یک مثنوی منتشر نشده از خلیل شعر انقلاب برای شهید احمدیروشن
خبرگزاری تسنیم: «یا علی! ذوالفقار را بردار» عنوان یک مثنوی بلندی از زندهیاد خلیل عمرانی، شاعر نامدار انقلابی و آیینی است که مجال خواندنش را نیافت. این مثنوی برای اولینبار به صورت کامل در تسنیم منتشر میشود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، صبح روز یکشنبه، 19 آذر ماه، سال 1391 یکی دیگر از شاعران انقلاب از میان دوستانش پرکشید. خلیل عمرانی از جمله شاعرانی بود که زبان خود را وقف انقلاب کرده بود و به زعم بسیاری از دوستانش بیادعا به کارش ادامه میداد. هر چند بعد از جنگ و در همان دهه اول انقلاب بعضیها راه خود را با خلیل شعر انقلاب جدا کردند، اما او تا آخرین لحظات عمرش بر همین مسیر ماند.
شاعر انقلابی بودن را مایه سربلندی خود میدانست و از حدود آن دفاع میکرد. بسیاری از دوستانش وقتی خاطرهای از او میخواهند بگویند، حتماً یکی از بخشهای آن را به همین روحیه او اختصاص میدهند. در دفتر شعر عمرانی موضوعات مختلفی در رابطه با انقلاب و دفاع مقدس دیده میشود. بخشی از سرودههای او به جهاد علمی اختصاص دارد که تاکنون در هیچ دفتری منتشر نشدهاند. رضا اسماعیلی، از دوستان عمرانی، مثنوی بلندی از او با محوریت شهدای علمی در اختیاز خبرگزاری تسنیم قرار داده است. عمرانی این مثنوی را سال گذشته به دبیرخانه کنگره شعر شهدای هستهای ارسال کرده بود که هیچگاه مجال خواندنش را یافت.
عمرانی در ابتدای سروده خود این مثنوی را به شهید «مصطفی احمدی روشن» تقدیم میکند و میافزاید «این شعر لبیکی است به نبیالله الاعظم(ص) و کوثر تبارش». مثنوی ناخوانده عمرانی به شرح ذیل است:
«یا علی! ذوالفقار را بردار»
کوچه بیدار کوچه بیتاب است
سایهای پشت ناگهان خواب است
ساعتی پیش از این تگرگ زده
سایه خود را به خواب مرگ زده
کوچه در اضطراب پاییز است
شاخهای با خزان گلاویز است
شاخهها داغ برگ میبینند
سایهها خواب مرگ میبینند
باغ در معرض شبیخون است
در مداری که عشق مجنون است
نور، تردید، سایهها، کوچه
عشق مجنون رسیده تا کوچه
کوچه یکدست کربلا شده بود
خانهها رنگ خیمهها شده بود
چرخ زد کربلا، زمین تا شد
عاشقی سهم ابن سینا شد
بازهم یک حماسه نزدیک
باز هم رزم روشن و تاریک
باز از خانمان جدا شده است
ابن سینا که مصطفی شده است
لحظهها در مدار زیبایی ست
کوچه، آیینه شکوفایی است
همه گلها محمدی شدهاند
مست دیدار احمدی شدهاند
احمدی رفت و مست احمد شد
گل گلخانه محمد(ص) شد
رفت اما چراغ روشن شد
رودی از داغ، داغ روشن شد
راز، مست شنیدنش آمد
سنگ حتی به دیدنش آمد
کوچه لب باز کرد، گویا شد
نینوا، نینوا شکوفا شد
یک نفر خوانده شد، رها پر زد
یک نفر گفت: مصطفی پر زد
لحظهها بوی هل اتی دارد
هر دلی میل کربلا دارد
ناگهان خون نماز میبندد
در قراری که با خدا دارد
به نماز جماعت گلها
آسمان قصد اقتدا دارد
در جواب سلام مشتاقان
جبرئیل امین دعا دارد
همه هستی نشسته در جاری
عشق البته ماجرا دارد
ذرهها زائر زمان شدهاند
انتها شوق ابتدا دارد
«دل هر ذره را که بشکافی»
سهمی از عشق مصطفی دارد
مصطفی کیست؟ بوی پیراهن
دلش از عطر احمدی روشن
همه خواهان مصطفی شدهاند
قصد جبران مصطفی شدهاند
خاک چرخی زد و خدایی شد
مصطفایی که مصطفایی شد
***
یا محمد! بخوان به نام خدا
رنگ کوثر گرفته اعطینا
یا محمد! بخوان تمنایت
در طنین است نام عظمایت
باز جان جهان به تاب و تب است
وقت « تبت یدا ابی لهب » است
نور قرآن گرفته هستی را
محو طاغوت و خودپرستی را
دشمنت مات سوره کوثر
دشمنت گیج، دشمنت ابتر
یا نبی! نوبتی مقرر کن
در حضور خدا لبی تر کن
چند قرن است تشنه میگذریم
وقف شمشیر و دشنه میگذریم
چند قرن است جمکران اما
انتظار است و امتحان اما
لن ترانی گرفته طورش را
تو بخواه از خدا ظهورش را
***
عاشقی ساده است، یا مولا!
جاده آماده است، یامولا!
عشق در انتظار میسوزد
جادهها بیقرار میسوزد
عاشقان تو میرسند از راه
کوچه کوچه جهان عدالتخواه
هم جهانی دلش به فرمان است
هم امینی امیر میدان است
***
ای امام، ای امین روح الله!
یوسف سرزمین روح الله
جلوه نور، جلوه کوثر
قبله عشق، مشرق باور
همه آمادهایم، فرمان چیست؟
اصل تکلیف ما شهیدان چیست؟
در تب و تاب جادهایم آقا
خون به خون ایستادهایم آقا
نَفس عاشقانهای داریم
بر لب دل ترانهای داریم
بوی سبز بهار میآید
از عبورش نشانهای داریم
دارد آیینه میشود دنیا
شانهای، گیسوانهای داریم
گاه گاهی پرنده میشنویم
گریه دانه دانهای داریم
لحظهها جبهه میشود گاهی
رمز و راز شبانهای داریم
به شروعی دوباره لب ترکن
عاشقی را بهانهای داریم
عاشقانیم و سر بدارانیم
با غدیر تو در جمارانیم
سرمان بر مدار پیمان است
جانمان سربه دار پیمان است
جان مهدی غبار را بردار
یا علی ذوالفقار را بردار
تهران 20/7/1391
انتهای پیام/