شاخصه‌های دکترین «استکبار ستیزی» در اندیشه حضرت امام (ره)


شاخصه‌های دکترین «استکبار ستیزی» در اندیشه حضرت امام (ره)

خبرگزاری تسنیم: "اگر بندبند استخوان‌هایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای‏دار برند، اگر زنده زنده در شعله‏های آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستی‏مان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمی‌‏کنیم."

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، از مشخصه‌های بارز اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی (ره) تلاش برای وارد کردن واژه‌ها و مفاهیم قرآنی و اسلامی در ادبیات سیاسی مسئولان و دولتمردان نظام اسلامی بود. واژه استکبار از جمله واژه‌هایی است که به طور عملی در این راستا وارد ادبیات انقلاب اسلامی شد. گفتمان استکبارستیزی امام خاستگاهی فطری – انسانی و معنایی قرآنی دارد و در عین حال کارکردی مبارزاتی و انقلابی. اساساً مبارزه با ظلم و نفی استکبار، از اصول اساسی اندیشه مبارزاتی حضرت امام - رحمه الله - بوده و همواره مورد تاکید قرار گرفته است. ظلم زدایی و مبارزه با استکبار به عنوان یک مسؤولیت دینی - سیاسی، جدی‌ترین آثار را در قیام ملل مستضعف علیه نظام ظالمانه حاکم بر جهان از خود به جای گذاشته است. امام راحل سلامت و صلح جهان را بسته به انقراض مستکبرین می‌دانند و می‌فرمایند: تا این سلطه طلبان بی‌فرهنگ در زمین هستند مستضعفین به ارث خود که خدای تعالی به آن‌ها عنایت فرموده است نمی‌رسند.

از سوی دیگر مهم‌ترین موضوع در روابط سیاست خارجی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی را می‌توان رابطه سیاسی با ایالات متحده آمریکا نام برد. بررسی تاریخ روابط سیاسی ایران و آمریکا و نفوذ 25ساله آن‌ها تا قبل از22بهمن ماه 1357 نشان از یک حضور تحقیرآمیز و مخرب داشت که ظهور انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) نویدبخش پایان این روابط تحقیرآمیز و ناعادلانه گردید، چراکه انقلاب اسلامی ایران در ذات و ماهیت خود نه تنها با نظام سلطه آمریکایی بلکه با هرگونه زیاده خواهی بین‌المللی، تعارضات اساسی و آشتی‌ناپذیر داشته است.

این ادبیات در کلام و بیان خلف صالح ایشان، یعنی امام خامنه‌ای (مد ظله العالی) هم به عنوان یکی از سیاست‌های راهبردی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران ادامه یافته است. از منظر رهبر معظم انقلاب راز عداوت دیرینهٔ نظام اسلامی با آمریکا در این نکته نهفته است که آمریکا بی‌تردید بارز‌ترین مصداق برای مفهوم استکبارگری در دوران معاصر به شمار می‌آید. پس آنچه آمریکا را به خصمی غیر قابل معاشرت بدل می‌سازد، همانا روح استکباری نهادینه‌شده در ذات آن می‌باشد.

بر اساس اصل152قانون اساسی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران برپایه نفی هرگونه سلطه خارجی، سلطه پذیری، حفظ استقلال همه جانبه، دفاع از حقوق مسلمانان، حمایت از نهضت‌های آزادی بخش و اسلامی، عدم تعهد در برابر قدرت‌های سلطه گر و روابط صلح آمیز متقابل با دولت‌های غیر محارب استوار است. این مساله بر اساس مبانی و اصول انقلاب اسلامی، اصلی تعیین کننده در عرصه سیاست خارجی با کشورهای جهان می‌باشد.

نظر به اهمیت بازخوانی مکتب سیاسی حضرت امام با توجه به شرایط داخلی، منطقه و تحولات جهانی و به ویژه مباحثی که در خصوص حذف شعار مرگ بر امریکا، زمینه سازی برای گشودن باب مذاکره با استناد به بیانات روشن امام راحل و نوع مناسبات بین ایران و آمریکا مطرح است، لازم است در آستانه 13 آبان، روز ملی مبارزه با استکبار مجددا پای درس بنیانگذار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران با عنوان «استکبارستیزی در مکتب امام خمینی (ره)» بنشینیم و نقطه نظرات آن امام سفرکرده را مرور نماییم.

واژه «استکبار» که در ادبیات سیاسی انقلاب اسلامی به طور مکرر به بهره برداری می‌رسد از تعالیم قرآن کریم مایه می‌گیرد. این واژه که مفهوم آن اظهار علو و برتری در زمین و بر دیگران بزرگی فروختن و خود را قاهر و مسلط دانستن است در آیات مختلف قرآنی و برای نمایاندن ماهیت قدرتهای استکباری در هر عصر و زمان و معرفی خصال و صفات و روحیات و عملکرد‌هایشان مطرح می‌گردد.

«فی صدور هم الاکبر: «نیست در دل‌هاشان مگر تکبر و احساس بزرگی» (غافر: 56) «فاستکبرتم»: «شما استکبار و گردن‌کشی کردید» (جاثیه: 31) «کذبوا بایاتنا و استکبروا عن‌ها»: «آیات ما را دروغ شمردند و از روی تکبر از آن‌ها رخ برتافتند» (اعراف: 40) از جمله آیاتی است که به صراحت واژه «استکبار» را درباره جبهه کفر و شرک و نفاق به کار برده و این خصلت و صفت شیطانی و نفسانی را در همه اعصار و به تمام دشمنان و مخالفان دین مبین حق تعمیم داده است.

یکی از مشخصه‌های بارز اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی (ره) تلاش برای وارد کردن واژه‌ها و مفاهیم قرآنی و اسلامی در ادبیات سیاسی انقلاب اسلامی بود که از جمله مهم‌ترین آن‌ها واژه استکبار است. حضرت امام (ره) از‌‌ همان آغاز نهضت، نوک حمله تهاجم خود را به سوی استکبار جهانی و در راس آن آمریکای جنایتکار نشانه رفت و نهضت اسلامی خود را مبتنی بر «دکترین استکبارستیزی» بنیان نهاد. آموزه‌ای قرآنی که یکی از مهم‌ترین اهداف ارسال انبیاء و اوصیاء الهی در طول تاریخ شمرده می‌شود. البته حضرت امام (ره) تنها در مقام توصیف ویژگی‌های استکبار جهانی باقی نمی‌ماند و با بصیرت و آگاهی و شجاعت تمام آمریکای جنایتکار را به عنوان راس استکبار جهانی معرفی و مورد خطاب قرار می‌دهد.

رهبرکبیر انقلاب اسلامی با فریاد برآوردن آن‌که «همه بدبختی ما از آمریکاست» از خوی تجاوزطلبی و ضرورت مبارزه و عدم رابطه با استکبار چنین سخن گفت: «خیال نکنید که روابط ما با امریکا و روابط ما با نمی‌‏دانم شوروی و روابط ما با این‌ها یک چیزی است که برای ما یک صلاحی دارد. این مثل رابطه بره با گرگ است! رابطه بره با گرگ، رابطه صلاحمندی برای بره نیست، این‌ها می‌‏خواهند از ما بدوشند، این‌ها نمی‌‏خواهند به ما چیزی بدهند.»(1)

ایشان با صراحت تمام آمریکا را «شیطان بزرگ» نامیده و اعلام می‌دارند: «آمریکا دشمن شماره یک مردم محروم و مستضعف جهان است» (2)و از ملت ایران و ملل مسلمان و محروم جهان چنین خواستند: «هرچه فریاد دارید سر آمریکا بکشید.»(3) و همه مبارزان جبهه توحید در سرتاسر جهان را این گونه بشارت دادند: «اگر دقیقا به وظیفه‌مان که مبارزه با آمریکای جنایتکار است ادامه دهیم فرزندانمان شهد پیروزی را خواهند چشید.» (4)حضرت امام (ره) در این مسیر تلاش کرد تا با نمادسازی جبهه مبارزه با استکبار جهانی را تثبیت کرده و بسط دهد.

حمایت از اقدام انقلابی دانشجویان پیرو خط امام در تسخیرلانه جاسوسی و یاد کردن از آن به عنوان «انقلاب دوم» (انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول) و تثبیت آن به عنوان روز مبارزه با استکبار جهانی، معرفی آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به عنوان روز جهانی قدس، و دعوت از همه مسلمانان و آزادیخواهان جهان برای تبدیل این روز به روز مبارزه با رژیم اشغالگر قدس و صهیونیسم بین الملل و استکبارجهانی، و احیای سنت ابراهیمی و محمدی برائت از مشرکین در مراسم حج و فریاد برآوردن شعار مرگ برآمریکا و اسرائیل در این مراسم به عنوان فریضه‌ای محوری و کلیدی که لازمه پذیرش حج واقعی است، نمونه‌هایی از این تلاش همه جانبه حضرت امام (ره) در تحقق عملی دکترین استکبارستیزی است.

الف- شاخصه‌های دکترین «استکبار ستیزی» در اندیشه حضرت امام (ره)

حضرت امام (ره) در طول مبارزه و بالاخص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شکل گیری نظام اسلامی که نظام استکبار جهانی به طور تمام قد در برابر نهضت اسلامی ملت ایران قرار گرفت و آن را بزرگ‌ترین تهدید قلمداد کرد، به تبیین ابعاد و شاخصه‌های دکترین استکبارستیزی پرداختند که مهم‌ترین آن‌ها را می‌توان چنین مورد مطالعه قرار داد:

1- الهی بودن

یکی از مولفه‌های مهم و مبانی اندیشه‌ای حضرت امام (ره) در مساله مبارزه با استکبار، مساله ماهیت الهی مبارزه و قیام برای خداست. تاریخی‌ترین سند مبارزاتی حضرت امام (ره) با آیه شریفه «قُلْ انَّما اعِظُکُم بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثنی‏ وَ فُرادی‏» آغاز می‌شود. ایشان در ابتدای پیام که خطاب به همه مسلمانان و علما و روحانیون نوشته‌اند آورده‌اند:«خدای تعالی در این کلام شریف، از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده، و بهترین موعظه‌هایی است که خدای عالم از میانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده. این کلمه تنها راه اصلاح دو جهان است... خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده.»(5)

این عبارات اولین گامهای حضرت امام (ره) در آغاز حرکت بزرگ استکبارستیزی ایشان است، که مبتنی برآموزه‌ای قرآنی و دکترین «قیام لله» شکل گرفته است. تورق در صحیفه حضرت امام (ره) نمونه‌های فراوان دیگری از تاکید و توجه حضرت امام (ره) به مفهوم قیام لله را آشکار می‌سازد و نشان می‌دهد که قیام و مبارزه برای خدا جزء کلیدواژه‌های اصلی گفتمان ایشان و روح و جوهره دکترین استکبار ستیزی می‌باشد.

حضرت امام (ره) بار‌ها در طول مبارزه با یادآوری این نکته که» این نزاع و مبارزه‌ای که الآن بین کفر و اسلام است، این منازعه بین ما و آمریکا نیست، بین اسلام است و کفر» تلاش نمود تا ماهیت اسلامی و الهی استکبارستیزی را به ملت ایران گوشزد کند تا بر اثر غفلت سطح مبارزه تا کسب منافع مادی و غیرالهی تنزل نیابد.

2- سازش ناپذیری

ایشان امکان هرگونه تلاش برای نزدیکی و سازش و مصالحه با استکبار را نفی می‌کند و آن را نافی عزت مسلمین می‌داند. ضمن آنکه این حرکت را ثمربخش ندانسته و بر این باور است که استکبار از موضع خود کوتاه نخواهد آمد. این نگاه برآمده از آموزه‌های قرآنی است که خدواند در شرح وضعیت جبهه حق و دشمنان آن بدان اشاره کرده است.

خداوند متعال مومنین را از هرگونه دوستی با دشمنان نفی می‌کند و می‌فرماید: «یا ای‌ها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لایهدی القوم الظالمین» (ای کسانی که ایمان آورده‏اید، یهود و نصاری‏ را دوستان خود مگیرید چراکه‏ آنان دوستان یکدیگرند. و هر کس از شما آن‌ها را به دوستی گیرد، از آنان خواهد بود. آری، خدا گروه ستمگران را راه نمی‌‏نماید.) (مائده: 51)

و در جایی دیگر یادآوری می‌کند: «یا ای‌ها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالموده و قدکفروا بماجائکم من الحق» (ای کسانی که ایمان آورده‏اید، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی برمگیرید [به طوری‏] که با آن‌ها اظهار دوستی کنید، و حال آنکه قطعاً به آن حقیقت که برای شما آمده کافرند (ممتحنه: 1) خداوند در ادامه همین آیه آنهایی که تلاش دارند تا پنهانی با دشمنان ارتباط برقرار کنند را به عنوان منحرف معرفی می‌کند و خطاب به آن‌ها هشدار می‌دهد: «انا اعلم بما اخفیتم و ما اعلنتم و من یفعله منکم فقد ضل سواء السبیل «(من به آنچه پنهان داشتید و آنچه آشکار نمودید داناترم. و هر کس از شما چنین کند، قطعاً از راه درست منحرف گردیده است) (ه‌مان)

حضرت امام (ره) مبتنی بر این آیات و روایات متعددی که در نفی پذیرش ولایت کفار و مستکبر آمده، آنهایی را که بدنبال مذاکره و کنارآمدن با دشمنان خدا هستند را به عنوان خائن معرفی می‌کند. ایشان با صراحت در نفی هرگونه سازش با استکبار جهانی فریاد بر می‌آورد:«کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمی‌‏دانیم. ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند!... اگر بندبند استخوان‌هایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای‏دار برند، اگر زنده زنده در شعله‏های آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستی‏مان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمی‌‏کنیم.»(6)

3- دائمی بودن

اصل اساسی دیگر برای مبارزه با استکبار جهانی در نگاه ژرف و دقیق حضرت امام خمینی «تداوم و همیشگی بودن» مبارزه است. این پیشوای بزرگ الهی مبارزه با کفر و شرک و نفاق را که جبهه متحد نظام استکباری دنیا را به وجود می‌ آورند فصلی و مقطعی و محدود و محصور به عصر و زمان خاصی نمی‌دانست که در این صورت هیچ تضمین و پشتوانه‌ای برای تامین صلح جهانی وجود نخواهد داشت و جهان هر لحظه آبستن حوادثی خواهد بود که توسط سران نظام‌های سیاسی و حکومتی استکبار و مطابق با خواست و اراده و صلاحدید و مطامع و منافع ضدانسانی آن‌ها به وقوع خواهد پیوست.

