آویــــــــنی؛ نوســتالژی یا پاسخگوی مسایل امروز ما؟
خبرگزاری تسنیم: با سرمایه شهید آوینی دو نوع میتوان مواجه شد، یک نوع مواجهه نوستالژیک است. با این کار عملا اتفاق خاصی در عالم خارج نمیافتد. یعنی آوینی برای ما یک چهره زنده نیست. نوع دوم مواجهه، مواجهه با شهید آوینی به عنوان یک پدیده زنده است.
پرویز امینی دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و نویسنده دو کتاب مهار قدرت در مردم سالاری دینی و جامعهشناسی 22 خرداددر بهار سال 90 یک سخنرانی در جمع اعضای اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاههای کشور درباره شهید آوینی ایراد کرده است. متن این سخنرانی به این شرح است:
نوع مواجهه ما با سرمایههایمان چه سرمایههای مادی و چه سرمایههای معنوی علی الخصوص معنوی بسیار مهم است. در واقع اگر ما در یک محیط و یک بستر از کار فرهنگی و سیاسی هستیم در ابتدا کمیت فرصتها و یا حتی کیفیت آنها و تهدیدها در آن مهم است. اما درجه اول نیست. در درجه اول آنچه که مهم است یعنی فرصتها ر ا واقعا فرصت میکند و یا تهدیدها را واقعا تبدیل به به تهدید میکند، نوع مواجهه ما با آن پدیده است و این مهمتر از خود پدیده است. ما پدیدههایی داشتیم که ظاهرا کاملا فرصت بودند اما به دلیل آنکه به درستی با آن مواجه نشدیم، تبدیل به تهدید شدند مثل مشارکت چهل میلیون در انتخابات سال 88 که یک فرصت بود اما نوع برخورد ما، آن را تبدیل به یک تهدید کرد. و یا فتنه که به عنوان یک تهدید محسوب میشد، نوع مواجهه ما آن را تبدیل به فرصت کرد. بنابراین آنچه که مهم است مواجهه است..
با سرمایه شهید آوینی دو نوع میتوان مواجه شد، یک نوع که بنده آن را برخورد نوستالژیک و یا برخورد تاریخی مینامم، یعنی یک آوینی بود که بسیار هم آدم خوبی بود کارهای خوبی انجام داد در سالگردشهادتش یا هر مناسبت دیگری که در انقلاب نقش داشته است جمع میشویم راجع به ایشان صحبت میکنیم خاطراتمان را مرور میکنیم در جلسه خَلسهای پیدا کرده و فردا صبح هم به دنبال زندگی خودمان میرویم. این یعنی آوینی در حاشیه، آوینی نوستالژیک، یعنی یک خاطره خوب و در همین حد از یک شخصیت بزرگ و برجسته! که با شهید آوینی در حال حاضر چنین برخوردی میشود. یعنی در این 19 سال عمدتا برخورد ما با این شخصیت برخورد نوستالژیک بوده است. زمانی که نزدیک میشویم به سالگرد شهید آوینی، گردهماییها و نشستها برگزار میشود. و در حد یک یادآوری از این شهید، مرور خاطرات او، یادی از آثارش و یا پخش تصاویر باقی میماند! و عملا اتفاق خاصی در عالم خارج نمیافتد. یعنی شهید آوینی برای ما یک چهره زنده نیست و نوع مواجهه ما با او غالبا مواجهه نوستالژیک و تاریخیست. مثل اینکه مثلا شما آلبوم عکس دانشجویی خود را نگاه میکنید که دوستی داشتید، یک دوست خوب! به یادش میافتید، عجب روزهای خوبی داشتیم بعد هم یکی دو ساعت در عالم خلسه فرو میروید و تمام که شد به سراغ زندگی خودتان میروید. بدون اینکه این عمل تأثیری در زندگی سیاسی و فرهنگی شما داشته باشد. در این تلقی شهید آوینی یک سرمایه در حاشیه است.
اما نوع دوم مواجهه، مواجهه با شهید آوینی به عنوان یک پدیده زنده است. تفاوت برخورد تاریخی و یا نوستالژیک با مواجهه و برخورد زنده در این است که؛ عنصر زنده امروز هم به کار ما میآید، زنده است و ما میتوانیم مسأله خود را به او ارجاع دهیم و از او پاسخ بخواهیم. وقتی میگوییم با امام باید به عنوان یک پدیده زنده روبرو شد، یعنی آنکه او یک مکتب زنده است و ما هر زمان چالشی داشته باشیم میتوانیم به او مراجعه کنیم. یعنی این طور نیست که امام تا یک دههای زنده است و بعد هم دیگر تمام شد و رفت! ما با بایستی با آوینی هم به عنوان یک سرمایه زنده و یک عنصر زنده برخورد کنیم.
