انقلاب مشهد از زبان طلبهای که مرگ را در زندان ساواک تجربه کرد
خبرگزاری تسنیم: مبارزان انقلابی نقش عمیقی در پیروزی انقلاب اسلامی داشتهاند و امروز باید جایگاه آنان برای نسل جوان و مبارزاتشان به درستی تبیین شود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس، حجت الاسلام سید قاسم بخشیان طلبه جوان روزهای انقلاب که در سه دوره متوالی سالهای 54 تا 57 زیر شکنجههای ساواک، مرگ را تجربه کرد با وجود اینکه جوانی بیش نبود در زندان و زیر شکنجه های سخت ساواک از آرمانهای خود کوتاه نیامد و از مقاومت در راه رسیدن به آرمانهای انقلاب اسلامی دست برنداشت.گفتوگوی تفصیلی خبرنگار تسنیم با این مبارز انقلابی را در ادامه بخوانید.
قاسم بخشیان در ارتباط با شروع مبارزات خود اظهار کرد: سال 54 خفقان آزادی سیاسی و فکر و اندیشه بود اما آشنایی من با چهرههای گرانقدری نظیر شهید هاشمی نژاد و آیت الله طبسی و قرار گرفتن در جلسات درس تفسیر نهج البلاغه و قرآن مقام معظم رهبری که هر هفته در مسجد امام حسن عسگری خیابان دانش برگزار میشد حرکتی در اندیشه طلاب حوزه علمیه آن زمان به وجود آورد که منجر به راهپیمایی سه روزه در روزهای 17 تا 19 خرداد ماه سال 1354 شد.
شکست خفقان، آزادی بیان و اندیشه
بخشیان گفت: حرکتی در 15 خرداد 1354 در قم شکل گرفت که همزمان با ایام فاطمیه بود به خاطر دارم که در آن زمان امتحانات حوزه مدرسه آیت الله میلانی بود و این موضوع بهانهای شد تا به دنبال همدردی با مردم قم در اعتراض به برگزاری امتحانات راهپیمایی کنیم و با توجه به خفقانی که آن سالها در مشهد حاکم بود اعتراض و حرکت آغاز شد که سه روز به طول انجامید و ساواک تنها نظاره گر این اتفاقات بود.
وی افزود: در این تاریخ هر سال در منزل آیت الله هاشمی نژاد مراسم برگزار میشد و با وجود آنکه شهید هاشمی نژاد ممنوع المنبر بود اما در 19 خرداد 54 در منزل خود به روی منبر رفت و سخنرانی تندی انجام داد که تاثیر زیادی روی طلاب حوزه علمیه گذاشت و حرکت و جوشش عظیمی در ما بوجود آورد و متعاقب آن در حوزه علمیه که الان دانشگاه علوم رضوی است، در 20خردادماه ساواک وارد میدان شد و تعداد زیادی از طلبهها و شهید هاشمی نژاد و آیت الله طبسی را به عنوان عوامل اصلی آشوب دستگیر و روانه زندان کردند.
بخشیان بیان کرد: من تا 11 شهریور در مشهد بودم و سپس به سمت مازندران حرکت کردم تا به دیدن خانوادهام بروم، دهبان محله ما هم جاسوس بود و هم خبرنگار و به نوعی مزدور ساواک که به محض ورود من به روستا به ساواک اطلاع داده بود ماه رمضان بود صبح که به سمت منزل میرفتم متوجه حضور یک پیکان سفید شدم با سه سرنشین مسلح و آنجا بود که من را دستگیر کردند، هوا بسیار گرم بود و من هم روزه بودم ابتدای شکنجه من با تهویه داغ شروع شد آن هم در شهریور ماه اما با وجود آن که 21 سال بیشتر نداشتم سکوت کردم، همیشه برایم جالب بود که از من بازجویی خاصی صورت نگرفت بعدها فهمیدم در آن روز کارگران کارخانه نساجی قائمشهر اعتصاب کرده بودند و نیروهای ساواک درگیر و دار این شلوغی بودند، من را تا اذان شب نگاه داشتند و بعد از نماز مغرب و عشا به زندان ساری منتقل کردند.
