تسلی خاطر من بود.
انتظامی گفت: آن ها بزدل هایی بودند که بمب 8 کیلویی رو انتهای سالن گذاشتند و فرار کردند و مثل احمق ها و در نهایت نامردی دور از صحنه ایستاده و فیلم گرفتند و برای کشورهای بیگانه فرستاده و سریع فیلم های خودشان را روی سایت ها بردند.
وی تصریح کرد: درست است که امروز همه می دانند چه اتفاقی افتاده است اما گلایه ما از مسئولان وقت است که نمک به زخم مازدند و پس از گذشت 23 روز شهدای ما را پذیرفتند.
وی افزود: در هفته اول از شهادت فرزندانم مثل دیوانه ها بودم تا اینکه کودکانم به خوابم آمدند و مرا از غم و غصه نجات دادند.
حسینیه سید الشهدا زنگ خطر برای دشمنان است
محمد جوکار از شهدای حسینیه سید الشهدا (رهپویان وصال ) متولد 1364 و پیرو ولایت وخط امام و رهبر بود.
نماز اول وقت، روزه و نماز شب برای محمد اهمیت فراوان داشت و یکی از عادات همیشگی شهید جوکار رفتن به دارالرحمه به ویژه روز پنج شنبه و زیارت شاهچراغ (ع) در روز جمعه بود.
محمد از کودکی پسر خوب و منظم و از نظر جثه نسبت به همسالان خود درشتتر بود و هنگام تحصیل کارهای فنی را یاد گرفت و بعد از گرفتن دیپلم مشغول به کار شد .
پدر شهید جوکار در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: چند روز قبل از شهادت محمد 12 فروردین به همراه محمد به خواستگاری رفتیم و 18 فروردین نیز خطبه محرمیت برای او و همسرش خواندیم و 24 فروردین نیز محمدم به شهادت رسید.
وی یکی از ویژگیهای شخصیتی محمد را احترام به پدر و مادر و کمک به آنها عنوان کردو گفت : خواهر محمد بعد از مطلع شدن از حادثه بمبگذاری چند بار با محمد تماس گرفت اما جواب نداد، با نگرانی به پسر دیگرم که در بیمارستان نمازی شیفت بود تماس گرفت و او ما را در جریان قرار داد.
وی افزود: برای پرسوجو از احوال پسرم به درمانگاه رفتم و مشخصات پسرم را دادم و آنها گفتند که اسامی مجروحین روی در نوشته شده ، آقایی که در آنجا حضور داشت به من گفت در نمازخانه بنشینید تا به شما اطلاع دهم، بعد از 10 دقیقه یک آمبولانس به درمانگاه آمد به دنبال آن رفتم و دیدم مجروحی که آوردند پسر خودم است که شهید شده.
پرستاران مرا از پسرم جدا کردند و جسد او را به سردخانه منتقل کردند و من که توانایی رفتن به منزل و دادن خبر شهادت محمد را نداشتم به خانه برادر خانمم رفتم.
پدر شهید محمد جوکار گفت: زمان جنگ وقتی فرزندان ما برای رفتن به جبهه از خانواده خداحافظی میکردند خانوادهها آمادگی شنیدن خبر شهادت فرزندانشان را داشتند ولی در این واقعه هیچ کس انتظار چنین اتفاقی را نداشت.
وی افزود: دشمنان دیدند که در حسینیه سیدالشهدا هرهفته تعدادی جوان دور هم جمع می شوند و جوانان مذهبی تربیت میشوند بنابراین این برای آنها زنگ خطر بود و به همین دلیل دست به چنین اقدامی زدند.
مسلمانان در همه جای دنیا قربانی بی عدالتی هستند
خواهر شهید موسوی در گفت و گو با خبرنگار تسنیم گفت: مسلمانان در همه جای دنیا قربان بی عدالتی هستند و حقوق بشر تنها برای کسانی تحقق می یابد که خود ناقض حقوق بشرند.
وی افزود:غلامحسین دو سال از من بزرگتر بود محمد حسین بچه ساکت ، صبور، باهوش و شوخ طبعی بود.
شبی که شهید شد نمی دانستیم آمده حسینه ، اهل هیئت بود و در 7 روز هفته حداقل 6 روزش در هیئت بود، یکی از دوستان غلامحسین تماس گرفت و گفت غلامحسین کجاست؟ ما اظهار بی اطلاعی کردیم از آنجا که موبایل غلامحسین هم خاموش بود ما نتوانستیم با او تماس بگیریم.
بعد از اینکه متوجه شدیم در حسینه سید الشهدا بمبگذاری شده، برادرم به سمت اتاق مادرم رفت که این خبر را به او اطلاع دهد که مادرم بی هیچ مقدمهای گفت غلام حسینم رفت.
