اعتیاد، بزه و فحشاء در کمین کودکان محروم از تحصیل / چه کسی پاسخگوست؟!
خبرگزاری تسنیم: متاسفانه آموزش و پرورش کودکان افغانی و حتی ایرانی را به بهانه نداشتن شناسنامه ثبتنام نمیکند و این مساله باعث میشود که این کودکان ناخواسته از جامعه طرد و با معضلاتی همچون کار خیابانی و حتی اعتیاد و فحشاء روبرو شوند.
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم، شاید این روزها همزمان با هفته کودک بهترین زمان باشد تا لحظهای فارغ از دغدغههای سیاسی، التهابات ارزی و سکهای، زد و بندهای ورزشی و دعواهای صد من یک غاز توپی، توری و حتی هنری، گوش شنوایی باشیم برای درددلهای کوچک و چشمی بینا برای زجرهای کودکانی که حتی در برخی آمارها نیز گاها از قلم میافتند؛ کودکانی که صدای کمتوانشان در میان بوق و ترافیک خیابان و جثه نحیفشان در میان هم همه عابران محو میشود... کودکانی که به جای تحصیل در پشت نیمکتهای کلاس درس، فال بخت و عمرشان را در پشت چراغ قرمز چهارراهها به ثمن بخس میفروشند.
جاماندگان از تحصیل، کودکان نامرئی و ازقلمافتادگان آمار مسئولان !
سال 85 مرکز آمار بر مبنای آخرین سرشماری انجام گرفته در کشور عددی را به عنوان کودکان خارج از چرخه تحصیل یا بازماندگان از تحصیل ارائه داد. در این آمار بیش از 3/5 میلیون کودک به عنوان کودکان خارج از چرخه تحصیل معرفی شدند که این تعداد، معادل 27/3 کل کودکان آن سال بود. از سویی در بهمنماه سال 90 مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی تعداد کودکان بازمانده از تحصیل را معادل 3 میلیون و 265 هزار کودک دانست. این در حالی است که نهضت سوادآموزى اعلام کرده از سال 85 تاکنون بیش از یک میلیون کودک دیگر به این آمار افزوده شدهاند.
اما از سوی دیگر اعلام این آمار به مذاق برخیها چندان خوش نیامد و آمارهای جایگزین آن از سوی برخی مسئولان به دفعات ارائه شد. در مردادماه 89 فاطمه قربان معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش آمار دانشآموزان باز مانده از تحصیل را بین 100 تا 130 هزار نفر اعلام کرد. همچنین در اردیبهشت سال 90 مهدی نوید ادهم دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش با اعلام پوشش تحصیلی 98 درصدی آموزش لازمالتعلیمان توسط آموزش و پرورش، از حذف بیسوادی تا پایان برنامه پنجم توسعه خبر داد. پس از این اظهار نظرات، یوسف نوری رئیس مرکز آمار و فناوری اطلاعات آموزش و پرورش در بهمن ماه 91 تعداد کودکان بازمانده از تحصیل را 145 هزار نفر عنوان کرد و در آخرین موضعگیری انجام شده پیرامون این معضل، فاطمه قربان در نیمه نخست شهریورماه سال جاری اعلام کرد که در حال حاضر پوشش 98/5 درصدی کودکان لازم التعلیم قطعی است و جمعیت کودکانی که به دلایل مختلف از ورود به مدرسه محروم می شوند تقریبا به صفر رسیده است. (البته از توضیح ایشان پیرامون 1/5 درصد باقی مانده و ربط دادن موضوع با توان کم ذهنی کودکان و مرگ در روستاهای دورافتاده صرفنظر میکنیم!)
این اختلاف چندصد هزار نفری و حتی میلیونی آمار تنها به کودکان جامانده از تحصیل محدود نمی شود چراکه این رویه در کودکان کار نیز به وضوح در جریان است. در حالی که آمار مرتبط با سرشماری سال 85 تعداد کودکان کار را 1 میلیون و 700 هزار نفر عنوان می کند و برخی تعداد کودکان کار را برابر کودکان جامانده از تحصیل می دانند، برخی مسئولان، عدد 600 هزار نفر را به عنوان آمار کودکان کار ارائه می دهند!
پرده اول: فروش فال بخت، پشت چراغ قرمز
اما فارغ از آنچه در آمارهای سرشماری و آنچه در گفته مسئولان به عنوان کودکان جامانده از تحصیل و کودکان کار معرفی میشود، این حقیقت است که امروز کودکان بسیاری به دلایل مختلف از تحصیل باز میمانند و روانه بازار کار یا حتی دزدی و قاچاق میشوند.
حجت یکی از همین کودکان است که در پشت چراغ قرمز چهارراهی در سعادت آباد فال میفروشد. سر صحبت را باز میکنم و او که یک چشمش به ثانیهشمار چراغ سبز است و با چشم دیگرش من را برانداز میکند میگوید 9 ساله است و 3 سال است که فال میفروشد. اعداد ثانیهشمار به سرعت عوض میشوند 28، 27 ، 26 ... از درس و کتاب و مدرسهاش جویا میشوم و او تنها شانهای بالا میاندازد و به علامت نفی سر تکان میدهد. 18، 17، 16... میگوید اهل مشهد است و با خواهر 7 سالهاش همکار است. 10، 9، 8... از آرزویش میپرسم و او که مهیا رفتن شده با خندهای معنادار میگوید: خداکند همیشه چراغهای سرچهار راه قرمز بمانند... چراغ، قرمز میشود و او بدون هیچ کلامی به سرعت به سمت اتومبیلهایی که در پشت چراغ قرمز صف میکشند می دود و به امید فروختن فال 1000 تومانی در لابهلای ماشینهای چند صدمیلیونی گم میشود...
پرده دوم: خانه ای رنگ و رو رفته ولی برای کودکان، خانه ای برای علم
اگر به کوچه پس کوچههای فرحزاد آشنا باشید خانه علم فرحزاد را بسیاری از اهالی محل میشناسند؛ خانه ای که گرچه کوچک است و رنگو رو رفته، ولی چشم امید بسیاری از کودکان محله به درب آن دوخته شده است؛ محلهای که بسیاری از کودکانش به همان اندازه که با رنگ شناسنامه و صدای زنگ مدرسه غریبهاند با کار و سختی آن آشنایند.
به سراغ علیرضا میروم که در کلاس درس این خانه، مشغول مشق نوشتن است. از سن و مقطع درسیاش جویا میشوم و میگوید: 13 سالمه ولی کلاس سوم دبستانم.
خودش ادامه میدهد: به دلیل اینکه شناسنامه نداشتم نتوانستم چندسالی مدرسه بروم.
او که 2 سالیکی کلاس اول و دوم را خوانده میگوید: وقتی پدرم فوت کرد، من و برادر کوچکترم مجبور شدیم کار کنیم. من 8 سال در پارک بالای سعادت آباد فالفروش بودم.
از دوستان و هم محلیهایش که با هم در اینجا درس میخوانند میپرسم و او جواب میدهد: دوستی دارم به اسم نادر که پدرش مرده و مادرش در زندان است، چند وقتی برای مردی کار میکرد که به او جا و مکان داده بود ولی الان مدتی است که در یک رستوران از 4 بعدازظهر تا 12 شب کار میکند و ظهرها با ما اینجا درس میخواند...
کودکان خانه علم در کنار کارآموزی، توسط دانشجویان داوطلب، دروس رسمی مدرسه را آموزش میبینند و در کنار این دو، از یک وعده غذای گرم نیز برخوردار میشوند، غذایی که برای بسیاری از این کودکان، حکمی حیاتی دارد چراکه تنها وعدهای است که در روز میخورند!
ایلیار رابط یکی از این دانشجویان است که در خانه علم فرحزاد به کودکان کار، درس میدهد. او میگوید: بسیاری از این کودکان به دلیل نداشتن شناسنامه یا اوراق هویتی از تحصیل در مدارس رسمی کشور محروم شدهاند.
او تاکید میکند: بسیاری از مردم تصور میکنند که خانه علم مکانی است که تعدادی از کودکان کار و فقیر در آن جمع میشوند و ما به آنها آموزش میدهیم در حالی که خانه علم، خانه ای است که در برابر دیوارهای جهل و ناآگاهی جامعه که باعث رنجش کودکان میشود قد علم کرده است.
از مشکلاتش جویا میشوم و او که دل پری دارد سفره دل را باز میکند و گلایهمند از قوانین آموزش و پرورش میگوید: متاسفانه آموزش و پرورش کودکان افغانی و حتی ایرانی را به بهانه نداشتن شناسنامه ثبتنام نمیکند و این مساله باعث میشود که این کودکان ناخواسته از جامعه طرد شوند.
ایلیار با بیان اینکه امروز بیش از 700 کودک جامانده از تحصیل در محله کوچک فرحزاد وجود دارد تاکید میکند: ما امروز شاهدیم که به واسطه این طرد شدن، بخش بزرگی از جامعه فرحزاد تبدیل به جامعه "غربت" همچون خاک سفید شده که ماحصل آن 700 کودک جامانده از تحصیل در محله کوچک فرحزاد است.
او میگوید: امروز به دلیل فراگیر شدن جامعه غربت، شاهد اعتیادکودکان 7 و 9 سالهای در این محله هستیم که کیت مثبت اعتیاد دارند و همزمان شیشه و مرفین مصرف میکنند.
ایلیار همچنین با انتقاد از بهزیستی عنوان میکند: ما در اینجا با کودکی برخورد کردیم که به مدت یکسال مورد سوءاستفاده یک باند کودکان کار قرار گرفته بود ولی بهزیستی به جای برخورد با آن باند، خانواده کودک را رد مرز کرد.
او ضعف برخی قوانین را نیز سدی در برابر حمایت از کودکان میداند و میگوید: ما در این منطقه با کودکی بدسرپرست برخورد کردیم که در خانه فحشا قرار داشت ولی پس از 2 سال دوندگی نتوانستیم او را از آن خانواده جدا کنیم.
پرده سوم: عدم حمایت آموزش و پرورش و همت مدرسه ای غیرانتفاعی
ایلیار میگوید: ما در اینجا با مشکل فضای آموزشی مواجه هستیم و با توجه به اینکه این مرکز توسط دانشجویان اداره میشود از امکانات مالی ضعیفی برخورداریم. ما حتی برای این مکان که تنها 60 متر فضای مسقف دارد مبلغی بیش از 30 میلیون تومان به اضافه ماهانه 300 هزار تومان پرداخت میکنیم.
وی ادامه میدهد: ما حتی از مسئولان آموزش و پروش منطقه درخواست کردهایم که پس از ساعت آموزشی تنها چند ساعت فضای مدرسه را در اختیار ما قرار دهند تا بتوانیم این کودکان را در فضایی مناسب آموزش دهیم ولی آنها این درخواست ما را نیز رد کردهاند.
او میگوید: ما حتی علاقهمندیم در مساجد و حسینیهها به این کودکان آموزش بدهیم تا کودکان در کنار آموزش علم، با مسائل دینی و مذهبی نیز آشنا شوند لذا امیدواریم تا با کمک مسئولان بتوانیم فضای مناسبتری را برای آموزش به این کودکان داشته باشیم.
ایلیار یا به قول کودکان "عمو ایلیار" با ابراز خوشنودی از کمکهای مردمی عنوان میکند: علیرغم عدم همکاری مسئولان آموزش و پرورش منطقه، ما توانستهایم به همت مسئولانِ یکی از مدارس شمالشهر، این کودکان را که سالها از درس و مدرسه محروم بودهاند را به یک دبستان غیرانتفاعی منتقل کنیم تا پس از ساعت رسمی این مدرسه، هر روز بعد از ظهر به مدت 3 ساعت آموزش ببینند.
وی تاکید کرد: مدیر، معلمان و مسئولان این مدرسه غیرانتقاعی داوطلبانه وقت و امکانات خود را برای آموزش این کودکان گذاشتهاند و در این فصل از سال که هوا به سرعت تاریک میشود آن ها از زمان استراحت خود میزنند و تا غروب به این کودکان آموزش میدهند.
پرده چهارم: چه کسی پاسخگوست؟
متاسفانه در مساله آموزش کودکان و مبارزه با کار آنها، دستگاهها و سازمانهای بسیاری مسئولیت دارند. برخورد با این معضل در کشور ما در بهمنماه سال 1377 کلید خورد و طی جلسات متعدد کارشناسی، پیشنویس توافقنامهای در خصوص جمعآوری، پذیرش، طبقهبندی و نگهداری کودکان خیابانی بین معاون امور اجتماعی استانداری، شهرداری تهران، کانون اصلاح و تربیت، بهزیستی استان تهران، اداره سرپرستی دادگستری تهران، معاونت انتظامی امنیتی تهران بزرگ و معاونت دادگستری کل استان تهران تهیه گردید و در ادامه از مهرماه سال 1378 در 16 استان کشور طرح «مراکز شناسائی، تشخیص و جایگزینی کودکان خیابانی» توسط سازمان بهزیستی کشور به مرحله اجرا درآمد. اما با گذشت 13 سال از اجرای این طرح، به نظر می رسد نهادها و سازمانهای مسئول هنوز نتوانستهاندمطابق با انتظارات و نیاز جامعه توفیقی را حاصل کنند.
اما در نهایت آنچه باقی میماند، طرح این مساله است که کدام سازمان، نهاد، اداره و ارگانی در این زمینه پاسخگوست و هر کدام از سازمانهایی همچون استانداری، شهرداری، کانون اصلاح و تربیت، بهزیستی، دادگستری، نیروی انتظامی و نهایتا آموزش و پرورش چه سهمی از برآورده کردن حق تحصیل و مبارزه با کار کودکان بر عهده آنهاست؟!
محمد قربانی بخش اجتماعی خبرگزاری تسنیم
انتهای پیام/