وی بیان کرد: رئیس زندان ساری سروان ناصر احمدی بود که در آن بحبوحه با منافقین فرار کرده بود، ازیک طرف فرار رئیس زندان و از طرفی شلوغی کارگران کارخانه نساجی قائمشهر سبب شد یک هفته بدون بازجویی در زندان باشم.
بخشیان اظهار کرد: خانواده من هیچ اطلاعی از وضعیت من نداشتند فقط میدانستند که توسط ساواک دستگیر شدهام پس از یک هفته به اداره ساواک ساری منتقل شدم.
این مبارز انقلابی تصریح کرد: زمانی که من را از ساواک ساری به مشهد منتقل کردند به خاطر دارم که چشمهایم را بستند به آنها گفتم که اداره ساواک را یاد دارم و نیازی به چشم بستن نیست اما توجهی به حرف من نکردند، در ساواک مشهد چند ساعتی در اتاق بازجویی تنها بودم تا اینکه هیکل مند آمد برای بازجویی بعدها فهمیدم که معاون ساواک مشهد مسعودی بوده است که البته فامیل اصلیاش برزگری بود.
آغاز بازجویی/ مشهدشهریور 1354
بخشیان اظهار کرد: چندین مرحله مورد بازجویی قرار گرفتم، شکنجههای اولیه ساواک را که از سر گذراندم نزدیک به 47 روز آفتاب مهتاب ندیدم بدون داشتن ملاقات، زندان ساواک 20سلول داشت سلول 19 که من در آنجا بودم بسیار تاریک و متعفن بود تنها یک لامپ با نور بسیار ضعیف روشن بود و نماز و روزه را بر اساس زمانی که خودمان اندازه گیری میکردیم ادا می کردیم.
وی بیان کرد: پدرم از ساواک ساری خیلی پیگیری کرده بود تا اینکه متوجه شد من به مشهد منتقل شدم، یک شب حدود ساعت های 10 شب بود سربازی آمد و من را به اتاق افسر نگهبان برد، آنها برای ما قرار بازداشت صادر کرده بودند و دو روز بعد مرا به بازپرسی ارتش بردند که سرگردان ق-ش شعبه سوم دادسرای نظامی بود در آنجا پاسخهای خوبی به آنها ندادم و از آنجا بود که مرا به زندان وکیل آباد بند قرنطینه بردند، شب های 19 و 21 رمضان در داخل زندان ساواک از داخل سلول صدای نالهای شنیدم که میگفت شما سلول چند هستی و چرا شما را گرفته اند و خود را سید عباس موسوی قوچانی معرفی کرد و پس از یک هفته عباس هم به قرنطینه آمد، عباس همان شهید موسوی قوچانی بود که الان میدان شهید موسوی قوچانی به نام آن بزرگوار نامگذاری شده است.
وی افزود: بیشتر افرادی که در قرنطینه بودند آدم کش و قاچاق چی بودند و بردن زندانیان سیاسی به آنجا نوعی شکنجه محسوب میشد بعد از چند روز ما را به بند یک یا همان بند سیاسی بردند.
هم سلولی با شهید هاشمی نژاد و آیت الله طبسی
بخشیان تصریح کرد: در سلول سیاسی چند گروه حضور داشتند، کمونیستها، تودهایها،گروهک منافقین، روحانیون. مرحوم عسگر اولادی و لاجوردی نیز در گروه روحانیون حضور داشتند، در شرایط آن زمان که آیت الله مهدوی کنی و آیت الله طالقانی برخی گروهها را مرتد اعلام کرده بودند ما هم سلولی و هم غذا با منافقین و کمونیستها بودیم اما حتی در آن شرایط غذا از دست آنها نمیگرفتیم.
