روایت آخرین عملیات شهید همت

روایت آخرین عملیات شهید همت

خبرگزاری تسنیم:حجت‌الاسلام محمد پروازی روایت کرد: همت دستم را گرفت و از کنار خاکریز پنج تا شش متر آن طرف‌تر برد. نشست روی زمین. من هم کنار او نشستم. حاجی نفس عمیقی کشید و سپس مشت گره کرده‌اش را بر روی خاک جزیره کوبید و گفت: خیبر آخرین عملیات من است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری تسنیم، روز 17 اسفندماه سالروز شهادت فرمانده دل‌های لشگر 27 محمد رسول الله(ص) است که در 29 سالگی با کوله باری از مبارزه و مردانگی در راه خدا عازم دیار شهادت شد. کسی که در جوانی الگوی تجربه ور شادت برای بسیاری از رزمندگان اسلام در نبرد هشت سال دفاع مقدس شد. شهید همت در نبرد خیبر و در در چهارراه مرگ جزیره‌ جنوبی مجنون، به شهادت رسید. عملیاتی که خودش می‌دانست آخرین نبردش می‌شود. روایت آخرین عملیات شهید همت در ادامه می‌آید:

عملیات خیبر هرچقدر به روزهای پایانی‌اش نزدیک‌تر می‌شد، حالات روحی همت هم بیشتر تغییر می‌کرد. به خصوص هنگامی که مطلع شد اکبر زجاجی؛ معاون فرماندهی لشکر 27 هم به شهادت رسیده است. حجت‌الاسلام محمد پروازی روزهای آخر همت را این گونه نقل کرده است: «مرحله‌ پنجم یا ششم عملیات بود، بعد از آن که حسین خرازی؛ فرمانده‌ لشکر 14 امام حسین(ع) در جریان تک نافرجام محور طلائیه، دستش قطع شد و او را به عقب تخلیه کردند. دیدم حاج همت گرفته و عصبانی است. می‌دانستم خمپاره کنار ایشان خورده و وی صدمه‌ای ندیده است. به او گفتم: تو جرا ناراحتی حاجی؟ احساس می‌کنم حاج همت همیشگی نیست. همت دستم را گرفت و از کنار خاکریز پنج تا شش متر آن طرف‌تر برد. نشست روی زمین. من هم در کنار او نشستم. حاجی یک نفس عمیقی کشید و سپس مشت گره کرده‌اش را بر روی خاک جزیره کوبید و گفت: خیبر آخرین عملیات من است. گفتم: نه؛ اینطور نیست. ان‌شاءالله که سال‌ها زنده هستی و... او باز حرف خودش را تکرار کرد و گفت: این عملیات، آخرین عملیات من است.»

از قرارگاه مرکزی کربلا پیام رسیده بود که تا قبل از پایان روز هفدهم اسفند 1362، مواضع دفاعی لشکر 27 محمدرسول الله(ص) در جزیره‌ مجنون باید به نیروهای لشکر 14 امام حسین(ع) واگذار شود. صبح روز هفدهم اسفند، همت هرچه انتظار کشید، خبری از نیروهای لشکر 14 نشد. به همین خاطر، او به قرارگاه تاکتیکی لشکرهای دیگر سرکشی کرد تا تعدادی نیرو برای پشتیبانی رزمندگانی که در ضلع شرقی جزیره ایستادگی می‌کردند، فراهم آورد. سعید مهتدی؛ هم‌رزم قدیمی همت، در توصیف این ماجرا گفته است: «روز هفدهم اسفند، در اوج درگیری ما با دشمن در جزیره‌ مجنون، حوالی بعدازظهر بود که دیدم می‌گویند بی‌سیم تو را می‌خواهد. گوشی را که به دستم گرفتم، صدای حاج همت را شنیدم که گفت: سعید، در قسمت شرقی جزیره‌ جنوبی، از طرف این شاخ شکسته‌ها، دارن بچه‌های ما رو اذیت می‌کنن... من دارم می‌رم عقب، تا برای کمک به بچه‌ها، از بقیه‌ لشکرها، قدری نیرو جور کنم و بیارم جلو. گفتم: مفهوم شدحاجی، اجازه می‌دی منم با شما بیام؟

گفت: نه عزیزم، شما چون نسبت به موقعیت منطقه توجیه هستی، همون‌جا بمون، تا خط رو تحویل بچه‌های لشکر امام حسین(ع) بدی و کمک‌شون کنی. هر وقت کارت تموم شد، بیا به همون سنگر... (منظور حاجی از اصطلاح «همون سنگر» قرارگاه تاکتیکی حاج قاسم سلیمانی؛ فرمانده لشکر 41 ثارالله(ع) بود) بعدش بیا اون‌جا؛ منم غروب می‌آم همون‌جا، تا با هم صحبت کنیم. گفتم: مفهوم شد، تمام.