مبتنی بر باور امام جنگ ما با استکبار جهانی «جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمی‌‏شناسد.»(7)، «جنگ حق و باطلی که تمام شدنی نیست»(8) و «این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد»(9) حضرت امام در تعیین این خط مشی اساسی و زیربنایی با قاطعیت و صراحت و صلابت با نفی نگاههای انحرافی اعلام می‌نماید: «ملی‌گرا‌ها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بین الملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما می‌‏گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الّا اللَّه» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم.»(10)

این خط مشی اساسی در اندیشه سیاسی امام خمینی نیز همچون دو اصل و خط مشی قبلی از تعالیم سیاسی قرآن کریم مایه می‌گیرد. خداوند متعال می‌فرماید: «قاتلوهم حتی لاتکون فتنه» (با کفر و شرک و نفاق مقاتله و مبارزه کنید تا فتنه از روی کره زمین برطرف و مرتفع گردد) (بقره: 193) حضرت امام با استاد به این آیه شریفه و در شرح آن می‌فرمایند:«اینهایی که گمان‏ می‌‏کنند که اسلام نگفته است «جنگ جنگ تا پیروزی»، اگر مقصودشان این است که در قرآن این عبارت نیست، درست می‌‏گویند، و اگر مقصودشان این است که بالا‌تر از این با زبان خدا نیست، اشتباه می‌‏کنند. قرآن می‌‏فرماید: قاتِلُوهُمْ حَتّی‏ لاتَکُونَ فِتْنَة، همه بشر را دعوت می‌‏کند به مقاتله برای رفع فتنه؛ یعنی «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم»، این غیر از آنی است که ما می‌‏گوییم، ما یک جزء کوچکش را گرفته‏ایم، برای اینکه خوب! ما یک دایره خیلی کوچکی از این دایره عظیم واقع هستیم و می‌‏گوییم که: «جنگ تا پیروزی». مقصودمان هم پیروزی بر کفر صدامی است یا پیروزی بر، فرض کنید بالا‌تر از آن‌ها. آنچه قرآن می‌‏گوید این نیست، او می‌‏گوید: «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم»؛ یعنی، باید کسانی که تبعیت از قرآن می‌‏کنند، در نظر داشته باشند که باید تا آنجایی که قدرت دارند ادامه به نبردشان بدهند تا اینکه فتنه از عالم برداشته بشود. این، یک رحمتی است برای عالم و یک رحمتی است برای هر ملتی، در آن محیطی که هست.»(11)

4- تهاجمی بودن

یکی دیگر از شاخصه‌های قابل توجه در گفتمان استکبارستیزی، تهاجمی بودن آن است. بدان معنا که برای مقابله با استکبار جهانی باید طرح ریزی کرد و همه راه‌ها و ایده‌ها را مورد بررسی قرار دارد. شیوه مبارزه انفعالی و آرایش دفاعی در برابر استکبار نه تنها مناسب نیست، بلکه اندیشه‌ای که نابودی استکبار را در سر می‌پروراند، حتما نیازمند اتخاذ استراتژی تهاجمی است. با همین نگاه حضرت امام (ره) از شکل گیری هسته مقاومت در جهان چنین سخن می‌گوید: «بسیج تنها منحصر به ایران اسلامی نیست، باید هسته‏های مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد»(12)

ایشان در جایی دیگر از راه اندازی «بسیج بزرگ سربازان اسلام» چنین سخن می‌گوید: «امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی است. و مسلمانان در یک تشکیلات بزرگ اسلامی رونق و زرق و برق کاخهای سفید و سرخ را از بین خواهند برد. امروز خمینی آغوش و سینه خویش را برای تیرهای بلا و حوادث سخت و برابر همه توپ‌ها و موشکهای دشمنان باز کرده است و همچون همه عاشقان شهادت، برای درک شهادت روزشماری می‌‏کند. جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمی‌‏شناسد. و ما باید در جنگ اعتقادی‏مان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم.»(13)

حضرت امام (ره) مبتنی بر این نگاه با صراحت اعلام می‌دارد: «ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگی به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماییم. و این را باید از اصول سیاست خارجی خود بدانیم. ما اعلام می‌‏کنیم که جمهوری اسلامی ایران برای همیشه حامی و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است. و کشور ایران به عنوان یک دژ نظامی و آسیب ناپذیر نیاز سربازان اسلام را تأمین و آنان را به مبانی عقیدتی و تربیتی اسلام و همچنین به اصول و روشهای مبارزه علیه‏ نظامهای کفر و شرک آشنا می‌‏سازد.»(14)

5- تکلیف گرایی و شکست ناپذیری

شاخصه دیگر در دکترین استکبارستیزی حضرت امام امید به پیروزی همیشگی جبهه حق و عدم شکست در میدان مبارزه با استکبار است. مبتنی بر باور امام، ما مکلف به انجام وظیفه‌ایم و نتیجه فرع آن است(15)، لذا با صلابت و مبتنی بر نگاه تکلیف گرایی اعلام می‌دارد:«تکلیف ما این است که در مقابل ظلم‌ها بایستیم، تکلیف ما این است که با ظلم‌ها مبارزه کنیم، معارضه کنیم، اگر توانستیم آن‌ها را به عقب برانیم که بهتر، و اگر نتوانستیم به تکلیف خودمان عمل کردیم. اینطور نیست که ما خوف این را داشته باشیم که شکست بخوریم. اولًا که شکست نمی‌‏خوریم؛ خدا با ماست، و ثانیاً بر فرض اینکه شکست صوری بخوریم شکست معنوی نمی‌‏خوریم، و پیروزی معنوی با اسلام است، با مسلمین است، با ماست‏.»(16)

6- مبارزه بر دوش مستضعفین و توده‌های ملت

در نگاه حضرت امام (ره) بخش عمده اردوگاه جبهه مبارزه با استکبار جهانی را توده‌های محروم و مستضعف که از رفاه و آزادی برخوردار نبوده‌اند، تشکیل خواهند داد. چرا که رفاه طلبی و مبارزه در این نگاه قابل جمع نبوده و مرفهان بی‌درد در اردوگاه جبهه حق جای ندارند. حضرت امام (ره) این حقیقت را چنین شرح می‌دهند:«ملت عزیز ما که مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای اسلامی هستند، به خوبی دریافته‏اند که مبارزه با رفاه طلبی سازگار نیست؛ و آن‌ها که تصور می‌‏کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه داری و رفاه طلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانه‏اند. و آنهایی هم که تصور می‌‏کنند سرمایه داران و مرفهان بی‏درد با نصیحت و پند و اندرز متنبه می‌‏شوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک می‌‏کنند آب در هاون می‌‏کوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت طلبی، بحث دنیاخواهی و آخرت جویی دو مقوله‏ای است که هرگز با هم جمع نمی‌‏شوند. و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بی‏بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلاب‌ها هستند.»(17)

حضرت امام (ره) که بعد از نصرت الهی به نصرت مومنین و مستضعفین امیدوار است خطاب به سردمداران استکبار جهانی فریادمی زند: «قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکه وتن‌ها هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می‌‏دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنه‏های مغضوب دیکتاتور‌ها، خواب راحت‏ را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانی که به ستم و ظلم خویشتن اصرار می‌‏نمایند سلب خواهدکرد.»(18)

7- مبارزه با تمام قوا

حضرت امام خمینی به منظور تعیین یکی از اصول و خط مشی‌های اساسی برای مبارزه با استکبار جهانی اعلام می‌نماید: «ما اگر قدرت داشته باشیم تمام مستکبرین را از بین خواهیم برد»(19)

این اصل برای مبارزه با قدرتهای استکباری جهان از اصول و مبانی قرآنی و تعالیم مربوط به تقابل با جبهه کفر و شرک و نفاق در هر عصر و زمان سرچشمه می‌گیرد. چنان که خداوند متعال در قرآن کریم جبهه توحید را مخاطب قرار می‌دهد و این گونه به خیزش و جهاد قهرآمیز با مستکبران زمین فرا می‌خواند: «و اعدوا لهم ماستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم» (هر چه در توان دارید بسیج کنید، تا با این [تدارکات‏]، دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید) (انفال: 60)

در این نگاه دیگر قدرت داشتن و تلاش برای کسب قدرت نه تنها مفهومی مذموم نیست، بلکه حرکتی متعالی است که باید به عنوان یک امر واجب بدان توجه شود و از این منظر است که تلاش برای تشکیل حکومت الهی، وظیفه همه انبیاء و اولیاء الهی قلمداد می‌شود.

حضرت امام (ره) به مسلمانان یادآوری می‌کند: «مسلمانان باید بدانند تا زمانی که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود، همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدّم می‌‏شود؛ و هر روز شیطان بزرگ یا شوروی به بهانه حفظ منافع خود حادثه‏ای را به وجود می‌‏آورند. راستی اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدی با جهانخواران حل نکنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود؟ هم اکنون اگر امریکا یک کشور اسلامی را به بهانه حفظ منافع خویش با خاک یکسان کند، چه کسی جلوی او را خواهد گرفت؟ پس راهی جز مبارزه نمانده است، باید چنگ و دندان ابرقدرت‌ها و خصوصاً امریکا را شکست»(20)

8- مبارزه تا نابودی کامل

حضرت امام در تعیین استراتژی و خط مشی مبارزه با استکبار اولین اصلی که مورد توجه قرار می‌دهند این است که تا قدرتهای سیطره جو و مستکبر جهان به اضمحلال و انقراض درنیایند محال است که صلح و آرامش و سلامت و سعادت در کره ارض حاکم گردد و محرومان و به بند کشیده شدگان به حقوق الهی خود نائل آیند و به وراثت زمین برسند. ایشان در بیاناتی اشاره دارند: «سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبرین است و تا این سلطه‌طلبان بی‌فرهنگ در زمین هستند مستضعفین به ارث خود که خدای تعالی به آن‌ها عنایت فرموده است نمی‌رسند.»(21)

ایشان در ماجرای حمله به هواپیمای مسافربری ایران توسط ناو آمریکایی می‌فرمایند: «مردم آزاده جهان همیشه از ابرقدرت‌ها خصوصاً امریکای جنایتکار صدمه دیده‏اند و تا عزم خود را برای رویارویی با کفر و شرک جهانی و امریکای سلطه‏گر جزم ننمایند، هر روز شاهد جنایتی تازه خواهند بود.»(22)

مبتنی بر نگاه حضرت امام (ره) حد یقفی برای فزونی خواهی و زیاده خواهی مستکبران عالم وجود ندارد و این زیاده خواهی جز هویت اصلی آن‌ها شده و تا دیگران را به بند و زنجیر و استثمار نکشانند، دست از تجاوزطلبی نخواهند کشید. به همین خاطر است که حضرت امام (ره) با صراحت به مسلمانان گوشزد می‌کند: «نکته مهمی که همه ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و کجا ما را تحمل می‌کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند؟ به یقین آنان مرزی جز عدول از همه خوبی‌ها و ارزشهای معنوی و الهیمان نمی‌شناسند و به گفته قرآن کریم هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما برنمی‌دارند مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند»(23)

به واقع مبتنی بر جهان بینی الهی حضرت امام (ره) در نظام سلسله مراتبی که نظام سلطه ایجاد کرده است، یا باید غلام حلقه بگوش بود و از خود هویتی و باوری مستقل نداشت و همواره در خوف و رجا زندگی کرد، و یا آنکه راه عزت و مقاومت و ایستادگی را برگزید و به مبارزه با استکبار جهانی روی آورد تا با نابودی آن صلح و امنیت و آرامش را به جهان باز گرداند. و حضرت امام (ره) راه دوم را به ملت ایران پیشنهاد داد که مورد انتخاب ایشان قرار گرفت.

ب- مخالفین و معارضان دکترین استکبارستیزی حضرت امام (ره)

در طول نیم قرن نهضت اسلامی ملت ایران از 15خرداد 42 تاکنون که دکترین استکبارستیزی حضرت امام (ره) به تدریج شکل گرفت و گسترش یافت، جریانهای سیاسی مختلفی به مخالفت با آن قدعلم کردند که هریک به نوعی تلاش داشتند تا از گسترش و نفوذ اندیشه حضرت امام (ره) جلوگیری کنند. این جریان‌ها را از یک منظر می‌توان به 3 دسته تقسیم نمود: مدعیان دروغین استکبارستیزی، مخالفین مبارزه و تجدیدنظرطلبان در مبارزه.

1- مدعیان دروغین استکبارستیزی

در بین نیروهای سیاسی دهه‌های اخیر، جریانهای دیگری نیز بودند که علی رغم مخالفت باجریان خط امام، خود را پشقراول و سردمدار مبارزه با استکبارجهانی و امپریالیسم بین الملل معرفی می‌کردند. در راس این گروههای سیاسی در ایران که در مجموع جزو اردوگاه چپ مارکسیستی - مائوئیستی، محسوب می‌شدند، می‌توان به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و چریکهای فدایی خلق اشاره کرد که در دهه 50 و ابتدای دهه60، مواضعی سوپرانقلابی داشته و شعارهایی تندعلیه اردوگاه غرب و در راس آن آمریکا سر می‌دادند.

این جریان حتی تا بدانجا پیش ‌رفت که نهضت اسلامی ملت ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) را حرکتی ارتجاعی و برخاسته از اردوگاه امپریالیسم معرفی ‌کرد که تنها به ظاهر مدعی مبارزه با استکبار است.

این گروه‌ها متاثر از اندیشه‌های مارکسیستی به ظاهر در تلاش بودند تا به قول خود برای آزادی طبقات محروم کارگر (پرولتاریا) از بند اسارت سرمایه‌داران و سرمایه‌داری اقدام کنند، و خود را بزرگ‌ترین مبارزان علیه امپریالیسم معرفی می‌کردند.

مهم‌ترین تفاوت و زاویه این مدعیان مبارزه با استکبارجهانی با گفتمان حضرت امام (ره) را باید در ماهیت مبارزه جستجو کرد.‌‌ همان طور که گفته شد در نگاه حضرت امام (ره) مبارزه خاستگاه الهی داشته و مبتنی بر آموزه‌های اسلامی تداوم می‌یابد. اما اهداف مبارزه نزد جریان‌های چپ اهدافی مادی و دنیوی بوده و مبتنی بر منافع تعریف شده بود. که یکی از نتایج آن محوریت یافتن اصل «هدف وسیله را توجیه می‌کند» بود.

مبتنی بر این اصل تنها هدف مقدس بوده و برای رسیدن به هدف می‌توان از هر ابزاری استفاده کرد. و همین اندیشه انحرافی بود که آن‌ها را در به خدمت گرفتن روشهای کثیف و غیرانسانی آزادگذاشته بود.

خیلی زود مشخص شد که مبارزه با امپریالیسم جهانی نیز تنها وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف بزرگ منفعت طلبی و قدرت طلبی این جریان بوده که متناسب با شرایط و مقطع زمانی انتخاب شده بود، و با تغییر شرایط و مبتنی بر اصل فرصت طلبانه «هدف وسیله را توجیه می‌کند»، این شیوه و ابزارکنار گذاشته شد و این بار منفعت در آن بود که به آغوش امپریالیسم بین الملل رفته و از قلب تمدن غرب و با حمایت همه جانبه سران استکبار جهانی به مبارزه علیه انقلاب اسلامی ادامه دهند.

در مورد جایگاه و پیوند امروزین منافقین با سیاستمداران کاخ سفید همین بس که اغلب گروه‌های 30 گانه تروریستی دفتری در آمریکا ندارند و در این بین، سازمان یک استثناست که دفتر نمایندگی رسمی آن در ساختمان باشگاه مطبوعات در خیابان 14 واشنگتن دی. سی. است.(24)

«تریتا پارسی» رئیس «شورای ملی آمریکایی‌های ایرانی‌تبار» در مورد نفوذ منافقین در کنگره آمریکا می‌نویسد: «در طول زندگی ده ساله‌ام در واشنگتن، هرگز ندیدم که نمایندگان القاعده در راهروهای کنگره امریکا رژه بروند. هرگز ندیدم که حماس مراسمی در کنگره آمریکا برگزار کند و هرگز ندیدم که سیاستمداران امریکایی در کارزار یک گروه جهادی اسلامی مشارکت کنند، اما مجاهدین خلق، سازمانی که دست‌هایش آلوده به خون ایرانی‌ها و آمریکایی‌ها است، با وجود قرار گرفتن در فهرست سازمان‌های تروریست بین‌المللی دولت امریکا، آزادانه تمام این کار‌ها را در پایتخت ایالات متحده انجام می‌دهد.»(25)

آخرین اقدام حمایتی غرب از منافقین را می‌توان تلاش دولت آمریکا برای خارج کردن نام گروهک منافقین از فهرست سازمانهای تروریستی و معرفی آن به عنوان «اپوزیسیون اصلی جمهوری اسلامی» دانست. پیش از این انگلیس، در سال 2008 و اتحادیه اروپا در سال 2009، نام این گروهک را از فهرست سازمان‌های تروریستی خود خارج کرده بودند.(26)

2- مخالفین مبارزه

در مقابله با دکترین استکبار ستیزی حضرت امام (ره) جبهه دیگری نیز وجود داشت که بطور کامل با آن مخالفت می‌کرد. این اردوگاه نیز خود از بخشهای مختلفی تشکیل شده بود:

2-1- خودفروختگان و ایادی داخلی استکبار: بخشی از مخالفین کسانی بودند که به واقع آن‌ها را باید دوستان اردوگاه استکبار و ایادی و دست‌نشانده‌ها و نفوذی‌های ایشان در کشور دانست. اغلب این افراد در دوران پهلوی جزو دست اندرکاران رژیم بوده و خود را وامدار غرب و استکبار می‌دانستند. با پیروزی انقلاب اسلامی اغلب آن‌ها به خارج گریختند و با حمایت استکبار جهانی به دشمنی با نظام اسلامی وآرمان‌ها و شعارهای آن روی آوردند. این جمع که به سلطنت طلبان شهرت یافتند، جزو جریانهای سیاسی شناخته می‌شوند که هیچگاه به مبارزه با استکبار جهانی اعتقادی نداشتنه و منافع خود را در حمایت از آن تعریف کرده بودند.

2-2- غربزدگان و لیبرال‌ها: دسته دیگر جز ایادی و دست نشاندگان مستقیم استکبار به حساب نمی‌آمدند، اما اغلب دانش آموختگانی بودند که دوران تحصیل خود را در فرنگ گذرانده و مفتون و دلبرده حکومت لیبرالیستی غرب شده و نگاه منفی به غرب و استکبار جهانی نداشتند. این افراد که خود را در پس عنوان فریب دهنده‌ای چون ملی گرایی پنهان کرده بودند، به واقع لیبرال‌هایی داخلی بودند که چارچوب و مبانی تمدن غرب را قبول داشته و آمال و آرزوهای خودرا در گرایش کشور به سوی نظام لیبرال سرمایه داری غرب می‌دیدند. این جریان نظام نابرابر بین‌الملل را نادیده گرفته و با نگاهی مثبت به سیاستهای تجاوزطلبانه و استیلاطلبانه غرب می‌نگریستند، لذا از استعمال واژه استکبار جهانی برای خطاب قرار دادن غرب و در راس آن آمریکای جنایتکار پرهیز داشتند.

این جریان که در ابتدای انقلاب فرصتهای مناسبی برای کسب قدرت سیاسی داشتند، به خاطر عدم همراهی با ملت، خیلی زود توسط ملت کنار گذاشته شده و در محاق قرار گرفتند. حضرت امام (ره) درباره سرانجام سپردن امور کشور به این جریان سیاسی می‌فرمایند: «من به صراحت می‌‏گویم ملی‌گرا‌ها اگر بودند، به راحتی در مشکلات و سختی‌ها و تنگنا‌ها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز می‌‏کردند؛ و برای اینکه خود را از فشارهای روزمره سیاسی برهانند، همه کاسه‏های صبر و مقاومت را یکجا می‌‏شکستند و به همه میثاق‌ها و تعهدات ملی و میهنی ادعایی خود پشت پا می‌‏زدند.»(27)

سیاست گرایش به غرب را می‌توان در عملکرد دولت موقت و با محوریت گروه نهضت آزادی به خوبی مشاهده نمود و تلاشی که دستگاه خارجه وقت برای نزدیکی به بلوک غرب داشت. جمله معروف مهندس مهدی بازرگان که در واکنش به بیانات حضرت امام (ره) گفته بود: «اگر امریکا شیطان بزرگ است، شوروی شیطان اکبر است» تنها نمونه‌ای از این موضع‌گیری‌ها به نفع غرب است. طبیعی بود که این جریان نتواند اقدام انقلاب بزرگ و دلیرانه دانشجویان خط امام در تسخیر سفارتخانه آمریکا در تهران را که به لانه جاسوسی استکبار جهانی علیه انقلاب اسلامی تبدیل شده بود، تاب آورد، لذا بعد از انتشار خبر تسخیر لانه، بلافاصله با عصبانیت تمام استعفا کرد. حضرت امام (ره) نیز که از اقدام انقلابی این جوانان که بازتاب خشم ملت از استکبار جهانی بود رضایت داشت، آن را انقلاب دوم (انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول) نامید و با استعفای دولت لیبرال موقت موافقت نمود.

همین اظهار نظرات و رفتار سیاسی بود که مرجع عالیقدر حضرت امام خمینی (ره) را به اظهارنظری چنین درباره نهضت آزادی واداشت: «پرونده این نهضت و همین‏طور عملکرد آن در دولتِ موقتِ اولِ انقلاب شهادت می‌‏دهد که نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به امریکا است، و در این باره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است؛ و حمل به صحت اگر داشته باشد، آن است که شاید امریکای جهانخوار را، که هرچه بدبختی ملت مظلوم ایران و سایر ملت‌های تحت سلطه او دارند از ستمکاری اوست، بهتر از شوروی ملحد می‌‏دانند. و این از اشتباهات آن‌ها است. در هر صورت، به حسب این پرونده‏های قطور و نیز ملاقات‌های مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت امریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آن‌ها، که اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند ملت‌های مظلوم بویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال امریکا و مستشاران او دست و پا می‌‏زدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران می‌‏خورد که قرن‌ها سر بلند نمی‌‏کرد.»(28)

2-3- مرعوبین و عافیت طلبان:

دسته دیگری که از‌‌ همان ابتدا در جبهه مخالفین مبارزه با استکبار جهانی قرار داشتند، عافیت طلبانی بودند که از هرگونه مبارزه و تحمل سختی ابا داشته و آن چنان مقهور قدرت نظامی استکبار جهانی بودند که از هرگونه مقاومت و مبارزه‌ای گریخته و دیگران را نیز به تسلیم و وادادگی دعوت می‌کردند. این تفکر و نگرش که نسبت به مبارزه با رژیم پهلوی نیز همین وضعیت را داشت، هرچند ساماندهی سیاسی - اجتماعی رسمی نیافت، اما در کوچه و بازار و در طول دوران مبارزه، به شایعه پراکنی و تضعیف ایمان و اراده ملت مشغول بوده است. نشانه‌هایی از این بزدلی و مرعوب بودن بعد‌ها در میان برخی جریا‌ن‌های سیاسی نیز ظهور و بروز یافت که در قالب برخی نوشتجات و اظهارنظر‌ها درسطح جامعه مطرح گردید.

رهبر معظم انقلاب اسلامی از این آفت چنین یاد می‌کند: «مرعوب‏ شدن، صفت خیلی بدی است. حالا یک‏وقت انسان در خانه‏ی خودش نشسته است و مرعوب‏ می‌‏شود این یک نفر آدم است اما یک‏وقت انسان در مسند مسئولیتی نشسته است در مجلس است، در دولت است او اگر مرعوب‏ شد، واویلاست! مرعوب‏ شدن او، یعنی از دست دادن بسیاری از امکانات این ملت!» (78.11.26)

حضرت آیت الله خامنه‌ای در ادامه با اشاره به سیره حضرت امام (ره) و مبارزین حق می‌فرمایند: «یک نمونه‏ی زنده‏ی کسانی را که مرعوب نمی‌‏شوند در زمان خودمان دیدیم یعنی امام (ره) و هزاران نمونه‏ی دیگر را در میدان جنگ و در می‌دانهای سیاست ملاحظه کردیم. این جوانان مؤمن و پاک‏باخته، از خدا ترسیدند؛ از هیچ‏کس غیر خدا نترسیدند: «الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل». در گوشه و کنار، افراد و رادیو‌ها و عوامل دشمن، مرتّب به این‏‌ها می‌‏گفتند: علیه شما توطئه می‌‏کنند؛ بناست ضربه بزنند؛ بناست چنین کنند؛ بناست چنان کنند؛ برای اینکه این‏‌ها را بترسانند؛ اما این‏‌ها گفتند نه. ایمانشان بیشتر شد؛ گفتند: «حسبنا اللّه و نعم الوکیل»؛ خدا ما را کافی است؛ ما به خدا اعتماد داریم و به او اطمینان می‌‏کنیم. آن وقت خدای متعال می‌‏فرماید: «فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم یمسسهم سوء». بله؛ وقتی کسی به خدا اتّکا کند، این‏گونه است. آن کسانی که دوران جنگ را دیدند و در آن صحنه‏‌ها بودند، می‌‏دانند که من چه می‌‏گویم. تمام قدرتهای مسلّح عالم، دست به دست هم دادند برای اینکه بتوانند یک وجب از خاک این کشور را بگیرند؛ بتوانند بگویند مرز ایران از این نقطه چند کیلومتر عقب آمد؛ اما نتوانستند. این ملت در مقابلشان ایستاد؛ لذا نتوانستند. خدا کمک می‌‏کند و نمی‌‏گذارد دشمن غلبه پیدا کند.» (همان)

3- تجدیدنظرطلبان در مبارزه

دسته سوم از طرفداران غرب و مخالفین دکترین «استکبار ستیزی»، کسانی بودند که از ابتدا جزو مخالفین نبودند، بلکه بلعکس از حامیان و موافقان استکبارستیزی به حساب می‌آمدند.

بخشی از ایشان خود جزو کسانی بودندکه روزگاری نه چندان دور ازدیوارهای سفارت آمریکا بالا رفته و خود را صاحبان حماسه انقلاب دوم می‌دانستند. اما سیر تغییرات و تحولات این جریان به نحوی شکل گرفت، که این جریان به تدریج دچار استحاله شده و به صف مخالفین دکترین استکبارستیزی پیوستند. این دگردیسی عوامل متعددی داشت که مهم‌ترین آن عبارت بودند از:

3-1- ساده لوحان: بخشی از کسانی که تا دیروز آمریکا را به عنوان دشمن بزرگ جمهوری اسلامی می‌دانستند، و امروز به صف حامیان مذاکره و ارتباط در آمده‌اند، ساده لوحان ناآشنا با سیاستی هستند که تحت تاثیر القائات دیگر جریانهای حامی غرب و تبلیغات رسانه‌ای استکبارجهانی قرار گرفته و ناشیانه و ناآگاهانه دم از برقراری ارتباط می‌زنند. این ساده‌لوحان را اغلب در میان توده‌ها و عوام مردم باید جستجو کرد، هرچند‌گاه برخی از به ظاهر خواص نیز همچنان‌‌ همان تعابیر عوام گونه را بکار می‌گیرند. نداشتن تحلیل درست از مسایل سیاسی و تحولات بین‌المللی آن‌ها را به عدول از دکترین استکبارستیزی کشانده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در تعبیری در این باره می‌فرمایند: «کسانی که دم از مذاکره با آمریکا می‌‏زنند، یا از الفبای سیاست چیزی نمی‌‏دانند، یا الفبای غیرت را بلد نیستند؛ یکی از این دو تاست».(1381.3.1)

معظم له در محفلی دیگر انتقادات و اظهارات این دسته را چنین پاسخ می‌دهد: «حال عدّه‏ای، ساده‏لوحانه، این گوشه و آن گوشه می‌‏نشینند، حرفی و نِقی می‌‏زنند. قلم روی کاغذ می‌‏آورند که: «چرا با آمریکایی‌ها مذاکره نمی‌‏کنید؟ تا کی می‌‏خواهید این وضع ادامه داشته باشد؟» آیا این‌ها نمی‌‏فه‌مند در دنیا چه خبر است؟ نمی‌‏فهمند که توقّع این دشمنِ افزون‏خواهِ مغرورِ کم‏خرد و بی‏حکمت چیست؟ تصوّر می‌‏کنند همین‏قدر که ما مذاکرات و روابطمان را با آمریکا شروع کردیم، همه مشکلات تمام خواهد شد؟ نه آقا، قضیّه این نیست. آری؛ آمریکایی‌ها در اظهارات رسمی می‌‏گویند و اظهار می‌‏کنند که ما آماده مذاکره با ایرانیم. مذاکره برای چه؟ معلوم است؛ مذاکره برای این‏که راهی و مجرایی برای فشار آوردن روی دولت ایران پیدا شود. مذاکره را برای این می‌‏خواهند. چه مذاکره‏ای؟! ما با شما کاری نداریم، احتیاجی به شما نداریم، ترسی از شما نداریم، هیچ محبّتی به شما نداریم. شما کسانی هستید که در روز روشن، جلو چشم همه مردم دنیا، هواپیمای مسافربری ما را به بهانه دروغ و واهی، سرنگون کردید و ده‌ها نفر انسان را کشتید و حتّی عذرخواهی هم نکردید» (1373.8.11)

3-2- استحاله‌شدگان و تمایل یافتگان به لیبرالیسم غربی: محور اصلی جریان تجدیدنظرطلبی را باید از میان آن بخش از جریانهای سیاسی جستجو کرد که در دهه 70 به تدریج در مسیر آشنایی با تفکرات معرفتی - سیاسی غرب دچار وادادگی و استحاله شده و جذب آن گردیدند. این تمایل و تعلق، بیش از هر چیز در حوزه نگرش‌ها خود را نشان داد و به تدریج اظهارنظر‌ها و دستنوشته‌هایی از این جریان صادر گردید که حکایت از تجدیدنظرطلبی در آرمانهای حضرت امام (ره) داشت.

