فلسفه در ایران، همیشه رشته شکستخوردهها بوده/ تلقی مجتهدی از ذلت فرهنگی
خبرگزاری تسنیم: چهره ماندگار فلسفه گفت: یکی از مسائلی که همواره مرا آزار میداده و میدهد، این است که ۸۰ درصد از دانشجویانی که فلسفه را انتخاب میکردند، از همان آغاز تصورشان این بود که از بد حادثه به این رشته آمدهاند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، کریم مجتهدی، استاد پیشکسوت و چهره ماندگار فلسفه، در دانشگاه سوربن فرانسه فلسفه خوانده و یکی از شاگردان موفق «ژان وال»، فیلسوف شناخته شده آن دیار است. پس از اتمام دوره تحصیلش در فرانسه به ایران آمده و از همان زمان مدرس فلسفه بوده است. آثارش اولیه مجتهدی که با زبانی ساده نکات کلیدی فلسفه غرب را بیان میدارد، منابع مفیدی برای آشنایی با اندیشه فیلسوفان مغرب زمین هستند. بعدها این پژوهشگر فلسفه علاوه بر ادامه کار مورد علاقهاش یعنی معلمی، بیش از پیش به فلسفهورزی در موضوعات مختلفی از جمله نسبت انسان جدید با زندگی، نسبت آدمی با فلسفه و تفکر، مواجه انسان شرقی با فلسفه غرب، فلسفه تطبیقی و... پرداخت و آثار او فصلی جدید را تجربه کرد.
دغدغههای این استاد باتجربه فلسفه، خود میتواند محملی برای بازاندیشیهای فلسفی در تاریخ اجتماعی و فرهنگی معاصر کشورمان باشد؛ آنچه در ادامه میآید گفتوگو با این استاد پیشکسوت فلسفه در ایران، به این بهانه چنین بازاندیشیای است:
*تسنیم: استاد مجتهدی، شما هم در دوران پیش از انقلاب اسلامی در فضای فرهنگی و اندیشهای فعالیت داشتید و هم در سالهای پس از انقلاب همواره استاد فلسفه بودهاید و نسلهای متعدد دانشگاهی را به خوبی درک کردهاید. با توجه به شرایطی که از نظر فکری و فلسفی داریم، فکر میکنید مشکلات این حوزه چیست؟
یکی از مشکلاتی که من با آن روبرو بودم و مرا آزار میداد این بود که 80 درصد از دانشجویانی که میآمدند فلسفه بخوانند از همان آغاز تصورشان این بود که از بد حادثه به رشته فلسفه آمدهاند و خودشان آن را انتخاب نکرده بودند. چون امتحان ورودی میدهند و از آنجا که یک عده نتوانستند به رشتههایی که علاقه داشتند راه یابند، مجبور بودن فلسفه بخوانند. یکی از نقصهای بزرگ فرهنگی ما در آن دوران همین بود.
جوانان و دانشجویان عموما دغدغه معاش داشتند و فکر میکردند باید درسی بخوانند که سرمایهدار و ثروتمند شود. البته یک فرقی بین آن زمان و این زمان وجود دارد؛ آن زمان اگر کسی آن رشتههای مدنظر را میخواند واقعا ثروتمند و سرمایهدار میشد مثلا اگر به رشتههای طب یا دندانپزشکی میرفت، ثروتمند میشد ولی الان اگر شما این رشتهها را هم بخوانید، ثروتمند نمیشوید، مگر اینکه برخی اقتضائات وجود داشته باشد.
به هر حال این شرایط در آن زمان وجود داشت و در حال حاضر هم تا حدی وجود دارد. اهمیت نخست به رشتههایی داده میشد که اهمیت اقتصادی داشتند، علوم تخصصی و محض مثل ریاضی، فیزیک و شیمی هم بودند ولی از آنجا که کاربردشلن کمتر بود، در درجه دوم اهمیت قرار داشت. قسمت آخر هم به ادبیات و علوم انسانی و فلسفه میرسید. در علوم انسانی هم، علومی مثل روانشناسی و جامعه شناسی و سیاست نسبت به فلسفه بیشتر مورد توجه بودند و فلسفه به طور کلی برای شکستخوردگان بود.
*تسنیم: خود شما چطور به فلسفه پرداختید؟
من فلسفه را انتخاب کردم. وضع خانوادگی ما طوری بود که دغدغه اصلی اقتصاد و معاش نبود؛ خیلی غنی نبودیم، ولی دستمان به دهانمان میرسید و شاید همین موضوع باعث شد که فلسفه را خودم انتخاب کنم.