بعد از این مکالمه، برگشتم پیش بچه‌ها در خط و کنارشان ماندم. دشمن که وحشت از دست دادن جزیره‌ جنوبی مجنون، خواب از چشم‌هایش ربوده بود، حتی برای یک لحظه، دست از گلوله‌باران جزیره برنمی‌داشت. ما هم، داخل سنگرها و کانال‌های نفررویی که به تازگی حفر شده بودند، پناه گرفته‌ بودیم و از خطمان دفاع می‌کردیم. چند ساعتی گذشت. از طریق بی‌سیم، با قرارگاه تماس گرفتم و پرسیدم: حاجی اومده یا نه؟ گفتند: نه، هنوز که برنگشته!

مدتی بعد، از نو تماس گرفتم و سراغ‌اش را گرفتم. جواب دادند: نه، خبری نیست! دیگر دلشوره رهایم نکرد. طاقت نیاوردم. خط را سپردم دست تعدادی از بچه‌های کادر لشکرمان، پای پیاده کمی عقب‌تر آمدم و سوار بر یک جیپ 106 که عازم عقب بود، به سمت سنگری رفتم، که محل قرارم با حاج همت بود. وارد سنگر که شدم، دیدم حاجی نیست. از برادرمان حاج قاسم سلیمانی؛ فرمانده لشکر 41 ثارالله(ع) پرسیدم: حاج همت کجاست؟ ایشان گفت: رفته قرارگاه لشکر 27 و هنوز برنگشته. قرارگاه تاکتیکی لشکر ما، در ضلع شرقی جزیره بود. گفتم: ولی حاجی به من گفته بود برمی‌گرده این‌جا، چون با من کار داره. حاج قاسم گفت: هنوز که نیومده، ولی منو هم نگران کردی، الآن یه وسیله به شما می‌دم، برو به قرارگاه تاکتیکی لشکرتون، چون احتمال داره این‌جا نیاد.

با یکی از پیک‌های فرمانده لشکر ثارالله(ع)، سوار بر یک موتور تریل، رفتیم سمت قرارگاه تاکتیکی لشکر 27 در ضلع شرقی جزیره، آن‌جا که رسیدیم، حاج عباس کریمی را دیدم. به او گفتم: عباس، حاج همت این‌جا بوده انگار، ولی اصلا برنگشته پیش حاج قاسم سلیمانی. عباس با تعجب گفت: معلومه چی می‌گی؟! حاجی اصلا این‌جا نیومده برادر من! این را که گفت، دفعتا سراپای بدنم به لرزه افتاد و بی‌اختیار سست شدم. فهمیدم قطعا بایستی بین راه، برای همت اتفاقی افتاده باشد.»

و سرانجام، در غروب خونرنگ روز هفدهم اسفند 1362، انتظار جان‌فرسای همت به پایان رسید و همچنان که در مطلع این سرگذشت‌نامه آمد، فرمانده‌ بیست و نه ساله‌ لشکر 27 محمد رسول الله(ع) به همراه سیدحمید میرافضلی، فرمانده سلحشور واحد اطلاعات- عملیات لشکر 41 ثارالله(ع)، براثر اصابت تیر مستقیم تانک دشمن به موتورشان، در چهارراه مرگ جزیره‌ جنوبی مجنون، به شهادت رسید. به دلیل متلاشی شدن صورت هر دو تن بر اثر موج انفجار ویرانگر آن تیر مستقیم تانک بعثی و به همراه نداشتن هیچ‌گونه مدارک شناسایی، اجساد این دو بزرگوار، به هیچ وجه قابل شناسایی نبود. در نتیجه، رزمندگان فداکار و سخت‌کوش واحد تعاون سپاه، پیکرهای آن دو را، به عنوان شهیدان مجهول‌الهویه، به ستاد معراج شهدای شهر اهواز، منتقل کردند.و نهایتا هویت پیکر او توسط همرزمانش شناسایی شد. (ماه همراه بچه‌هاست به قلم گل علی بابایی)

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران