اوباما تنها به فکر رهایی از درگیریهای خاورمیانه است
خبرگزاری تسنیم: کارشناس اندیشکده مؤسسه واشنگتن معتقد است که اوباما هیچ میلی به مداخله در درگیریهای نامحدود در خاورمیانه ندارد و ادعاهایش در مورد عقب راندن برنامه هستهای ایران، «بلوف» محض است.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم به نقل از اندیشکده مطالعات خاور نزدیک واشنگتن، کارشناس این اندیشکده، مسئله سوریه و استفاده آن از سلاحهای شیمیایی و عدم واکنش آمریکا به آن را با برنامه هستهای ایران مقایسه کرده و عدم مقاومت آمریکا در برابر اسد را زمینهای برای ناکامی در محدود نمودن ایران و نماینده آن، یعنی حزب الله، دانسته است. وی با اشاره به خاطرات جدید رابرت گیتس، وزیر دفاع سابق آمریکا، نتیجه میگیرد که اوباما به کسانی که نزاع با ایران را اداره میکنند و نیز به استراتژی خود در آنجا، اعتماد نداشته و تنها به فکر رهایی از آن است.
رئیس جمهور اوباما بارها وعده داده است هر کاری که بتواند برای ممانعت از دستیابی ایران به بمب هستهای انجام خواهد داد. او میگوید اگر هیچ انتخاب دیگری وجود نداشته باشد، به زور متوسل خواهد شد. در مصاحبهای در ماه مارس 2012 با جفری گلدبرگ، رئیس جمهور به طور علنی سیاست جایگزین را رد کرد؛ مثلاً اینکه به ایران اجازه دهد هستهای شود و سپس سعی کند آن را محدود نماید. او به طور قابل توجهی بر این نکته تأکید کرد که من به عنوان رئیس جمهور آمریکا، بلوف نمیزنم.
آیا این حقیقت دارد؟ فرض کنید این اظهارات تنها نمایشی از سرسختی باشد که برای نگه داشتن حامیان اسرائیل در کنار خود در طول فصل مبارزات انتخاباتی 2012 مطرح شده است. فرض کنید رئیس جمهور، در مورد ایران، واقعاً استراتژی محدودیت را به استراتژی ممانعت ترجیح دهد. بر فرض که این از آغاز هدف سیاسی او بوده است، اما بنا به دلایل واضح، نتوانسته آن را مطرح کند. حالا او چگونه پیش خواهد رفت؟
اوباما دقیقاً همانطوری پیش میرود که تا کنون پیش رفته است؛ یعنی اعلان قصد و نیت خود مبنی بر عقب راندن برنامه هستهای ایران، در حالیکه از رویارویی با آن به هر قیمتی اجتناب میکند.
برای رسیدن به درکی جامع از روشهای رئیس جمهور آمریکا، نخست، افسانه استفاده سوریه از سلاحهای شیمیایی را در نظر بگیرید که در سال 2013 مطرح شد. هر زمانی که یک واکنش شدید در آن موقعیت مورد نیاز بود، اوباما تهدید میکرد و خط قرمز خود را مطرح مینمود، اما به هیچ وجه واکنشی نشان نمیداد.
کاخ سفید نخستین بار در بهار سال گذشته متوجه شد که بشار اسد از سلاحهای شیمیایی استفاده کرده است. به هر حال، واکنش اولیه به آن چیزی نبود مگر تأکید فوری بر خط قرمز اعلان شده توسط رئیس جمهور. بر عکس، این خط قرمز برای مدتی بلا استفاده ماند. وقتی فشار سیاسی برای واکنش نشان دادن شدت گرفت و غیر قابل تحمل شد، کاخ سفید در ماه ژوئن اعلام کرد که قصد دارد کمک به اپوزیسیون سوری را افزایش دهد. حالا واضح به نظر میرسد که اوباما قصد داشته است اسد را وادار کند تا هزینه بی رحمی خود را پرداخت کند. اما به زودی مشخص شد که این اظهارات به عنوان ترفندی برای تحصیل زمان بیشتر بوده است؛ و این هم ارز دیپلماتیک این ضرب المثل است که «چک را ارسال کردهام، امیدوارم اداره پست تأخیر نکند». کمک مورد نظر هرگز دریافت نشده است.
سپس، حمله شیمیایی 21 آگوست 2013 رخ داد که تقریباً 1500 غیر نظامی سوری در آن کشته شدند. این بار دولت آمریکا بلافاصله واکنش نشان داد. طی چند روز به نظر میرسید دولت کاملاً مصمم است که اسد را مجازات کند. هرگونه شک و تردید در مورد راه حل او در 30 آگوست، در حالی برطرف شد که جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا، جلوی دوربینهای تلویزیون رفت و یک سخنرانی به سبک چرچیل ارائه داده و حملات موشکی فوری علیه رژیم را توجیه نمود. اما در آن زمان، رئیس جمهور به جای صدور دستور اقدام نظامی، تصمیم گرفت رأی کنگره را در مورد استفاده از زور به دست آورد، در حالیکه به خوبی میدانست چنین لایحهای شانس بسیاری کمی برای تصویب دارد. خلاصه اینکه، او یک بازی را اجرا کرد.
این مورد را به اصطلاح، «حذف گزینه تلافی بدون درگیری» مینامیم. این یک الگویی است که نشان دهنده بیزاری شدید رئیس جمهور نسبت به دخالت آمریکا در درگیریهای نامحدود در خاورمیانه است. همانطور که اوباما نشان داده است، میراث او پایان دادن به چنین درگیریهایی است. اوباما درست همانطور که برای متوقف کردن بشار اسد دستور انجام کاری را صادر نکرد، موضع رضایتمندانهای را نیز در قبال ایران دیکته کرده است.
در واقع، ناکامی، یا بهتر است بگوییم امتناع از مقاومت در مقابل اسد در سوریه، همچنین شکست در محدود نمودن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نماینده آن، یعنی حزب الله، بود. از آن گذشته، این دو بازیگر کلیدی تمام توان خود را برای ایجاد تغییر در جنگ داخلی سوریه به کار گرفتند. مداخله مستقیم آنها بود که سرعت قیام مسلحانه را مختل کرد و حکومت اسد را از فروپاشی نجات داد.
در اینجا نیز همان الگو به کار گرفته شده است. تعداد کمی از افراد به این مسئله توجه کردهاند که اوباما، در مقابله با رفتار تجاوز کارانه ایران در خاورمیانه، تا چه حد نسبت به رؤسای جمهور پیشین آمریکا هنجار شکنی کرده است. طی 35 سال اخیر، تمام رؤسای جمهور آمریکا، مقابله با نفوذ بدخیم ایران در منطقه را به عنوان یکی از منافع حیاتی آمریکا تعریف کردهاند. مطمئناً، اوباما تعهد چندان زیادی به این سیاست سنتی ندارد. او در گزارش سالانه خود در سال جاری با این ادعا دوباره به ما اطمینان بخشی کرد که ما نسبت به حمایت ایران از سازمانهای تروریستی مانند حزب الله، که متحدان ما را تهدید میکنند، کاملاً آگاه هستیم. اما اختلاف میان گفتار و رفتار در اینجا کاملاً مشهود است.
اخیراً، اوباما تا آنجا پیش رفته است که ایران را به عنوان قدرتی سازنده در امنیت منطقهای تصور میکند. او به دیوید ریمنیک، سردبیر نشریه نیویورکر، گفته است که اگر ما بتوانیم ایران را وادار به رفتار متعهدانه نماییم، میتوانیم شاهد تعادل روبه گسترش میان کشورهای سنی نشین حوزه خلیج فارس و ایران شیعه باشیم که نهایتاً رقابت، یا شاید هم بدگمانی میان آنها برقرار خواهد بود، و نه نبرد فعال یا نیابتی.
در اصطلاح بازی پوکر، این یک «تل» به حساب میآید؛ یک تیک رفتاری که به طور غیر عمد بلوف بازیکن را افشا میکند. در مورد ایران، همانند مسئله سوریه، رئیس جمهور به دنبال یک راه خروج میگردد.
این مسئله در هیچ جایی آشکارتر از مذاکرات هستهای با تهران نیست که به توافق موقت در ژنو در ماه نوامبر منجر شد. حتی حامیان سر سخت سیاستهای رئیس جمهور، حالا به طور علنی در مورد این معامله ابراز شک و تردید میکنند. بنابراین، فرید زکریا، مدیر عامل سابق فارن افیرز و سردبیر سابق نیوزویک اینترنشنال، در مصاحبهای با رئیس جمهور حسن روحانی در اجلاس جهانی اقتصاد اخیر در داووس، که برای سیانان ترتیب داده بود، بسیار شگفت زده شد. زکریا تا حدی تحت تأثیر اختلاف عمیق میان مواضع آمریکا و ایران قرار گرفت و معامله موقت را یک «قطار از خط خارج شده» خواند.
عجیبتر از این، بدبینی دنیس راس است که تا اواخر سال 2011، یکی از مقامات ارشد اوباما در کاخ سفید بود و مسئولیت خاورمیانه بزرگ را بر عهده داشت. یک گروه مطالعاتی، تحت مدیریت راس، اخیراً ارزیابی کرده است که معامله موقت به قدری ناقص است که تلاش برای ممانعت از ایران هستهای را تحلیل میبرد.