وی افزود: بعد از مدتی وارد دادگاه نظامی شدم و یکی از دلایل تشکیل دادگاه تقاضای کیفر خواست بود برای من وکیل مدافع گرفته بودند تنها جملهای که در مقام دفاع از من گفت این بود که موکل من اگر به قرار بازداشت موقت اعتراض نکرده است به دلیل عدم آشنایی با قانون بوده است.
بخشیان عنوان کرد: بعد از دادگاه با آیت الله هاشمی نژاد و آیت الله طبسی در سلول مشورت کردم و قرار شد زمان قرار بازداشت موقت را در کوتاه ترین مدت بگذارم و طبق نظر آنها بین یک تا دو هفته تعیین کردم و پی از یک هفته آزاد شدم.
شهادت آیت الله کافی /مرحله دوم دستگیری سال 1357
وی افزود: سال 57 حرکت انقلاب شدت گرفت به ویژه بعد از توهینی که به امام (ره) شد طوفانی در کشور برپا شد چرا که مردم تحمل توهین به رهبر و پیشوای خود را نداشتند در آن زمان راهپیماییها و تظاهرات گستردهای در مشهد شکل گرفت، به ویژه پس از کشتار 13 آبان 57 دانشجویان و دانش آموزان راهپیمایی عظیمی در حمایت از کشته شدگان برپا کردند.
بخشیان با اشاره به اینکه در تاریخ 57/5/31 برای دومین بار توسط ساواک دستگیر شدم خاطرنشان کرد: مصادف با نیمه شعبان و شهادت مرحوم کافی بود که توسط نیروهای ساواک دستگیر شدم، زمانی که خبر کشته شدن کافی را اعلام کردند غوغایی در شهر مشهد برپا شد به طوری که تظاهرات عظیمی از میدان ده دی تا میدان شهدا برپا شد و تا پاسی از شب با فریاد شعارهایی که شاه کافی را کشته است ادامه یافت. این حرکتها در آگاهی مردم و تسریع در حرکت انقلاب بسیار تاثیرگذار بود.
این مبارز انقلابی تصریح کرد: به یاد دارم امام خمینی اعلام کرده بودند ما نیمه شعبان را جشن نمیگیریم از طرفی ساواک اجازه تشییع جنازه کافی را نداد و جسد ایشان را به تهران منتقل کرد مردم تهران نیز تظاهرات کردند و مشهد نیز مجدد شلوغ شد.
بخشیان عنوان کرد: سنگر ما مدرسه نواب بود تا غروب مبارزه کردیم، همه مردم از نماز صبح تا نماز مغرب در خیابان بودند مردم با دیدن آیت الله شیرازی شور و شوق عجیبی گرفتند، آن روز فقط تعقیب و گریز بود به طوری که جلوی منزل آیت الله شیرازی نیز تانکهای ارتش مستقر بودند و از طرفی حکومت نظامی نیز اعلام شده بود ما در پشت بام مدرسه علمیه نواب پناه گرفته بودیم تا اینکه 31 تیرماه کماندوها به مدرسه نواب حمله کردندو به طرز وحشیانهای یورش آوردند و تعدادی از طلبهها را از جمله من را دستگیر کردند.
وی گفت: اگر کسی در آن زمان توسط ساواک دستگیر میشد امیدی به برگشت او نبود و اگر من زندهام تنها به خاطر لطف خداوند است.
بخشیان تصریح کرد: ما را ابتدا به کلانتری 3 و سپس به شهربانی بردند، در آنجا بسیار وحشیانه با ما برخورد کردند و سعی داشتند حرکت اسلامی و انقلابی ما را یک جریان کمونیستی بدانند رئیس شهربانی وقت به امام توهین کرد و گفت شما از چین کمونیست تغذیه میشوید.
