روایت «رفیق دوست» درباره نشستهای محرمانه ویژه انتخابات ۸۸
خبرگزاری تسنیم:آقای روحانی معتقد است که به هیچکس جز مقام معظم رهبری بدهکار و وامدار نیست. حتی از آقای هاشمی و آقای خاتمی هم نام میبرد و میگوید که من به اینها وامدار نیستم.
به گزارش گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم، محسن رفیقدوست خیلی خوشمصاحبه است؛ به قول ما خبرنگاران گاردش برای سوالات مختلف باز است.
راحت حرف میزند و انتقاد میکند. او روابط خوب و نزدیکی دارد با شخصیتهای سیاسی نظام؛ به همین جهت هم هست که حرفهای ناگفته زیادی دارد از پشت پردههای سیاست. از متن حرفهایش میتوان به خوبی این حس را داشت که منتقد تند و تیز محمود احمدینژاد است و آنگونه که خود میگوید بیشترین مصاحبه علیه احمدینژاد را در دوره 8 ساله ریاستجمهوری او انجام داده است. رفیقدوست البته در مورد اتفاقات سال 88 هم نظرات خاص خود را دارد.
او میگوید در اکثر راهپیماییها شخصا حضور داشته تا بتواند به تحلیل بدون واسطهای درباره رویدادهای انتخابات ریاستجمهوری دهم دست یابد. او میگوید از روز دوشنبه قبل از انتخابات ریاستجمهوری یازدهم متوجه شده بوده که حسن روحانی پیروز قطعی رقابت است. روایتی هم دارد از جلسه خصوصیاش با حسن روحانی در اندک زمانی پس از رییسجمهور شدن او. رفیقدوست گریزی هم به انتخابات مجلس دهم میزند و اخبار جدیدی از احتمال کاندیداتوری علیاکبر ناطقنوری. گفتوگوی یکساعت و نیمه خبرنگاران مثلث با محسن رفیقدوست پیشروی شماست.
*آقای رفیقدوست! فکر میکنم برای تحلیل شرایط سیاسی امروز، نیاز باشد که به بازخوانی اتفاقات پس از انتخابات ریاستجمهوری 88 بپردازیم. در آن انتخابات، افرادی در میدان رقابت حضور داشتند که افراد کمتجربهای نبودند؛ رئیسجمهور وقت، رئیس پیشین مجلس، نخستوزیر پیشین کشور و فرمانده اسبق سپاه. به نظر شما چرا چنین اتفاقاتی رخ داد؟
ما باید وقایع سال 88 را از چند زاویه واکاوی کنیم. طبیعتا باید مانند 9 دوره گذشته انتخابات ریاست جمهوری در کشور برگزار میشد، عدهای کاندیدا میشدند، رقابت میکردند، یک نفر رای اکثریت را میآورد و رئیس جمهور میشد. در انتخابات ریاست جمهوری نهم همان مردمی که در سال 76 برای تغییر آمدند، به کاندیدای موردنظر مسئولان رای ندادند و آقای خاتمی را انتخاب کردند. من همان موقع پای صندوق رای از خانمی که مادر سه شهید بود، پرسیدم که چرا به آقای خاتمی رای دادی؟ او گفت که ایشان سید بود و بعد اینکه اگر حس میکردم ایشان از نظر حکومت صلاحیت ندارد، میآمدم و از سر اکراه به آقای ناطق رای میدادم؛ البته آقای خاتمی را هم نمیشناسم، اما میخواهم زندگیمان تغییر کند. در آن دوره، مردم به خاطر همین تغییر به آقای خاتمی رای دادند اما دومخردادیها از این تغییر برداشت اشتباه کردند. در سال 84، باز هم مردم به تغییر رای دادند که از قضا این تغییر معنادارتر از تغییر سابق بود؛ چراکه در هشت سال دولت اصلاحات هرچه بود، سر و صداهای سیاسی بود و حرکت وسیعی در خصوص سایر مشکلات جامعه صورت نگرفت. در سال 88 اتفاقات بدی رخ داد. البته من بهعنوان فردی از ملت نه در دوره نهم و نه در دوره دهم به آقای احمدینژاد رای ندادم؛ چراکه از ابتدا ایشان را میشناختم و مخالفشان بودم. حتی در دوره هشت ساله دولتهای نهم و دهم، بیشترین مصاحبه علیه ایشان را بنده با خبرگزاریها و روزنامهها انجام دادم؛ چراکه معتقدم ایشان به درد ریاستجمهوری نمیخورد و از بد حادثه، نصیب ما شد. البته اینها حرفهای جدید و تازهای نیست و قبلا هم اینها را گفتهام. حتی در جلسات خصوصی حرفهای صریحتری زدهام که منتشر نشده و هنوز هم انتشار بسیاری از آنها را بهصلاح نمیدانم. مثلا سه روز بعد از انتخابات ریاستجمهوری 84 در همین اتاق کنفرانس، جلسهای با سران حزب موتلفه برگزار کردیم و من مطلبی را گفتم که همه آنها به من حمله کردند. اما من واقعا ایشان و مدیریتش را میشناختم؛ ایشان دو سال در بنیاد مستضعفان و جانبازان کارمند من بود.
*پیش از انتخابات 84 را میگویید؟
بله؛ اما در سال 88 چند اتفاق دیگر افتاد. عده زیادی از مردم از چهار سال گذشته ناراحت بودند و آن چیزی را که فکر میکردند و انتظارش را داشتند، ندیدند. از سوی دیگر، انتخابات ریاستجمهوری 88، بهطور دقیق زیر ذرهبین کشورهای خارجی بود و همه روی این انتخابات تمرکز کرده بودند. در ابتدا آقای خاتمی کاندیدا شد و مدتی بعد که آقای موسوی آمد، ایشان کنار رفت. من همیشه جریان اصلاحطلب را به دو گروه تقسیم میکنم؛ اصلاحطلبان ولایی و اصلاحطلبان برانداز. عدهای از اعضای جریان اصلاحطلب که میدانستند من با انتخاب مجدد آقای احمدینژاد مخالفم، به سراغم آمدند و گفتند که شما در راهپیمایی 22 بهمن به خبرنگاران گفتی که نه به احمدینژاد رای میدهم و نه به خاتمی؛ به کسی رای میدهم که انتخاب نشود.(خنده) البته موسوی در آن زمان هنوز کاندیدا نشده بود. حالا که موسوی آمده، نظرتان چیست؟ شما که به احمدینژاد رای نمیدهی... گفتم: من شنیدهام که آقای موسوی خدمت آقا رسیده و آقا ثبتنام ایشان را بلامانع دانستهاند؛ اگر ایشان با اعتقاد به ولایتفقیه بیاید و ستادش را با اصلاحطلبان ولایتی راه بیندازد، شاید در رای خودم تجدیدنظر کنم و به موسوی که در بیست سال گذشته برای انقلاب مسالهساز نبوده، در مجمع تشخیص عضویت داشته و کاندیداتوریاش موردتایید آقا قرار گرفته، رای بدهم. حتی از افرادی همچون آقای آخوندی، آقای جهانگیری، آقای زنگنه و حتی آقای آقازاده نام بردم. اما اگر ایشان ستادش را به افرادی که از نظر من اصلاحطلبان برانداز هستند، بسپارد، نظرم تغییری نخواهد کرد. چند روز بعد، همان کسانی را که به طرفداری از آقای موسوی پیش من آمده بودند، دعوت کردم و گفتم که نه به آقای موسوی رای میدهم و نه به نفع ایشان کار میکنم.
*در همین برهه، صرفنظر از اطرافیان موسوی چه تصویری از خود ایشان داشتید؟
من همان زمان در مصاحبههایم گفتم که آقای موسوی انسان متدینی است که میخواهد کار کند اما در شیوه اداره کشور با ما اصولگرایان تفاوتهایی دارد؛ البته هرگز فکر نمیکردم که برخوردی که بعد از انتخابات 88 از ایشان دیدیم، بروز پیدا کند. من در آن جلسه گفتم که «هذا فراق بینی و بینکم»؛ من معتقدم آقای موسوی با افرادی که ایشان را احاطه کردهاند، راه به جایی نمیبرد. من در انتخابات 88 به آقای محسن رضایی رای دادم. به نظر من، بدترین اتفاق در انتخابات ریاست جمهوری 88، مناظره آقای احمدینژاد بود که بعدها فهمیدیم استادش به او یاد داده بود. این ابتدای شکستن عصای مسلمین بود که میخواست مملکت را به دو قسمت تقسیم کند.
*منظورتان آقای مشایی است؟
بله؛ ایشان رسما این مساله را گفته بود که راوی این خبر هم آقای سعیدیکیاست. حتما شما دوست دارید حرفهایی را از من بشنوید که کسی نمیگوید. (خنده) آقای سعیدیکیا میگفت بعد از اینکه انتخابات تمام شد، آقای احمدینژاد در دولت تعریف میکرد که من دیدم وضعیت انتخابات به گونهای است که باید کاری کرد. خدمت آقای مشایی رسیدم؛ ایشان گفت برو و در مناظره این حرفها را بزن! همه افرادی که در دولتهای جمهوری اسلامی بودهاند، میدانند که بهعلت تعداد اندک نامزدها بههیچوجه نمیتوان در انتخابات ریاستجمهوری تقلب کرد. در انتخابات سال 84، دولت اصلاحات انتخابات را برگزار کرد اما هیچ اقدامی برای تغییر نتیجه انتخابات انجام نداد.
آقای مصطفی تاجزاده که اولین کسی بود که آقای موسوی را فریب داد و گفت تو انتخاب شدهای، بعدها اعتراف کرد که من خودم انتخابات برگزار کردهام و در انتخابات ریاستجمهوری نمیتوان تقلب کرد. من معتقدم شاید فقط در انتخابات مجلس بتوان تغییراتی ایجاد کرد؛ آن هم فقط در تهران که تعداد کاندیداها زیاد است، نه در شهرستانها که تعداد کمی کاندیدا میشوند. در انتخابات مجلس در تهران هفتصد - هشتصد نفر تایید صلاحیت میشوند و قرار است سی نفر از میان آنها انتخاب شوند؛ در این حالت شاید بتوان رای تعداد اندکی را تغییر داد. البته این مساله تا وقتی صادق است که انتخابات به صورت دستی برگزار میشود. اما در انتخابات ریاست جمهوری واقعا نمیتوان تقلب کرد.
بعد از انتخابات 88، یکی از نزدیکان آقای موسوی را به دفترم دعوت کردم و به او گفتم که من ارادت ویژهای به آقای موسوی دارم. شش سال وزیر ایشان بودم و هر سال هم برای تشکر، به ملاقات ایشان میرفتم و میگفتم شما نیروی فعال و عنصر خوبی هستید و میتوانستید برای نظام مشکل ایجاد کنید، ولی نکردید. به ایشان گفتم که سلام من را به آقای موسوی برسانید و به ایشان بگویید اشتباه نکن! در انتخابات تقلب نشده است. ضمنا امر بر شما مشتبه نشود که سیزده میلیون نفر به شما رای دادهاند؛ این سیزده میلیون نفر به طرف مقابل رای نداده اند. گفتم اگر میخواهید بدانید که چقدر از این رای متعلق به شخص شماست، مثل آقای ناطق که در سال 76 به رقیب تبریک گفت و هفت میلیون رای را برای خودش تثبیت کرد، پیام تبریکی صادر کنید و به مردم بگویید که من به زودی برای تشکیل حزب از کمیسیون احزاب درخواست مجوز خواهم کرد و کسانی که حاضرند با این حزب همکاری کنند، با این شماره تلفن، پیامک یا ایمیل تماس بگیرند. گفتم رای خالص شما حدود دو میلیون است و بسیار بعید است که افراد بیشتری اعلام آمادگی کنند. بعد از آن گفتم اگر بروید و با اصلاح طلبان ولایتی هیات موسس حزب را تشکیل دهید، حدود دویست هزار نفر ثبت نام میکنند و شما صاحب بزرگترین حزب اپوزیسیون بعد از انقلاب میشوید.
این اعتقاد بنده بود ولی آنها این کار را نکردند. این افراد هر یک پیرو مکتبی هستند و من هم پیرو مکتب استاد بزرگمان مرحوم آقای عسگراولادی هستم. من هرگز بنای تبرئه کسانی را که امروز بحث هایی درباره آنها مطرح است ندارم؛ اصلا خودمان را در این حد نمیدانیم و فقط تشخیص خودمان را میگوییم. به عقیده من، در راس فتنه دانستن آقایان موسوی و کروبی بزرگ کردن آنهاست؛ در راس فتنه خیلی های دیگر بودند. نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی و مقامهای ارشد آمریکا و اتحادیه اروپا میگویند ما امیدمان به این هاست. مطرودین رسوا شده از ایران هم همین حرف را میگویند، همانهایی که در آن دوره میگفتند که امام (ره) را قبول داریم؛ در حالی که امام میفرمودند اگر دیدید دشمن از شما تعریف میکند، ببینید چه عیبی دارید؟ کاری که اینها کردند و باید تاوان آن را هم پس میدادند، این بود که قداست هایی را در جامعه ما شکستند.
من انتخابات 88 را از مدتها پیش از آغاز تبلیغات تا نهم دی روز به روز پیگیری میکردم؛ حتی در تظاهرات معروف 25خرداد شرکت کردم. البته برخی از دیدن من تعجب کردند اما من فقط برای مطالعه رفته بودم. در جاهایی حدود نیمساعت توقف میکردم و بعد سوار ماشین میشدم و به نقطه دیگری میرفتم؛ افراد را ارزیابی میکردم. البته برخی مسائل بسیار برای من ناراحتکننده بود؛ افرادی را در این راهپیمایی میدیدم که نباید میآمدند. این روال تا نهم دی ادامه یافت. من قبل از نهم دی جراحی قلب کرده بودم، وضعیتم نسبتا بحرانی بود و نباید خیلی حرکت میکردم. به بچهها گفتم: «من را تا میدان انقلاب ببرید، من میخواهم خلاف مسیر جمعیت حرکت کنم!» از آنجا تا میدان فردوسی را پیاده طی کردم و بسیاری از کسانی را که میشناختم و در راهپیمایی 25 خرداد دیده بودم، در راهپیمایی نهم دی هم دیدم. شاید از بیست نفر این سوال را شنیدم که شما برای چه آمدهاید؟! من هم جواب میدادم که ما که با نظام جنگ نداریم؛ ما فقط دنبال تغییر سیستم اجرایی حکومت بودیم.
با مرور سیری که افراد در راس فتنه طی کردند، میبینیم که این افراد خیال کردند در میان ملت جایگاهی دارند؛ در حالیکه پله پله پایین آمدند. در روز قدس شعار «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» سر داده شد؛ در حالیکه در سالهای 43 و 46 که بنده فراری شدم و در مرتبه دوم آقای ناطق و دوستان ما را گرفتند، امام (ره) دو بار علیه اسرائیل فتوا دادند. اتفاقا ما به خاطر اعلامیه هایی که همین فتوای امام (ره) روی آنها چاپ شده بود، تحت تعقیب قرار گرفتیم. اصلا بحث اسرائیل و فلسطین یک بحث عربی نیست؛ یک بحث اسلامی است. در سیزدهم آبان شعار مرگ بر آمریکا حذف شد! اوج خباثت اینها در عاشورا بود که البته زمان زیادی طول نکشید که مردم بساط فتنه را جمع کردند. در روز عاشورا که حتی در میان ارمنیها و همه بدحجابها هم نهادینه شده، آمدند و در خیابانها رقصیدند! بعد هم اینها گفتند که این افراد مسلمانان خداجو بودند. انتخابات 88 تبعات بسیار بدی داشت و مردم این تبعات را خنثی کردند.
*در فاصله 25خرداد تا نهم دی، با چه افراد دیگری جلسه داشتید؟ با آقایان هاشمی، رضایی، کروبی، ناطق و... هم دیدار کردید؟
آقای ناطق را که همیشه میبینم و رفیق عزیز من است. آقا محسن را هم دائم میبینم و با آقای هاشمی هم دیدار کردم، اما با آقایان موسوی و کروبی جلسه ای نداشتم.
* در این جلسات چه مسائلی مطرح میشد؟ آیا نکته خاصی وجود دارد که بیان نشده باشد؟
همه همین عقیده را داشتند. همین امروز نظر آقای هاشمی چیست؟ طبیعتا بسیاری از سیاسیون ما خودشان را متکی به ایشان میدانند. نظر آقای روحانی چیست؟
*بسیاری معتقدند که آقای هاشمی میتوانست در این ماجرا موثرتر باشد. آنها میگویند که آقای هاشمی میتوانست کمک کند که این مساله فیصله پیدا کند؛ چون هر دو طرف در برهههایی آقای هاشمی را قبول داشتند. شما این دیدگاه را قبول دارید؟
من در این مساله که آقای هاشمی میتوانست یا نمیتوانست، مطالعه نکردم و شما باید این مساله را از آقای هاشمی بپرسید. من آقای هاشمی را هرگز بهعنوان فردی که با انقلاباسلامی مشکل پیدا کرده، نمیشناسم و ایشان را از بسیاری از مدعیان دو طرف برای انقلاب صادقتر میدانم. دلیل این مساله هم این است که ما رهبری داریم که خوشبختانه با هیچکس رودربایستی ندارند. اگر ایشان آقای هاشمی را در حدی میدیدند که به درد انقلاب نمیخورد، مجددا ایشان را به ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب نمیکردند. البته آقای هاشمی به خاطر حفظ انقلاب در برابر بسیاری از مطالبی که به او نسبت میدهند، سکوت میکند. روزی من خدمت آقای هاشمی عرض کردم این حرف امام (ره) که فرمودند تا زمانی که دست شما و آقای خامنهای در دست یکدیگر است انقلاب آسیب نمیبیند، معنایش این نیست که امروز آقا باید بیایند و دست در دست شما بگذارند؛ بلکه شما باید بروید و دستتان را در دست آقا بگذارید. حالا هم همین عقیده را دارم؛ یعنی امروز حضرت آقا در جایگاهی هستند که همه از جمله آقای هاشمی باید دستشان در دست ایشان باشد و پیرو آقا باشند.
* کمی هم در مورد آقای خاتمی صحبت کنیم. شما از قبل ایشان را میشناختید و در دولت با آقای خاتمی همکاری میکردید. به هر حال ایشان هشت سال هم رئیس جمهور بودند. درباره اتفاقات 88 بحث های متفاوتی پیرامون آقای خاتمی مطرح میشود. نظر شما درباره آقای خاتمی بعد از انتخابات 88 چیست؟
من با آقای خاتمی در سال 62 و آقای اژه ای - داماد شهید بهشتی - در یک روز وزیر شدیم. البته من از قبل هم ایشان را میشناختم؛ چراکه با پدرشان آشنایی داشتم و از مریدان مرحوم آیت الله خاتمی بودم. حتی برای ملاقات با ایشان به اردکان یزد میرفتم. آقای خاتمی را انسان خوبی میدانستم. دو، سه روز بعد از انتخاب آقای خاتمی به ریاست جمهوری به دیدار ایشان رفتم. به هر حال، ایشان رئیس جمهور شده بود و ملاقاتهای فشرده ای داشت. خاطرم هست به اخویشان گفت که من میخواهم زمان بیشتری با ایشان صحبت کنم و بنابراین چند ملاقات را کنسل کنید. من در آن جلسه گفتم که آقای خاتمی! میدانستی یا نمیدانستی، میخواستی یا نمیخواستی، باور میکردی یا نمیکردی، تو به تاریخ پیوستی. وقتی به تاریخ نگاه کنید، شاهان و بعد از آنها روسای جمهور مطرح شدهاند. حتی نخست وزیرانی همچون خواجه نظام الملک و امیرکبیر هم به خاطر ویژگی های شخصی خودشان در تاریخ مطرح شدهاند. من به آقای خاتمی گفتم حالا که رئیس جمهور شدهای و به تاریخ پیوستی، کاری بکن که در تاریخ خوب بمانی. گفت چه کار کنم که خوب بمانم؟ گفتم خط قرمز تو باید مقام معظم رهبری باشد. این مملکت و نظامی که بر آن حاکم است، نظام ولایت فقیه است و برای عاقبت به خیر شدن، باید تحت امر ولایت فقیه باشی. من و آقای خاتمی در دوره هشت ساله ریاست جمهوری ایشان چندین بار ملاقات کردیم و گاهی هم تلفنی صحبت کردیم. از من میپرسید که من در چه وضعیتی هستم؟ من میگفتم که تا اینجای کار خوب است. اما در اواخر دوره ریاست جمهوری ایشان که ماجرای تحصن مجلس ششم پیش آمد، گفتم مواظب باش در این دایره خودت را خراب نکنی. برخوردهایی صورت میگرفت که برخی از آنها عینا مشابه رفتارهای سال 88 بود.
*منظورتان همان رفتارهای آقای خاتمی و آقای کروبی در آستانه انتخابات مجلس هفتم است که ایستاده بودند و میگفتند انتخابات باید به تاخیر بیفتد؟
این یکی از مسائل بود؛ میخواستند قانون مطبوعات را تغییر دهند، اختیارات رئیس جمهور را افزایش دهند و... خیلی چیزها را میخواستند عوض کنند. ما باید توجه کنیم که تا وقتی نظام ولایت فقیه پابرجاست - و انشاءالله تا قیام قیامت پابرجا بماند – رئیس جمهوری عاقبت به خیر میشود که با ولایت فقیه زاویه پیدا نکند و اگر خدای ناکرده زاویه پیدا کرد، باید برای کم کردن این زاویه تلاش کند؛ از هر جناحی که میخواهد باشد. از اینرو آقای خاتمی باید روشنتر از این عمل میکرد، مثلا یکی از کارهای عاقلانه و خوب ایشان، شرکت در انتخابات مجلس نهم بود. یک رای داد، اما با نظام آشتی کرد. آقای خاتمی برای اینکه جایگاه خود را حفظ کند، باید چنین مشی ای را در پیش بگیرد و ادامه دهد.
*شما وضعیت آقای خاتمی را از آقایان موسوی و کروبی متفاوت میبینید؟
بله.
*سرانجام آقایان موسوی و کروبی را چگونه پیش بینی میکنید؟
من بعد از مرحوم آقای عسگراولادی مصاحبه کردم و گفتم که آقایان موسوی و کروبی در انتخابات 88 خیلی بد عمل کردند و مرتکب گناه و جرم شدند. اما سر فتنه نبودند؛ فتنه زده و «مفتون» شدند. شما دیدید همان آقایی که آمد و گفت در انتخابات تقلب شده، مدتی بعد به شما گفت که تقلب نشده. چرا شما هنوز هم در همان جایگاه هستید؟ ما گفتیم بهترین راه این است که اگر شک دارند به آنها کمک شود تا به این موضوع برسند که در آن روز میخواستند مملکت را از بین ببرند. همه کار هم کرده بودند، چرا اسرائیل و آمریکا امید بسته بود؟ چرا هنوز هم به یاد آن روزها شادی میکنند؟ این دو نفر باید از ملت عذرخواهی کنند و بگویند اشتباه کردیم. این کار و اقدامی مردانه است. شاید یکی از لطفهایی که نظام در حق آقایان موسوی و کروبی کرد، حصر اینها بود؛ اگر حصر نبود با حرکت پرگازی که به سمت نیات خارجی داشتند، سرانجام شان به زندان ختم میشد. این مساله شوخیبردار نبود. افراد بسیاری در خیابانها کشته شده بودند.
*نقلهای متعددی وجود دارد که افرادی پادرمیانی کردند که آقای موسوی از موضع خود کوتاه بیاید.
من از قول مرحوم آقای عسگراولادی نقل میکنم. ایشان ملاقات مفصلی با آقای موسوی داشت تا ایشان را متقاعد کند که از موضعش تنزل پیدا کند. آقای عسگراولادی میگفت که من خیلی تلاش کردم و حتی خواهش کردم اما ایشان هیچ تغییری در موضعش نداد.
* باتوجه به سوابق نظامی و امنیتی که دارید، فکر میکنید ممکن است با نرمش این دو نفر بتوان فضا را تغییر داد یا فضا قابل برگشت نیست؟
شدنی است، اما دست خودشان است.
*خرداد 92؛ تا چند هفته پیش از انتخابات، آقای قالیباف با فاصله قابل توجهی نفر اول نظرسنجیها بود. اما به تدریج فضا تغییر میکند و در نهایت روز جمعه آقای روحانی رئیس جمهور میشود. چه اتفاقی در آن یک هفته افتاد؟
من در این رابطه تحلیلی از آقای هاشمی را برای شما نقل میکنم. البته این تحلیل مربوط به سال 68 است. آقای هاشمی معتقد است که جامعه ما سه بخش است؛ 20 درصد با اصولگرایان هستند، 20 درصد با اصلاح طلبان هستند و 60 درصد مردم عادی هستند که با انقلاب هستند اما از دو جریان فوق نیستند. رئیس جمهور، نمایندگان مجلس و نمایندگان شوراها را این 60درصد انتخاب میکنند. البته به هنر کاندیداها بستگی دارد که چگونه بتوانند رای این 60 درصد را به سوی خود جلب کنند. اینها هم خاموش هستند و سروصدایی ندارند اما در زمان انتخابات میآیند و هنر خودشان را نمایش میدهند. من هم این مساله را رعایت میکنم؛ در دوره انتخابات تحقیق میکنم و بعد تصمیم میگیرم که به چه کسی رای بدهم. البته در این دوره از انتخابات من و امثال من از دوشنبه آن هفته فهمیدیم که آقای روحانی انتخاب میشود.
*چرا؟
چون هم آقای روحانی را میشناختیم و هم میدیدیم حرف مردم را میزند و این زیرکی سیاسی را داشت. اینکه ایشان میگوید مشی سیاسی من اعتدالی است، مشی شخصی خودش واقعا اعتدالی است. من آقای روحانی را از قبل انقلاب میشناسم؛ مبارز و فعال اما معتدل است. بعد از انقلاب شناختم از ایشان بیشتر شد. ما مدتها در سپاه بودیم و به خاطر عضویت آقای روحانی در شورای عالی دفاع و کمیسیون دفاعی مجلس با ایشان ارتباط نزدیکی داشتیم. بعدها هم ارتباط بنده با ایشان قطع نشد. یکی از کارهای خوب این دوره، مناظرههای آنچنانی بود. آنچه باید مورد تحلیل واقع شود این است که برخوردارترین بخش های جامعه از حکومت آقای احمدینژاد روستاها بودند، اما آقای روحانی بیشترین رای را در روستاها کسب کرد. علت این است که صدای روستاییها در آمده بود و میگفتند 45هزار تومان را از ما پس بگیرید و یک پولی هم اضافه از ما بگیرید اما وضعیت را به حالت سابق بازگردانید! من چند نوبت در سال به نمایندگی از گروهی از اهل خیر مسئولیت دارم که مقداری کالا به اقشار محروم جامعه برسانم. خرید این مایحتاج برای من ملاک تشخیص تورم است. در سال 84 این بستهها را با ده هزار و نهصد تومان تامین میکردیم اما آخرین بار در ماه رمضان امسال، با صد هزار تومان این کار را انجام دادیم. یعنی تورم هزار درصدی! البته نمیخواهم این موضوع را به تمام کالاها تعمیم بدهم. خوشبختانه در ماههای اخیر، شاهد تورم حدود بیست درصدی هستیم. مردم احساس کردند که کار زیادی برایشان انجام نشده است. از طرف دیگر یکی از ویژگیهای این دوره این بود که تنها کاندیدای روحانی انتخابات، آقای روحانی بود؛ یعنی روحانی بودن، یکی از دلایل رای آوری ایشان بود. علاوه بر این، موضع صریح مقام معظم رهبری در رای بالای آقای روحانی بسیار موثر بود؛ البته نمیخواهم بگویم که نظر ایشان بر پیروزی رئیس جمهور منتخب بود. مقام معظم رهبری چهارشنبه قبل از انتخابات فرمودند که اگر کسی نظام را قبول ندارد، به خاطر کشور بیاید و رای بدهد. در روز رای گیری فردی که شناسنامه اش نشان میداد حتی یک بار هم رای نداده، به من گفت که به خاطر فرمایش آقا به نظام معتقد شدم؛ چون مقام معظم رهبری ما را هم دید. البته این افراد کم هم نبودند؛ نظرسنجیها تعداد شرکتکنندگان را کمتر از این نشان میداد. حرکت آقای هاشمی هم حرکت موثری بود اما اگر فردی مثل آقای روحانی نبود، باز هم این تعداد از این طیف اجتماعی در انتخابات شرکت نمیکردند. اما حضور آقای هاشمی بسیار موثر بود و ثبت نام ایشان باعث شد که حدود 70 درصد مردم در انتخابات شرکت کنند و آقای روحانی با بیش از 50درصد آرا رئیس جمهور شود. ایشان حرف مردم را میزد.