برادرم به مادرم گفت هنوز هیچ چیزی معلوم نیست چرا این حرف را می زنی مادرم هم گفت به دلم افتاده که غلام حسین شهید شده است.
آن شب ما بعد از رفتن به حسینه و خیابانهای اطراف آن به بیمارستانی که مجروحین این حادثه در آنجا بستری بود سر زدیم ولی خبری از غلام حسین نبود .
پدرم آن شب خانه نبود و در محل کار شیفت نگهبانی داشت، ساعت 2 بامداد پدرم را از این موضوع مطلع کردیم و پدرم هم بلافاصله گفت پسرم شهید شده چون خودش یک هفته پیش گفته دوست دارم برای دفاع از لبنان یا افغانستان به آنجا بروم و در آنجا شهید شوم.
ساعت 7 و نیم صبح به ما اطلاع دادند که غلام حسین در سردخانه بیمارستان نمازی است و شهید شده است.
راه ما درست است و ترور سد راهمان نمی شود
برادر شهید علوی در گفت و گو با خبرنگار تسنیم در شیراز اظهار کرد: خون شهیدان دامن افرادی را که دم از حقوق بشر می زنند، می گیرد چون ما مطمئنیم که در راه حق گام برمی داریم و مسیر ما درست است و جان خود و عزیزانمان را در راه حق می دهیم.
جواد علوی 26 سال داشت دیپلم ریاضی بود، برای تحصیل در حوزه هم قبول شد اما به دلیل شرایط اقتصادی خانواده و جسمی پدر مجبور شد تحصیل را رها کند.
برادر شهید گفت: جواد اخلاص عجیبی داشت و کارهایی خیر را پنهانی انجام می داد به طور مثال یک روز که من تنها در منزل بودم فردی تماس گرفت و گفت از کمیته امداد زرین دشت تماس می گیرم و می خواستم از جواد علوی بابت تحت پوشش قرار دادن یکی از مددجویان تشکر کنم.
با توجه به اینکه وضع مالی ما زیاد خوب نبود و خود جواد هم در دوران عقد به سر می برد و هزینههای ازدواج را باید تامین می کرد من باورم نمی شد که این اتفاق افتاده باشد.
سال 85 عقد کرده بود و به دلیل مشکلات مادی نتوانسته بود مراسم ازدواج را برگزار کند و قرار بود تابستان 87 ازدواج کند که در 26 فرودین 87 بعد از دو روز بستری شدن در بیمارستان به درجه رفیع شهادت نائل شد.
پدرم بعد از این حادثه ضربه روحی سختی خورد و به همین دلیل به لامرد بازگشت و در آنجا شرایط بهتری دارد.
شب حادثه من دانشجوی اصفهان بودم و در شیراز حضور نداشتم یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت در حسینه بمب گذاری شده من نگران شدم چون جواد بیشتر اوقات فراغت خود را به حسینه سید الشهدا می رفت و با جواد تماس گرفتم جواب نداد با خانواده تماس گرفتم گفتند جواد مغرب به قصد رفتن به شاهچراغ از خانه خارج شده است.
من با یکی از دوستانم که با همیشه همراه محمد جواد بود تماس گرفتم و او گفت 15 دقیقه قبل از بمب گذاری با جواد به حسینه رفتند و جواد برای ادای نماز داخل رفت ولی من بیرون از حسینه منتظرش بودم که حادثه بمب گذاری رخ داد.
ساعت 2 با علی علوی تماس گرفتم گفت جواد بر روی برانکارد به بیمارستان برده شد ولی ظاهرا اتفاقی نیفتاده بود هر چه اصرار کردم که اگر اتفاقی افتاده به من بگو چیزی نگفت.
پدر و مادرم در بیمارستانها به دنبال برادرم گشته بودند و حدود 6 صبح در بیمارستان نمازی جواد را پیدا کرده بودند.
اولش پدرم گفت حال جواد خوب است و لازم نیست از اصفهان به شیراز بیایید ولی ساعت 10 پدرم تماس گرفت و گفت بیا شیراز و من متوجه شدم که اتفاقی افتاده است.
برادرم معاون فرهنگی کانون شهید آوینی بود و یکی از دوستان برادرم به نام احمد آهن فشان تعریف می کرد که مسیر زندگی من این نبود و جواد علوی با توصیه ها و گفتههایش مسیر زندگی من را تغییر داد.
جواد چند روز قبل از حادثه به یکی از دوستانش گفته بود که چند روز است که وقتی از خواب بیدار می شوم حس می کنم روح از بدنم جدا شده است.
من پیامی به همه کسانی که دم از حقوق بشر می زنند دارم و آن پیام حضرت زینب در 1400 سال پیش است.
پیام من این است که درخت اسلام نیاز به آبیاری دارد و من امیدورام همه ما بتوانیم به نوبه خود از اسلام دفاع کنیم و در مسیر ارتقای علمی کشور گام برداریم.
انتهای پیام/