بررسی مسئله نسبت «مسلمانی» و «ایرانی بودن» به مناسبت عید نوروز
خبرگزاری تسنیم: "حسن رحیمپور ازغدی به مناسبت ایّام چهارشنبه آخر سال و عید نوروز که هراز گاهی ، مسئله نسبت "مسلمانی" و "ایرانی بودن" ، به میان می آید به مقولاتی از این قبیل در عرصه ملیّت و اسلامیّت پرداخته است"
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، حسن رحیمپور ازغدی در یکی از بستههای صوتی خود که به صورت هفتگی بر روی سایت مرکز نشر آثار و آراء وی منتشر میشود، به مناسبت ایّام چهارشنبه آخر سال و عید نوروز که هراز گاهی ، مسئله نسبت "مسلمانی" و "ایرانی بودن" ، به میان می آید به مقولاتی از این قبیل در عرصه ملیّت و اسلامیّت پرداخته است که مشروح آن را در زیر میخوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
در ایام پایان سال شمسی هستیم و به عید نوروز و به جشنهای آغاز سال جدید نزدیک میشویم به نظرم آمد در این نوبت به چند نکته در باب ایرانیگری و اسلامی بودن، مسلمان بودن اشاره کنیم با توجه به اینکه ما مسلمان و ایرانی هستیم نسبتی بین تاریخ ایرانی و پارسی با فرهنگ اسلامی که فرهنگ جهانی و بشریست در اینجا مورد بحث قرار دهیم و به جنبههای مثبت و تلائم ایرانیگری و مسلمانی و هم به جنبههایی از فرهنگ ایران قبل از اسلام که توسط اسلام مورد اصلاح قرار گرفت و ملت مسلمان ایران آن را صمیمانه و عاشقانه پذیرفتند راجع به هر دو بُعد اشاراتی بکنیم.
اولین نکته که به آن اشاره میکنم این است که در خود قرآن کریم هم به ایرانیان به عنوان یک ملت و تمدن و هم به ادبیات ایرانی و کلمات فارسی و هم به عقاید و آیین ایرانیان در آیات متعددی مستقیم و غیرمستقیم اشاره شده است و حتی بعضی از کلمات فارسی و ریشه ایرانی در قرآن کریم بکار رفته و این نکته بسیار مهمی است که نشان میدهد زبان و فرهنگ ایرانی در جهان و از جمله در جهان عرب نفوذ داشت و چون الفاظ قرآن کلماتی الهیست اما خطاب به بشر و فرهنگ موجود زمینی صادر میشود و به آن توجه دارد، این کلمات در قرآن کریم به کار رفته است.
بعضی از این کلمات ممکن است اختلافی باشد که آیا ریشه فارسی یا ایرانی داشته و یا نداشته ولی غالباً همه قبول دارند که اینها کلماتی فارسی است که در قرآن کریم در کنار لغات عرب به کار رفته است. کلماتی مثل برزخ که در واقع ریشه آن کلمه فارسی برزاخو است یا کلمه برهان که در قرآن به کار میرود همان پروهان فارسی است و یا دریکه اورنگ و اورند است، ابد همان اپد فارسی است ، ابریق که در قرآن بکار رفته همان آبریز یا آبرگ ایرانی است استبرق، استبرک فارسی است. اسوه؛ آسای فارسی است جند همان گند فارسی است که جمع آن در عربی جنود شده است. جناح همان گناه است.
لاجناح علیهم یعنی گناهی بر آنان نیست تنور فارسی در قرآن تنّور به کار رفته، روزی و رزق یا رود و روضه ،زبانۀ فارسی که زبانیه در قرآن به کار رفته یا زرابی که در قرآن همان زرآب و زربفت است زمهریر که زم به معنی سرد بعلاوه هریر، زمهریر کلمه فارسی است. کلمه زور همان زور فارسی است سنگ و گل روی هم سجیل شده است یا سراب که همان سرآب است شلوار فارسی سربال شده و سرابیل، چراغ فارسی سراج قرآنی شده است. سراپرده را قرآن به نام سرادق نام میبرده زرد شده سرد. سرآمد فارسی سرمد. چیز یا چی شده شی، چلیپا← صلیب شوهر← سهر تنگ← دنک.
«معیشهَ ضنکا» یعنی زندگی تنگ دنک یا ابکار ابقری عفریت قرآنی همان افرید است. فردوس پردیس فارسی است به شکل فردوس عربی میآید یا فیل که همان پیل فارسی است کشور که قسور است یا کاسه که میشود کاس گنج فارسی تبدیل به کنز عربی شده، مغ مگوش تبدیل به مجوس شده، در قرآن کلمه مجوس بکار رفته است. مشک تبدیل به مسک شده، نرم و نرماک نمارق شده و حتی اینکه هاروت و ماروت در واقع هرئوتات و امروتات است که در واقع همان خرداد و مرداد است یا برگ که تبدیل به ورق شده است و ریچیر فارسی تبدیل به وزیر قرآنی یا عربی شده، کلمات دیگری هم هست که در بخی از آنها ممکن است بحث شود ولی بعضی از آنها قطعی است. فرض بفرمایید در زبان پارتی ارچیچ و در زبان پهلوی ارزیر، در زبان قرآن رساس و مرسوس شده یا سنگبیر زنجبیل شده یا سنبل ترو تازهتری، تر شده تری بیج در معنای تخم تبدیل به بیض شده یبض و بیضا و ابیض.
شیپور یا صور تبدیل به صور شده، حتی مسجد را نیز کسانی میگویند در واقع مزداکده یا مزکت بوده که به مسجد تبدیل شده و محراب همان محرابه فارسی است و از این قبیل. حتی بعضی از لغات فارسی در قرآن شریف بکار رفته به عنوان آنچه که در بین عرب مصطلح شده بود و تعابیر قرآنی است که با فرهنگ ایران قبل از اسلام، فرهنگ زرتشتی هم سازگار بود، مثل تعبیر نور و ظلمات است که در قرآن آمده است که میفرماید که اگر واقعاً میخواهید از ظلمات به سوی نور خارج شوید و به روشنی برسید باید به خدا، قیامت و پیامبر ایمان بیاوری، .«یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ».
از آن طرف «اوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» کسانی هستند که «"یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ » یا تدبیر «أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» این سوال قرآنی که «هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمات و نورُ» آیا تاریکیها و نور و روشنایی مساوی هستند. که این گونه تعابیر خیلی کمک میکند در قرآن کریم که ایرانیان احساس کنند این فرهنگ اسلامی را میشناسند و به طور تاریخی و فرهنگی میتوانند آن را قبول داشته باشند و اینکه خداوند تاریکیها و نور را آفرید به این قبیل.
همین طور تعابیری که در ایران شناخته شده بود مثل تخت حکومتی که تخت همان عرش است به معنای حاکمیت و مالکیت که در مورد شاهان و پادشاهان بکار میرود و در مورد حضرت یوسف (س) و جناب بلقیس این کلمه تخت و عرش بکار رفته است. حال من نمیخواهم این را قاطع عرض کنم اما بعضیها گفتند که این هم به فرهنگ ایرانی برمیگشت که این فرهنگ تاج و تخت در واقع از ادبیات و فرهنگ و تاریخ ایران به جاهای دیگر، به سرزمینهای عربی رفته چون در کشورهای عربی پادشاه اصلاً نبود که بخواهد تخت شاهی داشته باشد.
قبایلی بودند و یک حکومت مرکزی واحد بزرگ که در آن شاه و تاج و تخت باشد نبود و کلمه تخت شاهی عملاً از ایران باید وارد فرهنگ عربی شده باشد و حتی وارد فرهنگ اسلام بعد از عرب هم شده باشد چنانکه کلمات مثلاً کلمه اسطوره حتی کلمات غربی هم در قرآن کریم که بین عرب رایج بود بکار رفته مثلاً این اسطوره که جمع آن اساطیر است اسطوره همان History است History در زبان انگلیسی به زبان عرب میآید History تاریخ، داستان History تبدیل به اسطوره میشود که جمع آن اساطیر است که کلمه اساطیر در قرآن بکار رفته است و آن تعبیر «اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ» که خداوند استیلا پیدا کرد و بر تخت که این تخت در واقع تخت فرماندهی عالم است حاکمیت ، مالکیت و پادشاهی بر کل عالم، تسلط بر تمام آفریدهها، استیلای خداوند، استوار شدن خداوند بر عرش.
این مفهوم عرش و تخت استیلا و تخت قدرت در واقع برخی معتقدند که مفهوم ایرانی بود که در جهان عرب به کار میرفت و بعد هم در ادبیات قرآن شریف بکار رفت یا در قیامت، در علائم قیامت صحبت از دمیده شده در شیپور که همان صور است و زمین و کوهها از جا برداشته میشوند، متلاشی میشوند با تکانهای بزرگ ریز ریز میشوند، آسمان میشکافد، فرشتگان اطراف آسمان قرار میگیرند و بعد میفرماید: «وَالْمَلَکُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَیَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَةٌ»، فرشتگان اطراف آسمان قرار میگیرند عرش پروردگارت را ان روز 8 موجود یا 8 فرشته بر سر خود برمیدارند (این در سوره حاقه می باشد) در سوره غافر میفرماید:« الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ»، کسانی که عرش را حمل میکنند و آنان که اطرافش هستند پروردگارشان را به پاکی یاد میکنند با سپاس و ستایش تسبیح و حمد میکنند در سوره زمر نیز این مضمون به تعبیر دیگری میآید که میفرماید: « وَتَرَى الْمَلَائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ»، فرشتگان را میبینی که حافین من کل العرش پیرامون عرش حافین من حول العرش که پیرامون عرش هستند یسبحون بحمد ربهم پروردگارشان را به پاکی یاد میکنند.
اینها پس بخشهایی از حضور فرهنگ ایرانی و فارسی در قرآن کریم است و اصلاً شروع شدن همه سورهها بجز یکی با نام خداوند این در کتابهای آسمانی قبل نیست شما در تورات و انجیل نگاه کنید این طور نیست که هر سوره جداگانه با نام خداوند شروع شده باشد این فرهنگ در بین ایرانیها رایج بود که اول هر چیز به نام خدا یعنی پتنام یزدان میگفتند و یا مهر کردن به تعبیر بخشی از فرهنگ ایرانی.
خود شاهنامه که از دوره اشکانی و ساسانی بود و خداینامههای قدیمی از پارتی و پهلوی به فارسی درآمده شروع آنها همین طور بوده با نام خدا به اصطلاح بوده قرآن کریم هم تثلیث مسیحی را مرود خطاب قرار میدهد تثلیث مشرکانه را هم سخن از دو اقنون ام و ابن مادر و پسر از آنها نام میبرد برخی گفتهاند این دوگانگی این ثنویت و آن تثلیث آنها هم ریشههای ایرانی داشت و مانویان ایران، مانویها، بر فرهنگ مسیحی تأثیر گذاشته بودند و بعد قرآن کریم به اینها اشاره میکند و این چنین ریشهها و این چنین سندهایی نشان میدهد که خداوند متعال در نزول وحی به قلب مقدس پیامبر(ص) با زبان عربی و لغت عرب از جمله به فرهنگ و زبان دخیل ایرانی - فارسی در جهان عرب هم اعتنا فرموده و از این تعابیر استفاده شده و به این فرهنگ اشاره شده است.
حال چیزی بالاتر از این عرض کنیم که قرآن کریم در برخی آیات صریحاً ملاحظه عجم به طور عام و ایرانیان به طور خاص را فرمود، یک گام بالاتر و مهمتر شأن نزول بعضی از آیات قرآن کریم است که هم روایاتی داریم و هم مفسرین مشهور گفتهاند که اینها در مورد ایرانیان است به عنوان نمونه در سوره مائده این آیه کریمه که «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ»، ای مومنین اگر هر کدام از شما از دین برگردید و مرتد شوید، مسلمان شدید و بعد اسلام را کنار بگذارید، حالا فکر نکنید دنیا خراب میشود و اتفاقی میافتد «فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ» به جای شما خداوند به زودی مردمی و قومی را به عرصه خواهد آورد که آنها را دوست دارد و آنها هم خدا را دوست دارند. عشق دو طرفه بین آنها و خداوند خواهد بود « أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ» آنها مثل شما نخواهند بود، آنها نسبت به مومنین خاشع ، خاضع ، فروتن ، مودب و مهربانند نسبت به کافران و دشمنان خدا محکم و قاطع هستند و عزیز و نفوذناپذیرند، دلّت نشان نخواهند داد « یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ» در راه خداوند تلاش و مبارزه میکنند، مایهگذاری میکنند «لاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ » و از سرزنش هیچ سرزنشگری، از هیچ سرزنشی نمیترسند، تحت تأثیر جنگ روانی منفعل نمیشوند «ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ » این فضل خداوند است که به هر کس بخواهد میدهد «یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» و خداوند گشایشگر و داناست. گشایشگر دانا. حال درباره این آیه چند صورت تفسیر شده مجموعاً مراد از این قوم کسانی هستند که آنها خدا را دوست دارد و خدا آنها را. محکماند، با مردم مهربانند، با دشمنان قاطعند، عزیزند و محکم میایستند؛ بعضیها گفتند مراد از اینها علی و شیعیان علی هستند.
بعضی گفتند به یاران حجت (ع) و یاران حضرت در قیام آخر زمان اشاره دارد. عدهای گفتند مراد ایرانیان هستند و روایاتی هم در این موارد نقل شده و حتی عدهای گفتند مراد یمنیها هستند یا ایرانیانی که در یمن بودند. در مورد حضرت امیر و شیعیان روایاتی از امام باقر و امام صادق(ع) است که شأن نزول این آیه که در مورد مردم ویژه محکمی صحبت میفرماید اینها هستند تا اینکه به ایرانیان میرسیم که شأن نزول آیه شاید ایرانیان باشند این نظری است که برخی از بزرگان دارند به عنوان نمونه جناب زمشخری در تفسیر کشّاف در ذیل این آیه روایتی نقل میکند که از پیامبر پرسیدند که این مردمی که خداوند بشارتشان را میدهد اینها چه کسانیاند؟ پیامبر دست بر شانه جناب سلمان گذاردند و گفتند «هذا و ذبوه» این مرد و قومش. مراد اینها هستند. و بعد این جمله نقل شده که: « لو کان الایمان منوطا بالثریا لتناوله رجال من فارس » یا به این شکل « لو کان العلم معلقا عند الثریا لتناوله رجال من ابناءلفارس » که اگر علم وایمان به آسمانها آویخته باشد، در ستاره ثریا باشد و آن همه دور از دسترس و ظاهراً دست نیافتی ، مردمانی از سرزمین فارس به آن دست مییابند.
در تفسیر کاشف نیز باز این روایت؛ در شرح حکمت الاشراق نقل شده روایتی با این مضمون آمده، در سفینه البحار هست؛ سیوطی در جامعه الصغیر باز این روایت را نقل کرده حالا زمشخری خودش ایرانی است ولی سیوطی ایرانی نیست و اهل مصر است. جناب میبدی در تفسیر کشف الاسرار باز حدیثی با این مضمون نقل میکند و میفرماید آیه دیگری هم در قرآن درباره ایرانیان است که می فرماید:« وإن تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لا یکونوا أمثالکم »که اگر شما اعراب به حقیقت پشت بکنید و مسیر توحید و عدالت را به درستی طی نکنید خداوند به جای شما مردم دیگری را به این مسئولیت بزرگ خواهد گماشت و آنها مثل شما نخواهند بود.
«لایکون امثالکم» آنها این مسیر را درست طی خواهند کرد که در روایاتی آمده مراد ایرانیان و فارسها هستند که پیامبر می فرماید خداوند در مورد آنها آیه نازل کرده است و مصداق آن ایرانیان و فارسها هستند و آنها مردمانی هستند که از شما بسیار محکمتر و قویتر هستند که بیشتر به توحید خدمت میکنند این روایت در منابع مختلف تفسیری و حدیثی آمده یعنی در جوامع الجامع در آن تفسیر آمده در ذیل این آیه، در نورالثقلین آمده و ...؛ حالا در جاهایی تفاوتهایی دارد مثلا می فرماید "لو کان الدین عند الثریا لناله السلمان" به جای ایرانیها مثلا گفته سلمان یا به جای آن فرموده موالی که مراد غالباً ایرانیها بودند یا در روایتی میفرماید اهل الفرس که این روایات که برخی از آنها را در جلوی خود دارم اشاره به این مسئله دارد.
روایت دیگری هم با مضمون دیگری عرض کردم در این باب هست همین طور در آیه مبارکه 89 از سوره انعام باز آیهای است که برخی از مفسرین نقل کردند که مراد اشاره به ایرانیان است «أُوْلَئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ» اشاره میکند به حضرت نوح، ابراهیم و فرزندانشان که آنهایی که به نبوت رسیدند و میفرماید این پیامبران کسانی هستند که آنها را نامه و کتاب دادیم و حکم و دین و حق حاکمیت و قدرت قضاوت و پیغام و نبوت دادیم «فَإِن یَکْفُرْ بِهَا هَؤُلاء» اگر اینها یعنی مشرکان قریش کافر شوند به این حقیقت «فَقَدْ وَکَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّیْسُواْ بِهَا بِکَافِرِینَ» ما کسان دیگری را گماشتیم و برانگیختیم بر پذیرفتن آن و استوار گرفتن آن و محکم گرفتن این حقیقت را که آنها به این حقیقت کافر نیستند.
بعد جناب میبدی در کشف الاسرار حدیث نقل میکند که گفتند اینها عجم اند و ایرانیان و فارسها پیغمبر را ندیدند و به او عمیقاً ایمان آوردند و به غیب ایمان آوردند و خدمات بزرگی در این مسیر کردند بحدی که عبدالله بن عمر نقل میکند که پیامبر فرمودند لله عز و جل خیرات الخلقه فی الارض . قریش خیر الله من العرب یا عرب و فارس خیره الله من العجم خداوند دو گروه را در زمین به طور ویژه برانگیخت و به آنها توجه داشت قریش انتخاب خدا از میان عرب بود و فارس (ایرانیها) انتخاب خدا از میان عجم و غیرعربها.
هم فخررازی و هم زمخشری در تفسیر این نظر مفسر بزرگ و راوی را نقل کردند که میگویند اتفاقاً ایرانیان در دین محکمتر و عمیقتر از خود قبایل عرب بودند و رشیدرضا مفسر مصری در تفسیر المنار اشاره میکند به این نظر که مراد این آیه قرآن و روایت پیامبر، ایرانیها هستند و میفرماید کل من قیل الفرس بعضی ها معتقدند مراد همه مومنیناند اما برخی معتقدند مراد به طور خاص ایرانیان و فارسها هستند و باز روایتی در الفرقان است که هر ایرانی که مسلمان شود چه پیغمبر جاهای مختلفی ایرانیان را ستود از جمله پیامبر راجع به ایرانیها فرمودند رحم الله اخوانی خداوند بیامرزد برادران مرا که این روایت هم در تفسیر المنار آمده و هم در روح المعانی آمده است.
خود مفسر آنجا میگویند منظور ایرانیها هستند که در پذیرش اسلام شتافتند، به استقبال اسلام آمدند و در راه پیشرفت اسلام و ایجاد تمدن اسلامی بیش از همه کوشیدند و دانشمندان آنها در فنون اسلام آن همه کتابها نوشتند که مرحوم مفسرین بزرگ ما بر مرحوم ملا فتح الله کاشانی در منهج الصادقین میگوید مراد ایرانیان هستند که نگهبان دیناند و مرحوم علامه در المیزان میگویند که نظر قوی مراد کسانی هستند که ایرانیها هستند.
این بخش که ان یشا یذهبکم ایها الناس و یأت به الاخرین که ای مردم ای عرب اگر خداوند اراده کند شما را میبرد و به جای شما دیگرانی را میآورد مراد ایرانیها و فارسها هستند که اسلام در میان آنها آغاز نشد اما اولین و بزرگترین استقبال کنندگان از اسلام بودند و در ساختن تمدن اسلامی نقش اول را ایفا کردند بنابرین در تفسیرهای زیادی، در روایات اشاره شده که منظور این آیه شریفه در درجه اول لااقل ایرانیان هستند.
برخی گفتهاند شیعه که اگر باشد باز هم بیشتر از همه بر ایرانیان صدق میکند و روایتی هم از امام صادق (ع) در تفسیر همین آیه باز نقل شده که قوما یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و یذکرون الله کثیرا که اشارات ایمانی است و بالاخره چه ایرانی باشد و چه شیعه دوازده امامی چه یک ملتی که اهل نماز و زکات اند و خدا را زیاد یاد میکنند به هرحال قدر متقن آن ایرانیها هستند و آیات دیگری هم در این باب هست که من به همه نمیتوانم در اینجا اشاره کنم و فقط به یک نمونه دیگر عرض میکنم در آیه 39 سوره توبه هم باز خداوند خطاب به مردم حجاز و جزیره العرب میفرماید که فرمان بسیج و آمادگی برای نبرد با کفر و ظلم میدهد و بعد میفرماید: إِلاَّ تَنفِرُواْ یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا اگر بسیج نشوید و آماده هزینه پرداختن باشید و از صحنه فرار کنید خداوند شما را به عذاب دردناکی مجازات خواهد کرد در دنیا و آخرت و بعد میفرماید وَیَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ و قوم دیگری را، مردمان دیگری را به جای شما برخواهد گیرد و وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئًا وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ در هر صورت شما به خداوند زیانی نخواهید رساند و خداوند به همه چیز تواناست باز در اینجا از جمله روایاتی که همان اول اشاره کردند اشاره به این است که هم ابناءالفارس ایرانیان هستند و راجع به یک یا دو قوم دیگر هم اشاراتی شده است.
شما کشاف جناب زمخشری را ببینید، مفاتیح الغیب را ببینید، زبده التفاسیر، کنز الدقایق، تفسیر شبه، تفسیر نور، تفسیر نمونه هم همین را میگوید الجوهر الثمین، مغتنیات الدرر، مواهب علیه، الرجیز فی التفسیر القرآن، تفسیر اثناعشری و همین طور و روایاتی نقل میشود مثلاً از سعید بن جبیر نقل میشود که ایشان میگویند قطعاً مقصود از این آیه مردم ایران هستند که به اعراب خداوند میفرماید که اگر شما آماده نبرد در راه حق نباشید خداوند به جای شما دیگرانی را خواهد آورد و این مأموریت بزرگ را به آنها خواهد داد شما به خداوند ضربه نمیزنید، مقصود از دیگران مردم ایران هستند در مجمع الابیان همین بحث هست در روح المعانی، در کشاف زمخشری در کشاف الابیان، مفاتیح الغیب و بسیاری از تفاسیر دیگر در ذیل این آیه هم اشاره میکند شأن نزول و مصداق خداوند ایرانیان و فارسها بودند.
اگر از آن طرف به قضیه نگاه کنیم کسانی که خواستند مفهوم ملت و ملی گرایی ایرانی را به مفهومی در برابر اسلام مطرح کنند چند نکته در اینجا درباره ناسیونالیسم ملی گرایی اینجا عرض کنیم یکی اینکه کلمه ملت همانطور که میدانید در لغت اصل این کلمه عربی است در لغت عرب ملت به معنی آیین است نه به معنی امروزی و ملیت را ایدئولوژیهای مختلف به روشهای مختلفی معنا کردند خود ناسیونالیسم اولاً ملیگرایی دولت ملت یک پدیده غیر ایرانی است یک مفهوم غربی قرن نوزدهم است که در قرن نوزده تئوریزه میشود و در قرن بیست وارد عرصه بینالملل میشود و اعمال میشود.
هر ایدئولوژی آمده ملت را به نفع خودش مثلاً مارکسیستها ملت را طبق مبانی خودشان معنا و تفسیر کردند معنای سرمایهگذاری هم به یک معنای دیگری و تعصب را هر کسی روی چیزی گذاشته و تفاوت آن با کلمات دیگر نیز بحث شده که مثلاً ملت با مردم چه فرقی دارد؟ کدام بیشتر جنبه جامعهشناسی دارد و کدام بیشتر جنبه حقوق بینالملل دارد و این قبیل مسائل که من نمیخواهم وارد آن بحث شوم فقط اجمالاً این کلمه ملت و ملیگرایی به این معنایی که الان در دنیا به معنای ناسیونالیسم مطرح است خود یک پدیده غیرملی و غیرایرانی است و ملت و ملی گرایی یک مفهوم کاملاً ایدئولوژیک است ومارکسیستها به یک صورت معنا کردند ، لیبرالها به یک صورت معنا کردند و همین طور فاشیستها روی این قضیه تاکید بیشتری از یک منظر دیگری داشتند مسئله بعدی این است که امروز مثلاً ملت که میگویند مراد یک جمعی هستند که زندگی مشترکی با قانون واحد، حکومت واحدی دارند و دیگر منشأ ملیگرایی امروز نمی تواند به نژاد پرستی برگردد .صحبت این است که یک واحد اجتماعی است که توسط حکومت واحدی اداره میشود امروز بیشتر به این ملت میگویند.
این تعریف از ملت یک تعریف جدید است و محصول جنگ اول و دومی است که ملتهای خاورمیانه هم از جمله ایران بعد از این دو جنگ که عثمانی هم شکست خورد و کل جهان اسلام به دست غربیها، انگلیسها و روسها، افتاد و اینها را بین خودشان تقسیم کردند به این مفهوم مرزها را آنها تعریف کردند و الا به لحاظ خونی و نژادی امروز کسی نیست که بتواند ادعا کند که قطعاً یک نژاد خالصی دارد و آن هم فقط خون فلان قومیت در رگهای اوست حال ضمن اینکه این اصلا فضیلتی نیست نه رذیلت است و نه فضیلت. مقابل فخرفروشی نیست ولی واقعیت هم ندارد. امروز ملیگرایی به مفهوم نژادی مثلاً نژاد آریایی اینها دروغ است و دست کم در مورد هیچ کس قابل اثبات نیست.
اصلاً ما یک ملت خاصی که براساس خون و نژاد صددرصد خالص باشد نداریم، وجود ندارد و بخشی از آنهایی که وحدت خونی و نژادی دارند بخشی این سمت مرزند و بخشی آن سمت مرزها هستند آنها که داخل ملت ایران به عنوان ملت واحد حساب میشوند نژاد واحد ندارند، خون واحد ندارند که مثلاً بگویید چه کسی از نژاد آریایی است؟ چه کسی از نژاد سامی است؟ انواع و اقسام اختلاف نژادها شده ازدواجها و روشهای غیر ازدواج و تولید نسلهایی که صورت گرفته عملاً هیچ خلوص خونی و نژادی در واقع به نحوی که قابل اثبات باشد وجودهم ندارد و در درون هیچ مرزی یک ملت با یک نژاد و خون زندگی نمیکنند هیچ جا در درون تمام کشورها و دولت ها انواع و اقسام خونها،زبانها، قومیتها هستند.
با یک قومیت خاص شاید نباشد و آنهایی هم که از نژاد خاص باشند تیرهها و قومیتهای کاملاً متضاد بر آنها حاکم است و برای یک وحدت و اتصال جدی هویت واحد برای آنها میجنگیدند . بنابرین تعریف از ملی گرایی خونی نژادی عملاً امروز خرافه است و واقعیت ندارد چرا که نه قابل فخر است و نه قابل ننگ. بیشترکسانی که فکر میکنند ایرانی اصیل هستند ممکن است تا سه چهار نسل در ایران نبوده باشند ممکن است از نژاد مغول باشند و یا از نژادهای غربی یا از شمال یا جنوب باشند.
در اثر جنگها ، مهاجرتها، فرارها ، دخل و تصرفها، اختلاط نژادها و هزاران چیز اتفاق میافتد همین الان شما به کدام سرزمین میتوانید بروید و ببینید که همه مردم فقط از یک نژاد هستند این طور نیست. مرکز اسلام هم که شما میروید میبینید که مردم از هند و بنگلادش و افغانستان و بخاراو ایران و.. همه در آنجا زندگی میکنند و همه هم اهل آنجا هستند و به تعبیر بعضی از اساتید میگفتند که همین کسانی که درباره کوروش و داریوش و نژاد آریایی حرف میزنند خودشان اصلاً سابقه نژادی در ایران نداشته باشند که خود اینها مثلا ریشه نژادیشان از چند نسل قبل به عرب یا به جاهای دیگری برگردد یا کسی که در کشورهای عربی سفت و سخت است و قومیت پرست عرب است ممکن است ریشهاش اتفاقاً ایرانی باشد .
این چنین اطمینان تاریخی عملاً در مورد خود شخص وجود ندارد چه برسد به مردمش ؛ اینکه نژاد ها به کجاها وصل است؟ خالص است یا نه، نسلهای قبل او چه کسانی بودند، از کجا آمدند، چه بودند مربوط به کدام نژاد بودند. اینها عملا فضاسازی های سیاسی است که با اهدف دیگری صورت میگیرد. چیزی که امروزه به آن ملت میگویند یعنی گروهی از مردم که در یک سرزمینی که با معیارهای فعلی اعتباری مرزبندی شده، با یک پرچم، یک رژیم حکومتی، با یک قوانین خاص. اما اینکه اجدادتان چه کسانی بودند و از چه نژادی هستید هیچ معلوم نیست.
اگر بخواهید نژادی بررسی کنید مثلاً بگویید کسی که فقط نژااد آریایی دارد ایرانیست، الان بخش اعظم مردم فعلی ایران ریشههای آریایی ندارند این به این معنی است که ایرانیت و ایرانی بودن را زیر سوال میبریم اگر کسی دنبال نژاد خالصی باشد .تعداد زیادی اقوام و قبایل در ایران هستند که نه خودشان را جزو نژاد آریا میدانند و نه به زبان فارسی حرف میزنند شما مثلاً اگر از لحاظ خونی و نژادی و یا زبانی گری مسئله را نگاه کنید عملاً دارید به آنها میگویید که شما ایرانی نیستید و بنابراین دلیلی وجود ندارد که ما همه خودمان را هموطن بدانیم و ایران را به این شکل حفظ کنیم پس خلوص خونی و نژاد مستقل و این حرفها نه وجود دارد و نه اگر وجود داشته باشد قابل اثبات است.
مسئله ملیت و ملی گرایی نباید تبدیل به یک تعصب شود که ما تبعیض حقوقی، تبعیض در احترام قائل شویم و نفرت نسبت به دیگران. فقط بگوییم مردم آن نژاد، آن قبیله، آن قاره، آن زبان، آن شهر، آن کشور و اینها را آدم ندانید و برایشان حرمت قائل نشوید یک نگاه خودخواهانه، متعصبانه و متکبرانه نباید ایجاد بشود و باعث شود عیبهای خود را نبینیم و در مورد خودمان مبالغه کنیم، فخر فروشی کنیم ظلم به دیگران را توجیه کنیم اینها جنبههای منفی ملی گرایی و ناسیونالیستی است ضمن اینکه ناسیونالیسم به این معنای غربی که الان برخی از ملیگراها که البته سلطنت طلب و جزء رژیم فاسد قبل معمولاً هستند ولی بنام ملیگرایی و ایرانیگری و اینها حرفهای خود را میخواهند بزنند.
اصلاً ناسیونالیسم به این مفهومی که مطرح میکنند یک پدیده واقعاً غیرایرانی است، این ایدئولوژی غربی است و نه انسانی است نه منطقی، نه حقوق بشری. جنبه منفی آن اساساً غلط است جنبه مثبب البته اگر دارد به این معنا که نه احساسات غیرمنطقی بلکه به مفهوم همبستگی روابط اخلاقی، احساس تعهد بیشتر نسبت به همدیگر، کسانی که در در یک جامعه با هم داریم زندگی میکنیم با یک زبان صحبت میکنیم طبیعتاً احساس نزدیکی بیشتری میکنیم، اسلام این را تأیید میکند که ما بیشتر به هم کمک کنیم، به هم عشق بورزیم، مراقب یکدیگر بیشتر باشیم حقوق بیشتری نسبت به کسانی که به لحاظ سرزمینی در کنار هم زندگی میکنیم داشته باشیم.
زبانمان، تاریخمان، فرهنگمان یکی است همانطور که انسان نسبت به فامیل خود یا همسایهاش بیشتر از بقیه مسئول است طبیعی است که نسبت به هموطنش، هم قبیلهای اش وظایف قانونی و حقوق بیشتر، و اخلاق گرمتری لازم است این جنبه مثبت ملیگرایی است که باعث وحدت، همبستگی، دفاع از شرف، دفاع از حقوق مردمی که اینها همه مورد تأیید اسلام است باعث ارتباطات گرم انسانی می شود ، جنبه منفی ناسیونالیسم جنبه استکباری، تعصبی و تخریبی و جنگ طلبانه و برتری طلبانه است که بشریت را از هم جدا میکند به نام خون و نژاد اینها را دربرابر هم قرار میدهد که به حقوق یکدیگر احترام نگذارند و روابط دشمنانه با هم داشته باشند پس ناسیونالیسم ملی گرایی به این مفهوم یعنی گرایش نژادپرستانه و اصلاً نه علمیست، نه حقوقی و به ضرر است اما ملی گرایی، شرف ملی، غیرت ملی به این مفهوم که به فکر همدیگر باشیم، مراقب یکدیگر باشیم از عزت خود دفاع کنیم اینها یک مفاهیم اسلامی است و یک بعد منفی دیگر در ملیگرایی ناسیونالیستی مفهوم خودی و غیرخودی کردن به معنای قبیلگی است.