*منظورتان حرف آقای هاشمی است که گفت آقای روحانی نماینده من است؟
نه؛ آقای هاشمی با حضورش، تعداد شرکت کنندگان در انتخابات را افزایش داد. زمانی که آقای روحانی تایید صلاحیت شد، باز هم آنها در صحنه ماندند؛ نه به این دلیل که آقای هاشمی بگوید. آقای روحانی معتقد است که به هیچکس جز مقام معظم رهبری بدهکار و وامدار نیست. حتی از آقای هاشمی و آقای خاتمی هم نام میبرد و میگوید که من به اینها وامدار نیستم. البته شاید ایشان خوشش نیاید که من علنا بگویم.
*این را در جلسه با خود شما گفت؟
بله؛ در ملاقات هایی که داشتیم، به ما گفت. گفت که من وامدار هیچکس نیستم و اگر کسی بر سر من منت دارد، آقاست. اگر آقای روحانی بر همان مشی ای که برای مردم گفت بماند، مطمئن باشید که عاقبت به خیر میشود و میتواند کار انجام دهد.
*مایل هستید درباره جلسه ای که با آقای روحانی داشتید، صحبت کنید؟
شبی که آقای روحانی انتخاب شد، ساعت هشت و نیم بود که آقای صادق، مشاور ایشان با بنده تماس گرفت و گفت که میخواهید با آقای روحانی صحبت کنید؟ من با کمال میل پذیرفتم و در گفت وگوی تلفنی به ایشان تبریک گفتم. فردای همان روز به اتفاق آقای فروزنده به ملاقات ایشان رفتیم. البته زمانی هم که آقای احمدینژاد به ریاست جمهوری رسید، بنده به نیت قربةالیالله تصمیم گرفتم که با ایشان دیدار کنم و این حرفها را بزنم. اما به لطف خدا و الحمدلله در آن هشت سال هیچ ملاقاتی با ایشان نداشتم. در دیدار ما با آقای روحانی، زمانی که ایشان گفت هیچکس جز آقا بر سر من منت ندارد، من گفتم که خوب تشخیص دادید؛ بزرگترین و محکم ترین پشتوانه و آنچه شما را عاقبت به خیر میکند، ارتباط شما با آقا و اعتقادتان به آقاست.
*ملاقات دیگری با ایشان نداشتید؟
خیر؛ البته قرار است ملاقات دیگری داشته باشیم. نسبت به اینکه ملاقات نداشتم، هم گله مندم و هم معترض.
*چرا؟
من به عنوان یک نسل اولی و انسانی که حرف برای گفتن دارد، توقع دیگری از این نظام ندارم؛ جز اینکه حرف ما را گوش کنند. شاید به دردشان بخورد. من از باب «نصیحه لائمه المسلمین» وظیفه خود میدانم که از آقای روحانی درخواست ملاقات کنم و برخی مطالب را به ایشان بگویم.
*ایشان هم بشنود...
ما اصراری نداریم که حتما عمل کنند؛ تکلیف ما این است، کما اینکه من هر زمانی لازم بدانم، برای مقام معظم رهبری نامه مینویسم.
*باتوجه به اینکه خودتان بسیاری از مسائل را رصد میکنید، رابطه آقای هاشمی و آقای روحانی را چگونه میبینید؟ آیا آقای هاشمی دولت در سایه است یا رفیق آقای روحانی است؟
آنچه من میبینم و اطلاع دارم، نشان از آن دارد که آقای روحانی مستقل از دیگران عمل میکند. البته من بعد از آن ملاقات، هیچ دیداری با آقای روحانی و آقای هاشمی نداشته ام. گاهی اخباری را میشنوم اما خیلی به شنیدهها اتکا نمیکنم. باید شخص آقای هاشمی یا آقای روحانی را ببینم و ماجرا را از خود آنها جویا شوم.
*رابطه آقای ناطق نوری با آقای روحانی را چگونه میبینید؟
ایشان هیچ توقعی از آقای روحانی نداشت. من چند بار بعد از انتخابات ایشان را دیده ام. آقای ناطق برای خودش مشی جوانمردانه ای دارد. او معتقد بود که باید به آقای روحانی کمک کرد تا در انتخابات پیروز شود؛ چراکه ایشان را در میان نامزدها از همه بهتر میدانست. البته این نظر شخصی من و آن چیزی است که احساس میکنم. ظاهرا پیشنهادهای زیادی هم به آقای ناطق شده، اما ایشان گفته بود که من این کارها را برای پست و مقام نکرده ام.
*ارزیابی شما از شخص آقای ناطق و احتمال حضورشان در انتخابات مجلس چیست؟ آیا ایشان از اصولگرایان جدا شده اند؟
آقای ناطق از اصولگرایان جدا نشده، به اصلاح طلبان هم نپیوسته و فرد مستقلی است. من از نیامدن ایشان به عرصه رسمی سیاست ناراحتم؛ مرتب با ایشان ملاقات دارم و خواهش میکنم که بیاید. آقای ناطق انسان به درد بخور، موثر، با دل و جرات، بابرنامه و مهمتر از همه «یاردار» است. اگر قرار باشد کاری در مملکت انجام شود، آقای ناطق بیشتر از همه یار و یاور دارد. ما امیدواریم که ایشان حضور در انتخابات مجلس آینده را بپذیرد و بیاید.
*تحلیل شما این است که میآید؟
ما میخواهیم برویم و خواهش کنیم که بیاید.
*این حرفها رابطه شما و آقای لاریجانی را خراب نکند...
اتفاقا زمانی که بحث کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری بود، من به آقای لاریجانی گفتم که شما کاندیدا نشوید و با همان صلابت در ریاست مجلس بمانید؛ امیدوارم شما در دوره آینده هم رئیس مجلس شوید و رکورد سه دوره را بشکنید.
در دوره ای که من وزیر سپاه بودم، آقای لاریجانی از همکاران خوب بنده بود. ایشان را لایق، مدیر، متدین و پیرو صادق ولایت فقیه میدانم. اما مطمئنم که هرگز از این حرف من ناراحت نمیشود. من آقای لاریجانی را یک فرد چسبیده به پست و مقام نمیبینم.
*یعنی ممکن است که خود ایشان هم استقبال کند؟
بله.
*به نظرتان آقای ناطق سرلیست اصلاح طلبان خواهد بود؟
ایشان اصلا اصلاح طلب نیست و هرگز زیر بار نمیرود که سرلیستی آنها را بپذیرد. من این را در مورد آقای ناطق میدانم.
*اما هم آقای حجاریان و هم محمدرضا خاتمی گفته اند که از آمدن آقای ناطق استقبال و از او حمایت میکنیم. گویا داستان اصلاح طلبان و آقای ناطق شکل دیگری به خود گرفته است.
اگر این دو نفر اینگونه فکر میکنند، از نظر من نشاندهنده نوعی «فقر عمیق» در میان آنهاست. چون آقای ناطق اصلا مثل آنها فکر نمیکند. من از سال 1343 رفیق نزدیک آقای ناطق هستم و ایشان را به خوبی میشناسم. اگر آنها بهدنبال این هستند که با آوردن آقای ناطق تکیهگاهی برای خود پیدا کنند، باید بدانند که آقای ناطق هیچگاه تکیهگاهی برای آنها نخواهد بود؛ مگر اینکه آنها تغییر کنند. آقای ناطق با آنچه آنها تصور میکنند، بسیار متفاوت است.
*شما میگویید میخواهید به همراه گروهی از آقای ناطق دعوت کنید تا بیاید؟
نه؛ من شخصا میخواهم در دیدارهایم با آقای ناطق از ایشان دعوت کنم بیاید.
*برادرشان هم گفتهاند که عده ای از ایشان دعوت کرده اند.
بله، مرتب با ایشان دیدار میکنند.
*آقای ناطق در مرحله تصمیم گیری است یا میگوید نمیآیم؟
الان دیگر نمیگوید نمیآیم؛ در حال فکرکردن است. چون مصاحبه ای از ایشان نقل شد که گفته بود من هرگز نمیآیم اما خودشان تکذیب کردند؛ یعنی اصل نیامدن را تکذیب کرد. شاید زمانش برسد و تشخیص بدهد که بیاید. چون بالاترین و بدترین ظلم را احمدی نژاد در حق آقای ناطق کرد و متاسفانه آنچنان باید و شاید، جامعه از ایشان حمایت نکرد. من مقدار زیادی از ناراحتی ایشان را تایید میکنم؛ اما شاید زمان این مساله بگذرد و فرد به درد بخوری که بتواند موثر باشد، وارد صحنه شود.
*چند جریان دیگر هم هستند، یکی جریان احمدی نژاد است و جریان دیگر، سایر اصولگرایان هستند؛ از جمله آقای قالیباف، آقای جلیلی و... تکلیف اینها چه میشود؟
با کمال شهامت عرض میکنم که گروه احمدی نژاد و جریان پایداری را اصولگرا نمیدانم. آنچه من از اصولگرایی میفهمم، نشان میدهد که آنها اصولگرا نیستند؛ در حالی که حزب موتلفه واقعا اصولگراست. من تا قبل از انقلاب عضو موتلفه بودم اما بعد از پیروزی انقلاب به سپاه رفتم و از موتلفه خارج شدم. البته شاید هر از گاهی در برخی مناسبتها از من دعوت کنند تا سخنرانی کنم. چون نظر امام (ره)، مقام معظم رهبری و همه مراجع را نسبت به حزب موتلفه به خوبی میدانم. مشخصه های اصولگرایی مانند موتلفه است. این ویژگیها چیست؟ موتلفه هیچ گاه با رهبری زاویه ندارد؛ مرامنامه و اساسنامه آن بر مبنای ولایت است. ما هیچ گاه ندیدیم که احمدی نژاد در عمل پیرو ولایت باشد تا او را اصولگرا بدانیم.
*خودش هم گفت من اصولگرا نیستم.
جبهه پایداری هم همینطور است؛ گاهی حرف هایی میزنند که بوی زاویه گرفتن از ولایت را میدهد. ما این نوع اصولگرایی را قبول نداریم. البته به جز موتلفه گروه های دیگری هم هستند که مشی اصولگرایانه دارند. یکی از اتفاقاتی که در انقلاب رخ داد و اتفاق میمونی نبود، ماجرای «انجمن» و «جامعه» بود؛ انجمن اسلامی و جامعه اسلامی دانشجویان، دانش آموزان، مهندسان و... امروز در جبهه پیروان خطامام و رهبری افراد و گروه های زیادی هستند که میتوان سراغ اصولگرایی را از آنها گرفت که نمونه قابل دفاع آن، موتلفه است.
*اما حتما این واقعیت را قبول دارید که آقای احمدی نژاد توانست رای مردم را کسب کند؟
البته آقای احمدی نژاد بزرگترین ضربه را به اصولگرایی زد.
*مثلا آقای ناطق در سال 76 به هر دلیلی نتوانست در انتخابات پیروز شود. شاید این مساله که ما باید بتوانیم رای مردم را جلب کنیم، سبب ظهور گروه های جدیدی در جامعه میشود. با این مساله چه باید کرد؟
آنها با همه تلاشی که کردند این حرکت ادامه پیدا کند، موفق نبودند و بعد از یک دوره رای مردم را از دست دادند. مردم در انتخابات 84 به خاطر نفی طرف مقابل به آقای احمدینژاد رای دادند؛ وگرنه شناخت دقیق و کاملی از این طرف نداشتند. همان قشر خاکستری احساس کردند این فرد حرف آنها را میزند. اگر آقای روحانی به وعدههایی که داده و حرفهایی که زده عمل نکند، اتفاق دیگری میافتد. مردم به عمل هر فرد و گروهی نگاه میکنند. وقتی دیدند خبری نیست، روی برگرداندند.
*فکر میکنید آقای روحانی بتواند برای بار دوم هم رای بیاورد؟
هنوز زود است. من اوایل دوره آقای احمدی نژاد در مصاحبه ای گفتم که توصیه میکنم ایشان از نخبگان بیشتری استفاده کند و از آنها مشورت بگیرد. البته ایشان بعدها در یک سخنرانی در یکی از دانشگاهها جواب تندی به من داد. اما در مورد آقای روحانی هنوز نمیدانیم چه میکند؛ باید خدمتشان برسیم و ارزیابی کنیم. اما من آقای روحانی را انسان خوبی میدانم؛ ایشان بسیار متدین است.
* دولت یازدهم را چگونه میبینید؟
با دولت های دوره نهم و دهم قابل مقایسه نیست و واقعا دولت قابلی است. اغلب اعضای کابینه قویتر از همتایان پیشینشان هستند. من سن را هم مانع چشمگیری نمیدانم. اما وقتی مقایسه میکنیم، میبینیم که قویتر و خوشسابقهتر هستند و امیدوارم برای مردم بیشتر کار کنند. مطلب دیگری که اهمیت دارد اینکه در دو دولت قبل، وزرا کارهای نبودند؛ اما تا جایی که من تحقیق و بررسی کرده ام، در این دولت وزرا همه کاره اند. رئیس جمهور هیچ چیز را به وزرا دیکته نمیکند. من با چند نفر از وزرا دیدار کردم و آنها گفتند براساس برنامه ای که داده اند کار میکنیم و رئیس جمهور به ما امر و نهی نمیکند. در حالی که یکی از وزرای دولت گذشته به من میگفت که من از امر و نهی رئیس جمهور خسته شده ام. این تفاوت بزرگی است.