در حوزه فرهنگ و هنر یک سوال مهم همیشه در ذهن ماست و آن اینکه در حوزه فرهنگ چه باید کرد؟ برخورد زنده یعنی اینکه اگر آوینی هم اکنون زنده بود در این حوزه چه میکرد؟ اگر چه که باید سوال خود را در این حوزه کمی به عقبتر ببریم که اصلا آیا میشود کاری کرد؟ که بعد از آن بگوییم چه باید کرد؟ و چگونه؟ در حال حاضر برای بسیاری از عناصر در حوزه فرهنگ سوال مهمشان این است که اصلا آیا واقعا به نفع این فرهنگ دینی و انقلابی و اسلامی میشود کاری کرد یا نه؟ و این سئوال نسبت به سئوال چه باید کرد؟ و چگونه؟ مقدم است.
وقتی که شاهدیم کسانی که دائما در حوزه سینما از رادیکالترین وضع با تمام معاونتهای سینمایی بعد از انقلاب در چالش بودهاند و آنها را از نظر معیارهای ارزشی نقد کردهاند، همینها میشوند معاونت سینمایی در دولت دهم و جشنوارهای مثل جشنواره بیست و نهم اتفاق میافتد که جزء بدترین و ضد انقلابیترین جشنوارههای فیلم فجر میشود و در این شرایط است که فرد سوال میکند که با این وضعیت آیا میشود کاری کرد؟ امروز که مدیریت و امکانات و تصمیم گیری و سیاستگزاری در اختیار کسانی قرار گرفته که رادیکالترین وجوه فکری و هنری را نسبت به حوزه مدیریتی فرهنگی قبلی داشتند، حال که خود اینها آمدهاند پس چرا باز نشد؟ یا سراغ آدمها و مصداقها میرود و میبیند آقای فلانی مثلا از کرخه تا راین و یا آژانس ساخته و بعد مثلا به نام پدر میسازد بعدا گزارش یک جشن میسازد و بعد قضاوت میکند که این فرد که این ویژگیها را داشت یعنی از نظر عقبههای فکری و انقلابی ممتازترین بود چرا اینچنین شد؟ در حوزههای دیگر نیز وضع را به همین منوال نگاه میکند و بعد باز هم این سوال به وجود میآید که آیا واقعا در حوزه فرهنگی میشود کاری کرد یا نه؟ چه میشود که حتی برای افراد معتقد به نظام هم چنین اتفاقی میافتد و میشود جشنواره بیست و نهم؟ فیلمی که برنده چند سیمرغ شد، فیلم جدایی نادر از سیمین بود. جدایی نادر از سیمین چیست؟ جدایی نادر از سیمین، بدون دخترم هرگزی هست که گل درشت نیست، اما پیام و محتوای یکی است. اما تفاوتش با فیلم بدون دخترم هرگز این است که پیامش خیلی شفاف و روشن نیست و مخاطبش هم خیلی مقاومت نمیکند یعنی کاملا در او نفوذ میکند یعنی همان بدون دخترم هرگزی که دیگران ساختند علیه ایران، برای مخاطب خارجی اینجا ساخته میشود در دورهای که این آقایان معاون سینمایی هستند به این شکل تحسین میشود و معاون سینمایی میگوید ما در این دوره رفتارها و انتقاداتی که در دوره قبل میکردیم، فیلم جدایی نادر از سیمین را خودمان برای جشنواره برلین انتخاب کردیم. آنها از ما پرسیدند که موردی ندارد که این فیلم را بگذاریم در جشنواره؟ معاون سینمایی میگوید که شما دیدید که چه فضای خوبی از جامعه ایران را نشان داد؟ دیدید؟!
و اکنون با تمام این اوصاف در مقابل سوال اینکه آیا میشود کاری کرد و یا خیر؟ آوینی پاسخ میدهد که میشود، آوینی مظهر این است که میشود کاری کرد. آوینی در عرصههایی وارد شد و کارهایی انجام داد که جزء پر مخاطرهترین عرصهها بود و کاری که آوینی در آن عرصه کرد از قویترین کارها بود. در حالی که شرایط پیرامونی و مقدماتی هم برای او فراهم نبود. همین فیلمی که آوینی از بوسنی تهیه کرده بود با همکاری طالبزاده و غیره... به نام خنجر و شقایق، که با صدا و نریشن شهید آوینی تهیه شده بود، اما صدا و سیما حاضر نشد این فیلم را پخش کند فقط به دلیل صدا و نریشن آوینی! یعنی آوینی در این حد از محدودیت که در مورد موضوع بوسنی فیلم ساخته شده و با ادبیات خوب و نریشن ایشان، این نریش به خاطر آوینی قابل پخش نیست.