ما یک خودی و غیرخودی داریم به مفهوم اینکه هرکس طرفدار حق است و در جبهه عدل و توحید است خودی است و هرکه نیست غیرخودی است ولو خانوده من باشد، نزدیکترین فرد به من باشد، از قوم و قبیله و نژاد من باشد آن خودی و غیرخودی در واقع خودی و غیرخودی هم نیست در واقع خدایی و غیرخدایی است، معیار حب و بغض و دوست و دشمن دانستن افراد حق است، آن درست است.
اما یک خودی و غیرخودی متعصبانه است که ناسیونالیست به آن دامن میزند به این معنا که هرچه میآید سبک درست و سنت درستی باشد علمی، اخلاقی، هستی شناختی، معرفتی، رفتاری به این جرم که محل تولدش قبیله من و محل تولد من نبوده من او را دفن میکنم و او را ملی نمیدانم و فقط آنچه که در اینجا تولید شده آن را خودی میدانیم و بقیه را غیرخودی میدانیم حتی اگر حق باشد، عدالت باشد، علم باشد، اخلاق باشد این هم یک ضرری است که تعصبات ناسیونالیستی به حقیقت وارد می کند ، این مقیاس و معیار درستی نیست اگر ارزشهایی است که مخصوص یک جامعه خاصی است و با ارزشهای ما سازگار نیست نمیپذیریم و آن غیر خودی و بیگانه میشود حتی اگر ریشه در ملت خود ما داشته باشد مثلا ازدواج با مراحم در ایران قبل از اسلام وجود داشت و حتی توجیه مذهبی و نژادی میشد به اسم حفظ خلوص نژادی یا این قبیل مسائل، یا کسانی در ایران فرضاً گفتند آدم میتواند با خواهر و مادر خودش، با دختر خودش ازدواج کند بخشی از ایرانیان قبل از اسلام این کار را می کردند ما نمیتوانیم بگوییم این یک فرهنگ ایرانی و خودی است این راباید نگه داریم ، نه این به ضرر و زیان بشر است ولو اینکه ایرانی بوده باشد در غیر ایران هم بوده در ایران قبل از اسلام هم بود نمیتوانیم بگوییم چون این ریشه ملی دارد، یک واقعیت ملی است.
یا یک ارزشی از بیرون میآید این ارزش مطابق توحید و عدالت است این دیگر شرقی، غربی ، عرب و عجم ندارد اگر واقعاً مفهومی در عدالت و حقوق بشر باشد غربی و شرقی ندارد. لذا این شعار نه غربی و نه شرقی که شعار انقلاب است منظور شرق و غرب جغرافیایی نیست مراد از شرقی و غربی که در آنجا گفته می شد یعنی نه سرمایهداری و لیبرالیسم و نه کمونیسم و ماتریالیسم چپ ، نه اینکه شرق و غرب مراد باشد و اینکه امروز میگوییم حقوق بشر غربی را قبول نداریم منظور غرب جغرافیایی نیست اینجا غربی یعنی با مبانی سکولار و ماتریالیستی و مادی موافق نیستیم. وگرنه برق و الکتریسیته را یک غربی کشف میکند و چراغ را اختراع میکند ما در اینجا نمیگوییم که صنعت برق غربی و بیگانه است و ملی نیست و ما از آن استفاده نمی کنیم. وقتی که در موقعیت عرب اسلام نازل میشود تمام صحبت از توحید و اخلاق است ما این را نمیتوانیم بگوییم عربی است و یا فلان چیز غربیست ریاضیات را نمیتوانیم بگوییم شرقی یا غربی است.
حقوق بشر، اخلاق، علوم انسانی را که غربی می گوییم مراد این است که مبانی ماتریالیستی غلطی دارد اهداف مادی دارد وگرنه به غرب و شرق اصالتاً کاری نداریم. سیستمی ممکن است از جای دیگری بیاید و با اصول ، منافع و مبانی ما سازگار است آن خودی میشود همینطور یک چیزی ممکن است در داخل جامعه خود ما تولید شده باشد ولی بیگانه و اجنبی باشد و اگر ما آن را بپذیریم بپذیریم در واقع به مبانی ملت صدمه زدیم.
یک سری فرهنگهایی هست که اصلا برای ملت خاصی بوده و ضمناً اینکه غلط هم است نگذاریم که آنها رنگ خودشان را به ما بزنند مثلا نازیسم که با آلمان و صیهونیسم که با یهود گره خورده، لیبرال سرمایهداری مثلاً با جهان سرمایهداری و آمریکا گره خورده کمونیسم مثلا با که گره خورده است. مثلاً صیهونیسم با غیریهود ارتباطی پیدا نمیکند مخصوص آنهاست پرچم آنهاست آن هم نه همه یهودیها. یک مفهومی که نسبت به همه ملتها مساوی است و یک شعار عمومی بشری میتواند باشد و آن را همه میتوانند بپذیرند حتی اگر خودی هم باشد آن ضد ملی نیست چون ملیت ما نسبت به آن گارد بستهای ندارد آن را حقایق این عالم هستند حقایق علمی، اخلاقی،، فرهنگی که این حقایق جهانی است.
ما با غرب که سر حقوق بشر حرف میزنیم مسئله این است که حقوق بشر جهانی اصلاً وجود ندارد؛ مسئله این است که حقوق بشری که شما تعریف میکنید نه جهانی است و نه درست است برای خودتان هم غلط است و جهانی هم نیست والا ما مثلاً به فیثاغورث نمیگوئیم که چون تو یونانی هستی ما جدول فیثاغورث را قبول نداریم. ما به انیشتین نمیگوییم که تو چون اروپایی هستی، آلمانی بودی مثلاً ما نظریه نسبیت را قبول نداریم این حرفها با تمام ملیتها سازگار است محض درست و غلط بودن آنهاست و علم و فلسفه و اخلاق و حقایق و در رأس همه آنها بحث نبوت و پیامبری اینها مفاهیم ملی نیستند عربی، عجمی ، شرقی، غربی نیست اینها جهانی است و نه آرمانهای آن محدود به یک قوم و ملت است و نه منافعش مربوط به یک قوم است که به ضرر دیگران باشد.
پس اینکه چه چیزی خودی و چه چیزی غیرخودی است مرزهای اعتباری فعلی این را معلوم نمیکند سوابق تاریخی فعلی باعث نمیشود که یک عمل را ادامه بدهید و بگویید که مثلاً در ایران مردم این کار را میکردند پس ما الان هم آن را انجام دهیم نخیر! یا مثلاً فلان ارزش مثلاً در ایران نبود و از جای دیگری آمده ما این را ملی و ایرانی نمیدانیم و آن را نمیپذیریم. ما این طور بحث نمیکنیم مصالح و مبانی این ملت رعایت شود چه منشأ تولد آن داخل باشد و یا خارج این یک مفهوم ملی محسوب میشود اگر جهانی باشد و اگر در درون ملت ما یک مسلک و مرامی متولد شده و در تاریخ ایران هم بوده ولیکن غلط باشد این را ملی نمیدانیم بلکه این را ضد ملی میدانیم ولو اینکه آغاز ایرانی داشته باشد. خیلی چیزها در تاریخ ایران بود که حتی مردم نپذیرفتند بجز اقلیتی و در یک دوران محدود.
بنابراین هر چه در این چارچوب مرز پیدا می شود لزوماً ملی نیست هرچه از بیرون وارد میشود لزماً بیگانه نیست این را ما قبول داریم بحث ما شرقی و غربی نیست اما چیزهایی که وارد میشود واقعاً منافاتی با حقیقت و عزت و استقلال این ملت پیدا میکند آنجا باید ایستاد که یا مبانی آن غلط است و یا نتایج آن به ضرر این ملت باشد و با آن باید مخالفت کرد بنابراین اسلام با مسئله ملیت پرستی و قومیت محوری و نژادپرستی کاملاً مخالف است اینها را مفاهیمی غیرانسانی، غیر اخلاقی و منشأ جنگ و کینه و خصومت و نفرت میداند و یا منشأ تکبر میداند اینها اعتبار انسانی ندارند همه ملتها، اقوام و نژادها و زبانها محترمند و اسلام با هر نوع تفاخر قومی مبارزه کرد و اول هم با تفاخر عربی مبارزه کرد که روشن شود اسلام دین عربی و اعراب نیست اسلام دین بشریست و نه فقط دین عربی.