3-3- دنیاگرایان، رفاه زدگان و منفعت طلبان: عامل دیگری که منجر شد تا بخشی از افراد و جریانهای سیاسی کشور به تدریج از گفتمان استکبارستیزی فاصله گرفته و در باب ایجاد رابطه و فتح بابی برای مذاکره سخن برانند، آلودگی به زخارف دنیا، دنیاگرایی و منفعت طلبی بود. این فرآیند که به تدریج با پایان یافتن جنگ تحمیلی و با اولویت یافتن مساله سازندگی و آبادانی کشور آغاز شد، برخی از انقلابیون دیروز (یا متظاهرین به انقلابی‌گری) را آنچنان به مسایل اقتصادی و دنیوی آلوده ساخت که ترجیح دادند برای حفظ منافع حاصله، باورهاو آرمانهای خود را نیز به فراموشی سپرده و درآن تجدیدنظر نمایند. در راس این تجدید نظر‌ها، تجدیدنظر در دکترین استکبارستیزی بود.

البته بین این جریان دوم و سوم پیوندی عمیق حاکم بوده و از یک منظر هر دو جریان را می‌توان در ذیل یک روند بررسی نمود. روندی که با دور شدن از آرمانهای انقلاب اسلامی و آموزه‌های اسلام ناب محمدی (ص) شکل گرفت. این حرکت را می‌توان نوعی ارتجاع به نظرات ملی‌گرایان و نهضت آزادی دانست و قرابت و همکاری و ائتلاف تمام عیار این جریان‌ها نیز خود حکایت از قرابت و همفکری با آن‌ها دارد.

حضرت امام (ره) نگرانی خود را از قوت یافتن چنین تفکراتی در جامعه که بدون توجه به آرمان‌ها و انگیزه‌های الهی مبارزه و نهضت و تنها مبتنی بر مصلحت سنجی‌های مادی و منفعت طلبانه به تحلیل حوادث سیاسی می‌پردازند، ابراز داشته و چنین هشدار داده بودند:
«ترس من این است که تحلیلگران امروز، ده سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر؟ و نتیجه گیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفته‏اند، پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذریم.»(29)

نمونه‌های تاریخی ازاقدام تجدیدنظرطلبان

مروری بر بخشی از اقدامات این جریان تجدیدنظرطلب می‌تواند ابعاد مساله را بهتر آشکار سازد:

1- دفترتحکیم وحدت:

یک نمونه کامل از این گروه‌های سیاسی که بطور کامل سیر استحاله از استکبارستیزی تا دوستی با استکبار را طی کرد، مجموعه دفتر تحکیم وحدت بود. با تسخیر سفارت آمریکا و بدست آمدن اسناد جاسوسی این مرکز در 13 آبانماه 1358 توسط دانشجویان پیرو خط امام، بزرگداشت این روز به عنوان نماد استکبارستیزی جنبش دانشجویی در دستور کار فعالیتهای تشکلهای دانشجویی قرار گرفت.

در این میان انجمنهای اسلامی دانشجویان که تحت عنوان «دفتر تحکیم وحدت» فعالیت می‌نمودند به عنوان مهم‌ترین تشکل دانشجویی در دهه 60، خود را میراث‌دار اقدام «دانشجویان پیرو خط امام» دانسته و سردمدار برگزاری این مراسم طی این سال‌ها بود.

اختلاف نظر دفتر تحکیم با شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی در چگونگی برگزاری مراسم بزرگداشت روز 13 آبان در سال 1370، که ریشه آن در اختلافات جناح‌های سیاسی کشور در این ایام داشت، موجب گردید که در آن سال دفتر تحکیم وحدت از مراسم راهپیمایی عمومی روز 13 آبان که متولی برگزاری آن شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی بود جدا گردیده و مراسم جداگانه‌ای را در روزی دیگر برگزار نماید.

در این اختلافات دفتر تحکیم وحدت مدیریت شورای هماهنگی را به جریانی منسوب می‌نمود که آن را طرفدار امریکا دانسته و مدعی بود این جریان شایستگی رهبری و برنامه‌ریزی برای روز ملی مبارزه با استکبار جهانی را ندارد!؟ بلکه این دفتر تحکیم است که به عنوان جریان پیشرو در مبارزه با امریکا باید برگزارکننده این مراسم باشد!

مراسم سالهای ابتدایی دهه 70 با سخنرانی اعضای مجمع روحانیون مبارز چون آقایان محتشمی، هادی خامنه ‌ای، کروبی و... توسط دفتر تحکیم برگزار شد. ادعاهای تحکیم مبنی بر پیشگامی در مبارزه با امریکا و متهم نمودن دیگر جریانات سیاسی و تشکلهای دانشجویی به «گرایش به امریکا»، از دفتر تحکیم تافته جدا بافته‌ای ساخته بود که کسی را یارای رقابت با آن در اعلام مواضع ضد استکباری نبود!

در همین ایام ادعای ضد استکباری دفتر تحکیم تا بدانجا بود که طرح برخی نظرات در مورد ارتباط با امریکا توسط یکی از نمایندگان مجلس و یکی از اصحاب مطبوعات چنان خشم اعضای تحکیم را به همراه داشت که شعارهای متعددی در راهپیمایی 13 آبان آن دوران علیه این افراد داده شد.

با مرور زمان سایه استحاله و دگردیسی و نفوذ جریانهای لیبرال بر این تشکل دانشجویی سایه افکند و با گذر چیزی قریب به 4 سال، گفتمان حاکم بر این تشکل تغییر نمود؛ به نحوی که نشانه‌های تغییر هویت و استحاله خود را در مراسم بزرگداشت 13 آبان نشان داد.

مقاله مندرج در یکی از سایت‌های جریان استحاله شده دفتر تحکیم درباره این تغییر و تحول می‌نویسد: «در سالهای اوایل دهه 70، اندک اندک انجمنهای اسلامی دانشجویان بویژه انجمن پلی‌تکنیک به بازبینی در دیدگاههای خود پرداخت و با آغاز نقد از وضع موجود و پرسشگری از باورهای عمومی و فرهنگ مسلط، و به چالش کشیدن فضای مسموم و ایدئولوژیک جامعه، به موضع منتقد حاکمیت تغییر مکان دادند و از آن فاصله گرفتند.»(30)
اولین اقدام برخاسته از این تغییر نگرش در ماجرای بزرگداشت 13 آبان، دعوت از شخصیت‌هایی برای سخنرانی در این مراسم بود که روزگاری خود از رهبران تسخیر لانه جاسوسی بودند ولیکن با تجدید نظرطلبی از راه رفته خود اظهار ندامت کرده و آن را اقدامی متعلق به دوران پرآشوب اول انقلاب می‌دانستند. این اتفاق در سال 1375 افتاد.

اقدام دوم در سال 1376، بعد از روی کار آمدن دولت اصلاحات صورت گرفت و آن این بود که حرکت نمادین «به آتش کشیدن پرچم امریکا» به بهانه اینکه این اقدام در عرف بین‌المللی بی‌احترامی به ملت امریکا محسوب می‌شود، از مراسم بزرگداشت 13 آبان حذف گردید!

اقدام سوم دفتر تحکیم در سال 1377، حذف کلی مراسم راهپیمایی 13 آبان و تبدیل نمودن آن به تجمعی محدود در درون دانشگاه تهران بود. در سالهای قبل از آن مراسم راهپیمایی 13 آبان دفتر تحکیم با تجمع دانشجویان در دانشگاه تهران آغاز می‌شد و با راهپیمایی تا لانه جاسوسی و برگزاری سخنرانی و قرائت قطعنامه در مقابل درب سفارتخانه به اتمام می‌رسید. در این ایام افراد معلوم الحالی چون علی افشاری رهبران تحکیم را تشکیل می‌دهند و دیگر از دانشجویان معتقد به خط امام وآرمانهای ایشان در این جمع خبری نیست.

اقدام نهایی، با توجه به مسیر ترسیم شده امری قابل پیش بینی بود و آن تعطیل شدن مراسم بزرگداشت 13 آبان در سال 1378 توسط این جریان دانشجویی مدعی بود. اقدامی که باید آن را به عنوان نشانه آشکار استحاله کامل «تحکیم» از اهداف بنیانگذاران آن دانست. این اقدام نماد گسست کامل تشکل انجمنهای اسلامی دانشجویان از اهداف نظام اسلامی بودند و دفتر تحکیم وحدت در چنین شرایطی به استقبال سال 1378 رفت، سالی که در آن حوادث تلخ کوی دانشگاه در 18 تیرماه بوقوع پیوست و نقش دفتر تحکیم وحدت در آن فتنه غیر قابل انکار بود!؟
سیاسی راد، عضو سابق شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت و یکی از لیدران پروسه دگردیسی تحکیم درباره وضعیت امروز تحکیم می‌گوید:«امروز هیچ دانشجویی تصورش از دفتر تحکیم وحدت فاتحان لانه جاسوسی نیست و بسیاری از فاتحان لانه جاسوسی نیز امروز موافق آن حرکت خود نیستند.»(31)

چنین سیر دگرگونی در مسیر دفتر تحکیم وحدت تا بدانجا ادامه یافته که لاشه باقی مانده از این دفتر را به «دفتر تحکیم دموکراسی!» تبدیل ساخته است، مجموعه‌ای که دیگر در آن طرح شعار «استکبارستیزی» محلی از اعراب ندارد و خود را به ظاهر مدافع حقوق بشر و آزادی معرفی می‌کند. بخش عمده‌ای از این عناصر نیز از کشور گریخته و در آغوش استکبار جهانی پناه یافته‌اند!

2- نامه عطاالله مهاجرانی:

نخستین حرکت اشتباه در حرکت را باید نامه عطاالله مهاجرانی دانست. در حالی که هنوز اولین سالگرد رحلت حضرت امام (ره) فرا نرسیده بود، مهاجرانی که هنوز رخت اقامت در لندن نیفکنده بود و معاونت ریاست جمهوری و ریاست کمیسیون فرهنگی- اجتماعی شورای عالی امنیت ملی را برعهده داشت، با انتشار مقاله‌ای تحت عنوان «مذاکره مستقیم» ایستادگی در برابر کاخ سفید را شعارگرایی خوانده و خواستار پایان آن شد.

این مقاله در واکنش به اظهارات «جیمز بیکر» - وزیر امور خارجه وقت آمریکا- که خواستار مذاکره با ایران شده بود، نگاشته شد. مهاجرانی در بخشی از مقاله خود که روز ششم اردیبهشت 1369 درصفحه 2 روزنامه اطلاعات چاپ شد، نوشت:«جیمز بیکر، وزیر امور خارجه آمریکا در روز یکشنبه گذشته (30 فروردین 1369) اعلام کرد که آمریکا آماده است با مقامات ایرانی مستقیماً مذاکره نماید. ممکن است بگوئیم به همین دلیل، فتنه‌ای در کار وتوطئه‌ای برپاست والا چگونه است که «بیکر» پیشنهاد مذاکره مستقیم را داده است. درهرحال این خود شیوه‌ای است که صرف نظر از سنجش سخن و موضوع، صرفاً به همین اعتبار که گوینده چه کسی است، می‌توان به سخن خط بطلان کشید و در پس هر حرفی، توطئه‌ای را کشف کرد. به گمانم می‌توان از زاویه‌ای دیگر نیز، مذاکره مستقیم را سنجید و بین مذاکره مستقیم و غیرمستقیم طرف بهتر و یا لااقل آنکه شرش کمتر است را برگزینیم...

به گمانم اگر درشرایط ویژه‌ای که هستیم، مصلحت‌های کشور و انقلاب را بر سایر امور ترجیح ندهیم، بهره‌اش از دست رفتن فرصت‌ها برای انقلاب و کشور و ملتی خواهد بود که دشمنانش می‌خواهند فرصت‌های او را بگیرند وسال‌ها پس ازسال‌ها بگذرد و ما در وادی بازی با شعار، مثل بازی با یخ متوقف بمانیم.»

مقاله مهاجرانی با واکنش سخت گروه‌ها و جریانات سیاسی روبرو شد اما این واکنش‌ها نه تنها مهاجرانی را به عقب نشینی وانداشت بلکه منتقدین خود را به جوزدگی و عوام بودن متهم کرد!

وی پنج روز بعد از مقاله مذکور، در مقاله دیگری خطاب به منتقدین خود این گونه نوشت:«اینجانب، مقاله مذاکره مستقیم را، یکی از نقاط برجسته نویسندگی و کار مطبوعاتی و سیاسی خود می‌دانم و به یمن عنایت خدای سبحان، وقتی غبار ره نشست، پر و پیمان، از خجالت منتقدین محترم بیرون می‌آیم، کم وکیف مذاکره مستقیم را تبیین می‌کنم و علاوه بر آن، به لحاظ روان‌شناسی اجتماعی، به کالبدشکافی بیماری جوزدگی و عوام زدگی می‌پردازم.»

اما واکنش قاطع مقام معظم رهبری درباره این موضوع تکلیف را یکسره کرد و به بحث‌ها خاتمه داد.

ایشان در دیداربا گروهی از معلمان و کارگران (12اردیبهشت 1369) درباره موضوع جنجالی مذاکره با آمریکا ضمن مخالفت منطقی با این موضوع، تبلیغ کنندگان آن را ساده لوح یا مرعوب توصیف کردند و فرمودند:«و اما مسئله‌ای که این روز‌ها در سطح جمعی از اهل فکر و اهل نظر در جریان است، مذاکره کردن ومذاکره نکردن است. بعضی حرفی می‌زنند، بعضی حرف دیگری می‌زنند. این‌ها چیزی می‌نویسند، آنهاچیز دیگری می‌نویسند. راجع به این موضوع، من باید جمله کوتاهی را خیرخواهانه ودلسوزانه عرض بکنم. قبلاً به این نکته هم اشاره بکنم که من از اظهارنظر کسی که نظر سیاسی خودش را بیان بکند، نگرانی ندارم...