بیایید در حوزه هنر، حوزه سینما و در همه حوزههای دیگر هم اینچنین است. در مجله سوره در حوزه هنری، این خاطراتی که الان میگویند همین است. گذشته از این ما الان دنبال این نیستیم که آیا مثلا چه کسانی در حق آوینی جفا کردند یا جفا نکردند؟ یا آوینی را قبول داشتند و الان قبول ندارند! یعنی مسائل را در این حد طرح کنیم! ورود به مسئله آوینی به این شکل یعنی دقیقا آوینی در حاشیه! مثلا اینکه بگوییم ما با آوینی کاری نداریم و مسئلهمان آقای خاتمی است. میخواهیم خاتمی را کله پا کنیم دنبال یک موضوع میگردیم میرویم نامه انتقادی آوینی به صحبتهای آقای خاتمی در دانشگاه تهران را میآوریم. وگرنه آوینی تا حالا کجا بود؟ این آوینی در حاشیه است. این آوینیای است که از آن استفاده ابزاری میشود. آوینی شأنش بزرگتر از آن است که ما او را در این مجادلات قرار دهیم و با آوینی به این شکل مواجه شویم. اینکه حالا چه کسی با آوینی خوب بود و چه کسی بد بود و چه کسی به او سخت میگرفت، اصلا اینها موضوع ما نیست. ما الآن یک مسئله دیگهای داریم آیا آوینی میتواند به مسئله ما پاسخ بدهد؟ آیا پاسخ داده است یا خیر؟
آوینی در چهار حوزه و در چهار وجه دارای عنصر برجسته و از یک منظر دیگر راهنمای عمل امروز ماست. یعنی دارای تقریبا ویژگیهای منحصر به فردیست. شرایط محیطی سخت او را در نظر بگیرید این طور نبوده که یک آوینی آزادی بوده و همه نظام در خدمت او بودند که او بتواند آنچه را که دارد شکوفا کند. خیر او ضمن همه محدودیتهای فراوان همه این کارها را انجام داده است.
1. ایجاد نوعی سبک: برجستهترین کاری که آوینی به عقیده ما انجام داده است و امروز اگر بخواهیم با آوینی مواجهه شویم باید به آن توجه بکنیم کاری بود که او در سینما انجام داد. یعنی مجموعهای که تبدیل شد به روایت فتح. یعنی قویترین وجههای از آوینی که باید دیده شود. چرا میگوییم قویترین؟ به این دلیل که ما پدیدهای مدرن داشتیم به نام سینما، با یک پدیده مدرن این دفاع مقدسی که با همه دفاع و جنگهای آنها فرق داشت چطور میشود این ابزار سینما یا عنصر سینما را در خدمت این مفهوم به کار گرفت؟ گفتند که امکان پذیر نیست و چنین چیزی شدنی نیست. مستندهای زیادی راجع به جنگ ساخته شد و نشان داد که واقعا شدنی نیست. چون واقعا نمیتوان این واقعیت متافیزیکی و ماوراءالطبیعه را نشان داد. آوینی این کار را کرد و انجام داد. این کاری که آوینی انجام داد از نظر هنری به آن میگویند سبک. یعنی او یک سبک ایجاد کرد همانی که در علوم انسانی به او نظریهپردازی میگویند به زبان هنری میگویند سبک. آوینی برای روایت جنگ و دفاع ما یک سبکی را خلق کرد که تمام مستنداتی که بعد از جنگ ساخته شد بلا استثنا کپی و یا در چارچوب همان کار روایت فتح بود. حالا مواجهه زنده با آوینی یعنی اینکه ما این سبک را تئوریزه کنیم. در دنیا مثلا سبکهای هنری که ایجاد میشود و آنچه که توسط عناصر برجسته هنری اتفاق میافتد بعدا تئوریزه میشود. مثلا فلان مکتب در سینما قبل از آنکه ساخته شود مکتبش وجود ندارد. الآن 19 سال از شهادت آوینی گذشته است، چه کسی رفته این فیلم و این مستند سازی را تجزیه و تحلیل کند و بگوید که این یک سبک هنریست یک نظریه است یک پارادایم در حوزه سینماست که با آن میتوان از مدیوم سینما، مفاهیم دینی و انقلابی جنگ را بیان کرد؟ این را تئوریزه کند و یک تئوری در سینما از آن درست کرد. حداقل یک ایده اولیه برای تئوریپردازی در حوزه سینما به ما میدهد. اما متأسفانه هیچ کس به این فکر نیست! هر روز هم میگویند که ما هنر اسلامی داریم یا نه؟ اما متوجه نیستند که چیزی بیشتر از نظریه صرف خلق شده یعنی وقوع! یعنی مهمترین دلیل برای یک چیزی این است که وقوع پیدا کرده باشد اینکه وقوع پیدا کرده یعنی شده اتفاق افتاده و میشود. به هرحال چرا ما مواجهه زنده با آوینی نداریم؟ چون ما با آوینی به عنوان یک آوینی تاریخی برخورد میکنیم. نسخهای از آوینی که برای ما هیچ خاصیتی ندارد! یعنی هیچ مشکلی از مشکلات ما و هیچ مسئلهای از مسائل ما را پاسخگو نیست! یا راهنمایی برای مسائل ما نیست! این آوینی به چه درد میخورد؟ جمع شویم و یک عکسی از آوینی پخش کنیم در لحظه شهادت و بعد هم یک دفعه نشان بدهیم که بله شهید شد، که چه بشود؟ این یک مواجهه نوستالژیک با آوینیست! بعد هم یک خلسهای مخاطب پیدا کند اشکی هم ممکن است پیدا شود ولی اتفاقی در عالم خارج با آوینی نمیافتد!
نکته دومی که مجموعه کار فیلمسازی آوینی و علی الخصوص روایت فتح را مهمترین بخش کاری آوینی میکند این است که تمام ویژگیهای آوینی در روایت فتح متبلور است. اعم از قدرت نویسندگی و فهمش از سینما. این است که میگوید تکنیک سینما را باید جدی گرفت! فقط با انگیزه اینکه من میخواهم یک کار انقلابی بکنم وارد سینما نمیشد. که اگر اینچنین باشد سینما انسان را هضم میکند! تکنیک را میشناسم پس میتوانم تکنیک را به خدمت مبانی معرفتی و فکری و معنوی در بیاورم. آن فیلم و آن نریشن و آن دوربینی که عمق و دید عمیقی از صحنه را به شما میدهد تمام ویژگیهای آوینی را در این مجموعه روایت فتح متبلور میسازد. این معنویتی که درونیست را چطور میشود بیرونی کرد؟ اینطوری میشود که معنویت، خودش را در اثری که فرد صاحب آن معنا هست نشان میدهد شما مجموعه روایت فتح را ببنید هنوز این صدا و طنین صدای آوینی و این جملات آوینی وقتی مرور میشود، تأثیر گذار است. پس چرا دیگر اثری و سبکبی مثل روایت فتح ساخته نشد؟ و اگر هم ساخته شد دیگر آن خصوصیات را نداشت؟
پس چرا فقط جلسه خاطره گویی دوباره بعد از 19 سال از آوینی؟ این هم خوب است اما این یک ظلم در حق آوینیست. در حق آوینی قبل از شهادتش ظلمهایی شد و آن هم اینکه آوینی را نادیده گرفتند. آوینی برای اینکه یک کاری را بتواند انجام دهد با هزاران مشکل مواجه بود. امروز هم باز آوینی نادیده گرفته میشود. چرا که واقعیت آوینی برای ما حالت نوستالژیک دارد. ما او را در واقع در خدمت راحت کردن ذهن و خیال و یک ساعتی برای فراق از دنیا بکار گرفتهایم.
سومین دلیل برای اینکه مجموعه کار فیلمسازی آوینی را برجستهترین بخش کارنامه وی میکند، عبارت است از این مسئله که در حوزه و عرصهای آوینی در بالاترین سطح آن یعنی ایجاد یک سبک پیش رفت که کاملا از آن دیگران بود و دستها ی حزب اللهی جماعت در سینما کاملا خالی بود.
2. قدرت نویسندگی: دومین هنر و ظرفیت آوینی یعنی ظرفیت نویسندگی او و قدرت نویسندگیش است و در عالم هنر یک بخشی از کار نویسندگی، سبک نوشتاری آن است. یعنی قلم فقط بحث محتوا نیست. اعم از محتوا، یک نوع نگارش و یک نوع نویسندگی در آثار آوینی میبینیم. تعبیر مقام معظم رهبری راجع به آوینی «سید شهیدان اهل قلم» تاکید بر همین بعد قلم قوی و قدرت نویسندگی اوست. نوشتههای آوینی دارای یک نثر خاص است.
3. تفکر: سومین ویژگی آوینی و برجستگی او جنبههای تفکری و اندیشهای آوینیست. برخی افراد میخواهند که چهره برجسته آوینی را در جنبههای فکر و فلسفیاش نشان دهند. اگرچه که اینها هم جزء جنبههای برجسته است ولی آنچه که برجستهتر است همان کاری است که در سینما کرد. چون تمام این ظرفیتها را در خدمت این قضیه به کار گرفت و به میدان آورد. برجستگی دیدگاههای آوینی از نظر فکری در فلسفه سینما و حکمت سینما یا آن چیزی که راجع به سینما بیان کرده است. آن چیزی که در آوینی برجستگی فکری دارد همانی است که الان آیینه جادوست که فکر میکنم حدود چهار جلد شده است. یعنی ایشان آمده است یک فلسفه برای هنر به معنای خاص آن و سینما آورده است. اگرچه که ممکن است با دیدگاههای آوینی در حوزه سینما از لحاظ فکری و فلسفی مخالفتهایی باشد -که هست- اما دست کم نگاه خاص او به سینما، چالشهای عالمانه و تأملات عالمانه و متفکرانهای را در حوزه سینما برای ما طرح میکند. برای اینکه وقتی شما میخواهید وارد سینما بشوید بدانید که با چه پدیدهای روبرو هستید و به جای آنکه سینما شما را اداره کند شما بتوانی سینما را اداره کنی. این همه آدمهایی که رفتند در حوزه سینما در ابتدا با یک چیزهای دیگری شروع کردند و بعد از یک جاهای دیگری سر در آوردند. چرا؟ چون به این نحو با سینما روبرو نشده بودند. چرا این متن نوشته شده درباره سینما در دانشگاههای ما تدریس نمیشود؟ چرا به عنوان یک متن درسی، یک منبع آموزشی در کلاسهای آموزشی دانشگاههای هنر، مجموعههای هنری و مجموعههای عمومی ما گنجانده نمیشود. برای اینکه این مسئله جریان پیدا کند و آوینی در پوست و گوشت و روح جامعه وارد شود و فقط خاطره معنوی از او در ذهنها باقی نماند. یعنی همه آن چیزهایی که از آوینی میگوییم آوینی میگوید میشود انجام داد. و در تنگناها و محدودیتهای مادی میشود کار کرد.
4. قدرت مدیریت نیروی انسانی: چهارمین ویژگی آوینی قدرت مدیریت او و تعاملش با آدمها بود. الان یکی از مشکلات ما در حوزه هنر و فرهنگ این است که عناصری که در حوزه مدیریت فرهنگی هستند، قدرت و توان تعامل با نیرو و عنصر فرهنگی را ندارند. چون از جنس آنها نیستند. بنابراین کسی که «آژانس» میسازد بعد از ده سال «به نام پدر» میسازد. آژانس در فضای دوم خرداد اکران میشود. امتیاز بزرگ آژانس این است که علیه گفتمان زمانه است و در این کار موفق است. یعنی زمانی که شما میگویید یک کاری از نظر هنری چقدر قوی است باید ببینیم چقدر توانسته علیه آن گفتمان زمان خود موفق عمل کند. آژانس به این شکل است. یکی از مولفههای گفتمان زمانه پس از دوم خرداد بحث اقلیت و اکثریت است. شعار بعد از دوم خرداد شعار حق با اکثریت است. شعار بیست میلیون و پیام بیست میلیون است. در فیلم «آژانس» کل جامعه را در یک آژانس جمع میکند. یعنی همان طبقاتی که در جامعه میبینید، عصاره جامعهاند، شهرستانی، تهرانی، زن، مرد، میانسال، مذهبی، بازاری، روشنفکر و دانشجو، همه هستند و همه را در برابر حاج کاظم مغلوب میکند. و از حاج کاظم در برابر اکثریت دفاع موفق میکند و مخاطب را با او همراه و همدل میکند. یعنی از اقلیت در برابر اکثریت دفاع میکند. درست در زمانهای که گفتمان زمانه، گفتمان غلبه اکثریت بر اقلیت است، ثابت میکند که اقلیت درست است نه اکثریت! دومین مولفه گفتمانی زمانه قانون و قانون گرایی بود. آژانس از ترجیح آرمان بر قانون دفاع میکند و میگوید آنچه که مهم است آرمان است نه قانون. و قانونی که در خدمت آرمان نیست ارزشی ندارد. در این فیلم عباس نماد آرمان بود و آقای سلحشور نماد قانون. سومین بحث خشونت بود. فضای بعد از دوم خرداد، فضا و شعار ضد خشونت است ولی در این فیلم از خشونت دفاع میکند و از حاج کاظم که با اسلحه در آژانس همه را گرفته دفاع میکند و میگوید کار حاج کاظم درست است. یعنی از جنگ و دفاع مقدس و از یک آدم بازمانده از جنگ که مظلوم واقع شده است دفاع میکند. اینچنین علیه گفتمان زمانه دفاع میکند. این آدم ده سال بعد که