وی تصریح کرد: وارد زندان شهربانی شدیم ورودی زندان، تونلی درست کرده بودند به نام تونل شکنجه که تا به ناموس امام توهین نمیکردیم نمیگذاشتند وارد زندان شویم و این کمال نامردی آنها را نشان میداد، تونل شکنجه از ابتدای ورودی زندان تا سلولها ادامه داشت من مقاومت کردم و این مقاومت سبب شکسته شدن تونل شکنجه شد انواع باتوم، زنجیر،کابل را تحمل کردم و خدا را شاکرم که در آن شرایط سخت توانستم روی اعتقادات خود پافشاری کنم.
وی ادامه داد: ما را به قرنطینه بردند، دوساعتی بی رمق افتاده بودم نیاز به دارو داشتم اما از پزشک و درمان خبری نبود.لباسی را که برای نیمه شعبان دوخته بودم غرق خون شده بود روی لباسم نوشتم از ساعت 11 تا 2 نصف شب زیر شکنجه بودم من در تونل شکنجه شاه و همسرش را لعنت کردم و این عمل سبب شد تا تونل شکنجه شکسته شود چرا که دیگر زندانیها نیز کار مرا تکرار میکردند و این برای ساواک خوب نبود.
بخشیان تصریح کرد: بعد از 48 ساعت که گذشت گفتم معلوم نیست دوباره زنده بیرون بیایم برای همین لباسم را دادم به یکی از دوستان تا به بیرون از زندان ببرند، ایت الله میرزا آقای تهرانی و و آیت الله مروارید با مشاهده لباس من که غلتیده در خون بود اطلاعیه ای صادر کردند که سبب تعطیلی بازار مشهد و شکل گیری حرکتی دیگر از سوی مردم شد و البته این حرکت و تظاهرات سبب آزادی من از زندان شد.
شنوایی گوش چپم را در شکنجهها از دست دادم
وی اظهار کرد: شکنجههای آن زمان سبب شده است تا هنوز با گذشت سالها تحت درمان باشم، 90 درصد شنوایی گوش چپم و 10 درصد شنوایی گوش راستم را بر اثر شکنجه از دست دادهام.
بخشیان گفت: پس از آزادی نیاز به دکتر داشتم اما هیچ پزشکی یک زندانی سیاسی را مداوا نمیکرد و عوامل ساواک نیز در تمام بیمارستانها مستقر بودند بعد از 10 روز در درمانگاه حوزه علمیه آیت الله شیرازی توسط دکتر جعفرزاده معاینه و مداوا شدم اما به خاطر شکنجههایی که شده بودم باید عکس میگرفتم اما چون سیاسی بودم عکسها را تحویل ندادند، نتیجه درمان سطحی موثر واقع نشد و من 22 روز در پوست گوسفند زندگی کردم و خوراکم روزی دو لیوان روغن زرد حیوانی بود پس از آن نسبتا به بهبودی رسیدم و مبارزات خود را مجدد در مشهد آغاز کردم.
شاهد عینی حمله به حرم مطهر رضوی /سومین دستگیری مهرماه 57
بخشیان گفت: مهرماه 1357 حکومت نظامی گستردهای در شهرهای بزرگ اعلام شد، 7 مهرماه ساواک اعلام کرد که باید شخصا خودم را معرفی کنم و بار دیگر وارد اتاق بازجویی شدم من را تا غروب نگه داشتند و چون بازگشتم دیر شد مجدد جنبشی در بین مردم ساری شروع شد و گفتند برو اما 10 روز دیگر بیایید، اما من در این فاصله به مشهد برگشتم و در واقعه حمله به حرم مطهر رضوی حضور داشتم و متاسفانه شاهد جنایات آن روز بودم جنایاتی که در تاریخ ثبت شده است و هیچگاه به فراموشی سپرده نمیشود.
گفتوگو از مرجان شریعت، سید نوید موسوی
انتهای پیام/