* قبل از اینکه از بحث دولت عبور کنیم، فکر میکنم یکی از مسائل مهمی که وجود دارد رابطه اصلاح طلبان و آقای روحانی است. بسیاری از تحلیلگران معتقدند که بخش مهمی از بدنه اجتماعی آقای روحانی، اصلاح طلبان هستند. حتی کسانی که میخواستند به آقای هاشمی، آقای خاتمی یا گزینه اصلاح طلبان (آقای عارف) رای بدهند، آقای روحانی را انتخاب کردند و این مساله قابل کتمان نیست. درست است که آقای روحانی میگوید من وامدار کسی نیستم، اما ارتباط ایشان با اصلاح طلبان اجتناب ناپذیر است. داستان چیست؟
وقتی من به ترکیب دولت آقای روحانی نگاه میکنم، میبینم که ایشان خط اعتدال را تا حد زیادی در انتخاب همکاران رعایت کرده است. البته ممکن است که اگر به سطح پایینتر از وزرا برسیم، شاهد ترکیب دیگری باشیم. مثلا من در روزنامه میخواندم که در انتصابات استانی حدود 30 درصد اصلاح طلب، حدود 20 درصد اصولگرا و بقیه معتدل یا مستقل هستند. اولا اصلاح طلبان اصرار دارند که روحانی را مصادره کنند؛ در حالی که روحانی جنسا روحانی است و هیچ گاه علیه اصولگرایی صحبت نکرده، اما علیه اصلاح طلبانی که از نظر من مشکل دار هستند، خیلی حرف زده و هنوز هم میزند. سخنرانی آقای روحانی در سال 78 نقطه عطفی در زندگی سیاسی آقای روحانی است و اظهارنظر اخیر درباره نهم دی، مشی ایشان را مشخص میکند. من حس میکنم که آقای روحانی تلاش میکند «جذب حداکثری» موردنظر مقام معظم رهبری را محقق کند و دست رد به سینه کسی نزند. خوشبختانه اصولگرایان با آقای روحانی مشکلی ندارند؛ چراکه ایشان علیه اصولگرایی صحبت نمیکند. البته ممکن است انتصابات دولت چندان به نفع اصولگرایان نباشد، اما ملاک آنها برخورد آقا با ایشان است؛ کما اینکه ملاک اصولگرایان برای تحمل احمدی نژاد فرمایشات آقا بود. همه میدانند که اصولگرایانی که رابطه خوبی با آقای احمدی نژاد داشتند، از مدتها قبل رابطهشان را با ایشان قطع کرده بودند. خدا مرحوم آقای عسگراولادی را رحمت کند. تقریبا دو سال قبل در جلسه هیات امنای بنیاد بحث دولت وقت پیش آمد، ایشان گفتند که آقایان! ما شریعتی هستیم اما این دولت طریقتی است؛ این دولت با مراجع و مرجعیت کاری ندارد. آقای عسگراولادی یکی از طرفداران ایشان بود، اما احمدی نژاد همه را به جایی رساند که چنین تحلیل هایی ارائه دهند. آقای روحانی تلاش میکند جذب حداکثری را محقق کند و از دافعه بپرهیزد. انشاءالله ایشان فرصتی برای ملاقات در اختیار بنده میگذارد تا به عنوان عضوی از ملت خدمتشان برسم و بتوانم مسائل موردنظرم را مطرح کنم.
*اگر به طرف دیگر ماجرا نگاه کنیم، میبینیم که آقای خاتمی در خفا و آشکار از آقای روحانی حمایت میکند. آقای حجاریان هم همین اعتقاد را دارد و میگوید ما باید فعلا با آقای روحانی باشیم و حتی در مجلس هم ایشان را همراهی کنیم. این با هم بودن اصلاح طلبان و آقای روحانی تا چه زمانی خواهد بود و فکر میکنید چه زمانی سفرهشان را جدا میکنند؟
من معتقدم که همه اینها در تلاش هستند مجلس آینده را بگیرند. همه جناح های سیاسی به روش های مختلف هم به دنبال تسخیر مجلس دهم هستند و هم میخواهند کرسیهای دوره آینده مجلس خبرگان را از آن خود کنند. البته در مورد مجلس خبرگان اشتباه میکنند و هیچ کاری نمیتوانند از پیش ببرند؛ عرض خود میبرند و زحمت دیگران میدارند. بنده از 66 سال پیش یعنی از هفت سالگی با روحانیت بزرگ شده ام. همه تلاش میکنند و آقای روحانی را فقط تا همان زمان میخواهند.
*تا انتخابات مجلس؟
بله؛ اگر بتوانند اکثریت را به دست بیاورند، فشار اصلاح طلبان بر روحانی آغاز میشود. اما اگر موفق نشوند، رابطهشان با آقای روحانی در همین حدی که هست، باقی میماند.
*در مورد توافقنامه ژنو و تفکر دولت در پرونده هسته ای چه نگاهی دارید؟ این مساله با ارتباط ایران با غرب و آمریکا گره خورده است.
من تا 10 سال پس از پیروزی انقلاب مسئولیت های مهمی در حوزه نظامی کشور داشتم. وقتی در سپاه به قصد خودکفایی دفاعی کار میکردیم، معتقد بودم تا وقتی دارای گرایشهای انقلابی و عدالت خواهانه هستیم، با دنیا به صلح و سازش از نوعی که هر چه میخواهیم به ما بدهند، نمیرسیم؛ از اینرو گفتم که باید در دفاع خودکفا شویم. در همان دوره، بحث فعالیت های هستهای پیش آمد و حضرت امام (ره) فرمودند که دنبال بمب اتمی نباشید؛ سلاحی که بشریت را تهدید میکند، در قاموس اسلام جایی ندارد. ما هم دنبال بمب نرفتیم. بعد از امام (ره) فتوای آقا هم همین است. آژانس بین المللی انرژی اتمی بارها اعلام کرده که ایران به دنبال سلاح هسته ای نیست و فعالیتهایش صلح آمیز است. خود ما اعلام میکنیم، کارشناسان خودشان اعلام میکنند و 16 سازمان اطلاعاتی آمریکا میگویند که ایران به دنبال سلاح هستهای نیست؛ اینها بهانه است. وقتی امام (ره) در پاریس بود، کیسینجر به پاریس آمد. او مصاحبه ای کرد و گفت؛ اسلامی که ما میشناختیم و همه کشورهای اسلامی بر مبنای آن اسلام تحت سلطه ما بودند، با اسلامی که این مرد میگوید از زمین تا آسمان تفاوت دارد؛ برای برخورد با این اسلام باید رفت و این اسلام را شناخت. انقلاب در میان این ناباوریها پیروز شد و شرق و غرب با آن جنگیدند اما امروز همان چیزی بر سر آنها آمده که از ابتدا از آن میترسیدند. آقای جواد لاریجانی، قائم مقام وزیر امورخارجه بود و من وزیر سپاه بودم. ایشان به مناسبتی به وزارتخانه ما آمد و گفت سفیر سوئیس به عنوان حافظ منافع آمریکا به وزارت خارجه آمده بود و وقتی من از او پرسیدم که آمریکا تا چه زمانی با ما دشمن است، پاسخ داد تا زمانی که شما انقلاب اسلامی را دارید؛ شما با انقلاب اسلامی منافع آمریکا را به طور دائمی تهدید میکنید و آمریکا تا زمانی که به شما ضربه نزند، رهایتان نمیکند. دشمنی آمریکا با ما بر سر پرونده هسته ای و حقوق بشر نیست؛ بلکه بهانه ای است. متاسفانه ما با بد عمل کردن، این مساله را به اسلحه ای علیه خودمان تبدیل کرده ایم. چون اصل خواسته آنها با این توافقنامه عملی نمیشود، قطعا سنگاندازی خواهند کرد. اما باید عاقلانه عمل کنیم و همیشه آماده مذاکره باشیم. اصلا عدم مذاکره یعنی چه؟ باید برویم و مذاکره کنیم. اگر مذاکره به نتیجه نرسد و شکست بخورد، ایران پیروز شده است. امروز دنیای غرب گرفتار مسائل اقتصادی است؛ دنیای غربی که تا 20 سال پیش همه سیاستها را به چین دیکته میکرد، امروز باید مجیز چین را بگوید تا از این کشور وام بگیرد. در این وضعیت، جمهوری اسلامی که منطقه را تحت نفوذ معنوی و ایدئولوژیک خود قرار میدهد، کشور مهمی است. زمانی که توافق میان ایران و 1+5 جاری نشده بود، هیاتها به راه افتادند؛ حتی خیلی از آنها را مردم و رسانهها هم متوجه نشدند. خیلیها هم تماس میگیرند و میگویند ما میخواهیم بیاییم؛ چراکه اصل ارتباط با ایران برای آنها سودآور است، هرچند برای ما هم سود دارد. بنابراین اینکه اصل مذاکره خوب بود یا نه، به نظر من خوب بود. چرا قبلا این میدان را ندادند و به آقای روحانی میدان دادند؟ چون قبلیها مثل آقای روحانی مرد این میدان نبودند و قد و قوارهشان به این میدان نمیخورد. حالا چه چیزی را از دست میدهیم؟ ما که نمیخواهیم بمب اتمی بسازیم. چرا باید نگران افزایش سانتریفیوژ و تکنولوژی هسته ای باشیم؟ نباید نگران بود؛ ما آنچه را میخواهیم در اختیار داریم.