و اما مذاکره. من معتقدم، آن کسانی که فکر می‌کنند ما باید با رأس استکبار- یعنی آمریکا- مذاکره کنیم، یا دچار ساده لوحی هستند، یا مرعوبند. من بار‌ها این نکته را عرض کرده‌ام که استکبار، بیش از اینکه نان قدرت و توانایی خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را می‌خورد. اصلاً استکبار، با تشر و ابهت و شکلک درآوردن و ترساندن این و آن، زنده است.

مذاکره، یعنی چه؟ صرف اینکه شما بروید با آمریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل می‌شود؟ این طوری که نیست. مذاکره در عرف سیاسی، یعنی معامله، مذاکره با آمریکا، یعنی معامله با آمریکا. معامله، یعنی داد و ستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده. تو از انقلاب اسلامی، به آمریکا چه می‌خواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی که شما می‌خواهید به آمریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه می‌توانیم به آمریکا بدهیم؟ او از ما چه می‌خواهد؟ آیا می‌دانید که او چه می‌خواهد؟ «و ما نقموا منهم الا ان یؤمنوا بالله العزیز الحمید». والله که آمریکا از هیچ چیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمدی، ناراحت نیست. او می‌خواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید. او می‌خواهد شما این گردن برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟»

پس از این موضع گیری صریح وواضح حضرت آیت الله خامنه‌ای، موجی از فشار به مهاجرانی از سوی جریانات و افراد آغاز شد. رهبر معظم انقلاب برای جلوگیری از خروج عده‌ای از مسیر حق و عدالت با نگاشتن نامه‌ای خطاب به مهاجرانی، از وی دلجویی کرده ولی در پایان تاکید کردند، توصیه وی- مذاکره با آمریکا- را قبول ندارند.

مهاجرانی در واکنش به این نامه مدعی شد نظر خود را تغییر داده و پایبند به نظر روشن رهبر معظم انقلاب است. وی در این باره اعلام کرد: «در حال حاضر نه به مذاکره اعتقاد دارم و نه به ارتباط با آمریکا.»

اما حوادث آینده نشان داد مهاجرانی از حریت و صداقت کافی برخوردار نبوده است. ماجراهای غم انگیز دوران وزارت وی در دولت اصلاحات به روشنی اثبات کننده این ادعاست.

3- اظهارات رجایی خراسانی:

موج ایجاد شده توسط مهاجرانی اگرچه فروکش کرد اما چند ماه بعد سربرآورد. در این ایام رژیم صهیونیستی با یورش به اردوگاه‌های فلسطینی دست به جنایتی فجیع زد. این جنایت چنان وسیع و عمیق بود که آن روز به «دوشنبه سیاه» معروف شد. درپی این اقدام رژیم صهیونیستی، شورای امنیت قطعنامه 672 را به تصویب رسانده و جنایت این رژیم را محکوم کرد.

عدم مخالفت آمریکا با تصویب این قطعنامه که در عمل هیچ ضرری برای تل آویو نداشت، برخی سیاستمداران داخلی را دچار توهم کرد. یکی از این افراد سعید رجایی خراسانی بود. وی که در ماجرای معروف «مک فارلین» نیز از حامیان ارتباط با آمریکا بود در آن زمان ریاست کمیسیون امورخارجی مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت. وی در مصاحبه‌ای با شبکه آمریکایی «سی. بی. اس» گفت:«رأی آمریکا در زمینه محکوم ساختن نحوه مقابله اسرائیل با فلسطینیان در سازمان ملل متحد، بیانگر تغییر مهم در سیاست آمریکاست و ایران از اقدام ایالات متحده استقبال می‌کند.

آمریکا با رأی دادن علیه اسرائیل در شورای امنیت، مسیر سازنده‌ای را برای سیاست خارجی در خاورمیانه می‌گشاید و این اقدام آمریکا، نشان می‌دهد که این کشور اکنون بین منافع اسرائیل و ایالات متحده تفاوت و تمایزی قائل می‌شود.»

اظهارات رجایی خراسانی نیز مانند مهاجرانی با واکنش مخالفان مواجه شد و او نیز مانند مهاجرانی به توجیه تفکر غلط خود و تخطئه مخالفان پرداخت و در این زمینه در روزنامه جمهوری اسلامی (28 آبان 1369) نوشت:«آخر فحش دادن به آمریکا و اسرائیل که خرجی ندارد امروز آسان‌ترین شعار و بی‌ضرر‌ترین شعار‌ها،‌‌ همان شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل است. اگر این شعار را جایی بدهیم که به نفع اسرائیل و به ضرر ما باشد، در آن صورت، ما ندانسته به اسرائیل خدمت کرده‌ایم و مردم آمریکا را بیشتر به طرف اسرائیل سوق داده‌ایم و لذا باید یاد بگیریم که هر شعاری را هرجا نباید داد.»

رجایی خراسانی درسال 71 هم با ارسال نامه‌ای به چهار مقام نظام - رهبر معظم انقلاب، رئیس جمهور، وزیر امورخارجه و رئیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی! - خواستار مذاکره با آمریکا شد که با واکنش جریانهای اصولگرا و نیروهای ارزشی مواجه شد و ملت خواستار اخراج وی از مجلس چهارم شدند.

4- دوران دوم خرداد:

با پیروزی جریان دوم خرداد در انتخابات سال 76، متاسفانه سیر جدیدی در عدول از دکترین استکبارستیزی حضرت امام (ره) آغازگردید که پیش از آن در این سطح و وسعت سابقه نداشت. انقلابیون لیبرال شده، با قرارگرفتن در مراکز تصمیم گیری و با اولویت قرار دادن توسعه سیاسی، محور سیاست خارجی خود را بر «تنش زدایی» قرار دادند. البته با قرائتی که در تعارض با دکترین استکبار ستیزی حضرت امام (ره) قرار داشت.

مطبوعات زنجیره‌ای با ایجاد فضایی امن برای قلم‌ها و اندیشه‌هایی که به آرمانهای حضرت امام (ره) اعتقادی نداشتند، به تضعیف گفتمان استکبار ستیزی پرداخته و تلاش کردند تا نظریه رقیب را که بر ایجاد ارتباط و تعامل با استکبارجهانی و در راس آن آمریکای جنایتکار بنا شده بود را به گفتمان حاکم تبدیل نمایند. و این در حالی بود که عطاالله مهاجرانی – پیشگام ارتباط با آمریکا - بر مسند وزارت ارشاد تکیه زده بود.

الف) اولین پالس

در این مقطع اگر چه مهاجرانی و همفکرانش مسئولیت مستقیمی در سیاست خارجی کشور نداشتند اما با اقدامات و سیاست‌های خود، در صدد بسترسازی برای تسلیم در برابر آمریکا بودند. فارغ از مباحث لجام گسیخته در روزنامه‌های زنجیره‌ای، اولین پالس رسمی در این مورد از سوی شخص رئیس جمهور صادر شد.

وی در مصاحبه معروف خود در 18دی ماه 1376 با شبکه «سی. ان. ان» تمایل عمیق درونی خود برای کرنش در برابر آمریکا را هویدا کرد. سخنان خاتمی در این مصاحبه با استقبال گسترده مقامات و تحلیل گران آمریکایی مواجه شد. سخنگوی کاخ سفید در مصاحبه‌ای درباره اظهارات خاتمی گفت:«ما پیشرفت‌های جدید و لحن تشویق آمیزی را که از طرف رئیس جمهوری ایران عنوان می‌شد، مشاهده کردیم. قصد داریم، سخنان رئیس جمهور خاتمی و پاسخ‌های خودمان را خیلی به دقت بررسی کنیم. خاتمی که از زمان شروع به کار، در صدد هدایت سیاست ایران در مسیری بامیانه روی بیشتر بوده است، پیشنهاد کرد که تماس بین دانشگاهیان، نویسندگان، روزنامه نگاران و جهانگردان، می‌تواند بعد از دو دهه خصومت، به شکستن یخ بی‌اعتمادی کمک کند. ما این پیشنهاد را مفید یافتیم و قصد داریم، نگاه خیلی دقیقی به آن بیندازیم.»

«آنتونی کوردزمن»، عضو مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی نیزاظهارداشت: «ما با تضمین اینکه تندروهای ایران دیگر نمی‌توانند از آمریکا تصویری به عنوان یک شیطان بزرگ ارائه دهند و فرهنگ آمریکا را ضد اسلام معرفی کنند، بسیار سود خواهیم جست. مذاکره با دشمن، راهی برای تغییر دادن ذهن و افکار دشمن است.»

مدیرکل وزارت امور خارجه آمریکا نیز اینچنین به استقبال سخنان خاتمی رفت: «با انتخاب پرزیدنت خاتمی، پرزیدنت کلینتون، به سرعت این مطلب را روشن کرد که احساس می‌کند، تحولات و تغییر روش‌هایی در ایران دیده می‌شود. ما به دقت تحولات ایران را زیر نظر داریم و از نکات بسیاری که پرزیدنت خاتمی در مصاحبه خود با شبکه «سی. ان. ان» گفت، استقبال می‌کنیم، ولی به طور کلی در ‌‌نهایت معتقدیم که تنها راه رفع هرگونه اختلاف نظر، نشستن سرمیز مذاکره و انجام گفتگو میان مقام‌های دو دولت است.»

در این میان مطبوعات وابسته به جریان سازش و مذاکره نیز با انواع و اقسام روش‌ها سعی در تابوشکنی و تبلیغ و ترویج موضوع ارتباط با آمریکا داشتند اما موضع قاطع رهبر معظم انقلاب در نمازجمعه 26 دی ماه 1376 خواب شیفتگان آمریکا را آشفته کرد. ایشان در فرازی از خطبه‌های این نمازجمعه فرمودند: «مواضع نظام، همچون گذشته، محکم و استوار است و از ارزش‌ها و باورهای خود هرگز عدول نخواهیم کرد.»

درطول هشت سال حاکمیت این جریان سیاسی اقدامات و اظهارات متعدد دیگری را نیز می‌توان برشمرد که از حوصله این نوشتار بیرون است.

ب- توجیه عقلانی برای نفی استکبار ستیزی:

کتاب مبانی نظری و مستندات برنامه ریزی چهارم توسعه در دوره اصلاحات، نفی استکبار ستزی را توجیه عقلانی می‌کند: تحولات چندسال اخیر که دردنیا، به خصوص درمنطقه خاور میانه و در همسایگی ایران شاهد بوده‌ایم، دلالت براین داردکه درآینده، فشار نظام جهانی برنظام‌های حاکمیتی که رویکرد خود را در ضرورت تجدید ساختار سنتی حاکمیت، خصوصی سازی درقبال با مسائل خارجی وحتی داخلی، منطبق بامعیارجهانی مورد تعدیل قرارندهند، افزوده خواهد شد.(32)

و نیز آمده است: «ایران ذاتاً باید طرفدار تغییر وضع موجود خود در قالب حفظ وضع موجود بین المللی باشد، تعارض‌گری ستیزه جویانه به انحطاط ایران دامن خواهد زد.»(33)

در این کتاب توجیهی همچنین با فراموش کردن مبانی واصول انقلاب اسلامی در سیاست خارجی، استکبارستیزی، حمایت ازنهضت‌های آزادی بخش واسلامی نوشته می‌شود: در استراتژی جدید آمریکا، محوریت خاصی به اسرائیل به عنوان تنها تکیه‌گاه آمریکا در منطقه، داده شده و آمریکا مصمم است، آیندهٔ اسرائیل را بلامنازع و به همه کشورهای خاورمیانه از نظر سیاسی، اقتصادی، نظامی و تکنولوژی برتری بخشد. امروزه بر همه مسئولین جمهوری اسلامی ایران ثابت شده که کشورمان در تقابل با قدرت امریکا و اسرائیل، با حالت انزوا و صرفاً متکی به خود، قادر نخواهد بود، مسائلی از قبیل فقر، بیکاری، عدم توسعه، عدم تولید، عدم صادرات و... را حل نماید.(34)

ج) تلاش برای شکستن قبح مذاکره:

قبح مذاکره و رابطه با آمریکا در نگاه حضرت امام خمینی (ره) و ملت بزرگ ایران به حدی بود که پس از رسوایی ارتباط جاسوسی دولت موقت با سفارت آمریکا، هیچ فردی جرأت طرح آن را هم به خود نمی‌داد.

سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دردهه سوم با به قدرت رسیدن گروه‌ها وجریان‌های موسوم به دوم خرداد، دستخوش دگرگونی گردید.

پیروزی اصلاح‌طلبان در دوم خرداد ماه 1376 مبداء تحولاتی نوین در عرصه سیاست داخلی وخارجی شد که نظر تحلیل گران و سیاست‌مداران غربی و بخصوص آمریکایی را به خود معطوف کرد و هر کدام به تجزیه و تحلیل این رویداد پرداختند. اتخاذ این سیاست که ادامه سیاست تنش زدایی دولت سازندگی بود، در این دوره پررنگ‌تر خود را نشان داد.

آمریکایی‌ها با تلقی از دوم خرداد1376به عنوان نقطه عطفی در تاریخ روابط دو کشور، به منظور شکستن این فضای سنگین و از بین بردن قبح مذاکره و رابطه، به طرح وسیع آن پرداختند. ریچارد کلمن از سیاست‌مداران آمریکایی می‌نویسد: آمریکا از این جهت در مقابله با جمهوری اسلامی ایران درمانده است که نمی‌داند در ایران با چه کسی طرف است، با مجلس؟ با رئیس جمهور؟ با رهبر؟ اما ظاهراًروزهای تلخ و سردرگمی ما، با روی کارآمدن اصلاح‌طلبان سپری می‌شود. اصلاح‌طلبانی که حتی توانستندکرسی‌های نمایندگی مجلس را که دژ تسخیرناپذیری بود، فتح کنند. ما از این پس باید شاهد فروریختن ستون‌های این انقلاب سرکش و مهار نشدنی باشیم. نظامی که در یک قلم، ایالات متحده آمریکا را با این همه قدرت هسته‌ای و تکنولوژی، به پشت دیواری از تحقیر رانده است. من به همه مردم دنیا می‌گویم ما به ایران باز خواهیم گشت.(35)

سام گچنسون از نمایندگان کنگره آمریکا در این رابطه می‌گوید: «ما همگی از انتخاب آقای خاتمی خوشحال شدیم.»(36) آیا به راستی در ایران اتفاق خاصی رخ داده بود و یا اینکه جریان‌های سیاسی پیروز در این دوره از انتخابات با آن طرف مرز‌ها سری داشتند که این گونه دشمن را خوشحال کرده بود.

