درسی که "آبشناسان" به صدام داد/ عراقی ها هراس داشتند به دشت عباس بیایند
خبرگزاری تسنیم: مردم دشت عباس به او لقب «شیر صحرا» داده بودند. این لقب برای او چنان با مسما بود که رادیوهای دشمن هم با این لقب از او نام می بردند.
به گزارش خبرنگار گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم، در روزهایی که عراق اکثر شهرهای ایران را موشک باران میکرد، این فرمانده شجاع ایرانی نامهای به صدام نوشت: «اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب میداند و نظریهپرداز جنگی است، پس به راحتی میتواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوهای که میپسندد، بجنگد؛ نه اینکه با بمب افکنهای اهدایی شوروی محلههای مسکونی و بیدفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»
در جواب این نامه، صدام ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژهاش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به فرمانده نامدار ایرانی نحوه انجام یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. این فرمانده ایرانی سالها قبل در اسکاتلند، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتشهای منتخب جهان، دیده و شکست داده بود. آنجا گروه او اول و عراقیها هفتم شده بودند. حالا در میدان جنگ حقیقی، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، لشکرش را شکست داد و خودش را هم اسیر کرد.
**فرمانده محبوب مردم
مردم دشت عباس به او لقب «شیر صحرا» داده بودند. این لقب برای او چنان با مسما بود که رادیوهای دشمن هم با این لقب از او نام می بردند. فرمانده رشید لشکر 26 نوهد (نیروی ویژه هوابرد) تیمسار سرلشگر شهید حسن آبشناسان(1315ـ1364)؛ او که نامش لرزه بر پشت دشمن میانداخت و جسارتش شهره خاص و عام بود. فرمانده شهیدی که با وجود خلق حماسههای بسیار، آن چنان که شایسته اوست به نسل امروز معرفی نشده است.در توصیف شخصیت او سطور زیادی نوشته شده است. گفتهاند وی توانایی خیرهکنندهای در فنون نظامی و شگردهای رزمی داشت... مردی با مؤلفههای مثالزدنی و برخاسته از ژرفای زندگی اجتماعی مردم ستمکشیده همین دیار... فرمانده نظامی که دانش و توان انسانیاش رشکبرانگیز بود... کسی که شخص «صدام حسین» برای سرش جایزه تعیین کرده بود و عراقیها هراس داشتند به دشت عباس بیایند؛ جایی که آبشناسان و گروه کماندوهای او آنجا بودند. حسن آبشناسان، فرمانده نیروهای مخصوص ارتش (کلاهسبزها) اوایل جنگ، با یک گروه 8 نفره چریک کاری کرد که در رادیو عراق اعلام شد یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقرند.
**حسن آبشناسان در آغاز
او سال 1315 در امامزاده یحیی، نزدیک نازیآباد، به دنیا آمد. نخستین دوره رنجری را که در ایران تشکیل شد، طی کرد و در سال 1356 دورههای عالی ستاد فرماندهی را با موفقیت پشت سر گذاشت.
در سال 50 به استان فارس منتقل شد و حدود 10 سال در شیراز بود. در این مدت دوره تکمیلی چتربازی و تکاور کوهستان را در ایران و اسکاتلند گذراند و به زبان انگلیسی نیز مسلط شد. ورزیدگی و آمادگی بالای روحی و جسمی او موجب شده بود آبشناسان، در ورزشهای دوومیدانی، والیبال، بسکتبال، پینگ پنگ، شنا، سوارکاری و جودو صاحب مهارتهای بالایی باشد.در مسابقه نظامی- ورزشی، بین تکاوران کوهستان ارتشهای منتخب جهان در اسکاتلند با گروهش شرکت کرد و رتبه اول را گرفت و قدرت خود و ایران را به رخ کشورهای صاحب نام کشاند. بعدها به خاطر نظم و پاکیزگیاش از طرف داور مسابقات برایش تقدیرنامه فرستادند. ظاهرا حسن هنگام مسابقه کوهنوردی آشغالهای سر راهش را نیز بر میداشته و در کولهپشتی میریخته است. میجر اسکاتلندی همراهشان به او میگوید: «تو یک افسر ارشدی. چرا این کار را میکنی؟» حسن جواب میدهد: «من مرد کوهم. حیف است این طبیعت زیبا کثیف باشد.»
**مرد ابتکار و نوآوری
حسن موتورسیکلت سوارهای حرفهای را از کوچه و خیابانهای جنوب شهر تهران جمع کرد و به آنها آموزشهای خاص داد و همه را با عنوان گروه ویژه اسب آهنی به جبهه فرستاد.
یکی از همرزمانش، داستانی از شجاعت سرهنگ را برای دیگران این گونه بازگو میکرد: باور نمیکنید اگر بگویم 40 کیلومتر پیشروی کردیم. مطمئن هستم که باور نمیکنید. خود ما هم باور نمیکردیم، اما سرهنگ بیتوجه به اضطراب ما و موقعیت دشمن تا آنجا جلو رفته بود. طی یک کمین در محور دشت عباس، دو خودروی عراقی را منهدم کردیم و 15 نفر از آنها را اسیر گرفتیم و برگشتیم عقب. در تمام طول راه، سرهنگ با نقشه راه را کنترل میکرد که گم نشویم. وقتی برگشتیم و سرهنگ گزارش کار را ارائه کرد، دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود. این کار با هیچ قاعدهای جور در نمیآمد و سرهنگ با طرح و فکر خودش آن را به انجام رسانده بود؛ بدون دادن حتی یک نفر تلفات.
یکی از افسران جلو آمد و با حالتی ناباورانه که عمق حیرت و بهت او را آشکار میکرد، پرسید: «جناب سرهنگ، من اصلاً متوجه نمیشوم. آخر چطور میشود که شما 40کیلومتر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید و بگیرید، بدون حتی یک کشته؟»
پس از مدتی که جنگ حالت کلاسیک و رسمی پیدا کرد و نیروهای ایران در مقابل دشمن متجاوز صفآرایی کردند، در سال ١٣6٢ به فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا، منصوب شد و توانست با تلفیق نیروهای ارتش و سپاه پیروزیهای ارزشمندی برای ارتش ایران به دست آورد. او به سرعت به سازماندهی نیروهای ارتش و سپاه همت گماشت و در کنار دلاورمردی دیگر از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یعنی شهید بروجردی با هماهنگی کامل و در حد اعلا و با پشتکارو تلاش شبانهروزی و استقرار واحدهای نظامی در مناطق تردد و نفوذ ضدانقلاب، از هرگونه تحرک آنان ممانعت به عمل آورد.
**خورشید روزهای جنگ
شهید تیمسار آبشناسان، اندوختههای علمی و نظامی عمیق خود را طی دورههای متعدد نظامی نظیر دوره دانشگاه افسری (مقدماتی و عالی رستهای)، دانشکده زبان، چتربازی و رنجر، دوره تکمیلی تکاور و کوهستان را در اسکاتلند، با هوش سرشار و آمادگی جسمانی در هم آمیخت.
درباره قدرت بدنی او گفتهاند توان جسمی فوقالعادهای داشت. هر روز در جبهه ورزش میکرد. تنها فرماندهای بود که چادرش جلوتر از همه نیروها و نزدیکتر به عراقیها بود. تا به حال رنجری با قدرت و شجاعت او دیده نشده است.
آبشناسان آرام، کم حرف و همواره در حال تفکر یا مطالعه بود. مردی کوشا وجدی، با اعتماد به نفس بسیار، شجاع، محکم و پابرجا و افسری باهوش و دانا و فرماندهی مبتکر بود. سرتیپ دادبین درباره او گفته بود: من آن موقع سروان بودم و او سرهنگ. برای رسیدن به آمادگی فیزیکی هر روز تمرین میکردیم. باورش برای هر چریک زبدهای سخت است. حداکثر پیادهروی یک نظامی چریک در کوهستان از 6ـ5 ساعت تجاوز نمیکند، اما آبشناسان حدود 8 ساعت پیادهروی میکرد و بعد که همه گروه، خسته به مقر برمیگشتند و همانطور با پوتین میخوابیدند، او وضو میگرفت، اصلاح میکرد و ادوکلن به خودش میزد و نماز میخواند.شهید آبشناسان فرمانده لشکری است که در خط مقدم نبرد به شهادت رسید و این نشانگر جسارت و روحیات تکاوری وی بود. اصرار فراوانی برای فرستادن افسران و درجه داران به خط مقدم داشت و مخالف حضور آنها در پشت جبهه بود و میگفت: تا زمانی که افسر مسئول شخصاً در میدان نبرد نباشد، چگونه میتوانیم از سرباز انتظار داشته باشیم در زیر آتش و گلوله مقاومت کند و خوب بجنگد؟ خودش نیز هر جا آتش بود و خطر، بدون تأمل خود را به قلب آن میرساند. این روایت را با چندین برگ بزرگ کاغذ نوشته و بر دیوار اتاق کارش بر روی میز کار و قفسه کتابخانه نصب کرده بود. آبشناسان در سال1364، در منطقه سرسول با تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید. خبر شهادتش از رادیو عراق با شادی و مارش پیروزی پخش شد.یکی از همرزمان آبشناسان تعریف میکند: در یک عملیات، چند عراقی را اسیر کرده بودیم. یکی از اسیرها تیر به زانویش خورده بود و نمیتوانست راه برود. باید میکشتیمش. والا امکان داشت خودمان هم به دردسر بیفتیم. سرهنگ تک و تنها آن اسیر را حدود 8 کیلومتر تا مقر کول کرد. فقط به خاطر اینکه زنده بماند. آن عراقی بعد از تمام شدن جنگ همیشه از آبشناسان یاد میکرد. حتی وقتی اسرا آزاد شدند، رفت بهشتزهرا سر مزار آبشناسان.
منبع: ایران
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.