آیتالله قرهی: خدا نمیخواست شمر، شمر شود/دعا؛ قرآن صاعد است
خبرگزاری تسنیم: آیتالله قرهی میگوید: وقتی باران میبارد، کسی که چتر دستش میگیرد، خودش مانع ریزش باران بر وجودش میشود. یعنی تویی که به واسطه گرفتن چتر مانع از فرود قطرات رحمت الهی، باران بر وجودت شدی و إلّا باران رحمت الهی همینطور میبارد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، بیست و ششمین جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی با حضور آیتالله قرهی در حوزه علمیه امام مهدی(عج) برگزار شد. متن درس اخلاق و تفسیر ایشان در این جلسه که در شب آخر ماه مبارک رمضان برگزار شد، به شرح زیر است:
«وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک »
علّت بهرهبرداری متفاوت از فیوضات دائمی و همگانی الهی
شب بسیار مهمّی است، شب دور شدن از بهترین ماهها، بهترین ایّام و بهترین ساعات، ماه مبارک رمضان. امّا بحثمان این فراز بود: «وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک»، عرض کردیم پروردگار عالم به همه مرحمت میکند و عطایای او «عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک» است، منتها گیراییها و وسع خودمان است که باعث میشود به اندازههای متفاوت از این لطف خدا، نعم الهی و فضایلی که بزرگواری و مرحمت میکنند، بهرهمند شویم.
لذا اولیاء خدا میگویند: هر چه از ناحیه پروردگار عالم برسد، صددرصد تامّ و در حدّ کمال است؛ یعنی پروردگار عالم نعمت خود را تامّ و کامل به همه انسانها میدهد، منتها اگر نتوانیم بهرهبرداری کنیم، نشان میدهد که گیرایی ما کم است و دستگاه گیرنده ما خوب نتوانسته از نعم الهی بهرهمند شود.
علّت آن هم پرواضح است، عرض کردیم: یکی از نکاتی که برای ماه مبارک تبیین کردند، این است که فرمودند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون». تازه «لعلّ» است؛ یعنی میفرماید: شاید متّقی شوید. معلوم است بهرهبردای به اندازه تقوا، به اندازه دوری از گناهان، به اندازه مطیع فرامین الهی بودن به وجود میآید و وقتی بیان میشود: عطایای پروردگار عالم «علی اهل مملکتک» است؛ یعنی این که شما تصوّر نکنید فقط برای قشر خاصی مثل مؤمنین و مسلمین است، خیر، برای همه هست، حتیّ برای گبر و کافر و بت پرست! منتها یکی خودش به واسطه گناه و انحرافات فکری که در ذهنش به وجود میآید، باب فیض را میبندد و إلاّ مشکل که پروردگار عالم نیست.
اولیاء خدا یک مثال میزنند، میگویند: وقتی باران میبارد، آن کسی که چتر دستش میگیرد، خودش مانع برای ریزش باران در وجودش میشود. یعنی تویی که به واسطه گرفتن چتر در دستت مانع از فرود قطرات رحمت الهی، باران بر وجودت شدی و إلّا باران رحمت الهی همینطور میبارد.
پروردگار عالم ماه مبارکش، برای همه است، میفرماید: « کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» و الآن هم برای شماهاست، « کُتِبَ عَلَیْکُمُ ». حالا اگر کسی برداشت نکند، دیگر خودش مقصّر است. « کُتِبَ » یک تعبیری عند الاولیاء است که یعنی دیگر، حتمی است؛ یعنی یک چیزی که دیگر نوشتند، امضاء شده است، به تعبیری برو برگرد ندارد، تمام است و به تعبیرعامیانه هیچ مویی لای درزش نمیرود. لذا همه میتوانند استفاده کنند، امّا اگر همه استفاده نمیکنند، یا هر کس به نوعی استفاده میکند، آن دیگر گیرایی وجود خود اوست. اگر گیرندهاش خیلی صاف و عالی بود، از فیوضات، زیاد بهره میبرد، امّا اگر گیرندهاش، ضعیف بود، یا نعوذبالله خراب بود، معلوم است که نمیتواند بهره ببرد. پس منع از ناحیه خدا نیست و خدا هم منع نمیکند.
لذا در این فرازی که بیان میکنیم، میگوییم: «وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة »، اصلاً از صفات پروردگار عالم این است که همیشه عطا میکند، سائل هر چیزی باشی، عطا میکند. لذا برای همین است که میگوییم از صفاتت این نیست که امر به سؤال کنی و بعد مانع بشوی.
خدا که مانع عطائش نمیشود و برای کافر هم است، پس چرا بعضیها بهره نمیبرند؟ چون کافر در جریانی افتاده که گیرندهاش خراب شده، دیگر طبیعی است نمیتواند عطاها را بگیرد و از فیوضات دور است.
خداوند عطایش را دو دستی تقدیم همه میکند!