خود اوباما نیز به نحوی نشان داده است که در مورد چشم انداز دور بعدی مذاکرات خوش بین نیست. او در مصاحبه با ریمنیک، شانس موفقیت را در کمترین حد اعلان میکند. این مسائل چندان عجیب نیستند. اما آیا این بدان معنا است که رئیس جمهور تا به حال مشغول بررسی برنامه ثانویه منسجم و سختی بوده است؟ آیا او در حال آماده کردن پاسخی است که ایرانیها را مطمئن میکند که اگر نتوانند کمترین خواستههای آمریکا و متحدان آن را برآورده کنند، در وضعیت وخیمتری قرار خواهند گرفت؟ یا اینکه ما شاهد نمونه دیگری از ( )؟
پاسخ این سؤالات مشخص است. طرح کلی برنامه ثانویه به طور کامل در برنامه اقدام مشترک آشکار است که در ژنو تنظیم شد. به لحاظ فنی، این معامله شش ماه دوام دارد، اما میتوان آن را به طور نامحدود و با رضایت دوجانبه تمدید کرد. در حالیکه طرفهای توافق، هدف دستیابی به یک توافق جامع را طی یک سال بیان کردهاند، اما مراقب هستند که به هیچ نحو خود را متعهد نکنند. به عبارت دیگر، احتمال توافق موقت، کمتر از توافق بلند مدت است.
نمایندگان اوباما به ما میگویند که انتظار مذاکرات بسیار طولانیای را دارند. گری سامور میگوید: «من گمان میکنم بسیار بعید باشد که بتوان به توافق جامع ظرف شش ماه آینده دست یافت». تا سال گذشته، او به عنوان مقام ارشد کنترل تسلیحات در کاخ سفید خدمت میکرد. سامور در پایان با جدیت گفت: «ما گرفتار مجموعهای متناوب از تمدیدها هستیم». به طور خلاصه یعنی: فرآیندی بی پایان و نه پایان پذیر.
توجه داشته باشید که ما هنوز در این فرآیند هستیم. علیرغم ادعاهای مخالف، برنامه اقدام مشترک هیچ بخشی از برنامه هستهای ایران را بر نچیده است. این برنامه برخی از جنبههای آن را متوقف کرده است، در حالی که برخی از جنبههای دیگر آن با شتاب رو به پیشرفت است. یک روزنه فرار در زمینه تحقیق و پژوهش به ایران این امکان را میدهد که بر روی سانتریفیوژهای پیشرفته فعالیت کند. به طور خلاصه، ایران به هر دو این موارد دست پیدا میکند: بهره بردن از کاهش تحریمها؛ بخش غربی معامله، و در عین حال پیشبرد برنامه هستهای؛ بخش ایرانی معامله.
بیشترین انرژی از طرف کاخ سفید در طراحی تصویری مخالف صرف شده است. ما مطمئن هستیم که پیشرفت واقعی حاصل شده است؛ حتی گفته شده است که ایران مصالحهای تاریخی را با غرب آغاز کرده است. رئیس جمهور، حتی با اینکه به شک و بدبینی خود نسبت به رویکردهای موفقیت آمیز اعتراف کرده است، با این حال، به طور ماهرانه امید اغراق آمیزی را نسبت به مذاکرات جاری تقویت میکند تا میدان وسیع اخلاق را برای افراد بدبین تنگ کند. کاخ سفید حتی به منتقدان خود بر چسب جنگ طلب را میزند که به دنبال تلف کردن موقعیتهای صلح هستند. برندت میهان، یکی از کارمندان کاخ سفید، هشدار داده است که اگر اعضای مشخصی از کنگره میخواهند آمریکا دست به اقدام نظامی بزند، باید با مردم آمریکا رو راست بوده و به این مسئله اعتراف کنند.
بنابراین، معامله موقت به رئیس جمهور آمریکا نیز این امکان را میدهد که هر دو این موارد را داشته باشد؛ او در حال حاضر امتیازات محکمی از ایران میگیرد، در حالیکه، وعده سیاستهای خشن در آینده را میدهد؛ آیندهای که بسیار دور است و همچنانکه نزدیک میشود، این وعدهها مانند سراب در بیابان، مطمئناً ناپدید خواهند شد.
رابرت گیتس، وزیر دفاع سابق آمریکا در کتاب خاطرات جدید خود مینویسد: «به نظر من، رئیس جمهور به فرماندهان خود در میدان جنگ اعتماد ندارد، او به استراتژی خودش نیز اعتماد ندارد، و این جنگ را از آن خود نمیداند. برای او، رهایی، همه چیز است». گیتس بحث و گفتگوی کاخ سفید را در مورد افغانستان شرح میدهد. اما احتمالاً این مسئله در مورد ایران نیز صدق میکند؛ یا حقیقتاً در مورد سوریه. رئیس جمهور آمریکا به آنهایی که به طور سنتی نزاع با ایران را مدیریت کردهاند، اعتماد ندارد و استراتژی خودش را هم باور ندارد و این درگیری را از آن خودش نمیداند. او میخواهد از آن رها شود.
رئیس جمهور اوباما، با پیروی مداوم از راه حلی تزلزل ناپذیر برای عقب راندن برنامه هستهای ایران، هرگونه دلیل و ادعا را برای در پیش گرفتن سیاستی خشنتر رد کرده است و بهانههایی به ظاهر باورکردنی برای مقاومت در مقابل هرگونه درخواست در مورد افزایش فشار بر تهران تراشیده است.
انتهای پیام/