البته من هم با سختی و مشقت درس خواندم. مثلا وقتی که به فرانسه رفتم خیلی خیلی شرایط برای من سخت بود. آن زمان دوره دکتر مصدق بود و ارز به ما نمیرسید و اوضاع سختتر از چیزی بود که شما فکرش را میکنید. البته در فرانسه امکانات زیادی برای دانشجویان در نظر میگرفتند و مثلا با یک کوپن بسیار ارزانقیمت که مبلغ آن کمتر از پول یک چای در بیرون دانشگاه بود، میتوانستیم ناهار بخوریم. با آن کوپن میرفتیم به رستوران محصلی و غذا میخوردیم. یعنی یک شرایط ابتدایی و حداقلی داشتیم که به من اجازه داد درسم را بخوانم. اینطور نبود که فکر کنید اتاق خیلی راحت یا وسایل مجهزی داشته باشیم و کلی خوش بگذرانیم، نه اینها نبود بلکه امکاناتمان در همان فرانسه هم حداقلی بود. یادم هست که در غذاخوریهای دانشگاهی روی دیوار اطلاعیههایی نصب میکردند که روی آن نوشته بود «این غذاها کافی نیست و خودتان بعدا باید شیر و میوه تهیه کنید و بخورید». خلاصه اینکه برای ما هم دوره سختی بود.
*تسنیم: دانشگاههای فرانسه و اهمیتی که به اندیشه و فلسفه میدادند، چه تفاوتی با جامعه دانشگاهی آن زمان ایران داشت؟
فرانسه برخلاف اینجا که رشته فلسفه طالب نداشت و هنوز هم ندارد، در آنجا بسیار طالب داشت.
ویژگی دیگری هم که کار را برای ما سخت میکرد این بود که دانشجویان فرانسوی که به رشته فلسفه راه پیدا میکردند، از ما که دانشجویان خارجی محسوب میشدیم خیلی جلوتر بودند. یعنی تحصیل در رشته فلسفه در دانشگاههای فرانسه برای ما بسیار سخت بود، چون از ما اطلاعات و حداقلهای میخواستند که در ایران برای ما محقق نمیشد و ما اطلاعات کمتری نسبت به دانشجویان فلسفه فرانسوی داشتیم. یک دانشجوی فرانسوی در مدارس کشورش آنها را آموخته بود و ما باید خیلی وقت میگذاشتیم و مطالعه میکردیم تا به سطح آنها برسیم.
*تسنیم: فکر میکنید عوامل غفلت از اهمیت اندیشه و فرهنگ به طور کلی در جامعه ما چه بوده و هست؟ شما میفرمائید در زمان پیش از انقلاب هم این غفلت به شکل جدیتری وجود داشته و الان هم تا حدودی هست؟ چرا؟
من به شخصه عدم صداقت دستگاه فرهنگی آن زمان را موثر میدانم و انتقادم به آنها هم از این منظر است که چرا آنها از اهمیت و تاثیرگذاری فرهنگ و اندیشه در حیات یک جامعه آگاه نبودند! و چرا تبلیغات و نوع سیاستگذاریها طوری نبود که مردم و بویژه جوانان بتوانند اهمیت مقوله فرهنگ را درک کنند؟ چرا امکان این که مردم و جوانان بتوانند جریان فرهنگی را از جوانب مختلف ببیند و پیشرفتهای آتی را در نظر بیاورند، فراهم نشد تا همه بتوانند درباره هر مقوله تاریخی و معطوف به آینده فکر کنند و کمی عمق پیدا کنند؟
این شرایط ما را به اینجا رساند که برخی از دوستان و همکاران ما که استاد دانشگاه هستند، میگویند ما میرویم بانک و از ما میپرسند شما چه کاره هستید، میگوئیم استاد دانشگاه ولی وقتی میپرسند چه رشتهای تدریس میکنید، خجالت میکشیم بگوئیم فلسفه تدریس میکنیم! زیرا مردم میگویند چه دکتری هستید و انگار نسبت به ما احساس ترحم دارند. در حالی که این اوج ذلت یک جامعه را نشان میدهد که فلسفه خواندن یا تدریس کردن یک امر مضحک به نظر بیاید. البته این مسئله پیش از انقلاب، خیلی بیشتر از زمان حاضر بود، چون امروز رشتههای دیگر هم هستند که در آنها هم، دانشجویان هر چه تلاش میکنند چیزی در نمیآورند و دیگر این مشکل فقط برای استادان فلسفه نیست! بگذریم از چند دکتر سرشناس که پول خوبی درمیآورند.
*تسنیم: پس شما عوامل این پدیده را بیشتر متوجه حاکمیت میدانید تا مردم و نخبگان؟
این مسئله به نظر من تقصیر مردم و جوانان و استادان نبود، بلکه تقصیر جو حاکم بر جامعه بود که نمیتوانست تفکر را جزء لوازم ضروری زندگی قرار دهد. حتی اگر کسی شخصا هم درباره موضوعی اندیشه و تفکر میکردید، عملا به جایی نمیرسیدید و اندیشه جایگاهی در حل مسائل کاربردی اجتماعی نداشت.
مثلا اگر میخواستید مشکل یا مسئلهای را اولا درست طرح کنید یا آن را به شیوه اندیشورانه تحلیل کنید، چندان نباید امیدوار میبودید که این کار نظری شما به جایی برسد و آن مشکل را حل کند. الان هم متاسفانه این مشکلات وجود دارد، ولی 50 سال پیش، این مشکل بیشتر بروز و ظهور داشت.
این وضعیت تا مدتها طول کشید تا اینکه در دورانی که ما به عنوان دوران پیش از انقلاب میشناسیم که در نهایت منتهی به انقلاب شد، همه به فلسفه هجوم آوردند و اوضاع به نوعی برعکس شد. در آن دوران با خواندن آثار شریعتی و دیگر روشنفکران جامعه ما، عدهای فکر کردند هر کس کمی جامعهشناسی و فلسفه بخواند، شهرت پیدا میکند و بدین ترتیب فلسفه هم برای آنها مهم شد. اما این جریان ادامه پیدا نکرد و فلسفه باز هم به حاشیه رفت.
*تسنیم: فکر میکنم باید درباره دوران خودمان هم چیزی بگوئیم؟ متاسفانه فرهنگ، پس از انقلابی که از اساس فرهنگی بوده، همچنان مورد غفلت و بیمهری است؛ فکر میکنید چرا در شرایط حاضر هم فرهنگ مورد توجه قرار نمیگیرد و از این نظر نسبتمان با گذشته چیست؟
امروز هم به نوعی در حال تجربه همان شرایط تاریخی هستیم و اندیشه و فرهنگ نسبت به حوزههای دیگر، چندان اهمیتی ندارد. در این شرایط استادان بیشتر از دانشجویان تقصیر دارند و مدیران و سازمانهای دانشگاهی و وزارت علوم و... بیشتر از استادان دانشگاه تقصیر دارند. دستگاههای بالاتر هم به همین شکل تقصیرشان بیشتر است، زیرا اساسا برنامهای برای رشد فرهنگی جامعه ندارند.
به نظر من دلیل این غفلت از مقوله فرهنگ، این است که چون بسیاری از مقامات دانشگاهی و سازمانهای فرهنگی و وزارتخانههای مرتبط با فرهنگ و... خودشان شخصیتهای فرهنگی نیستند، بنابراین نمیتوانند دغدغه فرهنگی داشته باشند. برای گفتن این حرف هیچ رو در بایستی نباید داشت و باید به طور جدی آن را مطرح کرد. این حرفها را باید بگوئیم و تعارف را کنار بگذاریم. چون دیده میشود که دائما صحبت از دانش و شناختِ علممحور و توسعه علمی و تکنیکی میشود و همه جا هم این بحثها مطرح است. اما سوال این است که بدون تفکر و اندیشه چگونه میشود علممحور شد؟
مگر چنین چیزی امکان دارد که بدون بنیادهای فکری و فلسفی دقیق، علممحوری و توسعه علمی و اقتصادی و صنعتی را پایه گذاشت؟ بدون تامل و تفکر هیچ چیزی نمیشویم و فقط تظاهر به علم میکنیم. به همین دلیل نمیتوانم به طور محکم بگویم که اوضاع کنونی از نظر فکری و فرهنگی با مختصاتی که توضیح دادم بهتر از گذشته شده، ولی از نظر انتشار آثار و توجه به مطالعه و تامل درباره برخی آموزهها و بنیادهای فلسفی پیشرفتهایی داشتهایم.
انتهای پیام/