اصلاً اسلام با ادعای جهانی شروع شد و شعارهایی که مطرح کرده شعارهای عربی و عجمی نیست، شعارهای جهانی است شعارهای عالمی است این طور نبود که اسلام اول با شعارهای محدودی شروع شود و بعد پیامبر ببیند که کارش پیش میرود و با شعارهای جهانی ادامه دهد. نه، همان اولین آیاتی که در مکه بر پیامبر نازل شد همان اول بعثت طنین جهانی و طنین انترناسیونالیستی دارد وقتی میفرماید "ان هو الا الذکر للعالمین" قرآن جز تذکر و بیدارباش برای جهانیان نیست یعنی جهانی فکر میکند، جهانی میاندیشد وقتی میفرماید: "یا ایها الناس انی رسول الله علیکم جمیعا" قرآن به پیامبر میفرماید بگو که ای بشریت و نمیگوید ایها العرب، نمیگوید ایها الاعراب نمیفرماید مکیها، مدنیها ای قبایل عرب بلکه میفرماید انی رسول الله علیکم جمیعاً من فرستاده الله به سوی همه شما هستم.
کل خطابات قرآن یایها الذین آمنوا و یا ایها الناس است. اصلاً به قوم و قبیله و زبان و حتی زبان عرب که زبان خود قرآن است هم اختصاصی ندارد. ما تو را نفرستادیم الا برای همه بشریت، خبر خوش بشارت بدهی و اخطار بدهی ولی بیشتر بشر نمیدانند و نادانند.
وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ ما در زبور بعد از ذکر نوشتیم که زمین به بندگان صالح من خواهد رسید. صحبت از بندگان صالح است صحبت عرب و عجم و قبیله و این حرفها نیست حتی حساسیت شدید و واکنش علیه قومیت پرستی عرب نشان داد . آیاتی که خواندم نمونهای از آن بود که میفرماید به قبایل عرب که شما اگر میخواهید عرب بازی و نژادپرستی راه بیندازید بدانید که اسلام به شما احتیاجی ندارد شما اسلام را نپذیرید، شما فداکاری نکنید خداوند قوم دیگری و مردم دیگری را به جای شما خواهد آورد که آنها با تمام وجود و عاشقانه برای اسلام و در واقع برای خودشان خدمت میکنند و حتی آنها از شما شایستهتر و برای دفاع از اسلام و گسترش اسلام مناسبترهستند .
فَإِن یَکْفُرْ بِهَا هَؤُلاء
اگر اعراب به قرآن کافر شوند
فَقَدْ وَکَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّیْسُواْ بِهَا بِکَافِرِینَ
ما قومی را خواهیم گمارد که آنها قدر این دین را بدانند و به آن مؤمن باشند و کفر نورزند اینها تعابیر مهمی است که وقتی خداوند میفرماید:
وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ
اگر شما به قرآن پشت بکنید خداوند گروه دیگری را به جای شما به این مأموریت خواهد گماشت
ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ
در این صورت آنها دیگر مثل شما نیستند آنها سست نیستند، آنها منت نمیگذارند، آنها صادقانه و مجاهدانه کار میکنند و بعد امام (ع) میفرماید مراد ایرانیان هستند. امام باقر (ع) میفرماید: مراد از این ایرانیان هستند. امام صادق (ع) میفرماید: این به این معنی است که مردم عرب به قرآن ممکن است پشت کنند و خداوند به جای آنها ایرانیان را میفرستد و اینها با تمام وجود حقیقتاً مسلمانانه و مؤمنانه کار میکنند. ما روایاتی داریم حتی مفسرین غیر ایرانی این را ذکر میکنند ولی ما این را نمیخواهیم تبدیل به یک نوع تفاخر ایرانی و ایرانیگری کنیم.
این خود آمده تا بگوید مسئله عرب و عجم نیست و مسئله حقیقتی است، قرآن به زبان عربی است، پیامبر عرب است، اما حقیقت قرآن عربی نیست این حقیقت جهانی و بشری است که البته غیر اعراب بیش از اعراب خدمت به این فرهنگ و به این دین میکنند و اینها مسائلی است که از همان صدر اسلام مطرح بود و در قرآن کریم مطرح شد و رسول الله و اهل بیت به این مسئله اشاره کردند و مسائلی نیست که ما بخواهیم آنها را امروز مطرح کنیم. آخرین نکتهای که اشاره میکنیم این است که همانطور که اسلام در میان اعراب رشد کرد و بعد به ایران آمد شاید مذاهب بعد آن هم این طور بودند مکاتب بزرگ هم همینطور بودند. بودا هندی است ولی مردم هند غالباً هندو هستند نه بودایی. اتفاقاً مردم چین و و شرق آسیا بودایی هستند.
حضرت عیسی (س) فلسطینی خاورمیانهای به اصطلاح غربیهاست اما امروز مردم فلسطین و خاورمیانه مسیحی نیستند بیشترین مسیحیها در غرب هستند. مذهب زرتشت گسترش پیدا نکرد اما خودش ایرانی است و ایشان اصلاً از ایران خارج نشده است ولی مذهب آن بیشتر در شرق ایران گسترش پیدا کرد نه در جایی که خود ایشان طبق یک نقل متولد شده است. میگویند ایشان در آذربایجان شمال غرب ایران متولد شده ولی مردم آنجا زرتشتی نشدند بیشتر زرتشتی گری در شرق ایران، شمال شرق در همان دوران گسترش پیدا کرد. ایدئولوژیهای مادی جدید هم همین طور است شروعشان در یکجا بوده و گسترششان در جایی دیگر بوده و اینها یعنی آیین و مرام خیلی به جغرافیا کاری ندارد.
شروع جغرافیایی دارد اما گسترش آن تابع مسائل نژادی وجغرافیایی نیست. بحث نژادپرستی هم در بین خود عرب نبود. آن موقع قوم واحد عرب مطرح نبود خود اعراب با همدیگر سروکار داشتند، بیشتر تعصبات قبیلهای بود. هر قبیلهای با قبیله دیگر درگیر بود نمیگفتند همه ما عرب هستیم اینها بعدها پیش آمد که با سایر ملتها ارتباط پیدا شد و نژادپرستان عرب، نژادپرستان ایران، نژادپرستان اقوام دیگر دعوای مسلمانان با یکدیگر را سازمان دادند والا قرآن کریم صریح فرمود:
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى
ما شما را از جنسیتهای مختلف زن و مرد آفریدیم.
وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ
ما شما را به شکل شعبها و ملتهای مختلف، تیرهها و قبایل گوناگون آفریدیم و این کار را برای فخر فروشی و کینه و تکبر و تعصب نکردیم بلکه برای اینکه با یکدیگر آشنا شوید و به همدیگر محبت کنید، روابط برقرار کنید، همدیگر را بشناسد، تفاوتهای یکدیگر را به رسمیت بشناسید ولی فضیلت و ارزش به این چیزها نیست. ارزش به تقوا و ایمان و عمل صالح است.
بعد اسلام با مفاهیم ضد ارزشی که در میان عرب بود مبارزه کرد. در میان عرب دختر زنده بگور میکردند، شرک، فحشا، جنگ قبیلهای و کینههای قبیلهای خونین و بتپرستی بود. قرآن نگفت که حالا ما عرب هستیم و شما هم عرب هستید پس اینها باشد بلکه با تمام این ضدارزشها مبارزه کرد و آن همه مصیبتها و فشارهای 23 ساله را خود قبایل مشرک عرب علیه پیامبر اعمال کردند.
اسلام به ایران و یا هرجای دیگر هم که رفت ارزشها و ضدارزشها را تفکیک کرد. ارزشهای موجود در آن جوامع را که با تولید عدالت و... سازگار بود تأیید، حمایت و تقویت کرد و ضد ارزشها را نفی کرد. مثلا شما ملاحظه کنید در ایران قبل از اسلام مسئله ی ازدواج با محارم مطرح بوده و در بسیاری از بخش های ایران رایج بوده است، با این شعار که ما نژاد خالص داشته باشیم و با بقیه حتی با خانواده های دیگر ازدواج نکنیم .
این ها تا میتوانستند با نزدیکان خودشان یعنی با مادران و خواهران و دخترانشان ازدواج میکردند و گاهی با قدرت مذهبی باطل و به زور و تهدید و با پول و پاداش مردم را وادار میکردند که خلاف فطرت و طبع خود عمل کنند و با محارم خودشان ازدواج کنند . متنی از یکی از دانشمندان خسرو اول ، انوشیروان، نقل میشود که الان در اسناد موجود است و میگوید که در آسمان دوم ارواح کسانی را دیده که با محارم ازدواج کرده اند خوی تکدس یعنی ازدواج با محرم اینها تا ابد بخشیده شدهاند و میگوید: در بدترین جاهای جهنم زنی را دیدیم که گرفتار عذاب جاودانی بود بخاطر اینکه حاضر نشده بود با برادر یا پدر یا پسرش ازدواج کند و این رسم خوی تکدس را بهم زده یا میگوید روح او به آسمانهای بالا رفت و آنجا با هفت نفر از خواهرانش ازدواج کرد. در کتاب دیگری از کتابهای مقدس ایران قبل از اسلام در دینکرت اصطلاحاتی مثل نزد پیوند بکار میرود یعنی پیوند با نزدیکان و ازدواج با محارم، ازدواج پدر و دختر، دختر و پدر، ازدواج برادر و خواهر، و حتی یکی از روحانیون زرتشتی این بخش را تفسیر میکند آقای نوسا برزمهر میگوید: ازدواج با محارم خیلی منافع دارد و گناهان بزرگ را پاک میکند.