شرایط اصلا شرایط قبل نیست و به مراتب بهتر شده است «به نام پدر» میسازد و میگوید که اصلا چرا ما جنگیدیم. دختری که در ماجرای باستانشناسی پای خود را از دست میدهد نماد این است که این چنین قضیهای هنوز از آثار جنگ است و آثار بعد آن نسل ما را هم در بر گرفته. پس این آدم از آن نقطه میرسد به این نقطه. حاتمی کیا ده سال پیش هم همین دغدغههایی که در گزارش یک جشن بود را میگفت؛ یعنی ورود نظامی به عرصه فرهنگ. میگفت یک دوره جنگ بود ما سرباز بودیم و آنها ژنرال. در عرصه نظامی آنها قویتر بودند، آنها فرمان میدادند و ما عمل میکردیم اما در فرهنگ دیگر ما ژنرال هستیم. ما هستیم که باید بگوییم در فرهنگ چه باید بشود نه دوباره شما آقای سپاه آقای بسیج آقای فلان! پس الان نقش مدیریت اینجا کجاست؟ یعنی مدیریت نه تنها کسی را به عرصه نیاورده بلکه کسی را هم که خودش در وسط میدان بوده و در اوج بوده است را هم از میدان به در کرده است. آوینی یک عنصر مهمش مدیریت بود. آدمهایی که با آوینی کار میکردند، نه همفکر با او و نه هم نظر و نه شبیه او بودند. اما آوینی جمع اضداد بود و با همه طیف و همه بخشها کار میکرد. مثل یک نخ تسبیح بود که همه عناصر حول او کار میکردند و آوینی میتوانست که این کار را انجام دهند. آوینی خیلی از کسانی را که در جنگ فراموش شده بودند در روایت فتح پیدا میکرد و میآورد و با عناصر دیگر در حوزههای مختلف کار میکرد. بنابراین وقتی او رفت، آن مجموعه زنجیر شده به هم نیز از هم گسست و هرکس به راهی رفت و ما دیگر چنین چیزی در فضای فرهنگی ندیدیم و چنین حلقههایی دیگر شکل نگرفت. بنابراین انسانها مثل کنسرو نیستند که حالت ایستا داشته باشند. آقای حاتمی کیا و امثال آن ذهنشان در حال شکل گیری است. حاتمی کیا برادریش را ثابت کرد. نرفت یک فیلم مذهبی بسازد و بعد کارگردان شود. ده تا فیلم درباره دفاع مقدس ساخته که حداقل 5 تا فیلم خوب و بالاتر از خوب هستند. از دیدهبان بگیرید تا مهاجر، بوی پیراهن یوسف، از کرخه تا راین و آژانس. پنج تا فیلم حداقل برجسته که اشکالات جزئی هم دارد، در هر حال این فرد برادریش را ثابت کرد اما این بیعرضگی مدیریت فرهنگی ماست که چنین فردی، در چنین جایگاهی قابل مدیریت نیست. او در شرایط اجتماعی متفاوت قرار دارد و ذهنش در حال کار کردن و شکل گرفتن است. اگر من و شما و دهها نفر مثل ما با او در تعامل باشیم ذهن او یک جور شکل میگیرد و اگر نتوانیم تعامل کنیم، کسانی دیگر با او تعامل میکنند و ذهن او جور دیگری شکل میگیرد وگرنه فرد چارچوبش عوض نمیشود و میگوید من درون نظام هستم و گزارش یک جشن را هم که میسازد فکر میکند که به نظام خدمت میکند و میگوید که اتفاقا من دارم آن نقاط حساس را به نظام آلارم میدهم! آوینی زمانی که بود این چنین مدیریتی برای عناصر فرهنگی میکرد. یا مثلا فیلمی که مجید مجیدی ساخته بود به نام «بدوک» که اولین فیلم او بود و در دوران سازندگی ساخته شد. فیلم «بدوک» که با موضوعیت فقر و محرومیتهایی همراه بود، با واکنش شدید دولت سازندگی مواجه شد و حتی خودش میگوید که من گریه کردم از انتقادهای آنها و به من گفتند ما که این همه سیلو و سد میسازیم در سازندگی، پس چرا اینها را نشان ندادی؟ میگوید که آوینی آمد و با من صحبت کرد و همدردی کرد و گفت اینها نمیفهمند؛ هنر که نمیآید سیلو و این چیزها را نشان بدهد. اینها کار هنر نیست. بعد یک گزارشی به رهبری داده شد و ایشان گفتند که خلاصه این کاری که مجیدی راجع به محرومیت ساخته است یا درست است و یا غلط. که اگر درست است ما مسئولیت داریم برویم و آن محرومیتها را برطرف کنیم و نباید با فیلمساز دعوا کنیم. خوب این دو نوع برخورد است. یک برخوردی که به نام دولت سازندگی میشود و یک برخوردی هم رهبری و آوینی و این میشود که فرد در این حوزه باقی میماند و بعدها بچههای آسمان متولد میشود. اما متاسفانه با وجود آدمهایی مثل وزیر ارشاد فعلی و و یا قبلی امکان هرگونه تعامل با هنرمندان و فیلم سازان به کلی منتفی است.
5. آوینی قربانی برخوردهای تنگ نظرانه: ویژگی پنجم آوینی به معنای سلبی آن این بود که او قربانی تنگ نظریها، ارزیابیها و تحلیلهای شتابزده و مطلق گراهای عصر خود بود. این چنین نبود که مثلا شما فکر کنید آوینی را همه بر سر دست میبردند. حقیقت حیات آوینی اینچنین نبود. صف بندیهای خیلی محکمی علیه او وجود داشت. او را حتی خارج از چهارچوب انقلاب میدانستند. یعنی داوریهای شتابزده، نسنجیده، مطلق گرا و صفر و صدی درباره او وجود داشت. اینکه ما به هرکس انتقاد داریم و اگر اشکالی در کارش میبینیم، کل کارهایی را که قبلا و بعدها هم کرده در اطرافش همه را حذف میکنیم و با همین انتقادها او را از چهارچوب خارج میکنیم. الان هم تا کسی کاری را در حوزه فرهنگ و هنر میکند تمام سوابقش و لواحقش را زیر سؤال میبرند. خیلی از ریزشهایی که در جریان انقلاب در حوزه فرهنگ و هنر داشتیم به این شکل بوده است. انسان میتواند انتقاد کند، مخالفت کند، اما نمیتواند او را به تمام معنا حذف نماید. همین کاری که الان راجع به حاتمی کیا انجام میشود. که او را بعد از ساخت «گزارش یک جشن» منافق و نفوذی خواندند. میشود گفت مثلا ما با این فیلم مخالفیم و حتی محتوای فیلم تور ا نمیپسندیم. ولی نباید او را از چارچوب بیرون کرد. کاری نکنیم که عملا فردی که خودش نمیخواهد از دایره انقلاب بیرون رود به زور بیرونش کنیم. این هنر نیست. اما متاسفانه بعضی از حزب اللهیهای ما این هنر را دارند. ما نمیتوانیم آدمها را خوب تجزیه و تحلیل کنیم و اطراف و اکنافش را، حواشی و شرایطش را، اقتضائات و شرایطش را و آن کانتکسی که فرد در آن حضور دارد خوب تجزیه و تحلیل کنیم. آوینی قربانی همین بود. پس ما یاد بگیریم این کار را راجع به افراد دیگر نکنیم. الان هم ممکن است آوینیهایی هم باشند. چون که آوینی نمیتواند یک چیز منحصر بفرد و یکتا در خلقت باشد. ممکن است در بخشهایی از ویژگیها و مناسبات کسانی شبیه آوینی باشند.
ببینیم اگر الان آوینی زنده بود با او چکار میکردیم؟ زمانی که به فیلمی مثل فیلم «عروس» با آن اقتضائات زمانی که ساخته شد و آوینی از این فیلم دفاع کرد، ما با آوینی چکار میکردیم؟ چه برخوردی میکردیم و با او چه میکردیم؟ خیلی کسانی هستند الان در اطراف ما در حوزه هنر و فرهنگ که ما با آنها با این نحو برخورد میکنیم. همان برخوردی که با آوینی شد. ما از آوینی دفاع میکنیم و میگوییم آوینی مظلوم واقع شد. میگوییم مثلا کیهان – مهدی نصیری – چرا آن زمان این کار را علیه آوینی انجام دادید؟ چرا روزنامه جمهوری اسلامی آن کاریکاتور را از او زدید؟ در حالی اگر ما خودمان بودیم همین کار را حتی تندتر با او میکردیم. ما باید مرزهای گفتمانی را بشناسیم. فردی که در چهارچوب گفتمانی ما قرار دارد باید زبان ما بیان ما و نوع مواجهه ما با او فرق کند. و در مقابل با گفتمان مخالف و کسانی که خارج از چهارچوب گفتمانی شما هستند، سفت و سخت برخورد کرد. مسئلهای که در اینجا باید مد نظر گرفت این است که بر عکس این شخصیت مهربان و متواضع و لبخند بر لب که از آوینی نشان داده میشود، آوینی در نقد بسیار صریح است. با فیلم مخملباف و فیلم داریوش مهرجویی و فیلم حاتمی کیا برخورد متفاوت دارد. یعنی میفهمد که حاتمی کیا «وصل نیکانش» در نیامده است ولی بصورت مدیریت شده با این نیروی انسانی برخورد میکند. «عروس» افخمی را اگر تمجید میکند معتقد است که به هر حال او کسی بوده که میرزا کوچک خان را ساخته و از درون ماست.