مجلس کار شایستهای انجام داد؛ وقتی دید که غربیها برای شکست مذاکرات تلاش میکنند، اعلام کرد که ما هم دولت را ملزم به غنیسازی 60 درصدی میکنیم. آنها میترسند، اگر نمیترسیدند به توافقنامه عمل نمیکردند. در زمانی که من مسئولیت داشتم تحریمها بدتر از امروز بود. از نظر نظامی آنچنان در تحریم بودیم که برای خرید فشنگ به سوریه و لیبی میرفتم و دو هیات را همراه خودم به بلغارستان میبردم تا آنها فشنگ بخرند و من از آنها میگرفتم. به ما فشنگ نمیفروختند؛ حتی بلوک شرق. اما به لطف خدا امروز ما یکی از ابرقدرتهای نظامی جهان از نظر تولید صنایع دفاعی هستیم.
چند روز پیش درباره نامه رئیسجمهور برای مقابله با ویژهخواری از من سوال کردند. من گفتم تا زمانی که اقتصاد در دست دولت است، صدها فرمان آقای روحانی هم نمیتواند ویژهخواری را قطع کند. وقتی اقتصاد، کشاورزی، صنعت و... در دست مردم باشد، ویژهخواری معنایی نخواهد داشت. اگر بروید و مسکن مهر را بررسی کنید، میبینید که چه مسائلی در آن وجود داشته است؛ چون ساختمانسازی کار مردم بوده، اما دولت آن را میساخته است.
امروز هم بهترین حرف همان حرف آقاست که ما باید تحریم را به فرصت تبدیل کنیم. اوباما میگوید ایران کشور ثروتمندی است. جامعهشناسان ما میگویند که ایران ظرفیت پذیرایی از 150 میلیون نفر را با امکانات خودش دارد. ما یکی از 10 کشور اول جهان در زمینه معادن هستیم. بنابراین باید تحریمها را به فرصت تبدیل کنیم، نیازهایمان را برطرف کنیم و به آنها بخندیم. وقتی دنیا دید که ما سی و چند سال در برابر استکبار مقاومت کردیم، وقتی جنبش 99 درصدی آمریکا و انقلابیون مصر میگویند که ما از انقلاب اسلامی الگو گرفتهایم و مردم یمن، بحرین و تونس هم همین حرف را میزنند، وقتی حزبالله لبنان بهعنوان آموزشدیده ما دنیا را به حیرت واداشته و ابرقدرتی اسرائیل را از بین برد قطعا ما میتوانیم به نتایج خوبی در مذاکرات برسیم. مذاکره به هر سرانجامی برسد، بهنفع ملت ایران است.
*وضعیت سوریه را چگونه میبینید؟
من اوایل انقلاب بیش از 30 سفر به سوریه داشتم و واقعا تنها کشوری که بهعنوان پیشقراول مقاومت ایستاد، سوریه بود. بعد از درگذشت حافظ اسد و روی کار آمدن بشار اسد، تصمیم گرفتند که جبهه مقاومت در منطقه را نابود کنند. آنها در جنگ 22 روزه و جنگ 33 روزه توطئهای ترتیب دادند و با این بهانه که مردم باید در حکومت سوریه نقش داشته باشند، جلو آمدند. اتفاقی مشابه جنگ ایران و عراق افتاد. زمانی که جنگ تمام شد، ما از یازده ملیت اسیر گرفته بودیم. منتها کشتهها و اسرای غیرسوری جنگ سوریه، بیشتر از سوریهاست. واقعا عجیب است که آمریکا و جبههای که میخواهد بشار اسد را سرنگون کند، عقلشان نمیرسد که با مزدور نمیتوان حکومت یک کشور را تغییر داد. شاید در ابتدای جنگ سوریه اکثریت مردم این کشور با اسد نبودند، اما امروز اکثریت با اسد هستند. حتی حسنین هیکل و اخضر ابراهیمی میگویند که اگر انتخابات آزاد برگزار شود، اسد پیروز میشود. البته روسیه سیاست حقطلبانهای را در پیش گرفت و بهخوبی در سوریه ایستاد و ایران هم باعث شد که جبهه ضدمقاومت تضعیف و جبهه مقاومت تقویت شود. البته کمک حزبالله را هم نباید نادیده گرفت. من معتقدم که ممکن است کنفرانس ژنو 2 برگزار نشود یا به تعویق بیفتد و این مشکل بهنفع مقاومت پایان خواهد یافت.
* فکر میکنید چه اتفاقی میافتد که ناگهان افرادی همچون بابک زنجانی یا شهرام جزایری ظهور میکنند؟
البته ماهیت اینها با یکدیگر متفاوت است. من در ابتدای وزارتم خاطرهای از امام (ره) نقل کردم که آن را بازگو میکنم. هفتههای نخست وزارت من بود که مسالهای اقتصادی در دولت مطرح شد و رای من تعیینکننده بود. 19 نفر از وزیران حضور داشتند که 9 نفر رای موافق داده بودند و 9 نفر رای مخالف. از من پرسیدند که نظر شما چیست؟ من گفتم که باید فکر کنم و در جلسه بعد رایگیری کنیم. بعد از جلسه هیات دولت، یکراست به جماران رفتم و خدمت امام (ره) رسیدم. مساله را شرح دادم و در پایان پرسیدم که تجارت، صنعت و کشاورزی در اختیار دولت باشد یا مردم؟ امام (ره) مسکن را هم اضافه کردند و فرمودند که تجارت، مسکن، صنعت و کشاورزی باید در دست مردم باشد. من چند سوال دیگر پرسیدم و در نهایت امام (ره) گفتند که زندگی مردم را دست کارمند ندهید. من خواستم سوال دیگری بپرسم که حاج احمد آقا بازوهای من را گرفت و گفت: «بیشتر از این میخواهی از امام جواب بگیری؟ بلند شو و برو.» تصمیمگیر مسائل کلان اقتصادی باید دولت باشد اما مردم باید مجری باشند. دولت نباید در بانک مرکزی سیاستگذاری ریز بکند؛ بلکه باید به همراه سایر بانکها سیاستهای پولی و بانکی را تدوین کنند تا امثال بابک زنجانیها پیدا نشوند. رانتخواری و ویژهخواری نتیجه اجتنابناپذیر اقتصاد دولتی است. سیاست همهچیز در اختیار بودن دولت باعث پیدایش چنین پدیدههایی میشود./منبع: مثلث/
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.