ایشان صریحاً از این مسئله دفاع میکند. بنابراین ازدواج مخصوص محارم در زمان ایران قبل از اسلام بود حتی بین زرتشتیها هم بود بنام وصلت خوی ذودس که در اوستا به نام «خو آیت ذودس» نام برده میشود که از قبل حتی در زمان هخامنشیان نیز بود. البته این کلمه در اوستای کنونی نیست اما در نسخههای مفقود آن تعابیری به کار رفته که با واسطه نقل میشود که به معنی همین ازدواج با محارم است.
زرتشتیان دوره ما در ایران و هند این کار را دیگر نمیکنند حال نمیدانم علناً نمیکنند یا کلاً ترک کردند و حتی میگویند این ربطی به سنت زرتشتی نداشته و توجیهی کردند و این اصطلاحات را معنای دیگری کردند ولی بالاخره اینها اسناد معتبری است هم کسانی که در مورد تاریخ ایران نوشتند (غیر ایرانیان) و هم خود منابع ساسانی و زرتشتی این است که برخی از ایرانیان و پارسیان این کار را کاملاً میکردند و در دهههای اخیر اینها را مقداری انکار میکنند و میگویند این جز عقاید ما نیست. یک نمونه از آن کتاب تاریخ اجتماعی ایران به قلم سعید نفیسی که دوستان میتوانند مراجعه کنند ایشان آنجا تصریح میکنند که اسناد موجود در آن زمان حتماً این امر را نشان میدهد و این جزو بدیهیات تمدن ایران قبل از اسلام است که نکاح با نزدیکان و ازدواج با محارم، زناشویی بین اقارب درجه اول حتماً در ایران قبل از اسلام رایج بوده است و حتی نصوصی را در کتاب زرتشتیان نقل میکند مثل نمونهای که عرض کردیم.
همینطور مورخین ایرانی پس از اسلام این را صریحاً گفتند و تأیید کردند که اینها قبل از اسلام در کشور ما بوده یعنی مسعودی و ابن مسکوی میگوید، ابوحیان توحیدی این را نقل کرده این که قباد با دخترش یا خواهرزادهاش ازدواج کرده، بهرام چوبین با خواهرش ازدواج کرده، و مهران با خواهرش ازدواج کرده و بعداً مسیحی شده و یا استرابون مورخ یونانی که در مورد هخامنشیان مینویسد در آنجا میگوید: مغها و مقدسین ایرانی حتی با مادرانشان ازدواج میکنند. در مورد اشکانیان هم همین طور است یعنی در تاریخ ذکر میشود که شاهان اشکانی در ایران با خویشان نزدیک خودشان ازدواج میکردند. هرودود و همچنین پلوتارک میگوید کمبوجیه و اردشیر دوم هخامنشی این کار را کردهاند البته برخی از زرتشتیان ایران این را رد میکنند و میگویند کلمه خواهر که اشکانیان می گفتند به این معنا نبوده شاهان پارتی به هر شاهزاده خانمی خواهر میگفتند.
مثل این که به کسانی که به لحاظ خانوادگی خواهر ما نیستند، خواهران و برادران میگوییم بعضیها میگویند که این اصطلاح خواهران به این معنا بوده که از یک دودمان بودند مثل دخترعمو، نوه عمو و از این قبیل بودند به اینها میگفتند خواهر نه این که خواهر واقعی آنها باشد. حال این هم پاسخیست که بعضیها دادند. ولی از آن طرف هم دلایل خیلی قوی وجود دارد حتی در متون مقدس ایران قبل از اسلام، متون مذهبی ما در ایران هست که ازدواج با خویشان خیلی نزدیک و محرم در ایران قدیم یک ارزش و یک پدیده رایج و پسندیدهای بود.
یکی از بهانههای آن هم این بود که خانواده باید حفظ شود و نژاد ما باید پاک و خالص بماند، با دیگران نباید ازدواج کرد. تاریخ یعقوبی را اگر ببینید که خود ایشان هم ایرانیست میگوید ایرانیان هموطنان ما پیش از اسلام با مادران و خواهران و دختران خود ازدواج میکردند و این را یک عبادت و ثواب میدانستند و میگفتند این صله رحم است. و حتی زمانی بین مسیحیان ایران نیز رایج شده بود.
کتاب ایران در زمان ساسانیان را دوستان مراجعه کنند کریستین سن میگوید که: مسیحیان ایران هم تحت تأثیر زرتشتیان و به تقلید از آنها برخلاف قوانین مسیحیت با محارم و نزدیکان خودشان ازدواج میکردند و برخی از مصلحین مسیحی علیه این قضیه اقدام و قیام کردند که این درست نیست. زمانی هم که اسلام به ایران آمد بین ایرانیان و زرتشتیان ایران ازدواج با خواهر و دختر و مادر بوده و حتی در جاهایی رایج بوده و یک ارزش عبادی، مذهبی و قومی تلقی میشده و حتی این مورد در روایتهای اسلامی ما نیز نقل شده که از جمله کسی خدمت امام صادق (ع) میآید و فحشی به ایرانیانی که با محام خود ازدواج میکنند میدهد اینها حرام زاده و زنا زاده هستند چون با خواهر و مادر خودشان ازدواج میکنند و ائمه فرمودند به آنها توهین و بدگویی نکنید.اینها این را خلاف قانون، خلاف شرع و خلاف اخلاق نمیدانند و باید آنان را آگاه کرد.
در قانون خودشان چون این عمل مجاز است و این را نکاح میدانند پس به آنان توهین نکنید باید آنان را آگاه نمود. در مسائل شیعه این روایت در بحث حدود هست که کسی نزد امام صادق (ع) میآید یعنی شخصی از شخص دیگری در حضور امام صادق (ع) میپرسد که با آن طلبکار خود چه کردی؟ میگوید: او که حرام زاده است. امام عصبانی میشوند و میگویند چرا فحش میدهی؟ میگوید: آقا این مجوسی است زرتشتی ایرانی است. امام فرمودند : خب باشد میگوید: آخر مادرش دختر پدرش است یعنی پدربزرگش با مادرش (پدر و دختر) ازدواج کردند و این بچۀ آنهاست. زنا زاده است بنابراین هم مادر و هم خواهرش است. امام صادق فرمود: اینها این را خلاف دین میدانند یا طبق دین میدانند؟ گفت: طبق دین خودشان میدانند. امام فرمود: خب پس حق نداری بگویی حرام زاده است. باید بگویی اینها قربانیان یک سنت غلط غیراسلامی هستند. حال دوستان مراجعه کنند.
شهید مطهری نیز به بعضی از این روایات و نکات خیلی دقیق اشاره کرده دوستان میتوانند آن را ببینند واین روایت در توحید صدوق که وقتی که حضرت امیر (ع) فرمودند هر کس سوالی اساسی دارد تا من هستم میتواند بپرسد در این این زمان اشعث بن غیث که ضد ایرانی هم بوده با حضرت امیر خیلی بحث میکند که چرا تو اینقدر طرفدار ایرانی ها هستی و چرا با مجوس و زرتشتی ها همچون اهل کتاب معامله میکنی؟ چرا از اینها جزیه میگیری؟ اینها که کتاب آسمانی ندارند...
حضرت امیر فرمودند : این درست نیست زرتشتیان و مجوسان و ایرانیان کتاب مقدس الهی داشتند خداوند بین آنها پیامبری مبعوث کرد این پیامبر الهی بود در شریعت آنها نیز همچون شریعت اسلام ازدواج با محارم حرام بود ولی یکی از پادشاهانشان شبی مست کرد و با دخترش درآمیخت و هنگامی که مردم ایران از این موضوع با خبر شدند شورش کردند و به پادشاهشان گفتند که تو خلاف دین عمل کردی و ما باید بر تو حد جاری کنیم و تو بایستی مجازات شوی. آنگاه پادشاه برای توجیه کار خود به مردم گفت ابتدا در محاکمه به حرف های من گوش دهید سپس هر کاری خواستید انجام دهید این داستان ادامه دارد ولی من نمیخواهم کل آن را تعریف کنم این سوال و جوابها نشان میدهد که در زمانی که اسلام به ایران رفته یعنی در همان صدر اسلام ازدواج با محارم بین ایرانیان و زرتشتیان رایج و در جریان بوده است و لذا در روایات ما به این موضوع اشاره شده است که به آنها توهین نکنید چرا که این افراد اطلاعی ندارند چون دینشان تحریف شده است و همین طور فقهای اسلامی ، ایرانی ، غیر ایرانی ، شیعه ، سنی این موضوع را به عنوان یک مسئله مطرح کردند در نتیجه این موضوع در آن زمان به عنوان مسئله ای مطرح بوده است و راجع به آن سوال هایی پرسیده میشده و اتفاقا بسیاری از این فقها ایرانی هستند .
ابوحنیفه ایرانی تباری بوده که دو نسل قبل از آن مجوسی ، زرتشتی بودند واین را چگونه میتوان معنی کرد که این موضوع در فقه صدر اسلام مطرح میشده و کسی همچون ابوحنیفه که ایرانی بوده نیز در فقه خود به طور دقیق به این موضوع پرداخته و بحث میکند مشخص است که این موضوع همان زمان رایج بوده است .
مثلا شیخ طوسی در کتاب خلاف بحث ارث درباره مجوس را به کار می برد و این موضوع را مطرح می کند: سؤال می پرسند اگر یک مجوس زرتشتی از دنیا برود و وارث هم مادر میت و هم خواهر پدری او باشد ارث به کدامیک میرسد؟ این سوال نشان میدهد که ایرانیان قبل از اسلام ازدواج با محارم داشتند و توجیهی نیز نمیتوان برای آن داشت چرا که این سوالات در آن زمان مطرح میشده و افرادی نیز مصداق بارز این سوالات بودند.
حتی برخی ازدواج با محارم را عبادت و امری مشروع میدانستند لذا اهل بیت علیهم السلام فرمودند که به این افراد توهین نکنید چون مقصر نیستند و به اینان این طور گفته شده است در حالی که در دین و کتاب مقدسشان این موضوعات نبوده و البته به مرور زمان تحریف شده است و مسائلی از این قبیل که درآینده در صورت مقتضی به آن اشاره خواهیم کرد همچون اینکه اسلام با کدام نوع ملی گرایی و چه آداب ایرانی مخالفت کرد؟ وچرا؟ و چه احتراماتی برای ایران و ایرانی و ارزش هایی که در ایران قبل از اسلام مطرح بود و اسلام آن را کاملا تایید و حمایت و حفاظت کرد نمونه ای از آن را میتوان به عید نوروز اشاره کرد که در آستانه آن هستیم که هم دارای جنبه های خرافی است همچون نحسی روز 13 و یا اینکه خدایان در آسمان چه کار کردند ، خدای خیر و خدای شر با هم جنگیدند بعد خدای خیر پیروز شد و آن خدای دیگر رفت با دیگری ازدواج کرد، آن خدا خدای دیگر را زایید و جالب اینجاست تعبیر سوره توحید: لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد؛ که ما گاهی با خود میگفتیم این آیه به چه معناست !
مگر می شود کسی بگوید که خداوند پدر و مادر دارد بچه دارد ازدواج کرده است!!! این موضوع هم اکنون نیز در تمامی ادیان و در شرق و غرب رایج است مثلا در هند هندوها خدایان زیادی دارند که زاد و ولد میکنند ، در مسیحیت خدای پدر ، خدای پسر ، خدای مادر وجود دارد اینها نشان دهنده زاد و ولد میباشد ، این موضوع بین مشرکین در ایران قبل از اسلام ، بین مشرکین عرب در جزیره العرب نیز وجود داشت و الان در بسیاری از این عرفانها و شبه معنویت هایی که در دنیا وجود دارد در باقیمانده ادیان الهی هم که نسخ و مسخ شده اند و آمیخته با شرک شده اند نیز به خدایانی اعتقاد دارند که زاد و ولد میکنند.
سوره توحید سوره بسیار مهمی است:
بسم الله الرحمن الرحیم . قل هو الله احد . الله الصمد . لم یلد و لم یولد . و لم یکن له کفوا احد
همین الان نیز این سوره کوتاه راه حل و درمان بسیاری از انحرافات فکری بشریت در شرق و غرب عالم میباشد. یعنی الان ما میلیاردها جمعیت در عالم داریم که معتقدند که خداوند زاد و ولد میکند و خود نیز زاده شده است . پس این موضوع باید به درستی تبیین شود و به درستی توضیح داده شود .
آنچه که عرض کردم مطالبی است که متفکران اسلامی از قبل از انقلاب و بعد از انقلاب به آن اشاره کردند و ما باید به این موضوع توجه داشته باشیم که نسبت بین ایرانیت و اسلامیت ما چه نسبتی است؟ مثلا ایام عید نوروز دارای نقاط مثبتی است همچون خدمت به محرومین ، لباس نو پوشیدن ، معطر شدن ، هدیه دادن و گرفتن ، رفت و آمد و صله رحم ، رسیدگی به بیماران و عیادت آنان ، رفتن بر سر قبور اموات ، خدمت به یکدیگر ، شاد کردن یکدیگر ، اینها جزیی از مراسم عید نوروز است که کاملا ایرانی اسلامی است و اسلام آن را صد در صد تایید میکند. در مقابل ایام عید نوروز دارای یک سری خرافات نیز میباشد همچون اینکه کدام خدایان چه کار کردند و از این قبیل خرافات که خلاف عقل و توحید بوده و بایستی اصلاح شود و تقریبا در ذهن ایرانیان نیز اصلاح شده است .
در رابطه با چهارشنبه سوری نیز عرض کنم که این چهارشنبه در تقویم ایرانیان قبل از اسلام نبوده است چرا که هفت روز هفته ( شنبه تا جمعه ) از تاریخ تقویم اقوام سامی و عرب وارد ایران شد و عبری و عربی بوده و جزیی از تاریخ ایرانیان نبوده است چرا که تاریخ تقویم ایرانیان ماه داشته که هر ماه 30 روز بوده و هر روز اسمی خاص داشته است و هفته ای وجود نداشته است در نتیجه چهارشنبه ای هم وجود نداشته و معنایی در آن زمان نداشته است .
نقل شده است که چهارشنبه در بین اعراب قبل از اسلام به عنوان یک روز شوم در هفته شناخته شده بود که در آن روز اجنه و ارواح می آیند و اذیت میکنند. اعراب نیز میگفتند بیایید روز چهارشنبه جشن بگیریم و مست کنیم تا شومی روز چهارشنبه از بین برود.
چهارشنبه سوری اصلا جزء آداب ایرانیان قبل از اسلام نبوده است البته شور و شادی در پنجه یا دهه آخر سال وجود داشته است. مثلا از روی آتش پریدن نه در سنت ایرانیان قبل از اسلام بوده و نه در سنت زرتشتیان والبته الان هم در سنت زرتشتیان نیست.
البته زرتشتیان و ایرانیان قبل از اسلام در روزهایی بر روی پشت بام ها میرفتند و به عنوان یک عید مذهبی مقدس در جهت احضار ارواح مردگان آتش می افروختند و اینکه آنگاه که آنان به زمین می آیند بتوانند خانه شان را پیدا کنند و شاد باشند به گونه احترام و بزرگداشت به ارواح مقدس و اموات و مردگان بوده است و البته از روی آن هم نمیپریدند
حتی پرش از روی آتش در مفاهیم زرتشتیان نیز وجود نداشته و امری خرافاتی است.
البته شادی و جشن و از روی آتش پریدن به عنوان تفریح و نه به عنوان عبادت هیچ اشکالی ندارد به شرطی که با سر و صدا و خطر آن مزاحم حقوق دیگران نشویم مسئله نظافت را رعایت کنیم این کار را با هدف عبادی بدعت گذارانه و شرک آمیز نباشد این امر مشکل ذاتی ندارد البته باید روشن شود که چهارشنبه سوری ریشه های تاریخی فرهنگی ایرانی قبل از اسلام نیز ندارد و ما چیزی به عنوان چهارشنبه سوری در سنت ایران قبل از اسلام و زرتشتی نداشتیم.
مجددا عید نوروز را به همه برادران و خواهرانم تبریک عرض میکنم امیدوارم سال آینده انشالله سال پر از برکت و توفیق و نعمت برای همه مردم و ملت شریف ایران و همه جهانیان و همه کسانی که عید نوروز را پاس میدارند باشد.
انتهای پیام/