سایروس، مشاور سابق امنیت ملی کاخ سفید، دلیل این خوشحالی را چنین اعلام می‌کند: «من باور دارم که زمان برقراری مجدد روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا فرا رسیده است. ریاست جمهوری آقای خاتمی، فرصتی برای برقراری مجدد روابط است.»(37)

روزنامه‌ایران نیز که از مطالب عناصر آمریکایی به وجد آمده بود، با چاپ مشروح مصاحبه ریس جمهور وقت اصلاحات با شبکهCNNآمریکا در دی ماه 1376به درج مطلبی ازرئیس جمهوری آمریکا پرداخت که کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا، عقب نشینی آقای خاتمی را نه تنها کافی ندانست، بلکه آرزو کردبه قدرت رسیدن اصلاح‌طلبان، نهضتی به سوی گشایش و آزادی در ایران منتهی شود: با انتخاب پرزیدنت خاتمی، احساس می‌کنم تحولات و تغییر روش‌هایی در ایران دیده می‌شود. امیدوارم پس ازپیروزی فراگیر اصلاح‌طلبان، آزادی و گشایش بیشتری در این کشور به وجودآید. امیدوارم و دعا می‌کنم آنچه را که در انتخابات در ایران، دیده‌ایم، به این معنا باشد، که نهضتی به سوی گشایش و آزادی بوجود آمده است.(38)
فعالیت بی‌حد و حصر برخی مطبوعات با گرایش دوم خردادی در شکستن قبح مذاکره و رابطه با آمریکا، چنان بود که نظام سلطه نیز به آن اعتراف کرد.

هنری برکت، مدیر کل سابق وزارت خارجه آمریکا در امور ایران، در شهریور ماه 1380 در این باره می‌گوید: اگر موجی که در مطبوعات اصلاح طلب ایران با تز امکان ارتباط با آمریکا شروع شد و حالا با تردید در اساسی‌ترین وجوه انقلاب اسلامی مشهوداست، بتواند از حریم روحانیت عبور کند و از آن طریق، ولایت فقیه را بر کشتی تردید سوار کند، بار سنگینی از دوش آمریکا برداشته است. این بار سنگین،‌‌ همان است که امروز ایران را از غرب دور نگه داشته و امکان صلح بااسرائیل را تاحدی تنزل داده است. اصلاح‌طلبان ایران، راه دشواری در پیش دارند، اما به خوبی دریافته‌اند که برای نزدیکی به غرب باید نگاه مردمشان را از زشتی‌های غرب به زیبایی‌های آن معطوف کنند.(39)

د) زمزمه‌های رابطه

برخی جریان‌های سیاسی پیروز در این مقطع نیز که دل در گرو آمریکا داشتند، همسوباآمریکا و خط نفوذ طرفدار آمریکا مانند نیروهای ملی- مذهبی و نهضت آزادی با دامن زدن و کشاندن این موضوع ناپسند به عرصه مطبوعات، آمریکایی‌ها را در رسیدن به این هدف یاری کردند. در ادامه، گوشه‌ای از مواضع سیاسی برخی مطبوعات با گرایش دوم خردادی که درباره سیاست خارجی در دهه سوم انقلاب اسلامی اتخاذ شده بود، به عنوان نمونه مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد.

علیرغم این بینش که عدم رابطه و مذاکره با مستکبران ریشه در اعتقادات داشته و از ایدئولوژی دینی سرچشمه می‌گیرد و از اصول سیاست اصلی انقلاب اسلامی محسوب می‌شود، اما برخی مطبوعات خواستار تفکیک این دو مقوله بودند. روزنامه‌ایران مطلبی را به نقل از محسن آرمین از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت چنین می‌آورد: «ما باید بحث رابطه با آمریکا را از مقوله ایدئولوژیک خارج کنیم و این کار باید کاملاً کار‌شناسی باشد.»(40)

روزنامه شرق، گفتاری از محسن میر دامادی، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ششم به چاپ می‌رساند که به دنبال نطق بدون عذر خواهی مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه سابق آمریکا در اعتراف به دخالت آمریکا در کودتای28مرداد1332، می‌گوید:سیاست تنش زدایی را باید در قبال آمریکا پی ریزی کنیم. هر چند خیلی از فرصت‌ها را از دست داده‌ایم، امیدوارم این گونه نشود که جام زهر دیگری را بنوشیم. خانم آلبرایت به صراحت به بسیاری ازخطاهای کشورش مانند دخالت در کودتای 28 مرداد اعتراف و عذر خواهی کرد. نکته اینجاست که در عرصه بین المللی این اعتراف‌ها و عذر خواهی‌ها مهم و دارای نقش اساسی در تغییر رفتار هاست. اما متاسفانه ما از این فرصت برای از بین بردن تنش استفاده نکردیم.(41)

اسنانلی روم، معاون رئیس سازمان امنیت ملی آمریکا نیز می‌گوید: آنچه تاکنون همه تحریکات ما را برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران با ناکامی مواجه ساخته است، اعتقاد مردم ایران به ولایت فقیه است، چرا که ولایت فقیه برای ما و گنجینه‌های اطلاعاتی ما یک واژه بی‌تعریف است، به طوری که ما به هیچ وجه نمی‌توانیم محل حضور و ظهور و حتی میزان برد احکام ولی فقیه را پیش بینی کنیم. ما ناامید نیستیم، خوشبختانه احزاب و آدم‌های تازه نفس در ایران در یک حرکت جمعی با ظرافت و وسواس، دارند خار را از چشم ما بیرون می‌کشند.(42)

پس از رویداد دوم خرداد1376و در اوایل دهه سوم انقلاب اسلامی ایران، آمریکایی‌ها با این دلایل و اهداف به حمایت ازجریان‌های پیروز در این واقعه پرداختند.

مهم‌ترین اهداف آن‌ها حمایت‌های مادی و مالی از مطبوعات زنجیره‌ای و عناصری که در مسیر اهداف آمریکا قلم فرسایی می‌کردند، بود که اسناد و مدارک آن نیز بعضاً منتشر گردید. به عنوان نمونه مجلس سنا در25دی ماه1381مصوبه زیر را به تصویب رسانید: «کمیسیون، مبلغ20میلیون دلاربرای برنامه‌هایی درجهت پیشبرد دموکراسی، حقوق بشر، تعالیم مدنی، ترقی زنان، آزادی مطبوعات و قانون گرایی در کشور‌های مسلمان مانند ایران، اختصاص می‌دهد.»(43)

خصومت آمریکا علیه انقلاب اسلامی ایران به دلیل قطع ید آنان در چپاول کشور و تحقیر جهانی آمریکا در موارد گوناگونی نظیر تسخیرلانه جاسوسی آن چنان است که سناتور می‌چ مکرکانال، رئیس کمیسیون فرعی بودجه مجلس سنا، در توجیه و اختصاص مبلغ مذکور وحمایت مالی از چاپ نشریات سیاسی را به صراحت بیان می‌کند:من معتقدم ایران به حق، جزو کشورهای محور شرارت گنجانده شده است. امروز تغییرات جمعیتی در ایران در خور توجه است. با هرتولد جدید در ایران، محبوبیت و کنترل رژیم کاهش می‌یابد. هم کنون پنجاه درصد از جمعیت هفتاد میلیونی ایران، بعد از زمانی به دنیا آمده‌اند که تعدادی از هموطنان ما444روز در ایران گروگان گرفته شده بودند. به نظر من حمایت مالی ازفعالیتهای مفید مانند حمایت مالی از برنامه‌های رادیو، تلویزیونی ایرانی، چاپ نشریات سیاسی ایرانی، ایجاد سیاست‌های اینترنتی و... بجاست. از آن رو که من شخصاً در جریان برنامه‌های پیشبرد دموکراسی مانند یوگسلاوی و برمه بوده‌ام، کاملاً با مشکلاتی که در رابطه با کمک مالی به برنامه‌های دموکراسی و حقوق بشر در ایران وجود دارد، واقفم، اما اطمینان می‌دهم که این کار امکان پذیر است.(44)

طرح مواضع و شعارهایی نظیر توسعه سیاسی، جامعه مدنی، آزادی، تحمل مخالف ازطرف رئیس جمهور وقت اصلاحات به همراه سیاست تنش زدایی در بیرون مرز‌ها، وابستگی فکری برخی ازگروه‌های جبهه دوم خرداد مانند نهضت آزادی به آمریکا، حضور جریان‌ها و عناصر خواهان ارتباط و مذاکره مستقیم با آمریکا در کابینه و به ویژه نقش مطبوعات وابسته، در کنار برنامه‌های براندازی نرم در دراز مدت توسط غرب و آمریکا، مجموعه عواملی بود که هر دو طرف را به عادی سازی و تنش زدایی میان تهران - واشنگتن در آینده‌ای نزدیک امیدوار ساخت.

مقام معظم رهبری در چند نوبت پس از دوم خرداد1376 امید آمریکایی‌ها، عوامل وعناصر نفوذی آن‌ها را نا‌امیدکردند.«این جنجال تبلیغاتی درمورد مناسبات ایران و آمریکا به بهانهٔ مصاحبه رئیس جمهور برای این است که در جهت مقاصد و اغراض خودشان، دروغی را به شکل واقعیت نشان بدهند.»(45)؛ «ملت ایران، دولت آمریکا را دشمن خود می‌داند. هدف تبلیغات آمریکایی‌ها از بین بردن قبح مذاکره و رابطه و تبدیل آن به یک کار عادی و معمولی است.»(46)؛ «مذاکره با سلطه‌گری مانند آمریکا از رابطه بد‌تر است.»(47)؛ «آمریکا اگر تصور مذاکره با مسئولان کشور ما را در سر می‌پروراند، سخت در اشتباه است. مردم ما، آمریکا راپیش از پیروزی انقلاب، به عنوان یک توطئه گر و خیانت کار شناخته و پس از انقلاب دانستند که توطئه‌گری در ذات آمریکا است. آمریکا اکنون نیز که دم از مذاکره می‌زند با‌‌ همان زبان قلدری بلکه کمی هم بیشتر وارد شده است.»(48)

برخی مطبوعات با گرایش دوم خردادی آزمندانه چشم به افق‌های جدید در روابط دو کشور دوخته و در انتظار تحولات نوین در عرصه سیاست خارجی، لحظه شماری می‌کردند. آن‌ها که قدرت اجرایی و قانون گذاری را در اختیار داشتند به تبلیغ لزوم مذاکره و ارتباط با شیطان بزرگ وشکستن قبح این قطع رابطه پرداخته و حتی در مواردی مخالفت ملت ایران را با رژیم غاصب اسرائیل نیز خارج از عرف روابط دیپلماتیک برشمردند.

روزنامه دولتی ایران متنی از پرویز ورجاوندی منتشر کرد که درآن سیاست خارجی ایران را درگذشته، منفی ارزیابی نموده و انزوای کشور را در نتیجه این سیاست دانسته است: «سیاست خارجی ما سیاست قهر با دنیا و سیاست توأم با تنش به خصوص با کشورهای صاحب قدرت دنیا بوده است که در نتیجه، رفتار منفی غرب را به دنبال داشت. شیوه دشمن سازی ایران، تاثیر بسزایی در عرصه دیپلماسی ایران به جای گذاشته است.»(49)
روزنامه صبح امروز، مطلبی را از احمدزیدآبادی آورده است که درآن سیاست خارجی ایران را قشری‌گری و سطحی نگرمعرفی و لزوم مذاکره با آمریکا را گوشزد می‌کند.

سیاست خارجی هیچ کشوری به اندازهٔ کشور ما دچار قشری‌گری، سطحی نگری و رفرمالیسم نبوده است. هم و غم همه طراحان و مجریان سیاست خارجی صرف اظهار نظرهای بی‌فایده در مورد رابطه ایران و ایالات متحده آمریکا شده است. باید قبح عدم مذاکره با آمریکا شکسته شود.(50)

این درحالی بودکه سیاست استکبار ستیزی و استقلال طلبی ملت ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره موجب عزت و افتخار بوده و بیداری اسلامی همراه با عزتمندی مسلمانان و آزادی خواهان در سراسر جهان نتیجه همین سیاست، ارزیابی می‌شود. نکته مهم و حائز اهمیت، تغییر موضع وعدول از موضعگیری برخی از عناصر تندرو و فعال در محکوم کردن آمریکا در گذشته واتخاذ سیاست آشتی پذیری در بعد از دوم خرداد1376و لزوم تسلیم شدن به هژمونی آمریکا در دهکده جهانی ساختگی ابر قدرت‌ها، می‌باشد.

