از خرابات شمس تا خانهی وانا ونچوری
خبرگزاری تسنیم: همین ظرفیت چندگانهی بینامتنیت سبب شده است تا روشنفکران نسل چهارم ایران، به ویژه عبدالکریم سروش، به پیشینهسازی مفاهیم فلسفی غرب در میان اصطلاحات عارفانهی شرق بپردازند.
به گزارش خبرنگار گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم،آیا میتوان اندیشههای یک فرد در گذشته (در اینجا مولانا) را بر اساس چارچوب امروزی (در اینجا پسامدرنیته) قرائت کرد؟ به سخنی رساتر، آیا میتوان سیاق گذشتهی یک متن را با عطف به پدیدآورندهی آن، در سیاق امروزی قرار داد؟
اگر بخواهیم از نظرگاه نواندیشان دینی پسامدرن، به ویژه عبدالکریم سروش، به پرسشهای یادشده پاسخ دهیم، به ناگزیر باید به هرمنوتیک متوسل شویم و شماری از مفاهیم فلسفی پسامدرن را در اصطلاحات عارفانه و صوفیانهی ایرانی پی بگیریم. هرمنوتیک در میان نواندیشان پسامدرن، یک پالایه به شمار میرود که بر پایهی آن، یک مفهوم هرچند کهن به یک اصطلاح کاملاً مدرن و چه بسا پسامدرن تبدیل میشود. تردیدی نیست که در حوزهی «اخلاق» میتوان به همانندیها و همگراییهای بسیاری اشاره کرد که در میان فیلسوفان اخلاق و واضعان اخلاق مشابه و چه بسا یکسان بوده است. اما در اینجا با دو حوزهی کاملاً متفاوت سروکار داریم که هر کدام با روششناسیهای متفاوتی به کار میپردازند. به سخنی ژرفتر، حوزهی عرفان اسلامی با فلسفهی مدرن و پسامدرن اروپایی چه تناسباتی دارد؟ اگر با شگردهای هرمنوتیک، شماری از اصطلاحات عارفانه را به گونهای تأویل و تفسیر کنیم که به حوزهی معنایی یک مفهوم فلسفی پسامدرن نزدیک شود، آیا چنین شباهت و قرابتی اصیل و پذیرفتنی است؟ برای پاسخ به این پرسش، باید به چند مفهوم اشاره کنیم تا از درون آن به پاسخی درخور دست یابیم.
1. هرمنوتیک بر پایهی مفهوم بینامتنیت: «هیچ آغازی وجود ندارد، همواره یا تداوم است یا تکرار، همواره یا دگرگونی است یا تقلید. اما تداوم، تکرار، دگرگونی یا تقلید بر چیزی از پیش موجود استوار میشوند.» (نامور مطلق، بهمن، 1390، ص 5) بر پایهی اصل اساسی بینامتنیت، هیچ متنی بدون پیشمتن نیست و همواره متنها بر پایههای متون گذشته بنا میشوند. همچنین، هیچ متنی، جریانی یا اندیشهای به طور دفعی و بدون گذشته خلق و ایجاد نمیشود، بلکه همیشه از پیش چیزی یا چیزهایی وجود داشته است. انسان نمیتواند هیچ چیز از هیچ بسازد یا از هیچ چیزی خلق کند، بلکه باید تصویری (خیالی یا واقعی) از متنی وجود داشته باشد تا مادهی اولیهی ذهن او شود. بینامتنیت، که خاستگاه اصلی آن ادبیات بود و از سوی ژولیا کریستوا، بانوی پرتغالی مقیم فرانسه برای نخستین بار مطرح گردید، خیلی زود وارد دیگر حوزهها، به ویژه هنر گردید و محققان بسیاری مطالعات خود را بر روابط بینانشانهای ادبیات و یکی از شاخههای هنری متمرکز کردند یا به طور کلی به دور از نظام کلامی به روابط دیگر نظامهای هنری، همچون موسیقیایی، نمایشی یا تصویری و حجمی پرداختند. موضوع بحث بینامتنیت فلسفی نیست، بلکه تشریح اصول اساسی بینامتنیت است که به مباحث فلسفی شبیه میشود و مرزهای رشتهای را در هم میریزد. بنابراین تمام آثار و تمام دانشها و اندیشهها دارای سابقه و گذشته هستند. به همین دلیل است که باید گفت «دانشهایی همچون فلسفه، جامعهشناسی و زبانشناسی هیچ کدام به صورت دفعی خلق نشدند و همگی پیشینهای داشتند.» (نامور مطلق، بهمن، 1390، ص 9)
بنابراین بر پایهی بینامتنیت میتوان اذعان کرد که در طول تاریخ، همواره متنها در یک ارتباط شبکهای با یکدیگر خلق میشدند، همواره متنهای نوین بر پایهی متنهای پیشین شکل میگرفتند و همیشه متنهای گذشته، خود را در آیینهی متنهای پسین بازمیتاباندند. همین ظرفیت چندگانه-ی بینامتنیت سبب شده است تا روشنفکران نسل چهارم ایران، به ویژه عبدالکریم سروش، به پیشینهسازی مفاهیم فلسفی غرب در میان اصطلاحات عارفانهی شرق بپردازند. انحراف بزرگ در چنین تأویلهایی این است که متون دو حوزهی کاملاً متفاوت را با هم خلط میکنند که هر یک دارای جهانبینی و روششناسی کاملاً متفاوت و متغایری هستند. عرفان ایرانی، که بیشینهی آن بر پایهی متون دینی و آموزههای اسلامیایرانی شکل گرفته است، نمیتواند حتی با رابطهی بینامتنیت با فلسفهی سکولار مدرن و پسامدرن اروپایی، شباهت یا اینهمانی داشته باشد.
2. فراتاریخ و یکسانیهای فطری؛ داریوش شایگان در فصل هفتم کتاب «افسونزدگی جدید؛ هویت چهلتکه و تفکر سیار» به جهانیهای روح میپردازد. وی با پیش کشیدن گفتوگوهای فراتاریخی و با بررسی آثار شانکارا، از برجستهترین عارفان کهن هند و بنیانگذار مکتب «ادویتا» و «دانتا» با آثار و اندیشههای مایستر اکهارت، یکی از نمایندگان نژادهی عرفان مسیحی در قرون وسطا، به مقایسهی آنان میپردازد. این مقایسه، اما ضلع سوم و چهارمی را نیز در بر میگیرد و آن همسنجی این دو قطب بزرگ (که یکی در مشرقزمین و دیگری در غرب است) با اندیشههای ابنعربی از جهان اسلام و حکیم تائوی چینی، یعنی لائوستو است.
شایگان با بررسی نظام اندیشهای و باورهای آیینی این چهار تن، به یک الگوی یکسان میرسد. بر پایهی این الگو، «با وجود اینکه در جهان ماده، چندگانگی و تغایر بسیار فراوان است، اما در جهانهای روحی، میتوان به اشتراکات و اینهمانیهای بسیاری برخورد.» شکی نیست که بخشی از شباهت-های اینچنینی در میان عارفان و حکیمانی که گهگاه حتی در زمانها و مکانهای مختلف میزیسته-اند، به فطرت مشترک انسانها بازمیگردد. در دورهی پسامدرن، به چالش افکندن صدق تاریخى، بحرانى را در خودآگاهی تاریخى به دنبال داشت. این بحران با پدیدهی «تغییر زبانشناختى»، که آن نیز به نوبهی خود تغییرات را در پارادایم تاریخنگارى به وجود آورد، پیوند ژرفی دارد. تاریخ پسامدرن در مفهوم تاریخ نیز به عنوان یک بُعد بااهمیت، پساتاریخى عمل مىکند و از طرف دیگر، نقش فرهنگى تاریخ را بیش از هر زمان دیگر کمرنگ مىداند. تاریخ پسامدرن، در پی پایان تاریخ و فراموشى گذشته نیست، اما از آنجا که نقش فرهنگى تاریخ زیر لواى سامانهی مدرنیته کمرنگ شده است و با پیدایش تاریخهاى فرهنگى و اجتماعى جدید، امکان صدق تاریخى دچار لغزش شده است، بر آن است با نگاه تردیدآمیز، درک و دریافتی کلنگرانه از گذشته داشته باشد.
اما نکتهی اصلی در اینجاست که آیا میتوان فراتاریخی بودن را به دو حوزهی کاملاً جدا (عرفان اسلامی و فلسفهی سکولار اروپایی) مرتبط دانست؟ پاسخ قطعاً منفی خواهد بود؛ چرا که سخن از اینهمانیهای نظری در حوزهی عرفان در زمان و مکان گوناگون پذیرفتنی است (هرچند که بنا به اصل «چندگانگی فرهنگی» باید گفت که گهگاه در این حوزه هم تفاوتهای بنیادی مشاهده می-گردد)، اما سخن گفتن از شباهت و عینیت در دو حوزهی کاملاً متباین که یکی مبانی دینی و آموزه-های شرعی را اساس قرار میدهد و دیگری شالودهاش را بر سکولاریسم و لیبرالیسم پی میافکند، مغالطهای بیش نیست و پی جستن اهداف و اغراض شخصی را در ذهن تداعی میکند.
3. فراروایت و سیاقهای تأویل: هر متنی در یک سیاق خاص شکل میگیرد. به سخن دیگر، هر متنی نوعی سیاق دارد و این سیاق عبارت است از فرهنگ، روح زمانه، شرایط سیاسی، اجتماعی، تاریخی، زبانی و جز آن. با توجه به همین اصل هرمنوتیکی، این خود ناقد است که باید مورد نقد قرار گیرد؛ چرا که این ناقد است که از متن، انتظار یک فرامتن را داشته است و این انتظاری نابجا در خود ناقد است و نه نقطه ضعفی در متن. از این روی، میتوان گفت که برای هر متنی سه سیاق معنایی وجود دارد:
الف) سیاق تاریخی (گذشته)؛ یعنی شرایط اجتماعی، تاریخی و فرهنگیای که متن در آن شکل گرفته است.
ب) سیاق عصری (حال)؛ سیاق یا زمینهی خوانندهی امروزی که متن را در پرتو سیاق معاصر و عصری خود فهم و معنا میکند.
ج) سیاق معطوف به فردا (آینده)؛ هر متنی با توجه به طرحافکنیهای ما، یعنی بر اساس طرحها و نقشهها، بیمها و امیدها و انتظارات و نگرانیهای ما معنا مییابد و تفسیر میشود.
پس معنای هر متنی، برآیندی از تعامل سه سیاق است؛ تعامل سه سیاق تاریخی، عصری و آینده. حال پرسش اینجاست که آیا میتوان اندیشههای یک فرد در گذشته (در اینجا مولانا) را بر اساس چارچوب امروزی (در اینجا پسامدرنیته) قرائت کرد؟ به سخنی رساتر، آیا میتوان سیاق گذشتهی یک متن را با عطف به پدیدآورندهی آن، در سیاق امروزی قرار داد؟ چنین شیوهای در «خرد خودبنیاد مدرنیته» شدنی است؛ چرا که «فراروایت» یکی از اساسهای مدرنیته به شمار میرود. فراروایت یا روایتهای کلان، روایتهای مسلطی هستند که برای توجیه فعالیتها، نهادها، ارزشها و صورتهای فرهنگی به کار برده میشود. وجود نوعی بنمایهی پوزیتیویستی در فراروایتهاست که سبب می-شود به یک ایدهی جهانشمول تبدیل شود و با نفوذ در قالب مدرنیته، به یکدستسازی و یکدست-بودگی جهان اقدام کند.
یکی از نقدهای مهم پسامدرنیته به عقلانیت مدرنیته، همین جهانشمولی و ایدئولوژیک بودن مفهوم فراروایتهاست. نظر ژان فرانسوا لیوتار دربارهی امر شناخت یا معرفت، بر از میان رفتن دو گونه فراروایت استوار است؛ نخست روایت آزادی و دوم روایت پیشبینی. هر دو روایت، مدعی برتری علم و معرفت پوزیتیویستی بر آن چیزی است که عقلانیت مدرنیته آن را جهل و خرافههای جوامع پیشامدرن مینامد. به همین دلیل است که یکی از تعاریف مهم پسامدرنیسم این گونه بیان شده است؛ «چرخش از چیرگی خفقانآور روایتهای کبیر به خودمختاری پراکندهی خُردهروایتها» (Connor، Steven، 1987: 32). مختصات جوامع پیشامدرن که بیشتر بر فرهنگ دینی تأکید دارند، از نظر مدرنیته، فاقد مبانی عقلانی و در نتیجه، خرافی است. بر پایهی دیدگاه لیوتار، فرهنگ پسامدرن، اعتبار هر نوع روایت کلان را سست ساخته است (لیوتار، 1384: 121).
از این رهگذر، تفاسیری همانند قرائت امروزی از سیاق گذشتهی یک متن، کوششی پسامدرن است؛ اما فراروایت دانستن یک متن و رجوع به سیاق امروزی آن، نمیتواند روششناسی پسامدرن به حساب آید. به دیگر سخن، اگر نگاه بیرونی به یک متن داشته باشیم و آن را به مثابه یک فراروایت به شمار آوریم، در دام ایدئولوژی و اغراض شخصی گرفتار خواهیم آمد. اگر هم یک متن را به مثابهی یک دستاورد فرهنگی قلمداد کنیم، آن گاه به چندگانگی فرهنگی قائل خواهیم شد و دیگر جستن بیمایههای سکولارِ فرهنگ پسامدرن غرب در فرهنگ کهن عارفان ایرانی محلی از اعراب نخواهد داشت.
برای جمعبندی این نوشتار دربارهی قرائت پسامدرن از اندیشمندان و عارفان ایرانی کلاسیک، باید گفت که برجسته کردن یک معنی از یک متن و به حاشیه راندن دیگر معانی آن، نه تنها روش-شناسی مورد تأیید پسامدرن نیست، بلکه آنچنان که میشل فوکو نیز گفته است، این خاصیت ناقدان و قائلان به مدرنیته است که به مرکزیت بخشیدن به یک مفهوم و به حاشیه راندن باقی مفاهیم، اهتمام میورزند.
* «Vanna Venturi House» از مشهورترین سازههای معماری به سبک پسامدرن که در شهر پنسیلوانیای آمریکا قرار دارد. این سازه از سوی رابرت ونچوری (Robert Venturi)، معمار معروف پسامدرن، ساخته شد و او آن را به مادرش، وانا ونچوری، اهدا کرد.
منابع :
- توکلی، غلامحسین، اومانیسم دینی و اومانیسم سکولار، نشریهی پژوهشهای فلسفیکلامی، پاییز و زمستان 1382، ص 45 تا 69.
- سروش، عبدالکریم (1384)، سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم فلسفی، مجلهی بازتاب اندیشه، بازنشر در وبسایت پرتبل جامع علوم انسانی:
http://www.ensani.ir/fa/content/94480/default.aspx
- سروش عبدالکریم، روح پوپر بر فراز تهران، وبگاه بیبیسی فارسی، 23 تیر 1388.
- شایگان، داریوش (1385)، افسونزدگی جدید: هویت چهلتکه و تفکر سیار، ترجمهی فاطمه ولیانی، انتشارات فرزان روز.
- چکیدهای از مباحث عبدالکریم سروش دربارهی مولانا:
http://pasin.blogfa.com/post-258.aspx
- لیوتار، ژان فرانسوا (1384)، وضعیت پستمدرن، گزارشی دربارهی دانش، ترجمهی حسینعلی نوذری، نشر گام نو.
- نامور مطلق، بهمن (1390)، درآمدی بر بینامتنیت، انتشارات سخن.
- Connor, Steven (1987): Postmodern Culture: An introduction to Theories of the Contemporary. Oxford:Blackwell
پینوشتها:
1-Filter
2- Intertextuality
3 -Julia Kristeva
4- Inter-Semiotics
5- Meta-History
6- Spiritual Universals
7- Meister Eckhart
8- Historical Consciousness
9- Paradigm
10- Moment
11- Holistic
12- Multiculturalism
13- Meta-Narrative
14- Interpretational Contextualization
15- Cultural Forms
16- Uniformity
17- Jean-François Lyotard
18- The knowledge
19- Narrative of Emancipation
20- Narrative of speculation
21 - Pre-Modern
منبع: برهان
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.