اما الان متأسفانه برعکس است. آیه اشداء علی الکفار و رحما بینهم برعکس اجرا میشود. مثلا آدمهای آنطرفی را خیلی خوب تحویل میگیریم و میگوییم خوب حالا بنده خدا یک کاری کرده و اشکالی ندارد اما این طرف تا فرد تکان بخورد میگوییم دیگر معلوم شد که تو چکاره بودی؟ گاهی میگویند جنگ چطوری تمام شد؟ تا یک موقعی کاری نداشتند که جنگ چطوری تمام شد. بعد که یک سری اتفاقات سیاسی میافتد، میگویند بله معلوم شد که جنگ چگونه صلح شد؛ امام قبول نمیکردند و این آقای هاشمی بود که قطعنامه را پذیرفت و جام زهر را نوشاند. چرا؟ چون آن زمان با هاشمی مشکل پیدا کرده بودند. بعد که فردایش با محسن رضایی هم مشکل پیدا کردند گفتند این دو نفر بودند که جام زهر را نوشاندند. بعد موسوی با نقشی که در فتنه 88 داشت هم به آنها اضافه شد. گفتند مثلث ما نمیتوانیم این سه نفر بودند و این مثلث بود که جام زهر را به امام نوشاند و بعد که دیدند شمخانی آمد در یک برنامهای و یک چیزهایی گفت، بعد گفتند این مربع بود که جام زهر را نوشاندند! وضع الان اینجوری است. هرکس که اضافه میشد یک ضلع افزوده میشد. در واقع اینها برخوردهای سیاسی است و ما وقتی به آقای ایکس یک انتقادی میکنیم در همان چهارچوبی که خطایی انجام داده است باید انتقاد کنیم نه اینکه یک شبه تبدیل به شمر ذی الجوشن شود. دیروز میآمدند در نماز جمعه و میگفتند مخالف هاشمی دشمن پیغمبر است چند وقت بعد میگفتند این خود دشمن پیغمبر بوده و ما نمیدانستیم. یعنی این نوع افراط و تفریطها آسیب است و یکی از قربانیهایش هم آوینی بود.
آوینی اگر با همان ویژگیها الان زنده بود بخش زیادی از این جلسه ما احتمالا در نقد آوینی برگزار میشد. خیلی از جلساتی که برگزار میشد در نقد آوینی و حرفهای او بود. موضوعهایش آوینی و بر علیه او بود. این را باید در خودمان اصلاح کنیم. ما متاسفانه ارزش و قدر آوینی را نمیدانیم چرا که به واقعیت و عمق آوینی آشنا نیستیم. مثلا باید از خودمان بپرسیم که چند نفرمان کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب آوینی را خواندهایم؟ جواب این سوال میشود میزان شناخت ما از واقعیت آوینی! یعنی بیستم فروردین که تمام شود، آوینی هم دیگر انگار تمام میشود. چند نفر از ما آیینه جادو را خواندهایم؟ چند نفر روایت فتح را با آن زاویهای که اشاره شد، دیدهایم؟ چند نفر از شما پیشنهاد کردید، پیگیری کردید ساختار و نگاهی را که آوینی در روایت فتح آورده است را تئوریزه کردهاید و یک مکتب و یک سبک هنری و یک ایدهای از آن برای هنر انقلاب در آوردهاید؟ بنابراین ما به برخورد زنده با آوینی نیاز داریم نه مواجهه نوستالژیک و تاریخی. ممکن است آوینی اشتباهاتی هم داشته باشد و منظور این نیست که آوینی بدون اشتباه است. ما نمیخواهیم از او یک بت بسازیم که در تمام حوزهها خود را با آوینی تطبیق بدهیم. آوینی نیز قابل نقد است و ممکن است اشکالاتی هم داشته باشد. اما آوینی ظرفیتهایی دارد که میتواند پاسخگوی مسایل امروز ما باشد.
*پرویز امینی دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و نویسنده دو کتاب مهار قدرت در مردم سالاری دینی و جامعهشناسی 22 خرداد (سخنرانی در جمع اعضای اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاههای کشور در بهار سال 90 درباره شهید آوینی)
انتهای پیام/