هفته نامه عصر ما، ارگان سازمان مجاهدین انقلاب، مطالبی را از بهزاد نبوی، دبیرکل وقت آن، به چاپ می‌رساند. نبوی سیاست تنش زدایی دولت اصلاحات را موجب کرنش غرب و آمریکا می‌داند و می‌نویسد: «امروز آمریکا صد بار اعلام آمادگی می‌کند برای مذاکره با ما و این ما هستیم که پیش شرط می‌گذاریم. این پیروزی محصول سیاست تنش زدایی در عرصه بین المللی است. صرفاً با فحش دادن به این و آنکه مشکلمان حل نمی‌شود. نتیجه سیاست تنش زدایی را اکنون پس از چهار سال در نوع رابطه اروپا با ایران ببینید. ما باید این سیاست را ادامه بدهیم و بدانیم که ما وقتی به دولت‌ها احترام نگذاریم آن‌ها هم به ما احترام نمی‌گذارند.»(51)

این موضع منفعلانه در حالی گفته می‌شود که بهزاد نبوی و هم فکرانش پنج سال قبل از آن معتقد بودند آمریکا دشمن شماره یک ایران است و لذا حتی فکرکردن به مسأله رابطه با او را هم مردود می‌دانستند و مدعی بودند: «خوشبختانه علیرغم تمام این کارهایی که ما کردیم و کمک به آزادی گروگآن‌های آمریکایی در لبنان از طریق حزب الله نمودیم، می‌بینیم که امروز موضع آمریکا به مراتب نسبت به جمهوری اسلامی خصمانه‌تر شده، سیاست آمریکا علیه ما برای همه مشخص است، چیزی تغییر نکرده است. به اعتقاد من این تحولات باید سبب شود که همه ما همفکر بشویم که آمریکا دشمن اصلی ماست و به هیچ چیزی جز نابودی ما رضایت نمی‌دهد. باید این فکر را از سرمان بیرون کنیم که با آمریکا می‌خواهیم مسائل خودمان را حل کنیم.»(52)

بهزاد نبوی مذاکره را مساوی با از دست دادن حقیقت انقلاب ارزیابی می‌کرد: «انقلاب ما که مورد پذیرش آمریکا نیست، فروپاشی اتحاد شوروی تجربه خوبی در این مورد است. آن‌ها که پس از فروپاشی، کشورشان را در اختیار آمریکا گذاشتند چه کردند؟ و چه بدست آوردند؟ ما اگر با آمریکا رابطه برقرار کنیم حقیقت انقلاب از دست می‌رود. آن‌ها فقط برای عوض کردن رفتار‌ها و عقاید ما می‌آیند.»(53)

همچنین سید محمد موسوی خوئینی‌ها درگذشته با تند‌ترین موضع سیاسی، مخالفت خود را با ایجاد رابطه باآمریکا ابراز می‌کرد. او در جریان ماجرای خفت بار مک فارلین آمریکایی که در خرداد ماه 1365 با هدف فراهم کردن مذاکره با ایران صورت گرفت، فریاد می‌زند: «از آغاز انقلاب، به دلیل مبارزه با آمریکا اگر درگیری ایران با آمریکا را کنار بگذاریم، اصلاً انقلابی نیست، جوهرهٔ این انقلاب ضدیت با آمریکاست. پیداست که آمریکا هیچ وقت نمی‌آید به ملت ایران پیشنهاد بدهد که شما بیایید در این نظام حکومتیتان، ولایت فقیه، حکومت اسلامی و رهبری را‌‌ رها کنید بلکه از یک نقطه کور وارد می‌شود. برای او مهم است که اراده انقلاب را بشکند. مهم این است، یک ملتی که پرچم دار مبارزه با آمریکاست ولو یک آن، این پرچم را به زمین بگذارد. همین برای او کافیست.‌ای همه آنهایی که می‌خواهید آدم و انسان مستقلی باشید و زیر بار ذلت نروید، بدانید که این پیمان را انقلاب اسلامی بسته است که هرگز تسلیم آمریکا نشویم، هرگز فریب آمریکا را نخوریم، هرگز آمریکا را دوست خود ندانیم. به هر نیرویی که در شعاع وسوسه‌های آمریکا قرار می‌گیرد، اجازه ندهیم که نقطه کور ورود آمریکا باشد.»(54)

میرحسین موسوی نیز در مقام نخست وزیری، رابطه و مذاکره با آمریکا را دور از شأن انقلاب اسلامی دانسته و در آبان ماه1365در روزنامه جمهوری اسلامی معتقدبود:«ما در سطح جهان با کشورهای متعددی سروکار داشته و با آن‌ها صحبت و مذاکره می‌کنیم، منتها به فرموده حضرت امام، روابط آمریکا با ایران به مثابه رابطه گرگ و میش است و دلیل آن، جنایاتی است که آمریکا تاکنون در رابطه با انقلاب اسلامی مرتکب شده یا می‌شود. ما به هیچ وجه با آمریکا مذاکره نخواهیم کرد.»

سؤال مهم در ذهن مردم این است که چه اتفاقی رخ داده است که افرادی نظیر بهزاد نبوی، سید محمد موسوی خوئینی‌ها ومیرحسین موسوی و انقلابیون دوآتشه دهه اول انقلاب این گونه دچار دگردیسی کامل گشته و در یک چرخش کاملاً مرعوبانه در اواخر دهه سوم انقلاب اسلامی ایران و اوایل دهه چهارم به عنوان جلوداران تزفروپاشی نظام اسلامی و پیاده نظام دشمن نظام قرار می‌گیرند. در پاسخ باید گفت ریزش و رویش از خصوصیات انقلاب اسلامی ایران به شمار می‌رود و عناصری که در اندیشه خود دچار توهم و دودلی هستند و به ویژه خواص، در مسیر حرکت انقلاب اگر مواظب مواضع و عملکردخود نباشند، سقوط آن‌ها حتمی است.

برخی از این مواضع سیاسی درمطبوعات تا بدانجا پیش رفت که اقدامات اشغال‌گری آمریکا در جهان در جهت حذف حکومت‌های خودکامه را بشر دوستانه تحلیل کرده و درک نکردن این مطلب را نوعی عدم شناخت از آمریکا می‌دانستند تا جایی که در برخی از نشریات تبلیغ می‌کردند که مردم ایران خواستار بازگشت آن‌ها هستند.

ماهنامه آفتاب به نقل ازحسین رفیعی می‌نویسد: «رویکرد جدید آمریکا در مبارزه با نظام‌های دیکتاتوری و دفاع از دموکراسی و مردم سالاری در کشورهای فاقد نظام‌های دموکراتیک مانند می‌لوسویچ در یوگسلاوی، طالبان در افغانستان، صدام در عراق و بخشی از حاکمیت در ایران، ایجاد نوعی بد فهمی از ماهیت آمریکا کرده است.»(55)

این ماهنامه همچنین باچاپ گفتاری از علی بهرام‌پور، تنها راه نجات ملت ایران و رهایی از حاکمیت ولایت فقیه را دخالت آمریکا و بیگانگان برشمرده و می‌نویسد: «نظر‌سنجی‌ها نشان می‌دهد که مردم کم کم دارند نگاه‌شان را به سمت آمریکا بر می‌گردانند و برای اولین بار بعد از انقلاب، حداقل بخشی از مردم منتظر کمک و دخالت بیگانگان برای رهایی از دست بخشی از حاکمیت می‌شوند و بدین سان بزرگ‌ترین دستاورد انقلاب اسلامی، یعنی استقلال هم در آستانه از دست رفتن است.»(56)

روزنامه یاس نو سخنان بهزاد نبوی، نایب رئیس مجلس ششم را چاپ می‌کند که او به جای دفاع از حقوق مردم و انقلاب در برابر زیاده خواهی قدرت‌های زورگو در موضعی منفعلانه و مرعوبانه می‌نویسد: «تمام کسانی که با حمله آمریکا به هر کجای دنیا مخالفند، در صورت رخداد این حمله از کوچک‌ترین کاری عاجزند. در واقع هیچ منطق و عقل سلیمی حکم نمی‌کندکه یک کشور جهان سومی حتی اگرهمه ملت پشتیبان حکومتش باشند و همه این ملت مسلح، به جنگ نظامی با آمریکای ابر قدرت جهان بروند، در واقع خدا و تاریخ سردمداران ملتی که آن کشور را به جنگ با ابر قدرت جهان بکشاند، نخواهند بخشید. اینجانب از آمریکای تا بن دندان مسلح می‌ترسم. چرا که من شخصی عمل نمی‌کنم، به خاطر مصالح و منافع، ازآمریکای تا بن دندان مسلح و تنها ابر قدرت دنیا به کشورم می‌ترسم. قطع رابطه با آمریکا جزو اصول انقلاب ما نبود. اگر موقعیتی پیش بیاید، به آمریکا می‌روم و با نمایندگان آمریکا دست می‌دهم و مذاکره می‌کنم و نیازی هم نمی‌بینم از کسی اجازه بگیرم.»(57)

ماهنامه گزارش در مطلبی از بهزاد نبوی می‌نویسد:«مسلم است که می‌ترسم! کیست که از یک آمریکای تا بن دندان مسلح که در عراق خود را چنین نشان داد و هیچ احترامی برای استقلال دولت‌ها قائل نیست، نترسد. بله، من می‌ترسم، ظاهراً آمریکایی‌ها هر کاری بتوانند، می‌کنند، برای آن‌ها سازمان ملل متحد یا حتی افکار عمومی غرب هم اهمیت ندارد.»(58)

روزنامه یاس نو اقدام به چاپ مطلبی از احمد شیرزاد، نماینده اصلاح طلب مجلس ششم نمود که در آن باتوهین به شعور بالای سیاسی مردم، حضرت امام، مقام معظم رهبری، دلایل هراس خود و جریان‌های همسو با خود از آمریکا را توان نظامی او بیان می‌کند و مدعی است:«برای ترسیدن، شعور ترس لازم است. بعضی‌ها ممکن است نترسند، چون شعور درک خطر را ندارند. شواهد نشان می‌دهد، عده‌ای، اطلاع درست و دقیقی ازتوان تسلیحاتی پیشرفته و سیطرهٔ اطلاعاتی آمریکاودیگر کشور هاونقاط واقعی قوت وضعف طرف مقابل را ندارند. این بی‌اطلاعی عمدتاً به دلیل سیطرهٔ تئوری‌های ذهنی و تحلیل‌های به اصطلاح ارزشی است که صاحبان آن را، اسیرعینک خاص پیش داوری‌های تنگ نظرانه و کورکننده کرده است.»(59)

این روزنامه در این تاریخ همچنین پیشنهاد رجبعلی مزروعی دیگر نماینده اصلاح طلب مجلس ششم را به چاپ می‌رساندکه مدعی است با دفاع عقیدتی نمی‌توان در برابر قدرت نظامی آمریکا ایستاد. او اظهار می‌دارد: «اینجانب معتقدم، تمسک به سیاست بازدارندگی نظامی در مقابل تهدیدات خارجی، بدلیل عقیده، راهگشای کشور ما در عرصه سیاست خارجی و دفاع نیست، منابع محدود درآمدی ومشکلات فراوان اقتصادی نیز به ما این اجازه را نمی‌دهد و حتی احتمال قطعی حمله نظامی هم نباید وسوسه روآوری به این سیاست را دامن بزند. تجربه فروپاشی شوروی سابق و اخیراً سقوط رژیم صدام پیش روی ماست.»(60)

تبلیغ و انتشار در بزرگ نمایی قدرت آمریکا و مشغول کردن اذهان عمومی جامعه در برخی مطبوعات با گرایش دوم خردادی، چنان حیرت انگیز و تاسف بار بود که روزنامه شرق مطلبی را ازمحسن آرمین، از دیگر نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم، می‌آورد که او در یک موضع گیری همراه با وحشت و ترس از قدرت نظامی آمریکا، تنها راه جلوگیری از حمله به ایران را مذاکره با آن کشور می‌داند: «ما قدرت گذشته را نداریم و در مقابل، آمریکا قوی‌تر و گستاختر شده و اگر جایی را نشان کرد، به هر بهانه‌ای حتماً به آنجا حمله می‌کند. بله ما روزی قصد رویارویی با آمریکا را داشتیم، اما امروز باید با او مذاکره کنیم، زیرا شعار دادن، منافع ما را تأمین نمی‌کند.»(61)

تبلیغ همراه با ترس از قدرت آمریکا در برخی مطبوعات با گرایش دوم خردادی چنان گسترده بود که حتی شعار مرگ بر امریکا را خلاف عرف سیاست خارجی کشور‌ها دانسته و خواستار حذف این شعار بودند. روزنامه ‌ایران سخنرانی رئیس جمهور دولت اصلاحات را منتشر کرد که در قسمتی از آن، واکنش رییس جمهور وقت در برابرشعارهای دانشجویان در مورد مرگ بر آمریکا آمده است: «شعار مرگ ندهید از زندگی بگویید.»(62)

روزنامه خرداد در نوشتارعباس عبدی، از شرکت کنندگان در تسخیر لانهٔ جاسوسی آمریکا درسیزدهم آبان1358 که پس ازاستحاله فکری وعدول ازمواضع گذشته خود، از اقدام انقلابی دانشجویان اظهارپشیمانی می‌کند، با تاکید برلزوم ایجاد ارتباط با آمریکا، مردم انقلابی و استکبارستیز ایران را تعدادی اوباش لقب می‌دهد. او می‌نویسد: «رابطه با آمریکا در شرایطی که منافع ملی را تأمین کند، اشکال ندارد و دفاع ازانقلاب، امروز با شعار دادن، محکوم کردن ومرگ برگفتن‌ها، معنا ندارد. آنهایی که شعار مرگ بر آمریکا می‌دهند، بدانند این شعار با اتکاء به تعدادی اوباش محقق نمی‌شود.»(63)

روزنامه نشاط نیز نظرات محسن امین‌زاده، معاون وزیر امورخارجه وقت اصلاحات را منتشرکرد که کاربرد شعار مرگ برآمریکا را از دست رفته می‌دانست و معتقد بود: «شعار مرگ برآمریکا، کاربردش را از دست داده است. حتماً باید باب بررسی رابطه با آمریکا را باز بگذاریم، در یک دوره، شیوه برخورد آمریکایی‌ها با ما ساده بود و ما به تندی سخن می‌گفتیم و آن‌ها نمی‌توانستند علیه ما تبلیغ کنند.»(64)

روزنامه شرق با انتشاربیانیهٔ سازمان مجاهدین انقلاب، به بهانه ارسال مقداری غذا و دارو ازطرف آمریکا به زلزله زدگان بم، مدعی می‌شود، آمریکا به دنبال اقدامات بشر دوستانه است و پاسخ ایران در قبال آن را، خارج از نزاکت سیاسی می‌داند. درقسمتی از این بیانیه آمده است:
«تحولات ماه‌های اخیر از جمله دستگیری صدام، اعلام پیوستن جمهوری اسلامی ایران به پروتکل الحاقی پیمان ان پی تی، تصمیم شورای حکومت موقت عراق مبنی بر محدودیت منافقین و اخراج آن‌ها از عراق، که با تأیید آمریکا صورت پذیرفت و نیز اعزام نیروهای امداد و بشردوستانه امریکا در زلزله اخیر بم، باردیگرفضای مناسبی برای طرفین ایجادکرده است، امکانی را برای آمریکا فراهم آورد تا گام عملی اولی و مهم را برای تنش زدایی بردارد، پاسخ ایران متأسفانه درخور و همسنگ اقدامات طرف مقابل نبود. موشک‌های آمریکا که تا پیش از حماسه دوم خرداد به یاد ماندنی، خاک ایران را نشانه رفته بود، تغییر جهت داد. وزیر امور خارجه آمریکا رسماً از مداخله گذشته این کشور در کودتای 28 مرداد1332 اظهار تأسف کرد.»(65)

در حالی که مردم مظلوم افغانستان وعراق زیربمباران موشک و بمب‌های شیمیایی و میکروبی ممنوعه توسط آمریکا به خاک و خون کشیده می‌شدند؛ این مواضع درحالی تئوریزه می‌شد که آمریکا درطول پیروزی انقلاب و به ویژه در جنگ تحمیلی هشت ساله وحمایت از صدام، کودتا و حرکت مسلحانه منافقین در خرداد ماه 1360 و ده‌ها فتنه و آشوب در ایران اسلامی، در دوران به قدرت رسیدن همین جریان‌های سیاسی با گرایش دوم خرداد طرفدار مذاکره، ایران را محور شرارت نامید.