خیلی جالب است نکتهای را عرض کنم که بسیار عالی است. اولیاء خدا، عرفا از جمله سلطانالعارفین، آیتالله ملاّ فتحعلی سلطانآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: این «یا باسط الیدین بالعطیّة» که هم در عطایایش بسط دارد و هم دو دستی تقدیم میکند؛ فقط متعلّق به محبیّن و شیعیان و مسلمین نیست، بلکه خدا اینقدر کریم است که به همه بندههایش، وقتی عطا میکند، دو دستی عطا میکند. منتها اگر کسی دستش را در آن ظرف رحمت الهی نمیبرد و خودش، خودش را از عطاء الهی ذوالجلال و الاکرام محروم میکند، این دیگر ارتباط به ذوالجلال و الاکرام ندارد؛ چون پروردگار عالم به همه عطا میکند.
خدا نمیخواست شمر، شمر شود!
اولیاء خدا میفرمایند: شک نکنیم که پروردگار عالم نمیخواست شمر، شمر بشود. باور کنیم پروردگار عالم نمیخواست اوّلی و دومی اینطور باشند. باور کنیم که پروردگار عالم نمیخواست طواغیت عالم اینطور باشند. آیا نمونهای برای باورکردن داریم؟ بله، خود قرآن به موسی کلیمش، آن نبیّ مکرّم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلاة و السّلام) میفرماید: حتّی وقتی میروی با فرعونی که ادّعای «أنا ربّکم الأعلی» کرده؛ حرف بزنی، اوّل با قول لیّن و نرم حرف بزن؛ یعنی او را برگردان.
قول لیّن عندالعرفاء این است که برای فرعون یک کاری کن که برگردد. شاید کسی بگوید: آقا! او ادّعا کرده، آن هم چه ادّعای بزرگی، «أنا ربّکم الأعلی» گفته، به ما باشد، میگیریم پدرش را در میآوریم و محاکمهاش میکنیم که غلط زیادی نکند. امّا پروردگار عالم میگوید: این ادّعا کرده و روی ادّعایش هم ایستاده، امّا وقتی پیش او میروید، با قول لیّن حرف بزنید.
برای همین است که ما راجع به متّهم داریم که چون مجرم نیست، اوّل با قول لیّن با او حرف بزنید. بعد که جرمش محرز شد، به اندازه همان جرمش با او برخورد کنند. حتّی وقتی قنبر مولا یک ضربه زیادتر زد، حضرت فرمود: از او طلب عفو کن، اگر پذیرفت که پذیرفت، اگر نه باید بخوابی و ضربه اضافی را به خودت بزنند. این عدل امیرالمؤمنین و رنگ و بوی حکومت علوی است. یعنی اینقدر باید مواظبت کنید.
پروردگار عالم به همه بندگانش عطاهایش را میدهد، پس «علی اهل مملکتک» است، نه «علی اهل الایمان»، نه «علی المؤمنین»، نه «علی المسلمین» و ...، بلکه پروردگار عالم میخواهد به همه مملکتش را عطا کند و منع هم نمیکند. تازه امر میکند که همه بخواهند و سائل باشند. بعد هم که خطاب میکند: «یا ایّها النّاس انتم الفقراء الی اللّه»، عرض کردیم خطاب نمیکند: «یا ایّها المؤمنین، یا ایّها المسلمین»، بلکه میفرماید: همه شما فقیرید؛ یعنی همهتان از من درخواست کنید، من هم به شما عطا میکنم.
چرا خدا میخواهد که ما دعا کنیم؟
تازه عرض کردم باز هم متأسفانه ما اینقدر به تعبیر عامیانه قلدر هستیم که حتّی سؤال نمیکنیم، امّا او باز هم اینقدر کریم است که به آن کسی هم که مسئلت نمیکند، میدهد. عرض کردیم در دعای رجبیه میگوییم: «یامن یعطی الکثیر بالقلیل» زیاد میدهی به خاطر کم، «یا من یعطی من سئله» به کسی که مسئلت میکند، عطا میکنی، «یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحنّناً منه و رحمة» امّا تو حتّی به آن کسی هم که مسئلت نمیکند از روی مهربانی و رحمتت، عطا میکنی. ولی سؤال کردن چیز دیگری است.
اگر پرسیدند: چرا ما باید از خدا مسئلت کنیم و دعا کنیم؟ یا گفتند: خدا که به همه میدهد «یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحنّناً منه و رحمة»، پس چرا میخواهد ما از او مسئلت کنیم؟ جوابش این است که در مسئلت کردن با پروردگار عالم انسان صحبت میکند و خدای متعال دوست دارد بندگانش با او حرف بزنند.
بعضی از بزرگان یک تعبیر عجیبی دارند، از جمله آن عارف بالله، ملّا هادی سبزواری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که هم متخلّق به اخلاق الهی بود و هم فیلسوف عظیمالشّأنی بود که منطق و فلسفه را به نظم درآورد و به منظومه ملّا هادی سبزواری، آن آیت عظمی معروف است. به ضرس قاطع عرض میکنم هنوز که هنوز است خیلیها بعضی از اشعارش را متوجّه نشدند و خوب نتوانستند شرح بدهند. این مرد الهی نکتهای را راجع به همین دعا و در خواست بیان میکند، میفرماید: «السؤال و المسئلة شدّت الحبّ من الله تبارک و تعالی الی الخلایق» نه «مِن النّاس»، بلکه «مِن الله تبارک و تعالی الی الخلق»، یعنی عامل مسئلت کردن و سؤال، خود خداست، آن هم از بس به بندگانش علاقه دارد، لذا این از شدّت الحبّ است.
پروردگار عالم بسیار عشق میکند و دوست دارد بندگانش با او حرف بزنند. یک مثال بزنم که البته در مثال مناقشه نیست و عیبی ندارد؛ چون من یک کد دادم که همیشه در ذهنمان باشد تا با آن حرکت کنیم و همه جا موانع را از جلوی ما بیرون ببرد. عرض کردم: چون ما مخلوقیم، محدودیم و با ملموسات و محسوسات کار داریم، برای همین اولیاء خدا با ملموسات و محسوسات برای ما مثال زدند. بزرگان و اعاظم میفرمایند: مثلش، مثل آن بچّهای است که دوساله است و تازه زبان درآورده و شیرین زبانی میکند. شما چون میخواهی او مدام حرف بزند، میگویی: چه میخواهی؟ اسمش را بگو تا به تو بدهم. شما میتوانی همینطوری هم بدهی، امّا دوست داری او با شما حرف بزند.
لذا پروردگار عالم اینقدر دوست دارد که ما با او حرف بزنیم و علاقهمند است، امّا ما خیلی غافلیم. در حالی که پروردگار عالم به ما عشق میورزد و به واسطه همین شدّت حب پروردگار عالم به ما هست که میخواهد با او حرف بزنیم. لذا میگوید: دعا و مسئلت کنید. لذا میگوید: شما فقیرید و ... . و إلّا پروردگار عالم نمیخواهد اعلان کند که مثلاً شما چنین و چنان هستید، اینطور بیان میفرماید که ما درب خانه او برویم و در بزنیم؛ چون خودش علاقه دارد و میخواهد ما حرف بزنیم.
لذا اولیاء خدا، امام راحل، آیتالله العظمی شاهآبادی بزرگ فرمودند: کتاب الله، قرآن نازل است، امّا دعا، قرآن صاعد است. لذا به همه هم خطاب میکند: «یا ایّها النّاس انتم الفقراء الی اللّه» کسی که فقیر است، مسئلت میکند؛ پس این میشود دعا، درخواست و مسئلت.
«وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک » امر به سؤال میکند که عطا کند و منع هم در عطا نمیکند. پس چرا عطا را به سؤال میکند؟ به خاطر شدّت حبّ است که میخواهد بندهاش با او حرف بزند. همان مثالی که زدم راجع به طفل نوسخن که تازه دارد صحبت میکند، شما مدام دوست داری او با شما صحبت کند. پروردگار عالم هم میگوید: بنده من! من دوستت دارم، میخواهم با من حرف بزنی. پس علّت امر به دعا کردن و مسئلت، این است.
نهفته شدن اجابت در خود دعا!
لذا اولیاء خدا برای همین است که میگویند: اصلاً اجابت در خود دعا نهفته شده است؛ یعنی همین قدر که به من لطف کرده و اجازه داده با او حرف بزنم، اجابت است و همین یعنی خودش مرا پذیرفته است.
لذا همان طور که حسب روایات، در سالهای پیش، در باب شرح همین دعای ابوحمزه در اوایل عرض کردیم، آمده است: خدا به آن کسی که از او بدش بیاید و دیگر غرق در گناه شده باشد و هیچ طوری برنگردد، همیشه میدهد، تا هیچوقت گیر نکند که بخواهد مسئلت کند، « یا من یعطی من سئله یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحنّناً منه و رحمة».
حاج آقا رحیم ارباب(اعلی الله مقامه الشّریف) آن عارف بالله، در مدرسه صدر طلبهها در اصفهان بیان میفرمود: قسمت دوّم لطف خداست «یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحنّناً منه و رحمة»، امّا من این قسمت اوّل را میپسندم، «یا من یعطی من سئله». ایشان بعداً توضیح دادند و فرمودند: من «یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحنّناً منه و رحمة» را نمیپسندم، اینجا پروردگارعالم به یک عدّه میدهد که اصلاً حرف نزنند.
یک مثال دیگر بزنم، عرض کردم ما مخلوقیم و با محسوسات و ملموسات سر و کار داریم. اگر خدای نکرده، نعوذبالله و نستجیربالله، فرزندی ناخلف باشد و صالح نباشد، تا قبلش مدام نصیحتش میکنند و میگویند: این را میدهم و این را نمیدهم، مادر میگوید، پدر میگوید، با هم کلنجار میروند و یکه به دو میکنند، امّا وقتی دیدند دیگر تمام است، میگویند: بده، برود که صدایش را نشنوم، وقتی حرف میزند، حالم به هم میخورد، دیگر اصلاً نمیخواهم رویش را ببینم.
پروردگار عالم میگوید: من به آن کسی که نخواهم با او حرف بزنم و صدایش را بشنوم، میدهم تا برود، امّا اتّفاقاً اولیاء خدا میگویند خدا به ما داده است، چه داده؟ همین که اجازه داده با او حرف بزنیم و إلّا آنهای دیگر بهانه است، نمیدانم خانه ندارم، همسر این طوری میخواهم، قرضم را میخواهم ادا کنم و ...، همه اینها بهانه است، اصل این است که با او دارم حرف میزنم، اولیاء خدا میگویند: پروردگار عالم اینها را بهانه قرار داده است که ما با او حرف بزنیم، پس اجابت در همان حرف زدن نهفته شده است، «ادعونی استجب لکم» تمام شد، آنهای دیگر بهانه است. امّا خدا میداند اگر به آنهایی که متوجّه نیستند و مدام دنبال همان بهانه هستند، بدهد، میگذارند و میروند، لذا یک مقدار طول میدهد.
یک مثال دیگر بزنم؛ چون با محسوسات و ملموسات کار داریم. دیدید اینها که خدای نکرده برای طلاق در دادگاه میروند، دادگاه مدام طولش میدهد، میگوید: برو دو ماه دیگر بیا، سه ماه دیگر بیا، اینجای پرونده، ناقص است، برو بعداً بیا و ... . مدام طولش میدهند که اینها روی احساسات کاری نکرده باشند و سرشان به سنگ بخورد و بفهمند. حالا عصبانی شده و یک حرفی میزند، مثلاً میگوید: من اگر نرفتم طلاقت بدهم، آن هم میگوید: اگر جرأت داری برو بده، روی لج و لجبازی و بچّه بازی به دادگاه رفتند، خام و جوان است و متوجّه نیست، یکدفعه سر از دادگاه درمیآورند، قاضی میفهمد و میداند، میگوید: این قدر میبرم و میآورم شاید برگردند.
پروردگارعالم این طور است، چون میداند اگر همین الآن به ما بدهد، میرویم و برنمیگردیم، میگوید: هی تو را میبرم و میآورم؛ چون میخواهم صدای بندهام را بشنوم. گفتیم اولیاء خدا فرمودهاند، این به واسطه شدّت الحبّ (شدّت محبّت) است. از بس بندهاش را دوست دارد، میخواهد صدایش را بشنود. امّا در مورد یک کس دیگر میگوید: به او بدهید برود و تفاوت در اینجا است.
همانطور که خودش وقتی ما را دوست داشت، ماه مبارک را قرار داد. پس همه اهل مملکتش را دوست دارد و آن چه که مانع میشود، خود ما هستیم.
ماه مبارک؛ مصاحب و یاری نیکو
برای این که بدانیم واقعاً خداوند به همه عنایت و لطف و محبّت دارد، خوب است به نکاتی که وجود مقدّس زینالعابدین، امامالعارفین، آقا علیبنالحسین(صلوات اللّه و سلامه علیه) در این دعای وداع ماه مبارک در صحیفه سجادیّه میفرمایند، تأمّل کنیم. حضرت در آخرین فراز قبل از وداع میفرمایند: «إِلَهِی فَقَدْ أَقَامَ فِینَا هَذَا الشَّهْرُ مَقَامَ حَمْدٍ وَ صَحِبَنَا صُحْبَةَ سُرُورٍ » خدا! ماه مبارک رمضان را در بین ما قرار دادی و اقامهاش کردی و یک مقام ستودنی هم دادی و این ماه برای ما مصاحب و یار نیکویی بود. آمد ما را آدم کرد، روزه بودیم، گفتیم: دیگر حداقل در زمان روزه، چشممان را کنترل کنیم، غیبت نکنیم و ... .
گرانبهاترین سودهای عالم در ماه مبارک
«وَ أَرْبَحَنَا أَفْضَلَ أَرْبَاحِ الْعَالَمِینَ» و گرانبهاترین سودهای عالم را به واسطه این ماه دادی. مگر نفرمود یک آیه میخوانی، ختم قرآن میشود، کجا در ماههای دیگر این را مییابی؟! مگر اولیاء خدا نفرمودند: یک ذکر، مثل ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستی، حداقل برای شما ده سال که آن هم هر روز، طی ده سال، روزی صد بار صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستی، مینویسند، تازه اینها حداقل است. این ماه مبارک، گرانبهاترین سودهای عالم را برای ما آورد. حتّی این قدر بالا برد که گفت: این همه ذکر گفتم شما بگویید، عرض هم کردم که مؤمن زیرک است دیگر، «المؤمن کیّس»، میگوید: حالا که یک آیه ثواب ختم قرآن دارد، پس میروم ختم قرآن میکنم، هر روز یک جزء میخوانم، بعضی هم دو جزء و سه جزء میخوانند، نه این که یک آیه خواندم، بس است. حالا که یک آیه اینطور است؛ پس من خیلی بهرهبرداری کنم. حتّی میبرد جایی که میگوید: نفس که میکشید، من برای شما تسبیح و تقدیس پروردگارعالم حساب میکنم، «و انفاسکم فیه تسبیح» در این نفسنفس زدنهای شما تسبیح است، کأنّ گفتی: «سبحان اللّه، سبحان اللّه، سبحان اللّه» پروردگارعالم در این ماه سودبخش که چقدر هم دارد سود میبخشد، این طور لطف دارد.
وداع با ماه مبارک؛ وداع با عزیزی که فراقش برای ما سخت است
«ثُمَّ قَدْ فَارَقَنَا عِنْدَ تَمَامِ وَقْتِهِ وَ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِ وَ وَفَاءِ عَدَدِهِ» امّا حالا چه شد؟ زمان تمام شد و مدّتش گذشت، «وَفَاءِ عَدَدِهِ» یعنی رفت و در حقیقت به چشم بر هم زدنی آهنگ رحیل کرد.
حالا سیّدالسّاجدین اینطور میفرمایند: «فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ وَدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَیْنَا» اینک آن را وداع مىگوییم، وداع کسى که هجرانش بر ما غمانگیز است. واقعاً ما اینطور هستیم؟!
من یک ولیّ خدا را دیدم، در همین شب ماه مبارک، مثل این که شب عاشورا و تاسوعاست، گریه میکرد، بعد درب اتاق را میبست. مینشست و داد و فریاد میکرد، هی سرش را تکان میداد، خودش را میزد، مثل کسی که بچّه یا پدر و مادر یا عزیزترین کسانش مردهاند، فریاد میزد، اشک میریخت و ناله میزد. عزیز دلم! آنها میفهمند که واقعاً ماه مبارک چه بود. آن کسی که میفهمد این حال را هم دارد.
حالا اینجا حضرت میفرمایند: «فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ وَدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَیْنَا» ما همانند وداع با عزیزی که فراقش برای ما سخت است، «وَ غَمَّنَا وَ أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ عَنَّا» و رفتنش ما را غمگین میکند و به وحشت میاندازد، با تو وداع میکنیم.
چقدر عالی بود، روزهای ماه مبارک رمضان روزه که بودیم یک امنیّت داشتیم. دستمان کار خطا نمیکرد، قلم به جای خطا نمیرفت، چشممان خطا نمیکرد، میگفت: روزهام. گوشمان غیبت نمیشنید، خودمان، غیبت نمیکردیم، تهمت نمیزدیم و دروغ نمیگفتیم، هیچ نداشتیم. میگفتیم: روزهایم. شکممان را از حلال خالی کرده بودیم، چه برسد به شبهه ناک و حرام. دیگر پاک شده بودیم، دیگر ملائکه میآمدند بویمان میکردند. اینهایی که دارم به فارسی عرض میکنم، روایت است که ملائکه میآیند مؤمن را بو میکند. وقتی معده شما خالی است، به ظاهر از دهانتان بوی بد میآید، امّا میفرمایند: این بو، مشک برای ملائکهالله است. یعنی اینقدر قشنگ و زیبا و خوردنی برای ملائکه شده بودیم. امّا تا ماه مبارک تمام میشود، آرام آرام اینها از بین میرود!
پس اینجا معلوم میشود که اولیاء میگویند: حتّی در خوردن هم ولو حلال، کم بخورید، برای چیست. چون در نخوردن، ثمراتی هست. آنهایی که خوردند چه شدند؟! اوّلاً نخوری، کمتر مریضی. چربی و اوره و قند و ...، همه مال خوردن است. آنهایی که خوردند چه شد؟! من و تو هم که نخوردیم، چه شد؟ مدام این را بخور، آن را بخور، که چه شود؟!
روایت داریم که موقعی که برای تخلیه به بیت الخلاء میروید و مواد زائد را تخلیه میکنید، آنجا هم دعایی وارد شده که بگویید: «اللهم اطعمنی طیباً فی عافیة» خدایا! تو به من طعام میدادی، طیّب و طاهر و پاک بود و در عافیت به من دادی، «و اخرجه منی خبثاً فی عافیة» حالا از من خبیث خارجش میکنی. وقتی انسان در بیتالخلاء، آن دفع را نگاه میکند، این ملکی است که پشت سر انسان میزند و میگوید: نگاه کن چه خوردی و چه کار کردی؟! حالا مدام بخوریم که چه شود؟! نمیگویم اصلاً نخوریم. اشتباه نشود، یک موقع کسی نگوید فلانی گفت: اصلاً هیچی نخورید. فردا یک جوانی زهد بیجا به خرج بدهد و پایش را رو به قبله بگذارند و بگویند: مجلس فلانی رفت و مرد. خواهشاً طوری رفتار نکنید که ما را به عنوان قاتل حساب کنند! میگویم: حالا این همه هم خوردیم، چه شد؟! هرچه هم میخوریم، باید اوّلاً به قدر نیاز باشد، بعد هم در راه خودش باشد، «قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی».
کثرت در اموال، حال دعا را از بین میبرد
«غَمَّنَا وَ أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ عَنَّا» تمام شد، الان میگوییم دیگر وحشت داریم، بعداً شیطان میآید، وساوس میآید. ما هم که دیگر اهل روزه نیستیم، به خوردن همین حلال شروع میکنیم و آرام آرام پرخوری در حلا میکنیم و دیگر شبههناک هم میخوریم. خوردن هم فقط منظور خوردن نیست، جمعآوری اموال هم همینطور است. اگر مال حلال هم زیاد در دستت باشد، آرام آرام به شبههناک میافتی. لذا اولیاء خدا برای همین بسیار انفاق میکردند. اصلاً چرا امام مجتبی و ائمه چند مرتبه در عمرشان همه اموالشان را میدادند؟! حلال را اگر زیاد نگاه داری، آرام آرام به شبهه ناک میافتی. ردش کن برود. ما مال این قضایا نیستیم که مال نگاه داریم «الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ»[1] نشو، «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ»[2] نشو، بده برود تا یکی دیگر را بگیری. اگر مال را گرفتی، ولو حلال، خدا را رها میکنی. کثرت در اموال، حال دعا و حال با خدا بودن را از بین میبرد.
نمیخواهم بگویم که آنهایی که دارند، خدای ناکرده چنین هستند، باز هم اشتباه نشود. نمیخواهم بگویم آنهایی که در عالم ثروتمند هستند، همه اشتباه رفتند؛ خیر. حضرت خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) هم ثروتمند بود ولی همه اموالش را هم داد، تا جایی که سنگ به شکم مبارکش بست.
انصافاً هر کس خودش کلاه خودش را قاضی کند، پیش کسی نمیخواهد بگوید، خودش با وجدان خودش، ببیند اگر آقاجانم بگوید یا اگر یک مطلبی در راه دین پیش بیاید، حاضرم همه اموالم را بدهم؟! یک موقع نگوییم مگر ثروت بد است؟ نخیر، خیلی هم خوب است، منعی هم ندارد اگر حلال باشد، ولی باید مراقب باشیم؛ چون برای ما که ایمانمان قوی نیست، دلبستگی میآورد.
پس بعد از ماه مبارک خوردن شروع میشود. لذا بیاییم از پسفردا به بعد دیگر زیاد نخوریم. نه این که هیچی نخوریم، بلکه زیاد نخوریم. حالا عید فطر روزه گرفتن حرام است، امّا بیاییم تمرین کنیم، حدّاقل این روزههای بعد از او را داشته باشیم. هیچیمان هم نمیشود. تازه صحّت هم داریم «صُومُوا تَصِحُّوا»[3] ، هم صحّت روحی میآورد، هم صحّت جسم.
پیمان عملی با ماه مبارک
حضرت در ادامه میفرماید: «وَ لَزِمَنَا لَهُ الذِّمَامُ الْمَحْفُوظُ وَ الْحُرْمَةُ الْمَرْعِیَّةُ وَ الْحَقُّ الْمَقْضِیُّ فَنَحْنُ قَائِلُونَ» این ماه عزیزی بود که او را بر ما پیمانی بود، حالا ما باید آن پیمان را با او واقعاً نگاه داریم، آیا میتوانیم؟ «وَ لَزِمَنَا لَهُ الذِّمَامُ الْمَحْفُوظُ». خدایا! ما با هم پیمان بستیم. با ماه مبارک چه پیمانی بستیم؟ در ماه مبارک، عملی، نه حرفی، پیمان بستیم که دیگر گناه نکنیم. میگفتم: روزهام، این کار را نمیکنم. روزهام، آن یکی کار را نمیکنم؛ یعنی آرام آرام دست از گناه کشیدم و پیمان عملی بستم.
در ماه مبارک رمضان گفتم: خدایا! حرمتها را رعایت میکنم. اصلاً یک معنی حرام عندالعرفا همین است؛ یعنی حرمت نگهداشتن نسبت به آن چیزی که پروردگار عالم میگوید. لذا من در ماه مبارک حرمتها را نگه داشتم. پروردگار عالم گفت: نزدیک نشو! چشم، این کار را نکن! چشم، آن کار را بکن! چشم. کما این که مستحب را عرض کرد، از حبّ است. خدا دوست داشت این کار را انجام بدهم، پس من انجام میدهم با این که امر نکرده و واجب نیست، ولی چون خدا دوست دارد، من انجام میدهم.
لذا فرمودند: من از نوافل و مستحبّات به بندههایم نزدیک میشوم و بندههای مؤمنم را در نوافل میشناسم. مکروه است؛ یعنی خدا حرام نکرده، امّا اصلاً خوشش نمیآید و یک گوشه چشمی هم به آن ندارد. لذا مکروه عندالاولیاء همان حرام است. خدا نمیپسندد، پس من هم نمیپسندم، پس چه را میپسندم؟ پسندم آنچه را جانان پسندد!
اصلاً همه چیز، از اوّل تا آخر دین، تمامش بندگی است. او میخواهد همه همینطور بنده شوند، میپسندد چشم، نمیپسندد چشم، عبد یعنی این. میگوید: این واجب است، چشم. حرمت این را نگهدار، حرام میشود. همین چشم گفتنها مهم است. این چشم را انسان عملی باید نشان بدهد، نه لقلقه زبان.
« وَ الْحُرْمَةُ الْمَرْعِیَّةُ وَ الْحَقُّ الْمَقْضِیُّ» حقّی بر من دارد که باید از این به بعد ادا کنم. قول دادم دیگر، حالا دیگر از این بعد باید آن را ادا کنم که دیگر دنبال شیطان نمیروم و دنبال خوبان عالم میروم. واقعاً چقدر قشنگ است؟! ببینید ما امشب دور هم هستیم، فردا شب دیگر اینجا نیستیم! اگر از این به بعد در این ساعت، دل شب، به مهدیه بیایی، کجا باز است دیگر؟! چقدر لطف کرد، منتها خودمان باید این حق را ادا کنیم و شبخیزی خودمان را داشته باشیم.
ماهی که نمیتوان آن را وصف کرد
برای همین است که میفرماید: « فَنَحْنُ قَائِلُونَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَر» عرب، هم هنگام ورود سلام میدهد، هم انتها. در سخنرانیها هم در آخر میگویند: «والسّلام علیکم و رحمة اللّه» که همان «السّلام» است. حالا اینجا دارد سلام میدهد، یعنی به درود گفتن. « السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَر» به درود ای بزرگترین ماه خدا!
هر جا عنوان اکبر آمد، «اکبر ما یوصف» هست؛ یعنی وصفش نمیشود کرد. این همه بزرگان، اولیاء، خصّیصین، عرفا، انبیاء راجع به ماه مبارک حرف زدند، این همه بعضیها مثل شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه)، مِن ناحیة الحجّه، از ناحیه آقاجانمان، مولایمان، سیّدمان، صاحبمان، حضرت حجّةبنالحسنالمهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه) نکاتی را بیان فرمودند، امّا باز هم گفتند: از همه این مطالب بزرگتر و برتر است، اکبر ما یوصف است. خیلی عجیب است!
« السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَر» آنقدر تو بزرگی که مایوصف هستی و نمیشود وصفت کرد. ما چقدر در این ماه مبارک، نکاتی را بیان کردیم، چه در ظهرها که غوغا بود و چه شبها، درر و گوهری که اولیاء بیان کردند و بنده آنها را بیان کردم! امّا باز هم آن وصف حقیقی نیست.
عید اولیاء خدا
«وَ یَا عِیدَ أَوْلِیَائه». ما وقتی که عید فطر میشود، آن موقع میگوییم که دیگر عید است، امّا برای اولیاء خدا، اصلاً خود ماه مبارک رمضان، عید است. برای همین عرض کردم که آنها تا میدیدند ماه رجب المرجب آمد، دیگر دستشان را زیر محاسنشان میگرفتند یا دستها را میبردند و خاضعانه گردن کج میکردند و حضرت حجّت را واسطه قرار میدادند و خون ابی عبدالله را واسطه قرار میدادند و دعا میکردند که زنده باشند تا ماه مبارک را درک کنند. هر کدام یک چیزی درب خانه خدا میبردند که ما هم باید ببریم.
اصلاً روایت داریم که هر موقع دیدن همدیگر رفتید، حتّی شده یک شاخه کوچک گل برای او ببرید. این را غربیها انجام میدهند، در حالی که اصلش برای اسلام است و ما فقط اگر مناسبت بود، مثلاً اگر از مکه آمده یا عروسی و تولدی بوده و ...، میبریم و در غیر این صورت میگوییم: خوب حالا ببرم، چه مناسبتی دارد؟! مودّت و محبّت میآورد. لذا میگویند: هر موقع رفتی، یک چیزی ببر و دست خالی نرو، خوب نیست.
ما هم درب خانه خدا دست خالی نباید برویم، منتها ما اهل بیت را ببریم، «وابتغوا الیه وسیلة»، وسیله باید ببریم دیگر. اولیاء خدا این کار را میکردند، تا ماه رجبالمرجّب را درک میکردند، دیگر دست به دعا برمیداشتند و حالا هر کدام به سبکی میگفتند: حالا که لطف کردی، محبّت کردی، بزرگواری کردی و من را ماه رجبالمرجّب زنده نگهداشتی، اجازه بده من ماه مبارک رمضان را هم درک کنم. چرا؟ چون عید اولیاء خداست و آنها میفهمند چه خبر است.
وداع با بهترین مصاحب و بهترین روزها و ساعات
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ یَا خَیْرَ شَهْرٍ فِی الْأَیَّامِ وَ السَّاعَاتِ» اگرپرده بالا برود، میفهمیم که این ماه، ماهی بود که بهترین مصاحب با ما بود و این ماه، ماهی بود که بهترین ساعات و ایام را داشت.
اوّلین دعایی که شما میکنید، میگویید: «اللّهمّ ادخل علی اهل القبور السّرور» میدانید چرا؟ برای این که وقتی هدیه میفرستید، آنها هم دعا میکنند. روایت داریم وقتی شما فاتحه میفرستید و برایشان طلب خیر میکنید، آنها هم دعا میکنند؛ چون آنها رفتند و میدانند چه خبر است. هم خوب خوبانشان و هم بقیّه نیاز دارند.
من یک چیز به شما بگویم که شاید تعجّب کنید: تمام اولیائی که رفتند، نسبت به دیگران حریصترند و مدام بیشتر از من و تو طلب میکنند. آیت الله العظمی بهجت بیشتر طلب میکند، حاج آقا ارباب بیشتر طلب میکند، حاج آقا جهانگیر خان قشقایی بیشتر میخواهد، همه آقایان بیشتر میطلبند. یک موقعهایی میشود انسان تا میرود یکیشان را دعا کند و حالا در دل شبی میخواهد اسم یکی از اینها را بگوید، میبیند همینطور پشت سر هم در ذهن میآیند، چنان هجمه میآورند و از یکدیگر سبقت میگیرند که تعجّبآور است. همان آقایان که در اینجا با وقار بودند و آن وقار و جمال آنها، انسان را به یاد خدا میانداخت، چنان از همدیگر سبقت میگیرند که عجیب و غریب است. ما الآن متوجّه نیستیم، نمیدانیم چه ساعاتی را از دست دادیم. اگر میدانستیم اینگونه نبودیم.
من حالات آن ولی خدا را عرض کردم که آنطور در فراق ماه مبارک گریه میکرد. یک موقع من ایشان را در عالم رؤیا دیدم و به ایشان گفتم که آن طرف چطور بود؟ دیدم با تأثّر میگوید: ماه رمضان، ماه رمضان، ماه رمضان. با این که در ماه مبارک هم نبود که من این خواب را دیدم.
بعد دیدم مقام خیلی بالایی دارند، خودشان فرمودند: دو چیز من را به این مقام رساند، یکی رفاقت با آیتالله العظمی ادیب و یکی هم ماه رمضان. بعد فرمودند که همه اینها هم به خاطر ابیعبدالله الحسین است.
پس ببیند، خیلی مهم است، ما ماه مبارک را عجیب از دست دادیم، امّا نمیفهمیم، آنها میفهمند و میدوند، « وَ یَا خَیْرَ شَهْرٍ فِی الْأَیَّامِ وَ السَّاعَاتِ»، ماه رفت، تمام شد. معلوم نیست ما سال دیگر باشیم، یا نباشیم!
حراجی خدا در شبی که کمتر از شب قدر نیست
خیلی جالب است، شب عید فطر، پروردگار عالم بیش از شبهای دیگر مرحمت میکند و محبّت دارد و عنایت میکند. من یک روایتی آورده بودم که وقت گذشت و دیگر آن را بیان نمیکنم، امّا آن روایت خیلی عجیب است. میخواهید بدانید چه ماهی را از دست دادید؟ همین مرد الهی، حاج شیخ عبّاس قمی که فرمودند من تک تک این دعاهای مفاتیح را اوّل خودم انجام دادم و بعد نوشتم، خیلی عجیب است! همین ایشان که این حالت را دارند، تشنهترند. ایشان خیلی با وقار بودند و اکثر مواقع سربه زیر بودند، امّا ایشان الآن سرشان بالاست و دیگران هم به او التماس دعا میگویند. چون مردم که مفاتیح را میخوانند، برای ایشان ثواب مینویسند و در ماه مبارک رمضان ایشان شادتر است و جالب است که خود ایشان در دل بعضی میاندازند که چرا این دعا را نخواندی.
فرمودند که در شب اوّل ماه شوال، شب عید فطر، آن قدر پروردگار عالم مرحمت دارد و بزرگوار است و میدهد و میدهد که آن شب کمتر از شب قدر نیست. اعمالی دارد که میدانید یکی از آنها زیارت ابیعبدالله است. دعاهایی هم دارد، از جمله این دعای شب جمعه که بیان میکنیم: «یا دائم الفضل علی البریّة ...».
قبلاً عرض کردم که در طی سال، از عصر پنجشنبه، تا عصر جمعه، تمام بابهای رحمت الهی باز است. امّا در ماه مبارک رمضان هر ساعتش، شب جمعه است. حالا مفت از دست ندادیم؟! چقدر در این ماه مبارک رمضان عفو کردند و بخشیدند! فرمودند: میلیونها برابر آن چه که در شب جمعه میبخشند، در هر ساعت ماه مبارک میبخشند! منتها باید خود طرف هم بیاید. عرض کردم: شاید کسی وقتی باران دارد میآید، خودش چتر روی سرش بگیرد و بعد بگوید: چرا باران به من نمیخورد! عزیزم! خودت چتر را بردار. پروردگار عالم در این ماه بریز و بپاش کرده است، به قدری بریز و بپاش کرده که حتّی ما نمیتوانیم جمعش کنیم. شاید برای همین است که اولیای خدا وقتی آن طرف میروند و میبینند این همه بریز و بپاش بوده و نتوانستند جمع کنند، افسوس میخورند که آقا! به ما هم بدهید، ما نتوانستیم جمع کنیم.
لذا هر ساعت ماه مبارک، عین شب جمعه است که شب جمعه ماه مبارک هم باز بیشتر از ساعتهای دیگر است. امّا فرمودند: همه ماه مبارک رمضان و شبهای با این عظمت، یک طرف، شب عید فطر، یک طرف. چون در شب عید فطر، باز نسبت به کل ماه رمضان الف الف (میلیونها برابر) است.
پروردگار عالم چهکار کرده است؟ چه بهانههایی برای بندگان قرار داده؟ این حراجیها را دیدهاید؟ دیگر لحظات آخر میگویند: آقا! بردار ببر، عیبی ندارد بردار ببر، حالا بعداً پولش را میآوری. طرف میخواهد مغازهاش را تعطیل کند، به یک ثمن قلیل میگوید بردار و ببر و بعد میبینی که عجب چیزی است.
پروردگار عالم اینطور است. این همه نعمتش را میگوید: بردار ببر، به نعمت، رحمت، لطف و کرمش، چوب حراج زده است. ما باید خیلی حواسمان باشد که از اینها استفاده کنیم.
ماه مبارک هم تمام شد. امّا خدا کریم است، یک موقعی مأیوس نشوی. خدایا! به حقّ این ساعت، آنچه به خوبان عالمت در این ماه مبارک رمضان، مرحمت فرمودی و در شب عید فطر مرحمت میفرمایی، ای خدا، همه آنها را تفضلاً به همه ما مرحمت بفرما.
[1] همزه/ 2
[2] تکاثر/ 1
[3] بحارالأنوار، ج: 59، ص: 267، باب: 88
انتهای پیام/