جرج بوش پس از واقعه مشکوک یازدهم سپتامبر2001 (بیستم شهریور1380) و انفجار برج‌های دوقلو در آمریکا با زبانی تهدید آمیز، ایران را در کنار عراق و کره شمالی به عنوان محورهای شرارت در جهان معرفی کرد: «این سه کشور یک محور شیطانی تشکیل داده‌اند. البته اینک زمان مناسب برای حمله نیست. اما احتمالاً ایران به دلیل حمایت از تروریست و تلاش برای دستیابی به سلاح‌های کشتار جمعی، هدف بعدی ما پس از افغانستان در این جنگ خواهد بود.»(66)

او در یک موضع پرخاشگرانه و گستاخانه، نگرانی اصلی خود را ولایت فقیه دانسته و برای ملت ایران دلسوزانه می‌گوید: «امروز گروهی غیر منتخب در ایران، امید مردم ایران را برای دستیابی به آزادی، نابود کرده‌اند.»(67)

این اظهارنظر غیرکار‌شناسانه به حدی مضحک بود که عکس‌العمل سیاسیون آمریکایی را نیز به دنبال داشت. آلبرایت، وزیر امور خارجه دوران کلینتون، در واکنش به این سخنان می‌گوید: «از این پس، مردم آمریکا فکر می‌کنند که جرج بوش به مرض جنون گرفتار شده است.»(68)

مقام معظم رهبری در واکنش به زیاده خواهی آمریکا با شجاعت و قدرت، بلافاصله در اظهار نظری شفاف و صریح فرمودند: «آمریکا، منفور‌ترین شیطان جهان است. جمهوری اسلامی افتخار می‌کند که مورد خشم منفور‌ترین شیطان‌های دنیا قرار گرفته است. ما نه سلطه می‌پذیریم و نه طالب سلطه‌ایم. عکس العمل ملت ایران در مقابل آمریکا تند و پشیمان کننده خواهد بود.»(69)

این در حالی بود که در برخی از مطبوعات به لزوم پیوستن به آمریکا برای مبارزه با تروریسم تبلیغ می‌شد. روزنامه نوروز اقدام به انتشار سخنان یدالله سلامی کرد که معتقد بود ایران باید تا دیر نشده به اتحاد با آمریکا علیه تروریسم بپیوندد: «مخالفت‌های اولیه با آمریکا در حال فروکش کردن است. الان لبنان اعلام آمادگی کرده است که حاضر است به ائتلاف ضد تروریسم بپیوندد که بسیار مهم است. سوریه نیز اعلام کرده است با پلیس بین المللی همکاری خواهیم کرد. بسیاری از مناسبات درحال دگرگونی است.»(70)

این روزنامه همچنین مطلبی را از احمد زیدآبادی در لزوم این اتحاد منتشر کرد: «روابط آینده ایران و آمریکا در حال شکل گیری است و از این رو مسئولین کشورمان باید به این ائتلاف ضد تروریست به رهبری آمریکا بپیوندد.»(71)

خط سازش در برخی مطبوعات در کشور بدون توجه به لیست‌هایی که از سوی دستگاه دیپلماسی آمریکا به عنوان تروریست معرفی می‌شدند، درحالی خواستار پیوستن ایران به آمریکا درجنگ ضد بشری می‌شوند که مقصود آمریکا از تروریست تنها گروه‌های جهادی فلسطین، حزب الله لبنان و هسته‌های مبارزاتی آزادی بخش در سراسر جهان بود. حمله آمریکا به عراق و افغانستان، زمینه‌ای ایجادکرد تا برخی جریان‌های سیاسی، مرعوبانه با این توجیه که حفظ منافع ملی و امنیت کشور در گرو مذاکره با طرف‌های درگیر در جنگ و از جمله آمریکاست، در مطبوعات به تبلیغ وشکستن قبح رابطه و مذاکره بپردازند.

روزنامه دولتی ایران به نقل از محسن آرمین، نایب رئیس دوم مجلس ششم، پیشنهاد مذاکره حتی با طالبان را داد و ‌نوشت: «مذاکره با کلیه طرفداران درگیر، در بحران منطقه از جمله آمریکا نه تنها مفید بلکه ضروری است. ما به هر حال در جهت تحقق مصالح خود، نیازمند سطحی از تماس با طرف‌های درگیر حتی طالبان و آمریکا هستیم که می‌تواند در قالب‌های تعریف شده و مشخص صورت پذیرد».(72)

روزنامه شرق نظرات عبدالله رمضان‌زاده، سخنگوی دولت اصلاحات، درباره این موضوع را این چنین عنوان می‌کند: «به دلیل عدم ارتباط با آمریکا، اگر خود را به انزوا بکشانیم، نقش تعیین کننده خود را در تحولات امروز و آینده افغانستان و منطقه از دست خواهیم داد و این منطقی نیست.»(73)

روزنامه نوروز در مطلبی از حمیدرضا جلایی‌پور، روزنامه نگار و از گردانندگان روزنامه‌های زنجیره‌ای، در تأکید این موضوع می‌نویسد:
«در این حادثه، ایران باید بحث اختلاف خود با آمریکا را از بحث مبارزه جهانی با تروریسم جدا کند و باید با در دست گرفتن ابتکار عمل، در ائتلاف جهانی ضد تروریسم شرکت کند. ایران به عنوان منادی گفتگوی تمدن‌ها باید نقش برجسته‌ای را در این زمینه ایفا کند و حتی در صورت ضرورت، با آمریکا پای میز مذاکره بنشیند.»(74)

این روزنامه پیشنهاد محسن میردامادی، رئیس کمیسیون امنیت ملی در مجلس ششم را بدین صورت منتشرکرد: «می‌توان از فرصت به دست آمده، برای تأمین منافع ملی خود درآینده استفاده کرد. ولی نمی‌توان به دلیل حضورآمریکا دراین مساله، صرفاً یک تماشاچی بود.»(75)
خط سیاست فریب در برخی مطبوعات با گرایش دوم خردادی با واکنش مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای ودلسوزان اصول و مبانی انقلاب اسلامی روبرو شد. مقام معظم رهبری ضمن رد پیشنهادهای مرعوبانه کسانی که بدون اعتقاد به آرمان امام و نظام در پی ایجاد مذاکره با آمریکا هستند را اشغال کنندگان پست‌های کشور نامیدند و فرمودند: «ما با ملاحظه همه جوانب، با مطالعه همه تجربه‌های کشور خود و همسایه و با مشورت با صاحب نظران عمده و دارای رای به این نتیجه می‌رسیم که نه فقط رابطه بلکه مذاکره با آمریکا، امروز به خلاف مصالح ملی و منافع ملت است. مذاکره با آمریکا چه در قضایای کنونی بحران افغانستان و چه در مسایل دیگر به معنای باز کردن باب توقعات و طلبکاری‌های آمریکا است. چون او مستکبر است و تسلیم نمی‌شود. اگر کسی در نظام جمهوری اسلامی، در مسوولیتی، مشغول کار است، ولی آرمان‌های نظام جمهوری اسلامی را آن طور که امام بزرگوار ترسیم کرده است، در دلش قبول ندارد، اشغال آن پست حرام شرعی است.»(76)

ه) نامه نگاری رابطه

انتشار نامه نگاری‌ها و پناه بردن به دامن غرب و آمریکا از دیگر شیوه‌های مرسوم در برخی مطبوعات با گرایش دوم خردادی بود. در پی رد صلاحیت تعدادی از نمایندگان مجلس ششم و عناصرهمسو با آن‌ها توسط شورای نگهبان در آستانه انتخابات مجلس هفتم، عده‌ای از جریان‌های سیاسی با گرایش دوم خردادی به جای پی گیری قانونی و حرکت در مسیر قانون، اعتراض خود را نزد دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی ایران برده و دست خود را نزد کشور‌های غربی درازکردند که می‌توان به عنوان نمونه به نامه دفتر تحکیم وحدت شاخه علامه به اتحادیه اروپا اشاره کرد. در بخشی از این نامه که روزنامه شرق، آن را منتشر کرد، آمده است: «مطمئناً شما و همکارانتان در اتحادیه اروپا نیزمبنای مشروعیت یک حکومت در جهان امروز را در پایبندی آن به قرارداد‌ها و تعهدات بین المللی و پذیرش حق حاکمیت مردم از سوی آن حکومت می‌دانید. انگیزه ما از نوشتن این نامه، ابراز نگرانی از سکوت و نحوهٔ عمل کشورهای اروپایی در وقایع جاری ایران است که گونه‌ای حمایت تلویحی و موافقت ضمنی نسبت به عملکرد شورای نگهبان در نقض حق انتخاب کاندیداهای انتخاباتی هفتمین دوره مجلس نموده‌اند. مطمئناً موضع اتحادیه اروپا در این مقطع تاریخ، از جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران در اذهان و حافظه تاریخی مردم و جنبش دانشجویی ایران ثبت خواهد شد و در صورت سکوت، شما را نخواهند بخشید.»(77)

همچنین مجمع نمایندگان ادواری مجلس و با حضور یکصد نماینده از مجلس ششم، در اقدامی خارج ازعرف سیاسی، نامه‌ای را به کنگره آمریکا ارسال کردند. در این نامه از نمایندگان آمریکا عاجزانه درخواست می‌شود که به تحریم‌های این کشور علیه ایران پایان دهند. در روزنامه ‌ایران بخشی از این نامه به چاپ رسید: «احتراماً با آرزوی برقراری صلح و عدالت در سراسر جهان و رفع نابرابری‌ها در مناسبات اجتماعی و سیاسی بین ملت‌ها و دولت‌ها،‌‌ همان طور که اطلاع دارید، ملت بزرگ و تمدن ساز ایران در جهت کسب استقلال و آزادی یکی از بزرگ‌ترین انقلاب‌های قرن بیستم را سامان داد. سیاست تنش زدایی در سطح جهانی و گسترش مناسبات بین المللی دولت مردمی ریاست محترم جمهوری جناب سید محمد خاتمی، از پشتیبانی وسیع افکار عمومی داخل وخارج از ایران برخوردار است، انتظار آن است که نمایندگان مجالس کنگره و سنای آمریکا از هر اقدامی که موجب بدبین شدن افکار عمومی‌ شده و بر دشمنی‌ها بیفزاید، خودداری ورزند. مجمع نمایندگان ادواری مجلس شورای اسلامی ایران، نمایندگان محترم مجلس سنا و کنگره را به بازنگری جدی در سیاست ادامه تحریم‌ها فرا می‌خواند.»(78)

نکات مهم و قابل تأمل در این روش غیر مرسوم در دوران انقلاب اسلامی این است که اولاً کسانی که این نامه‌ها را تنظیم کرده بودند، یا‌شناختی نسبت به ماهیت آمریکا و غرب نداشتند، در حالی که آن‌ها دشمنان سرسخت انقلاب اسلامی ایران، نظام و ملت ایران محسوب می‌شدند. ژنرال پاول، وزیر امورخارجه وقت آمریکا در دولت بوش کوچک در ایام نگارش این نامه‌ها، معتقد بود که ما باید ریشه ملت ایران را قطع کنیم. بر این اساس با چنین‌شناختی، نوشتن نامه هیچ تاثیری نمی‌توانست داشته باشد. واینان تنها از موضع ضعف و مرعوبانه اقدام به نوشتن نامه کرده بودند.

ثانیاً بر اساس اصل110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران سیاست‌های کلی نظام توسط رهبری نظام ترسیم می‌شودکه از سرگیری رابطه با آمریکا از جمله این سیاست‌ها و اختیارات ایشان بوده که در یک فرآیند قانونی و با اعمال نظر ملت با همه پرسی عمومی صورت می‌گیرد، در حالی که ملت ایران با‌شناختی که از آمریکا دارند در مناسبت‌های مختلف انزجار خود را از دولتمردان آمریکا بار‌ها اعلام کرده‌اند. ترویج وتبلیغ رابطه در برخی از مطبوعات در دهه سوم انقلاب، برخلاف منافع ملی و نقض آشکار یکی از صریح‌ترین اصول قانون اساسی بود.

تا زمانی که آمریکا بر خصلت گردنکشی پافشاری نماید، به فرموده حضرت امام خمینی‏ (ره) بنیان گذارانقلاب اسلامی، ایران دستش را پیش آمریکا تا ابد دراز نخواهد کرد، ولو اینکه فانی شود. لازم به ذکراست که یک هفته پس از نامه نگاری این نمایندگان «کمیته روابط بین المللی مجلس نمایندگان آمریکا، لایحه تمدید قانون تحریم ایران و لیبی را به رای گذاشته و با اکثریت مطلق آراء تصویب کردند و بر اساس آن تحریم علیه ایران برای مدت پنج سال دیگر توسط کنگره و سنای آمریکا تمدید گردید.»(79)

از دیگر مواضع سیاسی برخی مطبوعات با گرایش دوم خردادی می‌توان به اقدام آن‌ها در ایجاد جنگ روانی با حربه شایعه سازی پیرامون مذاکره بین ایران و آمریکا و شکستن قبح مذاکره اشاره کرد. روزنامه نوروز در یک اقدام شارلاتانیزم مطبوعاتی، با انتشار یک خبر مجعول مبنی بر تشکیل کمیته بررسی سیاست خارجی ایران در قبال آمریکا در شورای عالی امنیت ملی ایران، این چنین مطرح کرد:«در پیگیری‌های نمایندگان مجلس مشخص شده است که شورای عالی امنیت ملی به تازگی مصوبه‌ای را درباره ضرورت گفتگو با آمریکا داشته است و افرادی نیز در این زمینه انتخاب شده‌اند، اما از این موضوع، مجلس بی‌خبر است و علاوه بر آن، نمایندگان رئیس جمهور هم در آن حضور ندارند.»(80)

دامن زدن به شایعه پراکنی و دروغ در برخی مطبوعات در حالی دنبال می‌گردید که این گونه نشریات، هیچ توجهی به ساختار و اعضای تشکیل دهنده شورای عالی امنیت ملی کشور نداشته‌اند، چرا که رئیس جمهور به عنوان دومین شخصیت سیاسی، ریاست این شورا را بر عهده دارد. دبیر خانه شورای عالی امنیت ملی کشور روز بعد از چاپ شایعه این روزنامه اقدام به تکذیب خبر کرد.(81)

شایعه دیدار چهل و پنج نفر از نمایندگان مجلس ششم با رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و ادعای اینکه ایشان مانعی برای مذاکره نمی‌بینند، شایعه تشکیل انجمن مذاکره مخفی بین ایران وآمریکا و مذاکره دو ایرانی وابسته به دولت اصلاحات با مقامات آمریکایی در قبرس، حتی با حضور مسجدجامعی، وزیر وقت ارشاد اصلاحات، از جمله شایعات دروغینی بود که با هدف قبح زدایی رابطه و مذاکره ایران و آمریکا و التهاب جو سیاسی داخلی در برخی مطبوعات به آن دامن زده می‌شد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
مدیران
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon